1394/7/21 ۱۰:۵۲
ادبیات شفاهی و عامیانه به خصوص در این بین ادبیات كودك در تاریخ ما مغفولتر از همیشه است، در نگاهی به این نوع فرهنگ ملی و بومی با دكتر جوادرسولی،استاددانشگاه ، محقق ، مدرس دانشگاه و دبیر انجمن دوستی ایران و تاجیكستان كه مقالات و كتابهای متعددی در ایران و خارج از ایران دارندبه گفت و گو نشسته ایم.
صدیقه موسوی: ادبیات شفاهی و عامیانه به خصوص در این بین ادبیات كودك در تاریخ ما مغفولتر از همیشه است، در نگاهی به این نوع فرهنگ ملی و بومی با دكتر جوادرسولی،استاددانشگاه ، محقق ، مدرس دانشگاه و دبیر انجمن دوستی ایران و تاجیكستان كه مقالات و كتابهای متعددی در ایران و خارج از ایران دارندبه گفت و گو نشسته ایم.
*****
شما چه تعریفی از فولكلورارائه می کنید؟ آیا تعریف جامعی برای این واژه وجوددارد؟
فولکلور، جدای از تعریف واژه و معنایش، که اختلاف نظرهایی در خصوص کاربردش است، به عنوان فرهنگ عامیانه، فرهنگ توده یا فرهنگ عامه ترجمه شده و به کار می رودو چون«عامیانه» بار منفی گرفته، درست تر آن است که بگوییم « فرهنگ عامه». «فرهنگ عامه» یا همان فولکلور، شامل ادبیات شفاهی، آیین ها و سنت ها، هنر و موسیقی عامیانه و بسیاری موارددیگر است که می توان گفت در شاخه های گوناگون، دارای طبقه هایی مشترک با میراث فرهنگی است، همان طور که میراث مادی، معنوی و میراث ناملموس را داریم در حوزه فولکلور هم همین طور است یعنی موسیقی را داریم که شنیداری است، بناها و هنرهای عامه را داریم که فولکلور یا فرهنگ مردم را در این حوزه نشان می دهد، ادبیات عامیانه، افسانه ها و ترانه های عامیانه، چیستان ها، ضربالمثل و دیگر مواردی که درحوزه «ادبیات شفاهی»یا ادبیات عامه مطرح است؛ همه این مواردرا فعلاً ما با همان نام عمومی فولکلور می شناسیم، هرچندکه با مداقّه علمی، ممكن است ظرایف و دقایق بیشتری دیده و بیان شود.
اهمیت شناخت و توجه به فولکلور از چه منظر است؟
اگر ما فولکلور را نشناسیم به جرأت می توان گفت که دست کم، درکی درست از فرهنگ مردم خودو نیز ادبیات مکتوب و متون کهن خودمان نداریم، حتی درک ما از ادبیات جدیدو بخشی از رمانها و نمایشنامهها و اشعارهم ناقص می شود؛ این دست کم را كه می گویم خودش عظمتی داردو فاجعه ای است ، کسانی که در حوزه ادبیات کلاسیک کار کرده اندمی دانندکه اگر بخواهندمثلاً مثنوی مولوی را بخوانندو بفهمندیا شرح و توضیح دهند، نیازمنددرک فرهنگ مردم آن دوره و زمانه و باورها و عادات و رسوم و سنت ها هستند، پس به جرأت می توان گفت که اگر فولکلور یا حتی ادبیات شفاهی که شاخه ای از فولکلور مردم است، شناخته نشود، درک متون ادبی انبوه و ارزنده ای که داریم، کامل و ممکن نخواهدشد.
این که به باورها و اعتقادات اشاره می کنیدو آن را جزو فولکلور می دانید، با موضوع خرافات چه نسبت اثباتی یا نفیی دارد؟
وقتی به مقوله باورهای یک قوم از منظر «دانش فولکلور» می نگریم، همه آنها را «باور» و اعتقادمی دانیم؛ بدون در نظرداشتن وجوه اخلاقی یا معیارهای اعتقادی و دینی شخصی یا قومی خود. همین باورها، در جوامع مختلف، براساس علایق و اعتقادات باورمندانی دیگر، ممکن است با واژه «خرافه» تعبیر و قلمدادشود.
توجه به فولکلور و ادبیات شفاهی در ایران از چه زمانی به صورت كلاسیك و طبقه بندی شده در آمد؟
عموم محققان، گردآوری و انتشار فولکلور در ایران را،به تلاشهای «صادق هدایت» معطوف می دانند. صادق هدایت در فرانسه با متون و شیوه گردآوری فولکلور – خصوصآً ادبیات شفاهی- آشنا شده و توانسته بودبفهمدکه اهمیت گردآوری آنها چقدر زیاداست. یکی از پژوهشگران این عرصه که در کشور تاجیکستان ساکن است و حق استادی و دوستی برگردن من داردآقای پروفسور روشن رحمانی- در اطلاعات ذیقیمتی در کتاب «تاریخ گردآوری، نشر و پژوهش افسانه های مردم فارسی زبان»بیان کرده و فصلی را به ایران اختصاص داده و در این باره سخن گفته (نشر نویدشیراز-1381) به نظر می رسد، درست تر این است که بگوییم، هدایت اولین کسی است که به شیوه مدرن (به نسبتروزگار خود) به این کار دست زدو موادخودرا منتشر کردوگرنه پیش از وی هم بسیاری بوده اندکه آثارشان تماماً به ما نرسیده، اما ردِّ پاهایی از ایشان به جا مانده است؛ مثلاً در کار پژوهشی درباره فولکلور کودکان، متوجه شدم بهتر این است که «رودکی» را اولین گردآورنده ادبیات شفاهی کودکان بدانیم.
رودکی؟ عموماً رودکی را با دیوان و مجموعه اشعاری که باقی گذاشته به عنوان پدر شعر فارسی می نامند... .
بله ، اما به نظر می رسددر این حوزه هم پدری کرده و اولین نقل کننده ادبیات شفاهی در حوزه کودکان است. در کتاب «المعجم فی معاییر الاشعار العجم» نقل شده که«گویندروزی رودکی شاعر، در غزنین میگذشت. نظرش به کودکانی افتادکه مشغول جوز بازی بودند. به تماشای این بازی، اندکی در جوار کودکان ایستاد. در این میان جوانی سخت تازه و تر با عارضی نورسته را دیدکه با کودکان دیگر مشغول بازی بودو دارای گفتاری ملیح و زبانی فصیح و طبعی موزون. گردکانی چنداز کف به گوی میانداخت و در جوزبازی اّسجاع متوازن و متوازی میگفت تا یکباری در انداختن، گردکانی از گو بیرون افتادو به قهقرا هم به جایگاه خویش باز غلتید. نوجوان چون این حال را مشاهده نمودو به ناگاه گفت چونان نظم: «غلتان غلتان همی رَوَد تا بُنِ گو» [رودكی را آن] کلمات موزون خوش آمدو به قوانین علم عروض مراجعه کردو آن را از متفرّعات بحر هزج یافت و سه مصرع دیگر، خودرودکی بر همان وزن به آن اضافه نمودو شعری ساخت که آن را ترانه نام نهاد.» این مطلبی است که شمس قیس رازی نقل کرده و نشان می دهدکه رودکی به نظمی که نوجوانی می خوانده توجه و بلافاصله ثبتش کرده.
پس بایدبه نوعی بنیانگذار ترانه را هم رودکی دانست؟
بنیانگذاری واژه ای است که نمی توان همینطور- حتی با استنادسخن شمس قیس رازی- به وی اتلاق کرد.شایدبر اساس اسنادی که تاکنون به دست آمده و موقتا و تساهلاً. ضمن اینکه «ترانه» در این متون به معنی «رباعی » است؛ چنان که مولوی می فرماید:
« زاهدبوده ترانه گویم کردی»... یعنی رباعی سرا.
فولکلور در آموزشهای رسمی دوره های آموزشی متوسطه و دانشگاهی ما چه جایگاهی دارد؟
خوشحالیم که اخیرا تصمیم گرفته شده در حوزه ادبیات آموزش کلاسیک دانشگاهی رشته ادبیات شفاهی یا فولکلور شفاهی در گرایش های کارشناسی ارشدرشته ادبیات گنجانده شود، ولی به هر حال چه خوب بودکه این كار به دوره کارشناسی و کاردانی هم تعمیم داده شود؛ البته بایدبگویم که برخی دروس به صورت تک درس در رشته ها و دوره هایی مثل کارشناسی ادبیات کودک و جامعهشناسی و مردم شناسی و ... هست که به مقوله فولکلور مرتبط است، اما نبودرشته اختصاصی آموزشی فولکلورموجب شده کار آموزشی و پژوهشی در این خصوص به گرایشهایی چون ادبیات شفاهی، مردم شناسی و ... تبدیل شود. در دوره متوسطه در دهه50، درسی با موضوع فرهنگ مردم بودو توجه دانش آموزان را به این موضوع جلب می کرد، ولی الان نداریم و امیداست صاحب نظران و افرادمؤثر در برنامه ریزی ها به این موردتوجه نمایند.
ظاهراً شما هم اعتقادداریداگر به صورت خاص به کودکان و فولکلور رایج در بین آنها توجه کنیم، به این نتیجه می رسیم که شاخه ای از فولکلور، «فولکلور کودکان» است؛ بله؟
بله، درست است و شوربختانه در ایران توجهی به این موضوع نشده و نیاز به توجه و تشدیداین توجه است. بایدبه «فولکلور کودک» به صورت اختصاصی و به شکل یک گونه ادبی با خصلت های خودنگاه کرد. این فولکلور تفاوت ها و ویژگیهایی داردکه آن را از فولکلور بزرگسالان قابل تفکیک می کند. وقتی که نگاه می کنیم می بینیم که بازی ها، قسمها، شگونها و اعتقاداتی که کودکان دارند یا ترانههایی که میخوانندیا اوسنه ها و قصه هایی که بینشان است، از لالاییها گرفته تا ترانه های خودبچه ها از جمله ترانه هایی که برای بازیها می خوانند، همگی ما را بایک گونه خاص فولکلورمواجه می کند؛ همان که ما از آن به فولکلور کودکان تعبیر می کنیم.
گردآورندگان و نظریه پردازان فولکلور کودک، حتماً هنگام پژوهش خود، به تنوع اقوام در ایران و تنوع زبانی و گویشی مردم، وضعیت معیشت، جنسیت، سن، حتی طبقه اجتماعی آن ها توجه می كنند. تأکیدمی شودکه لازم است این موادفولکلوری، به گویش اصلی گردآوری شوند، متأسفانه یکی از کارهای اشتباه این است كه بعضی از عزیزانی که زحمت زیادی کشیده اندو موادفولکلوری - مثلا ترانه های بازی یا ترانه های کار یا افسانه ها را-از نقاط مختلف جمع آوری کرده اند، به گویش خودیا گویش رسمی معمول یا نزدیک به زبان معیار تعریف کرده اندو با این شیوه مواداصلی فولکلوری از شکل علمی شان کاملا بیرون و کم ارزش شدهاند؛ پس هر کس که بخواهددر این موضوع کاری کند، بایدآنها را به گویش اصلی ضبط وثبت کند. حتی به مقدمات خوانش یک متن و فضای ارائه آن هم بایدتوجه کند.این که می گوییدموادفولکلوری، مثلاً ترانه ها و افسانه ها- بایدبه گویش اصلی باشد، بعدأ در تدریس و آموزش یا پژوهش، محققان و دانشجویان را دچار سردرگمی نمی کند؟ چون این گویش ها خیلی گستردهاند، در نهایت یك دانشجو بایدبا تمام این گویش ها و لهجه ها آشنا باشد.خب کارشناسان این حوزه ها کارشان جداست؛ مثلا اگر قرار است فولکلور مردم یا کودکان در استان هایی که آذری زبان هستندگردآوری شود،آشنایان و متخصصان همان حوزه بایدبه این زمینه واردشوندو اگر بعداً لازم به تبدیل و برگردان و ترجمه باشد، علاوه بر متن اصلی که موجوداست و منتشر شده، برگردانی هم در کنارش خواهدبودبرای کسی که به آن گویش آشنایی ندارد. ولی این دلیل نداردکه منِ فارسی زبان بیایم گویش آذری را به فارسی تبدیل کرده و بعدشروع کنم آن را تحلیل کردن و درباره اش هم نظریه پردازی کنم.
قدری بیشتر در این باره توضیح دهیدکه توجه فولکلور کودکان یا فرهنگ شفاهی كودكان، چه وجه و کاربردمثبتی دارد؟
ویژگی هایی که در فولکلور کودکان می بینیم موجب می شودعلاوه بر اهمیت پژوهشی، به عنوان یک ابزار ارتباطی یا آموزشی به آن توجه کنیم، حتی کمک کار ما باشدبرای مباحثی مثل ترویج کتاب و کتابخوانی یا موضوعات آموزشی مختلف. یکی از ویژگیهای این گونه ادبی و فرهنگی، این است که گوینده یا کنشگر، ارتباط رودررو با مخاطب دارد، امکانی مثل حوزه تئاتر را در اختیار مخاطب و کنشگر قرار می دهدو اجازه می دهدآنها ضمن برخورداری از گفتار، از حرکات و رنگ و گاه حجم ها هم برای انتقال مفاهیم استفاده کنند.
یک نکته جالب دیگر این كه مخاطب ما فقط شنونده نیست بلکه نقش مکملی هم در انتقال و رسایی و تکمیل پیام دارد، مثلا در بازی کلامی می بینیم، مادری به فرزندش می گوید: «ببعی میگه؟» و بچه جواب می دهد«بع بع» و ... این دیالوگ کار را دوسویه می کند. این نمونه نشان می دهدکه فولکلور کودک از جهت آموزشی ابزار خوبی است و می توانداین ارتباط را با مخاطب خیلی خوب برقرار کندو... . یکی دیگر از ویژگی های این نوع فولکلور این است که پرورشگاه فكری، ذهنی و زبانی بسیار خوبی است. تصور می شودکه چون این ادبیات شفاهی است دیگر در حوزه کتبی جایی ندارددر حالی که چنین نیست، مثلا در قصه-ترانه معروف کودکانه «دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم» گفته می شود:«نان را دادم به ملّا، ملّا به من کتاب داد». در همین جا کودک با مفاهیمی چون علم ، کتابخوانی و ملا - معنی ملا یعنی کسی که از دانش پر است- آشنا می شود.به هرحال اگر ما بزرگترها هم به بازی ها و آدابی که در کودکی خودمان داشتیم بازگردیم و «کودکی را جدی بگیرم» باعث می شوداین موادقدیمی را که در حافظه ما هست، برای کودکانمان ثبت کنیم كه قطعاً این کارموجب می شودموادفولکلوری کودک برای کودکان و نیز پژوهشگران نسل بعدو همین نسل الان مضبوط و بسیار مفیدواقع شود.
ادبیات کودک ما همواره به صورت تحکیمی یا تعلیمی بوده، ما کتاب های تربیتی در این باره داشتیم و این سیر تاریخی را تا دوره مشروطه می توان دید، گویا از این دوره به بعدنگاه و رویکردجدیدی به ادبیات کودک می شود؛ این درست است؟
در خصوص ادبیات کودک همین طور است که می فرمایید؛البته معاصرین ما هم الان به ادبیات کودکی که دردوره مشروطه رواج پیدا کرده نقدو نظرهایی دارند. نمونه های ادبیات کودك، بعداز مشروطه و رواج صنعت چاپ،فراوان تر از پیش دیده می شود؛ قبل از آن را شایدبتوان گفت مکتوب نشده و شکل شفاهی داشته،در آن دوره،اشعار شاعری چون ایرج میرزا در حوزه ادبیات کودک منتشر و مشهور می شد؛ مثل شعر:«گویندمرا چو زادمادر» یا شعر:«داشت عباسقلی خان پسری»و .... این ها اشعاری بوده که در حوزه کودک سروده و چاپ شده، در حوزه نثر هم کتاب «احمد» از طالب اف را می توان نام بردکه نمونه آغازینی است در دوران مشروطه با مخاطب کودک. لازم است تاکیدکنم که مخاطب کودک برای ادبیاتی در این نوع، مهم است و ما به ادبیاتی می توانیم بگوییم ادبیات کودک که مخاطبش کودک باشد.
در خصوص فولکلور کودکان هم کاری در ایران شده؟
نه، کار مستقلی که نظریه پردازی کرده باشد، نشده یا منتشر نشده؛ قدری نمونه ها منتشر شده، در این کتاب و آن کتاب، اما کار نظری نه.
این بی توجهی به فولکلور کودک، فقط در ایران بوده یا در سایر كشورها هم مشاهده می شود؟
در حوزه فولکلور کودک در خارج از ایران کارهایی شده، برخی با نظریه پردازی هم همراه بوده؛ مثلا یکی از دانشمندان تاجیک به نام پروفسور «شیرمحمداف» كتابی داردبه نام «نظم خلقی بچگانه تاجیک» كه در آن به ترانه هایی که بچهها می خوانندپرداخته. در این اثر، ترانه هایی را کودکان می خوانند، به 4 دسته تقسیم کرده: یکی لالایی ها که تاجیکان به آن میگویند«الَّه»، دیگری سرودهای نوازشی و دوستداری، بعدی سرودهای مراسمی و مربوط به حوادث طبیعی و فصلی و دیگری سرودهای غیر مراسمی. این اثر در سال 1973 منتشر شده،- در تاجیکستان و به خط سیریلیک- این کار عظیم را ایشان عالمانه انجام داده،اما ماچنین نمونه ای در ایران نداریم؛آن روانشادهمچنین فولکلور شفاهی کودکان افغانستان را به همین ترتیب گردآوری و طبقه بندی و کتابش را هم چاپ کرده، مثلا ترانه هایی که کودکان می خواننددر چهار فصل سال بر اساس فصل ها و... کار نظری هم انجام داده؛ بعضی دانشمندان روس و غیر روس هم به این مقولات توجه کرده اند. در ایران، چون رسم نبوده مخاطب کودک جدی گرفته شود، کار خاصی هم در این زمینه صورت نگرفته.
شما خودتان چطور؟ کار مستقلی در خصوص فولکلور کودک انجام داده اید؟
چندپژوهش در این زمینه انجام داده ام و در یکی از آنها، بخشی از ترانه های بچه ها را جمع آوری کرده ام، به خصوص در منطقه خراسان و به این نتیجه رسیدم که یک تعدادی از این متون را کودکان میخوانندو خودشان هم یا تغییراتی می دهندیا خالقشان هستند، یعنی هم خواننده کودک است و هم مخاطب؛ درحالی که گونه دیگر از این ترانه ها را بزرگسالان می خوانندبرای کودکان، مثل لالاییها یا اشعار و ترانه هایی که حالت نوازشی دارد؛ و جالب است که این متن ها هرکدام ویژگیهای خاص خودشان را دارند. این ها از نظر زبانی و اجتماعی و فرهنگی و حتی تاریخی نکته آموزند؛ مثلا به یک لالایی برخوردمی کنیم می بینیم می گوید: «لالالالا گل قندی / تو از شهر سمرقندی» سمرقنددر ازبکستان و در خراسان قدیم بوده پس قدمت این لالایی از شهر سمرقندو زیبارویان آنجا حکایت می کند؛ یا اعتقادات دینی در لالایی ها دیده می شود:«لالا لا لا گل خشخاش / بابات رفته خدا همراش // خدا همراه و راهش بود/ علی پشت و پناهش بود»؛ که اشاره به اعتقادات و باورهای مردم دارد.
صحبت بر سر این است که بعضی از ترانه ها مخاطب کودک و خواننده بزرگسال دارد؛ نمونه دیگر همین ترانه های نوازشی است مثل: «خدا که داده نستونه / این نوبر تابستونه»، یا: «سرسری باباش می یاد/صدای کفش پاش می یاد». گاهی اوقات هم این ترانه هایی که برای کودک خوانده می شود، جنبه داستانی داردکه نوعی آموزش هم در آن گنجانده می شود، مثل این ترانه که به کمک حضورذهنی وتقویت حافظه کودک وآموزش غیرمستقیم ومستقیم سلسله علتها و معلولهای موجوددر هستی می پردازد:
- گندمُ کی میخوره؟/ - گندم موش میخوره. /موشه وگندم /گندم گل گندمای خدا/ دخترمالِ مردم ای خدا / - موشه روکی میخوره؟ /- موشُ گربه میخوره /گربه وموشه وگندم/ گندم گلِ گندم ای خدا/ دخترمال مردم ای خدا/ - گربه روکی میخوره؟/ گربه روسگ میخوره/ سگه وگربه وموشه وگندم ....
... این ترانه همین طورمی گویداز موش و بعدگربه و بعدسگ و بعدگرگ و شیر تا آخر که می گویدشمشیر را آب می خوره و زنگ می زنه، آب رو کی می خوره انسان می خوره و انسان را کی می خوره؟ خاک، خاک را کی می خوره؟ گندم(!) و این سیکل بازگشت به طبیعت و سیکل خلق دوباره و آفرینش را ذکر می کند.
حتی نکات تاریخی در اینها می بینید؛ به این ترانه یارگیری یا «همان دَ بی سی چِل» توجه کنید:
شاه تیراندازی میکرد/ فرح طناب بازی میکرد
شاه میگفت بسّه دیگه/ فرح میگفت ده تا دیگه
یک،دو،سه،چهار،پنج،شش،هفت،هشت،نه،ده
آیا ترانه هایی هم داریم که کودکان به مناسبتی بخوانند؟
بله... ترانه هایی هست که خودکودکان می خوانندو خودشان یا بزرگترها شنونده اش هستند، مثلا متن هایی است که بچه ها در مراسم می خوانندمثل چهارشنبه سوری یا طلب باران؛ ترانه هایی هم هست که در عروسی می خوانندو بچه ها ایفای نقش میکنند، مثل «دست شما دردنکنه /چرا زحمت کشیدین/ چرا پیکان ندادین/ نمره تهران ندادین/ چرا ویلا ندادین/ کنار دریا ندادین»... این نکات جالب اقتصادی و معیشتی و اجتماعی و غیر را می توان در آن دید؛مثل این نکته که ماشین نمره تهران ارزشش از ماشین آن شهرستانی که ترانه در آنجا ضبط شده بیشتر بوده ، پیکان هم که قصه و سرگذشت خودرا داردو....بعضی از این ترانه ها هم مثل مراسم رمضان خوانی، هم در ایران هم در افغانستان و هم تاجیکستان برابر بوده و الان هم در برخی مناطق ممکن است خوانده شود:«”رمضون آمدبا سیصدسوار / چوبورداشته که تو روزه بدار ...»؛ مرحوم «ابراهیم شکور زاده» در کتاب «عقایدو رسوم مردم خراسان» نمونه ای از بیرجنداز همین ترانه های رمضان خوانی ذکر کرده که هماننداین ها با قدری تغییر در گویش تاجیکستان و افغانستان شنیده شده است.
با توجه به پژوهش های نظری ای که انجام داده اید، آیا در حوزه های دیگر فولکلور کودکان هم نمونه هایی را یافته اید؟
بله، یافته ها را طبقه بندی و در چندمقاله ارائه کرده ام و به نتایج درخور توجهی رسیده ام؛ مثل اینکه عرض می کنم: بخشی از فولکلور کودک، بازی هاست، بازی های کنشی یا کلامی داریم، بعضی ها، هم کنشی و کلامی است؛ مثلا بازی«یه قل دوقول» یك بازی کنشی است و کلام ندارد، اما یک بازی هم داریم که فقط کلام است مثلا به بچه ای می گوییم که یک عبارت را چندبار تکرار کن، مثل عبارت«دایی چاقه چایی داغه»- ما در ایران اسمی برای این بازی نداریم ولی در تاجیکستان می گویند«تیزگویک»-در بعضیها هم که کنشی و کلامی با هم هستندمثل «عمو زنجیرباف»که هم کنش است و هم کلام، یا بازی از «سر نو غزل خانون [خوانُم]» که یکی از بچه ها به شکل رکوع می ماندو دیگران از پشت او می پرندو ترانه ای را می خوانند. اما نمونه دیگر از فولکلور کودکان،شگون ها و باورهای کودکان است.
بعضی از این باورها و شگون ها را بزرگسالان تلقین می کنندو یادمی دهند، مثلاً«قیچی را به هم نزن کار بدیه و باعث دعوا می شود» اما در برخی موارد، گویا خودکودکان به این اعتقادات رسیده اندو بین هم رواج می دهند؛ مثلاً توی مدرسه بچه ها میگفتند«اگر مدادرا از دوطرف بتراشیم، بین مامان و بابا جدایی می افتد»؛ یا یکی از باورهایی که به دوران کودکی خودمن برمی گرددو می بینم الان هم رواج دارد: وقتی گل اقاقیا در می آمد- حدوداردیبهشت و اوایل خردادکه وقت امتحانات هم می شدپرچم گل اقاقیا را بچه ها زیر زبان می گذاشتندچون مثل بسم ا... است که خوشنویسی شده باشد-و اعتقادداشتندکمک می کندکه امتحانات را خوب پشت سر بگذارند. این باورها و اعتقاداتی است در میان خودبچه ها و مقوله ای است جالب توجه.
یکی دیگر از نمونه های فولکلور کودکان،همین افسانه ها و اوسنه ها ست؛ و یک نمونه دیگر، نذورات بچه هاست. نذرهایی که می کنندبا نذرهای بزرگسال ها متفاوت است و .... .به هرحال، اگر به فولکلور کودکان همانندفولکلور بزرگترها نگاه كنیم، می بینیم که آن را به همان شکل می توان طبقه بندی کرد.
و سخن آخر؟
و اما آموزش و پرورش! جای گلایه است از آموزش و پرورش که به این موضوعات از جنبه بومی توجه نمی کندو دست معلمها را باز نمی گذاردو برای گردآوری و انتشار و پژوهش روی این مواد، طرح و برنامه ای ندارد...تا بلکه معلمان بتواننداز این موادبرای آموزش و پرورش فرزندانمان بهره بگیرند... و این کوتاهی آموزش و پرورش،داردبه فرهنگ بومی و ملی ما ضربه جبران ناپذیری می زند.
منبع: روزنامه قانون
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید