1394/7/7 ۱۰:۰۲
حضرت ابوالحسن علی بن محمد(ع)، امام دهم از ائمه اثنیعشر(ع) و دوازدهمین معصوم از چهارده معصوم است. مشهورترین القاب آن حضرت، «هادی» و «نقی» است و نزد شیعه امامیه ایران به امام علیالنقی معروف است. کنیه آن حضرت ابوالحسن است و چون پیش از ایشان حضرت امیرالمؤمنین(ع) و حضرت رضا(ع) نیز کنیه ابوالحسن داشتند، ایشان را «ابوالحسن ثالث» میگویند و نیز آن حضرت به جهت سکونت ممتد در سامرا، به «الفقیه العسکری» معروف بود؛ زیرا شهر سامرا شهری نظامی و به «العسکر» معروف بود و بعضی گفتهاند «عسکر» محلهای از سامراست که آن حضرت و فرزند ارجمندش امام یازدهم در آنجا سکونت داشتند و به آن شهرت یافتهاند.
تولد ایشان در قریهای در سه میلی شهر مدینه که ساخته پدرش بود، اتفاق افتاد در نیمه ذوالحجه و یا در رجب سال ۲۱۲ق؛ بعضی هم سال ۲۱۴ق گفتهاند و در ماه و روز تولد نیز روایات دیگری هست. وفات آن حضرت روز دوشنبه ۲۶ جمادیالاخر سال ۲۵۴ق روی داد و در آن روز شهر سامرا عزادار شد و بانگ شیون و گریه از همه جا بلند بود.
مادرش امولد و از مردم مغرب و معروف به «سمانة مغربیه» بود. امام در حین وفات پدر بزرگوارش، شش سال و پنج ماه داشت و در مدینه بود. سالهای امامت آن حضرت مصادف بود با قسمتی از خلافت معتصم و تمام خلافت متوکل و منتصر و مستعین و در زمان خلافت المعتزبالله وفات یافت.
آن حضرت در مدینه اقامت داشت تا اینکه متوکل در سال ۲۳۲ق به خلافت رسید. چنانچه در تواریخ مذکور است، متوکل به حضرت امیر(ع) و اهلبیت کینه شدیدی داشت و کسانی که دور و بر او بودند، به بغض و عداوت با آلعلی شهرت داشتند و از جمله آنها عبدالله بن محمد بن داوود معروف به «ابن اترجه» بود.
از روایت شیخ مفید در «ارشاد» برمیآید که عبدالله بن محمد (بریحه) در مدینه متولی امور «حرب و صلات» بود و از حضرت هادی(ع) به متوکل سعایت کرد. او به متوکل نوشت که: «اگر تو را به حرمین (مکه و مدینه) حاجتی است، باید علی بن محمد را از مدینه بیرون کنی؛ زیرا او مردم را به خود دعوت میکند و جمعی کثیر از او پیروی کردهاند.» بریحه در این معنی نامههایی پشت سر هم به متوکل نوشت.
بنا به گفته شیخ مفید در «ارشاد»، امام هادی(ع) نامهای به متوکل نوشت و درآن تعرض و تحامل عبدالله ابن محمد را یادآور شد و سعایتهای او را در مورد خودش تکذیب کرد. متوکل نامهای مؤدبانه و محترمانه به امام نوشت و در آن عزل عبدالله بن محمد را از «حرب و صلات» مدینه خبر داد و گفت که: «من از برائت تو از آنچه دربارهات سعایت کردهاند، آگاهم و مشتاقم تو را در بغداد ببینم.»
مهاجرت به بغداد
متوکل در نامه نوشت که او یحیی بن هرثمه را مأمور این کار کرده است. یحیی گوید: «به مدینه رفتم؛ اما اهل شهر به محض اطلاع از ورود من، بر جان امام بیمناک شده، صدا به گریه بلند کردند، به طوری که مدینه به لرزه درآمد. هرگز چنان شور و غوغایی در مدینه شنیده نشده بود؛ چون امام به همه محبت میکرد و پیوسته در مسجد در دسترس همه بود و هیچ طمعی به دنیا نداشت. من مردم را مطمئن نمودم که دستور نامساعدی درباره آن حضرت صادر نشده است. پس خانه او را تفتیش کردم، چیزی جز قرآن و دعا و کتب علمی نیافتم؛ از این رو در نظرم بزرگ آمد و شخصاً به خدمتش کمر بستم». هرثمه آن حضرت را در سال ۲۳۳ق به سامرا برد.
اینکه آن حضرت در بیست سالگی در مدینه چنان مورد توجه خاص و عام بوده که والی مدینه متوکل را از آن حضرت بیم داده، دلیل جلالت قدر و رفتار بزرگمنشانه آن حضرت است که در آن سن جوانی این چنین مرجع عامه بود تا آنجا که دستگاه خلافت از او ترسید و او را به پایتخت احضار کرد؛ اما نامه مؤدبانه و محترمانه متوکل میرساند که بر او نتوانستند خردهای از قبیل دعوت مردم به خلاف با دستگاه خلافت و قیام و ضدیت با شخص خلیفه بگیرند، چنان که بر دیگر علویان متشخص آن زمان میگرفتند و به حبس و سیاهچال میانداختند.
ابن شهرآشوب در «مناقب» روایت کرده است که آن حضرت پاکدلترین و راستگوترین خلق بود. از نزدیک جذابترین و ظریفترین افراد و از دور کاملترین خلق به چشم میآمد. وقتی خاموش بود، باهیبت و وقار جلوه میکرد و در کلامش خوبی و ملاحت موج میزد. مانند پدران بزرگوار در رفتار و مناظرات خود ثابت نمود که عالمترین و خردمندترین و بردبارترین و کریمترین مردم زمان خویش است.
بنا به گفته مسعودی، «بریحه» به هنگام مشایعت آن حضرت تهدید کرد که اگر از او شکایتی نزد خلیفه با یکی از خواص او بکند، باغستانهای او را از بیخ و بن برخواهد کند و موالی او را به قتل خواهد رساند. امام در پاسخ فرمود: «من شکایت تو را به خدا خواهم برد و او به من نزدیکتر از همه است و من کسی را که از همه به من نزدیکتر است، نمیگذارم تا شکایت به دیگران ببرم.» بریحه از شنیدن این سخن منفعل شد و طلب عفو کرد و حضرت او را عفو فرمود.
کلمه «خواص» در سخن بریحه میرساند که آن حضرت در میان بسیاری از دولتمردان و اشخاص بانفوذ دستگاه خلافت دوستان و طرفداران مؤثر و مهمی داشت و ما شواهدی بر این امر داریم؛ مثلاً هنگامی که هرثمه آن حضرت را وارد بغداد کرد، اسحاق بن ابراهیم طاهری که والی بغداد بود، به او گفت: «تو متوکل را میشناسی و اگر او را تحریک کنی، امام را خواهد کشت و حضرت رسول(ص) روز قیامت خصم تو خواهد بود.» و نیز «وصیف ترکی» یکی از امرای بزرگ دستگاه خلافت در سامرا هرثمه را تهدید کرد که: «اگر مویی از سر او کم شود، تو مسئول خواهی بود.»
در سامرا
چنان که از روایات مفصل شیعه که بیشتر آن در بحارالانوار (مجلد۵۰ از چاپ جدید) مذکور است، آن حضرت در زمان خلفا در سامرا معزز و محترم میزیست و چنان که گفته شد، بعضی از رجال دربار خلافت به آن حضرت ارادت میورزیدند و حتی غلامان و خادمان دربار خلافت هنگام ورود آن حضرت سخت در احترام ایشان میکوشیدند و پردهها را برایشان بالا میزدند تا آنجا که این امر موجب حسد و ناراحتی بعضی از درباریان را فراهم ساخت.
شیعیان در زمان آن حضرت از شهرهای دیگر برای زیارت ایشان به سامرا روی مینهادند و مبالغ و هدایایی به عناوین مختلف میفرستادند. رفتار متوکل با امام به ظاهر محترمانه بود؛ ولی پیوسته او را تحت نظر داشت و گاهی به حبس و توقیف و یا جستجوی منزل آن حضرت امر میکرد. مسعودی در «مروجالذهب» نقل کرده است که به متوکل خبر میدهند در منزل امام نامهها و سلاحهایی است که شیعیان او از قم فرستادهاند و او با این سلاحها قصد عصیان بر دولت را دارد. متوکل جماعتی از غلامان ترک را شبانه به منزل امام فرستاد و آنان چیزی در منزل او نیافتند و او را در حالی دیدند که لباسی پشمین یا موئین پوشیده و بر روی ریگ روی به قبله نشسته و مشغول نماز یا خواندن آیات قرآن است.
او را با همان وضع پیش متوکل بردند و گفتند که در خانهاش چیزی نیافتند و او را در حال عبادت دیدند. متوکل در آن شب به شراب مشغول بود و چون امام را دید، او را تکریم کرد و پهلوی خود نشاند و جام شراب را به او تعارف کرد! حضرت سوگند یاد کرد که شراب با پوست و گوشت و خونش آشنایی ندارد. متوکل از او خواست که برایش شعری بخواند و حضرت عذر آورد که در شعر قلیلالروایه است؛ اما متوکل اصرار کرد و امام چون اصرار او را دید، اشعاری در بیثباتی و بیوفایی دنیا خواند که متوکل و حاضران را به گریه درآورد و متوکل او را با احترام روانة منزل کرد.
آثار ماندگار
احادیث و اقوال و مواعظ و حکم و آداب و ادعیة امام هادی(ع) در کتب مختلف مخصوصاً «تحفالعقول» و «الدره الباهره» و «اعلامالدین» و «بحارالانوار» ثبت است. همچنین در جواب سؤالات علمی و فقهی که از آن حضرت میشد، نامههای بسیار نوشتهاند که بعضی از آنها باقی است و نیز سه تألیف به شرح ذیل به ایشان نسبت دادهاند: ۱) رسالهای در رد اهل جبر و تفویض و اثبات عدالت و منزلت بینالمنزلتین؛ ۲) مجموعة پاسخهایی که به پرسشهای یحیی بن اکثم قاضی القضات بغداد دادهاند؛ ۳) مجموعهای از احکام دین که ابن شهرآشوب در «مناقب» از خیبری و حمیری و از کتاب مکاتبات الرجال از عسکریین نقل کرده است.
* دایرةالمعارف تشیع / روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید