1394/7/19 ۰۹:۱۹
بر بنیاد اصل اول ( ظاهر و باطن) و اصل دوم ( مُحال بودن طفره) سعدی بر این گونه عشق، که به مثابه پی و بنیان بنای عشق است، تأکید میورزد و تصریح میکند که بیخبران از این گونه عشق یا این مرتبه و مرحله از عشق، اساساً عشق را نشناختهاند و از حدیق عشق، بیخبرند (سعدی، ۱۳۷۶: ۴۱۹): حدیث عشق نداند کسی که در همه عمرر به سر نکوفته باشد در سرایی را. و به سبب اهمیت و ارزش بنیادی این گونه عشق است که میافزاید:
همه سلامت نفس آرزو کند مردم
خلاف من که به جان میخرم بلایی را
مرتبه دوم) ادراک خیالی یا تخیل: یا یادآوری آنچه یا آن کس که احساس شده است، مثل به یادآوردن همان شخص (شخص مشخص) که او را پیشتر دیدهایم و یا به یادآوردن زیبارویی که «دیدار مینماید و پرهیز میکندر بازار خویش و آتش ما تیز میکند» (سعدی، ۱۳۷۶: ۴۳۶ با تغییر «میکنی» به «میکند»). از عشق برآمده از ادراک خیالی به عشق خیالی (خیال در معنای فلسفی آن) و «خیال معشوق» و «یاد یار» تعبیر میشود و این خیال (یاد) اصالت مییابد. این عشق، هنرآفرین است و نه فقط درآمدی است بر عشق عرفانی که خود، مرحلهای از آن عشق محسوب میشود.
وقتی زیبایی احساس شد و خورشید عشق طلوع کرد، پرتو آن بر فضای ذهن عاشق استمرار مییابد و عاشق پیوسته به معشوق عشق آفرین خود میاندیشد و سرانجام ذهنیت عاشقانهای مییابد که از آن به «خیال معشوق» تعبیر میشود. دیگر هرچه هست، همین ذهنیت است و همین خیال. در منابع عرفانی آمده است که: لیلی نزد مجنون آمد. مجنون با چنین ذهنیتی به یاد لیلی فریادهای عاشقانه میکشید و «لیلی لیلی» میگفت و به حضور لیلی توجهی نداشت و چون لیلی بر سر او فریاد کشید که: «منم آن لیلی که این همه از او سخن میگویی و با فریاد پیوسته از او نام میبری»، پاسخ داد که: «من با خیال لیلی خوشم!» (ابن عربی، بیتا: ج ۲، ۳۳۷؛ عطار، ۱۳۳۸: ۶۹ـ۶۸) سخن مولوی (۱۳۶۲: ۳۱۳) ناظر بر همین معنا و بیانگر همین دیدگاه است:
ز تو هر هدیه که بردم، به خیال تو سپردم
که خیال شکّرینت فر و سیمای تو دارد
و بیانگر همین معناست سخن سعدی (سعدی، ۱۳۷۶: ۴۸۱):
گر تو را خاطر ما نیست، خیالت بفرست
تا شبی محرم اسرار نهانم باشد
در غزلهای سعدی اولاً، ابیات بسیاری هست، بس شورانگیز که از شکلگیری این ذهنیت (خیال معشوق) خبر میدهد؛ ابیاتی که حکایتگر اشتیاق عاشقانه است؛ اشتیاقی که معلول هجران است و «یاد یار» را در ذهن عاشق شوریده پیوستگی میبخشد و موجب خیال معشوق میشود؛ خیالی که دیگر از خود معشوق هم مهمتر و ارجمندتر است:
خبرت هست که بیروی تو آرامم نیست؟
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی؟ چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
(سعدی، ۱۳۷۶: ۴۵۵)
آمدی، وه، که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم، صورت بیجان بودم
نه فراموشیام از ذکر تو خاموش نشاند
که در اندیشة اوصاف تو حیران بودم
(سعدی، ۱۳۷۶: ۵۵۱)
خرامان از درم بازآ، کت از جان آرزومندم
به دیدار تو خشنودم، به گفتار تو خرسندم
(سعدی، ۱۳۷۶: ۵۵۰)
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
و آن چنان پای گرفته ست که مشکل برود
(سعدی، ۱۳۷۶: ۵۰۶)
دلی که عاشق و صابر بوَد مگر سنگ است
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
(سعدی، ۱۳۷۶: ۴۳۸)
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست
(سعدی، ۱۳۷۶: ۴۵۲)
و همین فکر مدام، فکر شب و روز عاشق است که بدان، ذهنیت یا پدید آمدن «خیال معشوق»؛ خیالی برتر از خود معشوق میشود؛ ثانیاً «خیال» که در لغت به معنی عکسی است از یک چیز یا یک شخص که در آب و آینه و در چشم میافتد یا به خواب میآید و با معنای فلسفی آن نیز گونهای پیوند دارد، افزون بر هفتاد بار (طبق واژهنمای غزلهای سعدی تألیف زندهیاد مهیندخت صدیقیان ۷۴ بار) (صدیقیان، ۱۳۷۸: ج ۲، ۶۸۳) در غزلهای سعدی، هنرمندانه و استادانه، تکرار شده است. کاربرد «خیال» در غزلها از یکسو به لحاظ ادبی و بلاغی درخور توجه است؛ یعنی به لحاظ رعایت تناسب با چشم و خواب و نیز به لحاظ انسان انگاری خیال (استعارة مکنیه و شخصیتبخشی) و از سوی دیگر به لحاظ فلسفی و حکایت دلپذیر خیال معشوق. به عنوان نمونه در ابیات زیر تأمل کنیم:
۱٫خیال در همه عالم برفت و باز آمد
که از حضور تو خوشتر ندید جایی را
(سعدی، ۱۳۷۶: ۴۱۹)
۲٫مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
درِ سرای نشاید برِ آشنایان بست
(سعدی، ۱۳۷۶: ۴۲۵)
۳٫خیال روی کسی در سر است هر کس را
مرا خیال کسی کز خیال بیرون است
(سعدی، ۱۳۷۶: ۴۴۳)
۴٫تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی
کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست؟
(سعدی، ۱۳۷۶: ۴۷۷)
۵٫تا مصوّر گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم خودبینی ندارم، روی خودراییم نیست
(سعدی، ۱۳۷۶: ۴۵۶)
۶٫گر تو را خاطر ما نیست، خیالت بفرست
(سعدی، ۱۳۷۶: ۴۸۱)
۷٫ندانم این شب قدر است یا ستارة روز؟
تویی برابر من، یا خیال در نظرم؟
(سعدی، ۱۳۷۶: ۵۵۳)
۸٫ رفتی و همچنان به خیال من اندری
گویی که در برابر چشمم مصوری
(سعدی، ۱۳۷۶: ۶۱۶)
در ابیات هشتگانة اساس، خیال است و مسائل بر محور خیال میچرخد. در بیت اول خیال، جهان را زیر پا میگذارد تا بهترین جای را برگزیند؛ اما جایی بهتر از محضر معشوق نمییابد. در بیت دوم آشنایی است که در به روی او نمیتوان بست که این آشنا، خیال معشوق است که عاشق با او خوش است، چونان مجنون با خیال لیلی. در بیت سوم بر این معنا تأکید میشود که خیال معشوق اصالت دارد و فراتر از خیال در معنای پندار است. در ابیات چهارم، ششم، هفتم و هشتم از این همانی (عینیت) خیال معشوق با معشوق سخن میرود و باز از طریق این همانی، بر اصالت خیال معشوق تأکید میشود و سرانجام در بیت پنجم بر امری اخلاقی تأکید میگردد؛ بر این امر که خیال معشوق، عامل تزکیه و تصفیه است و رذایلی چون خودبینی و خودرأیی ـ که سر و سرچشمة تمام رذایل است ـ از میان میبرد. در تعالیم عرفانی بارها و بارها گفتهاند که سالک یک گام با حقیقت (خدا) فاصله دارد و آن، خودبینی است و چون خود را نبیند، تمام راه را رفته است؛ چنانکه حافظ میگوید: «یک نکتهات بگویم: خود را مبین که رستی» (حافظ، ۱۳۶۹: ۴۹۵) و چنین است که نه تنها عشق خیالی و خیال معشوق در قلمرو هنر نقشآفرین است، که در حوزة عرفان نیز نقشی بنیادی دارد.
هنر ایرانی، به ویژه هنر شعر جدای از عرفان نیست و گذشته از آنکه بیانگر عرفان است، درآمدی برعرفان نیز هست و سعدی بر این معنا سخت تأکید میورزد و آن را به صورت یک اصل، رعایت میکند. این اصل که هنر و نیز هنر شعر، درآمدی بر عرفان است و عارف، خود در هنر ـ هنر معنویـ نیز به کمال رسیده و با گذر از مرتبة هنر به عرفان رسیده است.
مرتبه سوم) ادراک عقلی= تعقّل: شناخت یا دریافت مفاهیم کلی است. در دو مرتبه و دو مرحلة پیشین (ادراک حسی و خیالی)، آنچه دریافت میشود، پدیدههای جزئی است: احساس و یادآوری شخص مشخص (یک فرد معین از افراد انسانی) یا احساس زیبایی یک زیبارو و به یادآوردن آن؛ اما در این مرتبه پدیدههای جزئی جای خود را به مفاهیم کلی میدهند. انسان بهطور کلی یا مفهوم کلی انسان جای آن فرد معین را میگیرد و زیبایی، بهطور کلی یا مفهوم کلی زیبایی جانشین زیبایی زیبارویی میشود که دیدار مینماید و پرهیز میکند. اگر آنجا در ادراک حسی، ابزار دریافت، اندامهای حسی است و در ادراک خیالی ابزار نیرویی باطنی یا به تعبیر امروز نیرویی مغزی است، اینجا در جریان ادارک عقلی، ابزار، عقل است که اساساً کلیات یا مفاهیم کلی را عقل در مییابد.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید