«شراب» در شعر حافظ چیست؟

1394/7/20 ۱۲:۵۱

«شراب» در شعر حافظ چیست؟

یک مدرس ادبیات دانشگاه با اشاره به 20 مهر روز بزرگداشت حافظ شیرازی، گفت: حافظ شاعر توانمندی است که با رشحه قلمش توانست به نیکی نقاب را از رخ اندیشه برگشاید و سَر زلف سخن را به کِلک سِحر حلال خود شانه زند.

 

«شراب» در شعر حافظ چیست؟

 

یک مدرس ادبیات دانشگاه با اشاره به 20 مهر روز بزرگداشت حافظ شیرازی، گفت: حافظ شاعر توانمندی است که با رشحه قلمش توانست به نیکی نقاب را از رخ اندیشه برگشاید و سَر زلف سخن را به کِلک سِحر حلال خود شانه زند.

پیمان شوهانی گفت: اگر دیوان حافظ را بگشاییم و نگاهی به غزلیات او بیندازیم عبارتی که بارها در شعرهای حافظ با آن روبه‌رو می‌شویم "شراب و دردنوشی" است.

او اظهار کرد: شاید سوالی که در این جا مطرح باشد و ذهن هر خواننده‌ای را در خوانشِ ابیات دیوان به کنکاش و چالش بکشاند این است که آیا حافظ آدمی را به "می‌خواری" و "لا‌ابالی‌گری" دعوت می‌کند خاصه دیوانی که از دیرباز مورد تقدیس و تکریم مردم ایران‌زمین بوده است!؟ چه آنان که در وادی حافظ‌شناسی برای رسیدن به کنه و ماهیت تمام ابعاد و زوایای ذهن و زبان حافظ گام برمی‌دارند و چه هر انسانی که صرفا برای لذت بردن از شعر و شاعری روی به غزلیاتی می‌آورد که زبان ناطقه در وصف شوق آن نالان است.

او یادآوری کرد: در دین مبین اسلام و در قرآن کریم آیات ۲۱۹ سوره بقره و ۹۰ و ۹۱ سوره مائده از خمر و شراب‌خواری با لفظ رجس و پلیدی نام برده شده و باید از آن "فَاجْتَنِبُوه" کرد. عطار نیز در داستان شیخ پارسا و دختر ترسا به پلیدی خمر اشاره می‌کند. آن جا که شیخ پیرانه‌سرش عشق جوانی به سر می‌افتد و معتکف‌نشین کوی خورشیدوش زیباروی ترسا می‌شود و از چهار شروط "سجده در برابر بت، قرآن و مصحف را سوزاندن، زنار بربستن و خمر نوشیدن " برای به دست آوردن دل صنم رومی می‌پذیرد که تنها شراب نوشد:

شیخ گفتا خمر کردم اختیار

با سه دیگر ندارم هیچ‌ کار

پس شیخ صنعان را به دیر مغان می‌برند و به‌ دست شاهزاده زنارپوش به او شراب می‌نوشانند و پیر پس از سر کشیدن خمر به خواست خود سه شرط دیگر را نیز انجام می‌دهد و عطار به زیبایی هر چه تمام‌تر انحطاط ایمان شیخ را بدین گونه به رشته تحریر می‌کشد:

بس کسا کز خمر ترک دین کند

بی‌شکی ام‌الخبایث این کند

شوهانی اظهار کرد: از دیرباز تاکنون میان حافظ‌پژوهان و دوستداران او بر سر کیفیت و چگونگی این "می" و "می‌خوارگی" بحث‌های دور و درازی بوده که گاهی اوقات با تعصب خاصی همراه بوده است و برخی جنس شراب او را ادبی و کنایی و فرازمینی و آسمانی می‌دانند و در زاویه مقابل برخی ماهیت خمرش را زمینی و از جنس قصیده "مادر میِ" شاعر روشن‌ضمیر ادبیات پارسی، رودکی، محسوب می‌کنند.

این مدرس ادبیات دانشگاه افزود: اگرچه حافظ بارها در دیوان غزلیاتش از باده‌نوشی و شراب‌خواری نام می‌برد، با واکاوی ابیات غزلیاتش و در نظر گرفتن تمام جنبه‌های نقدشناسی و جامعه‌ای که در آن مستی "بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند" و حافظی که در چنین اجتماعی زیست داشته است درمی‌یابیم که پیر فرزانه شیراز شراب را سلاح مبارزه خود در برابر تزویر و ریا برمی‌گزیند و با آن به مقابله با خرقه‌ای می‌پردازد که صد بت باشدش در آستین و خدا نیز از این خرقه آلوده به روی و ریا بیزار است.

وی تصریح کرد: حافظ هرگز در پی ترغیب و تحریض آدمی به شراب‌خواری و باده‌نوشی نیست بلکه مبارزی روشن‌فکر و آگاه است که پیر میخانه در سحرگاه جام جهان‌بینش داده و بدین جام جهان‌بین که قلب‌شناس است سره را از ناسره تمیز می‌دهد. پس بدین خاطر خرقه تزویری کسانی را که این همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند نه تنها قابل تکریم نمی‌داند بلکه آن را مستوجب آتش می‌داند. در دیوان حافظ سخن از "می‌خوارگی" و ستایش "‌لاابالی‌گری" و بدمستی نیست بلکه تقابل و پیکاری "سیاسی اجتماعی" است. از منظر حافظ کسی که به نوشیدن شراب و می‌خواری بپردازد برتر از انسانی است که با تظاهر به دینداری قرآن را دام تزویری برای فریب عوام قرار می‌دهد:

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.

و بر در میخانه رفتن را کار یک‌رنگان راستین می‌داند نه زاهدان خودفروشی که با تظاهر و فریب‌کاری باطن و حقیقت خود را از دیگران پنهان می‌دارند و حافظ آنان را به کوی می‌فروشان راه نمی‌دهد.

شوهانی بیان کرد: حافظ در روزگاری می‌زیسته است که می‌توان آن عصر را ریاکارترین جامعه اعصار گذشته نام نهاد و حافظ چنان با این متظاهران تزویری سر جنگ و جدل دارد که باده‌نوشی را که قبیح‌ترین فعل ممکن است بهتر و برتر از زهدفروشی و عمل ریایی آنان به شمار می‌آورد:

باده‌نوشی که در او روی و ریایی نبود

بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست.

او تاکید کرد: حافظ هرگز موافق با شراب‌خواری نیست و سر کشیدن آن را به کسی توصیه نمی‌کند بلکه با تقابل باده‌نوشی و زهدفروشی به دنبال به تصویر کشیدن فعل زشت و مذموم ریا و تزویر است؛ تزویری که حافظ گناه آن را نابخشودنی‌تر و بزرگ‌تر از خمر و ام‌الخبائث می‌داند و اوج این تقابل را زمانی به پرده ابصار می‌کشد که بیان می‌دارد فقیه مدرسه مست بوده است و در حالت مستی و راستی فتوا داده: گرچه "می" حرام است و از محرمات محسوب می‌شود، از مال اوقاف بهتر است:

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد

که می حرام ولی به ز مال اوقاف است.

برای همین حافظ دل‌نگران پشمینه‌پوش تندخو و شیخ تزویر‌کاری است که بویی از عشق نبرده‌اند و ریاضت نفس بیهوده می‌کشند. در حالی که افسار خرد و نفس مطمئنه آنان در دست نمرودِ نفسِ اماره آنان اسیر و در بند است و حافظ ترس از آن دارد که در هول سَحر‌گه حشر تسبیح ریایی و نان به ظاهر حلال اوقاف آنان در برابر شراب حرام خواجه دستگیر و راهبر نباشد:

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست

نان حلال شیخ ز آب حرام ما.

و:

ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود

تسبیح شیخ و خرقه رند شراب‌خوار.

این مدرس ادبیات توضیح داد: در شریعت حافظ گناهی برتر از مردم‌آزاری نیست:

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن

که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست.

بدین خاطر شاعر دل‌نازک ما ترجیح می‌دهد به شراب‌نوشی دست یازد اما در پی رنجاندن و آزرده‌خاطر کردن دیگران نباشد:

به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست

زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس.

شوهانی گفت: ترکش‌های طعن حافظ تمام ریاکاران را دربرمی‌گیرد و سر سازش و تسامح و تساهل با کسی و هراسی از پست و القاب‌های نامی اجتماع ندارد. این عناوین خواه زاهد ظاهرپرستی باشد که به عُجب و عیب‌جویی از دیگران گرفتار است و از سِر درون پرده بی‌خبر است:

راز درون پرده ز رندان مست پرس

کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را.

یا صوفیِ دجالْ فعلِ ملحدْ شکلی باشد که سر حقه می‌گشاید و دام می‌نهد و فلک حقه‌باز را نیز مقهور خرقه ریایی خود می‌کند و حافظ بدو توصیه می‌کند:

صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش

وین زهد خشک را به می خوش‌گوار بخش.

یا محتسبی از جنس امیر مبارزالدین محمّد باشد که شیخ شده است و فسق و فجور خود را از یاد برده و در میخانه را بسته و به جای آن در خانه تزویر و ریا را گشوده است و خود پنهانی به پای خم نشسته است. حافظ تأکید مؤکد دارد که زنهار و مباد این که با این محتسب شهر به پای خم بنشینی زیرا بعد از شراب‌خواری نه تنها سبوی تو را می‌شکند و سنگ در جامت زند بلکه مورد لطف غضبش نیز قرارت می‌دهد:

باده با محتسب شهر ننوشی زنهار

بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد.

و خواه قاضی شهر باشد که حافظ صبحدم احوال او و شرب الیهودش را ز پیر می‌فروش پرسیده است اما در جواب شنیده است که:

گفتا نه گفتنی است سخن گرچه محرمی

درکش زبان و پرده نگه‌ دار و می بنوش.

او ادامه داد: حافظ چنان نفس آزاده‌ای دارد که در این جامعه سراپا تزویرکار خود را نیز مبرا از ریا نمی‌داند و خرقه‌پوشی خود را غایت دین‌داری به شمار نمی‌آورد بلکه بر آن عقیده است که خرقه ریایی خود را چو پرده‌ای بر سر صد عیب نهان خود پوشانده است و غایت این کرامت نفس و همت بالابلند خواجه ما که زیر این چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد و رها است زمانی مشخص می‌شود که با این که پالوده و پیراسته از هر نقص و کاستی است اما ملامت‌وارگونه خود را هم‌ردیف با شیخ، مفتی و محتسب ریارکاری می‌داند که سعی در فریب دیگران دارند:

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند.

درباره این که حافظ که بیان می‌دارد:

من و انکار شراب این چه حکایت باشد؟

غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد

و از این که رفیقی گفته است "حافظ ار مست بود جای شکایت باشد" از غصه نخفته است باید بیان داشت که حافظ بنده پیر مغانی است که ز جهل او را رهانده است و در خرابات مغان نور خدا را مشاهده می‌کند اما با تفکّری ملامتی‌وار خود را در معرض شماتت جامعه قرار می‌دهد و می‌فرماید:

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافری است رنجیدن.

و در این فضای آلوده از تزویر که "آتش زهد ریا خرمن دین خواهد سوخت" حافظ عاشق دردی‌کشی است که اندر بند مال و جاه نیست و ز عالی مشرب بودنش بر صدر نمی‌نشیند و جام می می‌گیرد و از اهل ریا دور می‌شود و خرقه خود را با باده تطهیر می‌کند تا عُجب خانقاهی دامن او را نیز دربرنگیرد:

ساقی بیار آبی از چشمه خرابات

تا خرقه‌ها بشوییم از عُجب خانقاهی.

و قلندر‌وار بر در میکده‌ای معتکف می‌شود که در آن جا افسر شاهنشاهی را داد و ستد می‌کنند:

بر در میکده رندان قلندر باشند

که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی.

شوهانی اظهار کرد: پس بدین خاطر خرقه خود (من نوعی یعنی حافظ به نمایندگی از تمام آدمیان سخن می‌راند) را خالی از خلل نمی‌بیند و در روز بازخواست چه زنارهایی که به دغا و حیله از زیر این خرقه عوام‌فریب نگشایند:

حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا

که چه زنار ز زیرش به دغا بگشایند.

اما اگر زاهد ریاکار به این سِر رهنمون نشود بر او حرجی نیست چون مشکل عشق نه در حوصله دانش اوست:

زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است

عشق کاری است که موقوف هدایت باشد.

ایسنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: