علم و انسانیت / دکتر مهدی گلشنی - بخش دوم

1394/7/21 ۰۹:۵۴

علم و انسانیت / دکتر مهدی گلشنی - بخش دوم

سوء استفاده از علم و فناوری در قرن بیستم آسیبهای زیادی برای انسان و محیط زیست به بار آورد و این موجبات نارضایتی بسیاری از علمای برجسته را فراهم کرد. ماکس بورن در نامه‌ای که در ۱۹۵۴ به اینشتین نوشت از شرور ناشی از علم جدید شکایت کرد: «من اخیراً در روزنامه خواندم که شما گفته‌اید «اگر بار دیگر به‌ دنیا بیایم، فیزیکدان نمی‌شوم، بلکه هنرمند می‌شوم.» این واژه‌ها آرامش زیادی برای من فراهم کرد؛ زیرا افکار مشابهی در مغز من مرور می‌کند، به خاطر شروری که علم یک موقع زیبا بر سر دنیا به بار آورده است.»

 

سوء استفاده از علم و فناوری در قرن بیستم آسیبهای زیادی برای انسان و محیط زیست به بار آورد و این موجبات نارضایتی بسیاری از علمای برجسته را فراهم کرد. ماکس بورن در نامه‌ای که در ۱۹۵۴ به اینشتین نوشت از شرور ناشی از علم جدید شکایت کرد: «من اخیراً در روزنامه خواندم که شما گفته‌اید «اگر بار دیگر به‌ دنیا بیایم، فیزیکدان نمی‌شوم، بلکه هنرمند می‌شوم.» این واژه‌ها آرامش زیادی برای من فراهم کرد؛ زیرا افکار مشابهی در مغز من مرور می‌کند، به خاطر شروری که علم یک موقع زیبا بر سر دنیا به بار آورده است.»

این در زمانی گفته شد که سوءاستفاده از علم نسبت به حالا بسیار کمتر بود. در چند دهه اخیر برخی از دانشمندان رعایت مصالح درازمدت انسانی و پرهیز از فعالیتهای علمی مخاطره‌آمیز برای بشر را توصیه کرده‌اند و برخی ازآنها از عدم توجه به ابعاد انسانی علم و کاربردهای آن شکایت کرده‌اند. به عنوان نمونه چند مورد را ذکر می‌کنم:

ـ فون وایتسکر، فیزیکدان برجسته آلمانی و از پیشروان تهیه بمب اتمی در آلمان نازی، یکی از ۱۸ فیزیکدانی بود که مخالفت خود را با تجهیز ارتش آلمان به تسلیحات هسته‌ای صریحاً ابراز داشت و در «بیانیه گوتینگن» صریحاً از آلمان غربی خواست که دنباله سلاحهای هسته‌ای نرود.

ـ هانس بثه (Hans Bethe) از دست‌اندرکاران پروژه اتمی منهتان در ۱۹۹۷، در ۹۰ سالگی، نامه‌‌ای به کلینتون ـ رئیس جمهور وقت آمریکا ـ نوشت و از او خواست که: «نه ‌تنها تمام آزمایشهای سلاح هسته‌ای متوقف شود، بلکه همه فعالیتهای فکری برای تولید مقوله‌های جدید سلاح هسته‌ای متوقف گردد. »

ـ لورنس کراس (L.M. Krauss) که جزو ۶۰ عالمی بود که طی نامه‌ای به بوش از سوءاستفاده‌‌هایی که از علم می‌شود، شکایت کردند، می‌گوید: «واقعیت این است… که بعد از جنگ جهانی دوم دانشمندان آمریکایی یک گروه نخبة منزوی شدند. رازی که به آنها اجازه داد جهان را تغییر دهند، اجازه داد از زیر مسئولیت شهروندی شانه خالی کنند، به‌ جای آنکه بخشی از آن باشند.»

ـ از نظر دایسون، فیزیکدان بر جسته معاصر، دلیل اینکه خیر علم به فقرا نرسیده، این است که آنهایی که با علم نظری سر و کار دارند، فارغ از نیازهای دنیوی انسانها شده‌اند و آنهایی که با علم کاربردی سرو کار دارند، دنبال منافع زودرس هستند.

ـ ویلیام جوی (William Joy)، بنیانگذار و عالم ارشد شرکت Microsystem Sun، که از شرکتهای بسیار بزرگ فناوری اطلاعات در کالیفرنیای آمریکاست و مخترع کشفیات مهمی در این زمینه بوده است، در سال ۲۰۰۳ از آن شرکت کناره گرفت. سخن او این بود که فناوریهای قرن بیست و یکم، ژنتیک، فناوری نانو، و روباتیک، آنقدر قدرتمند هستند که می‌توانند باعث رخدادن حوادث خطیر و سوءاستفاده‌های کلان شوند، و این احتمال هست که این ابزار در آتیة نزدیک در اختیار افراد یا گروههای کوچک قرار گیرند، خصوصاً که نیاز به امکانات بسیار بزرگ یا مواد خام ندارند؛ لذا نظرش این بود که باید تعقیب بعضی از رشته‌های علمی را محدود کرد وباید علما و مهندسان از یک دستورالعمل اخلاقی نظیر «سوگند بقراط» تبعیت کنند و حتی با هزینه بالا برای خودشان از ادامه بعضی فعالیتها چشم‌پوشی کنند.

ـ در عصر ما دو ملاحظه عمده در ترویج علم و فناوری در غرب وجود دارد: «جستجوی علم به‌خاطر علم» و «جستجوی علم برای اهداف مادی و کسب قدرت بیشتر». غرب صنعتی به‌قول نیل پُستمن در دام تکنوپلی (technopoly) افتاده است ـ اینکه هر کاری را که می‌توان کرد باید کرد. به‌علاوه با ظهور علم کلان (big science)، اهداف پژوهشهای علمی و فناورانه به ‌طور روزافزون توسط صنعت و حکومتها تعیین می‌شود که هدفشان حقیقت نیست، بلکه دانش برای قدرت است.

ـ طبق آمار رسمی سازمان ملل، اکنون درصد متنابهی از عالمان و مهندسان در جهان غرب درگیر تولید ابزارهای مخرب برای محیط زیست و نابودکنندة‌ انسان هستند. برای نجات بشر از یک آینده هولناک لازم است که عالمان از حالت انفعالی فعلی و توجه صرف به تولید علم و فناوری به درآیند و بیشتر به فکر آینده بشر باشند. این فراموش شده است که علم و فناوری باید رفاه انسان را فراهم کنند و هدف عالمان باید سعادت بشر باشد. این مستلزم گذاشتن قیود روی بعضی خطوط پژوهشی است.

 

نادیده گرفتن نقش مفروضات فوق علمی درعلم

تا اواسط دهه ۱۹۵۰ نظر حاکم در میان دانشمندان علوم تجربی این بود که علم فارغ از تعهدات متافیزیکی است؛ اما تحولات در فلسفه علم نشان داد که مفروضات متافیزیکی در نظریه‌پردازی، روش‌شناسی و کاربردهای علم نقش دارند و علم در حقیقت مبتنی بر فرضیاتی است که برای فعالیت آن مهم هستند؛ ولی خود علم نمی‌تواند آنهارا اثبات یا رد کند. به عنوان نمونه چند تا از آنها را ذکر می کنیم:

ـ واقعیتی عینی مستقل از ذهن ما وجود دارد که منشأ ادراکات حسی ماست.

ـ ما می توانیم طبیعت را بشناسیم.

ـ ما می توانیم طبیعت را به‌ زبان ریاضی توصیف کنیم.

این قبیل مفروضات فوق علمی در انتخاب بین نظریه‌های علم تأثیرگذار بوده‌اند؛ مثلا کیهان‌شناسانی که از نظریه جهان ماندگار حمایت می‌کردند، صریحا می‌گفتند که این انتخاب آنها به خاطر آن است که کیهان‌شناسی را از مفروضات متافیزیکی در امان نگه دارند. آندره لینده ـ کیهان‌شناس روسی برجسته معاصر ـ به تأثیر سنتهای فرهنگی در کار علمی اذعان دارد: «وقتی دانشمندان کار علمی خود را شروع می کنند، آنها به طور ناخود آگاه از سنتهای فرهنگی شان متأثر می‌شوند.»

 

نادیده گرفتن مراتب بالاتر واقعیت

علم جدید، خود را به حوزه‌ مادی محدود کرده است و واقعیت را تنها به چیزهایی نسبت می‌دهد که ریشه در داده‌های حسی دارند. تأیید تجربی، داور نهایی قضاوتهاست؛ به ‌قول برتراند راسل: «هر دانشی که قابل کسب است، باید به روش دانش علمی به دست آید و هر چه را که علم نتواند کشف کند، انسان نمی‌تواند بداند.»

بنابراین واقعیات معنوی یا غیرواقعی تلقی می‌شوند یا قابل تحویل به فیزیک هستند. این منجر به نادیده گرفتن خدا و بُعد معنوی انسان و جدایی علم از فرهنگ شده است و انسانها را به حوزه مادی مقید کرده است، به‌ طوری که آرزوئی جز ارضای نیازهای مادی ندارند. این بینش جوامع انسانی را در رقابتی ناسالم برای مقاصد مادی گذاشته است ـ تلاشی که انتها ندارد. ناآرامی و پوچ‌گرایی مشاهده شده در عصر ما نتیجه نادیده گرفتن خداوند و بعد معنوی انسان است.

 

نادیده گرفتن دغدغه‌های نهایی انسان

یک دیدگاه رایج در میان عالمان معاصر این است که علم می‌تواند همه چیز را توضیح دهد؛ اما به خاطر محدود بودن ظرفیتش، نمی‌تواند تصویری کامل از جهان به دست آورد. آن نمی‌تواند به سؤالات ارزشی ما پاسخ گوید و بسیاری از دغدغه‌های اساسی انسان را بدون پاسخ می‌گذارد: «دغدغه در مورد اینکه ما در اینجا چه می‌کنیم؟»، «هدف حیات چیست؟»، «به کجا می‌رویم؟» و غیره. تفکر درباره این دغدغه‌ها می‌تواند تأثیری درازمدت بر رفتار انسان و تصمیم‌گیری‌های او داشته باشد؛ از جمله تصمیمات درباره فعالیت علمی.

به ‌قول ریچارد فاینمن ـ فیزیکدان برنده جایزه نوبل ـ : «اگر چیزی علمی نیست، اگر آن را نتوان تحت مشاهده درآورد، این معنایش این نیست که آن مرده یا غلط یا احمقانه است. ما در مقام این نیستیم که استدلال کنیم که علم به ‌نحوی خوب است و سایر اشیا به ‌نحوی خوب نیستند. دانشمندان آن چیزی را که می‌توان از طریق آزمایش تحلیل کرد، می‌گیرند و بدین طریق چیزی که علم نامیده می‌شود، به دست می‌آید. اما اموری باقی می‌مانند که برای آنها این روش کار نمی‌کند. این معنایش این نیست که آنها مهم نیستند. درواقع آنها از بسیاری جهات مهمترین امور هستند.»

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: