کتابداری در گفت‌و‌گو با کامران فانی پیشکسوت کتابداری

1394/6/10 ۰۹:۴۴

کتابداری در گفت‌و‌گو با کامران فانی پیشکسوت کتابداری

مردم ما گمان می‌کنند کتابدار فردی است که پشت میزی در یک کتابخانه نشسته و تنها وظیفه‌اش این است که کتاب را از قفسه‌ها برداشته و به مخاطب بدهد، کتابداری را کاری مانند انبارداری می‌دانند

 

مردم ما گمان می‌کنند کتابدار فردی است که پشت میزی در یک کتابخانه نشسته و تنها وظیفه‌اش این است که کتاب را از قفسه‌ها برداشته و به مخاطب بدهد، کتابداری را کاری مانند انبارداری می‌دانند

 مریم شهبازی: سال سوم رشته پزشکی بود که آن را به عشق ادبیات و کتاب نیمه کاره رها کرد. شاید اگر این کار را نمی‌کرد و در ادامه همان مسیر گام بر می‌داشت امروز به جای زندگی در خیابانی معمولی و خانه ای ساده  در یکی از آسمانخراش‌های آنچنانی پایتخت زندگی‌می‌کرد. شاید بگویید که مگر تمام افرادی که رشته پزشکی را انتخاب می‌کنند چنین سرنوشتی دارند؟ نه! اما این امکان حداقل برای بخش قابل توجهی از همدوره‌ای‌های او که امروز به چهره‌ای شناخته شده در عرصه کتاب و کتابداری تبدیل شده فراهم بود. با این همه و با وجود تمام ناملایمت‌ها و سختی‌هایی که « کامران فانی»، نویسنده، مترجم، نسخه‌پژوه و کتابدار پیشکسوت کشورمان در عرصه کتاب متحمل شده او هنوز هم پشیمان نیست و به این انتخاب افتخار می‌کند. فانی را تنها اخلاق خوب و پسندیده‌اش نیست که ویژه و منحصر به فرد کرده، بلکه خدماتی که در این سال‌ها به کتاب و اهالی‌اش بویژه در حوزه کتابداری کرده نیز از او مردی بی‌مانند در عرصه فرهنگ ساخته است. او علاقه‌ای به واژه ندارد اما به اصرار دیگر استادان مدت‌هاست که عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی است؛ به تدریس هم علاقه‌ای ندارد اما آموزش افراد بسیاری را بر عهده داشته و از او به عنوان استادی شاخص در این حوزه یاد می‌کنند. دغدغه چندانی در تألیف و انتشار کتاب هم ندارد اما به سبب دانش و تجربه‌اش، سرپرستی دایرئ المعارف‌ها و دانشنامه‌های متعددی از جمله «دایرئ‌المعارف تشیع»، «دایرئ‌المعارف دموکراسی» و «دایرئ‌المعارف کتابداری و اطلاع‌رسانی» را بر عهده داشته. برای گفت‌و‌گو با بزرگانی همچون او نیاز چندانی به بهانه‌ نیست ولی به بهانه مراسم بزرگداشتی که به تازگی از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و کتابخانه ملی برای او برگزار شد به سراغ وی رفتیم که خلاصه‌ای از آن را می خوانید:

*****

 زمان کودکی شما آن‌گونه نبود که نویسندگانی خاص برای مخاطبان کم سن و سال بنویسند و ادبیاتی خلق کنند که ویژه کودکان و نوجوانان باشد.از همین رو فرصتی برای مطالعه آثاری که مناسب سن‌تان باشد نداشتید. با این حال از همان سال ابتدایی ورود به مدرسه جذب کتاب و کتابخوانی می‌شوید. چطور با آن کتاب‌های جدی که خاص بزرگسالان بود جذب مطالعه شدید؟

سؤالی که پرسیدید و شرایطی که به آن اشاره کردید تنها شامل حال من نمی‌شد. دوران کودکی همه افرادی که همدوره من بودند به همین منوال سپری شد و آنان نیز دسترسی به کتاب‌هایی که ویژه سن‌شان باشد نداشتند. در سراسر تاریخ جز در دنیای مدرن قرن بیستم و بعد از آن چیزی به نام ادبیات کودک و نوجوان وجود نداشت و علاقه‌مندان این فقدان را به شیوه‌ای دیگر جبران می‌کردند. پرسیدید چطور به کتاب و کتابخوانی علاقه‌مند شدم که در پاسخ باید بگویم که خودم هم نمی‌دانم! دلیل مشخصی ندارد. این چنین نبوده که بگویم مثلاً برادرم اهل مطالعه و من هم به واسطه او علاقه‌مند شده‌ام. با این همه باید بگویم آن زمان داستان‌هایی منتشر می‌شد که می‌توانست مخاطبان کم سن و سال را نیز به خود جذب کند.در آن زمان پاورقی نویسی در مجلات رسم بود. داستان‌هایی در این پاورقی‌ها منتشر می‌شد که همچون سریال‌های امروزی پیوسته بودند و شما ناچار به پیگیری آنها در نسخه‌های متعدد بودید. این پاورقی‌ها برای کودکانی مانند من هم جذاب بود. شاید جالب باشد که بدانید آن زمان کودکان اغلب از پنج سالگی خواندن را فرا می‌گرفتند.

همان گونه که اشاره کردید ادبیات کودکان به معنای امروزی به هیچ وجه وجود نداشت. ادبیات به اصطلاح نیمه کودکانه‌ای بود که آنها را کودکان بویژه از سال سوم ابتدایی می‌توانستند بخوانند و بفهمند. مشکل من و همدوره‌ای‌های من این نبود که کتاب نبود بلکه این بود که کتابخانه نداشتیم. ما نمی‌دانستیم کتاب‌ها را از کجا تهیه کنیم. همین کتاب‌هایی مانند داستان‌های « جمشید و خورشید»، « آسمان پرستاره» و قدری قدیمی‌تر « امیر ارسلان نامدار»، « حسین کرد شبستری»، « خورشید تیسفون»،« 10 مرد رشید» و... داستان‌هایی بودند که اغلب به شکل پاورقی در نشریات منتشر شده و بعد از مدتی هم در قالب کتاب ارائه می‌شدند.

 

 پس مشکل همدوره‌ای‌های شما بیشتر فقدان کتابخانه بود تا نبود کتاب هایی که از آنها به عنوان کودک و نوجوان یاد می شود؟

بله. همان طور که اشاره شد در قزوین که خانه پدری من در آنجا قرار داشت کتابخانه ای نبود. البته محل هایی بودند که کتاب کرایه می دادند. شبی یک قران می گرفتند و کتاب را کرایه می دانند که پول کمی هم نبود. کتاب‌ها را اغلب یک شبه می خواندم تا فردای آن کتاب جدیدی امانت بگیرم. کتاب هایی که به نام برخی از آنها اشاره کردم آثاری بودند که کتاب های کودک و نوجوان آن زمان را تشکیل می دادند. بر خلاف آنچه اغلب فکر می کنند کودکان خیلی زود می توانند وارد دنیای بزرگسالان شوند. در زمان های گذشته کودکان در مقطع سوم گلستان سعدی، کلیله و دمنه و مرزبان نامه را می خواندند. این مسأله از چند دلیل ناشی می شد که یکی از آنها تشویق خانواده‌ها بود. برخی از خانواده های آن زمان که فرهنگی و  فرهیخته بودندسعی می کردند از همان سن و سال کم گوش فرزندان خود را با آثار کلاسیک فارسی آشنا کنند. در شب های طولانی زمستان، گرد کرسی می نشستند و شاهنامه و بوستان را برای اهالی خانه می خواندند. بنابراین بچه‌ها قبل از آنکه به مدرسه بروند گوششان به شنیدن این آثار عادت کرده بود. هر چه که بوده من تنها نبودم و دیگر همنسلان من هم چنین شرایطی داشتند اما این که چرا شیفته کتاب و کتابخوانی شدم به نظرم بیشتر به عوامل ذاتی و فردی باز می گردد. نمی دانم شاید هم بتوان گفت یکسری عوامل روانشناسی و اجتماعی منجر به گرایش افراد به سوی مسائل مختلف از جمله کتابخوانی می شود.

 

 مضمون داستانی نظیر حسین کرد شبستری یا شاهنامه برای آن زمان شما که سن و سال بسیار کمی داشتید قدری سنگین نبود؟ 

نمی‌دانم. اگر راستش را بخواهید به نظرم آن کتاب‌ها هم کودکانه بودند. گمان نمی‌کنم که امروز بزرگسالان آن کتاب‌ها را با علاقه بخوانند. آن آثار خیلی ساده دلانه هستند. البته قبول دارم که زبان به کار رفته در آنها قدری مشکل بود اما داستان اغلب شان دربر دارنده ماجراهای روزمره زندگی بود. کودکان آن دوران خیلی زود چیزهای مشکل را فرا می‌گرفتند. روش آموزش در دوران قدیم این‌گونه بود که از ابتدا کودکان را با مشکل روبه‌رو می‌کردند تا توان حل کردن آن را پیدا کنند. آن زمان آثار کلاسیکی نظیر گلستان و شاهنامه را کودکان می‌خواندند این در حالی است که امروز حتی دانش‌آموزان دوران دبیرستان نیز قادر به خواندن و درک این قبیل آثار نیستند. مطالعه آثار کلاسیک برای کودکان از سن کم عادت می‌شد.

 

 پس می‌رسیم به اهمیت توجه خانواده به مطالعه و عادتی که از سوی پدر و مادر در فرزندان نهادینه می‌شد!

همین طور است. بر خلاف سال‌های فعلی پدر و مادرهای آن زمان به کتاب و کتابخوانی اهمیت بیشتری می‌دانند که نمود آن را می‌توان در همان شاهنامه خوانی‌ها در محفل‌های خانوادگی دید. شاید بسیاری از این اشعار برای کودکان نامفهوم بود اما به هر حال جاذبه هم داشت. همین جاذبه منجر به این می‌شد تا در سال‌های بعد به سراغ مطالعه دیگر آثاری ادبی فارسی و حتی کتاب در حوزه‌های دیگر ادبیات نیز بروند.

 

 گفتید در قزوین کتابخانه نبود اما محل‌هایی بودند که کتاب اجاره می‌دادند! این محل‌ها همان مغازه‌های کوچک و بزرگ شهرتان بودند یا فضای خاصی به این منظور در نظر گرفته شده بود؟

این کار از سوی دستفروشان یا صاحبان مغازه‌ها انجام می‌شد. متأسفانه در قزوین حتی کتابفروشی خوبی هم در دسترس نبود. این در شرایطی است که علاوه بر سابقه فرهنگی این شهر، قزوین فاصله بسیار کمی تا تهران داشت ولی با این وجود از چنین امکاناتی محروم بود. از دوران دبستان یا همان ابتدایی که بگذریم شانسی که من داشتم این بود که دبیرستان محل تحصیلم کتابخانه داشت. کتابخانه چندان مجهز و بزرگی نبود اما به هر حال کتابخانه بود و برای من فرصتی بزرگی به شمار می‌آمد. البته کمی بعد کتابخانه‌ای عمومی در قزوین بنا شد که سازمان شیر و خورشید آن زمان ساخته بود. بنابراین خیلی زود من مشتری دو کتابخانه مذکور شدم. عرصه کتاب وادی بسیار لغزنده‌ای به شمار می‌آید که به محض قدم نهادن به آن بی‌اختیار به باقی راه گرفتار می‌شوید. زمانی که این شور و شیفتگی ایجاد شد دیگر متوقف نمی‌شود و تبدیل به عادت می‌شود.

 

 عادتی که متأسفانه این روزها از زندگی ما ایرانیان حذف شده!

بله. اگر می‌گوییم چرا در ایران کتاب کم خوانده می‌شود یا چرا سرانه مطالعه به‌اندازه تأسف برانگیزی کم است به این خاطر است که مخاطبان امروز کتاب در دوران کودکی به کتابخوانی خو نگرفته‌اند. اگر در سنین کم خانواده‌ها حواسشان به نهادینه کردن این عادت باشد کودکان در بزرگسالی به طور قطع به سوی کتاب و کتابخوانی خواهند رفت. وقتی در کودکی با کتاب مأنوس شوید تا آخر عمر گرفتار آن خواهید بود. هر عادتی که در کودکی ایجاد شود در بزرگسالی نیز پایدار خواهد ماند. اگر مخاطبان در دوران مدرسه و بویژه ابتدایی با کتاب مأنوس نشوند امکان جذب آنان به مطالعه در بزرگسالی بسیار کم است. تأکید می‌‌کنم که خانواده و نظام آموزشی تأثیر بسیاری در این مسأله دارند و برنامه‌ریزی‌هایمان را باید از آنها آغاز کنیم. نظام آموزشی از قدرت بسیاری در این رابطه برخوردار است و می‌تواند مطالعه و کتاب خواندن را جزو دروس خود بداند.

 

 اینکه نظام آموزشی تنها یک زنگ درسی خشک و خالی به این مسأله اختصاص بدهد که چاره ساز نیست! چه راهکاری در این زمینه پیشنهاد می‌دهید؟

بله من هم قبول دارم که اجبار کودکان به نشستن سر کلاسی با عنوان مطالعه به تنهایی کافی نیست. راهکاری که در این رابطه به ذهنم می‌رسد این است که معلم هر کلاس تلاش کند در قالب طرح پرسش‌های مختلف دانش‌آموزان را وادار به جست‌و‌جو در میان کتاب‌های کتابخانه مدرسه سازد. اگر کودک از همان سنین پایین عادت کند که برای پاسخ سؤالات خود به شنیدن جواب شفاهی اکتفا نکرده و به دنبال یافتن آنها از میان مستندات مکتوب باشد خواه ناخواه کتاب بخشی از زندگی روزمره او می‌شود.

 

 در این صورت می‌توان امید داشت که جامعه شفاهی ما به جامعه‌ای مکتوب تبدیل شود؟

بله به طور حتم همین اتفاق رخ می‌دهد. همان گونه که در سؤالتان اشاره کردید بر خلاف اغلب جوامع امروزی ما ایرانیان هنوز مردمی شفاهی هستیم. حتی ادبیات و تاریخ ما نیز گرفتار این مشکل است. بسیاری از سؤالات مان را شفاهی مطرح کرده و پاسخ آن را نیز به شکل شفاهی می‌گیریم. این در صورتی‌است که زمانی به پاسخ یک سؤال می‌توان اطمینان پیدا کرد که بر اساس سند مکتوب باشد. تا زمانی که پاسخ‌هایمان بر اساس اسناد مکتوب نباشد قادر به ارزیابی و تشخیص صحت آنها نخواهیم بود. اگر نظام آموزش ما به این سمت و سو حرکت کند می‌توان امیدوار شد که به مرور مردم به ضرورت این مسأله پی ببرند.

 

 در خلال گفته‌هایتان این سؤال برایم مطرح شد که شرایط فعلی جامعه به گونه‌ای است که پدر و مادرهای جوان نسل حاضر چندان به ضرورت کتابخوانی پی نبرده‌اند. از همین رو نمی‌توان به نهادینه شدن فرهنگ کتابخوانی در بین فرزندان آنان از راه خانواده امیدی داشت. در این بین تنها می‌ماند نظام آموزشی آموزش و پرورش می‌تواند به تنهایی بار این مسأله را به دوش بکشد؟

 همین طور است. از همین رو دولت باید با تلاش و برنامه‌ریزی نظام آموزشی خود را عوض کند تا مدارس بتوانند نسل آینده را از معضل بی‌توجهی به کتاب نجات بدهند. مسئولان آموزش و پرورش باید تلاش کنند کتاب به قلب مدارس برود. در مدرسه است که عادت‌ها پیدا شده و حتی شکل می‌گیرند. البته اگر به این مسأله به صورت تفننی نگاه شود به نتیجه چندان موفقی دست پیدا نخواهیم کرد. معلمان باید از دانش‌آموزان بخواهند که بگویند جواب فلان سؤال مطرح شده در کلاس را از کدام کتاب پیدا کرده است.

 

 اتفاقی که در نظام آموزشی کشورهای پیشرفته رخ داده اما ما هنوز فاصله بسیاری با آن داریم!

بله. سال‌هاست که در کشورهای پیشرفته نظام آموزشی بر این اساس استوار است که دانش‌آموزان را وادار به جست‌و‌جو در میان منابع مکتوب سازند. کتاب شما را به سمتی هدایت می‌کند که جواب تحقیق خود را از طریق مطالعه آن پیدا کنید.

 

  با این تفاسیر و با توجه به تجربه‌ای که با سال‌ها فعالیت در حوزه کتاب کسب کرده‌اید؛ ارزیابی‌تان از نظام آموزشی فعلی کشورمان چیست؟ چقدر نظام آموزشی را در دور شدن مخاطبان از کتاب مقصر می‌دانید؟

  در باب سؤال شما باید به سال‌ها قبل اشاره کنم. سال‌های بعد از پیروزی انقلاب کشور با رشد قابل توجه جمعیت روبه‌رو شد. کلاس‌های درس حتی جای نشستن هم نداشتند و اغلب بیشتر از ظرفیت معمول در آنها دانش‌آموزان می‌نشستند. به همین دلیل اغلب دو یا سه شیفته کار می‌کردند. در آن شرایط تا بحث اهمیت دایر کردن کتابخانه در مدارس به میان می‌آمد می‌گفتند که مدارس برای دانش‌آموزان جا ندارد چه برسد به کتابخانه! در همان شرایط در خاطرم هست تأکید داشتیم که ایرادی ندارد؛ کتابخانه دایر نکنید اما حداقل در هر کلاس دو قفسه درست کرده و در آنها چند کتاب بچینید تا حداقل چشم دانش آموزان به دیدن کتاب عادت کند. البته امروزه شرایط بهتر شده است. مدارس کتابخانه دارند اما هنوز به جزئی مهم از فعالیت آموزشی آنها تبدیل نشده‌. اگر در جهت نهادینه شدن این عادت تلاش شود نسل‌های آینده به کتاب خو می‌گیرند. اگر چنین برنامه ریزی و تلاشی نشود مردم ما روز به روز با کتاب غریبه‌تر خواهند شد.

 

 معلمی که خود در همین جامعه و نظام آموزشی رشد کرده چطور می‌تواند ضرورت مطالعه را به دانش‌آموزان نشان دهد؟ در این شرایط شما و دیگر اهالی قلم چه وظیفه‌ای بر عهده دارید؟ آیا با مسئولان آموزش و پرورش گفت و گویی  داشته‌اید که آنان را از این مسأله آگاه کنید یا همه سنگینی این بار را به دوش آنان انداخته‌اید؟

همان گونه که اشاره کردید نه تنها مسئولان نظام آموزشی بلکه اهالی قلم و افرادی که در حوزه کتاب مشغول فعالیت هستند نیز این وظیفه را بر عهده دارند. تعاملاتی در این رابطه شکل گرفته و از سوی اهالی کتاب نیز تلاش‌هایی شده است. هر کتابخانه‌‌ای که در ایران دایر است با آموزش و پرورش در تعامل است. بنابراین این تعامل از سوی اهالی کتاب شکل گرفته منتهی آموزش و پرورش در این زمینه با مشکلاتی روبه‌رو است که مانع تحقق هر چه سریع‌تر این اهداف می‌شود. موانعی که مشکل مادی از جمله مهم‌ترین آنها به شمار می‌آید. از سویی نمی‌توان مدعی شد که مسئولان آموزش پرورش با کتاب و ضرورت آن بیگانه هستند. حرکت به سوی چنین هدفی در نظام آموزشی آغاز شده منتهی به ثمر نشستن آن مستلزم گذر زمان و صرف منابع مالی قابل توجه است. اگر از حق نگذریم دولت و به دنبال آن آموزش و پرورش از توان مالی چندان قابل توجهی برخوردار نیست از همین رو نمی‌توان در کوتاه مدت از آن انتظار معجزه داشت. رسانه‌ها و در رأس آنها رسانه ملی نیز وظیفه مهمی در این راستا دارد. فرهیختگان و روشنفکران کشور باید تلاش کنند تا مردم متوجه ضرورت این مسأله شوند. البته تحقق این هدف وابسته به تأسیس سازمانی است که فعالیت‌های سازمانی و مردمی را در این زمینه مدیریت کرده و از قدرت اجرایی لازم نیز برخوردار باشد وگرنه چندان موفق نخواهیم شد. اگر چنین سازمانی تأسیس شود آن وقت امکان بررسی شرایط و به کار بستن پیشنهادهای ممکن فراهم می‌شود. این وظیفه روشنفکران ماست که مسئولان را متوجه راه‌اندازی چنین سازمانی کنند. آینده در گرو این تصمیم مسئولان و تلاش روشنفکران است. اگر خواهان پیشرفت ایران هستیم باید کتاب را وارد لایه‌های اجتماعی زندگی مردم کنیم. ما جامعه کم سوادی نیستیم اما مشکل اینجاست که اغلب دیر شروع می‌کنیم وگرنه تعداد فارغ التحصیلان فوق لیسانس و دکتری ما حتی از برخی از کشورهای پیشرفته نیز بیشتر است. ما نسلی که دکتری داشته باشد اما کتاب نخواند نمی‌خواهیم.

 

 به زندگی شخصی خودتان بازگردیم. شما قبل از تحصیل در رشته ادبیات، سه سال دانشجوی رشته پزشکی بودید اما آن را رها کردید و قدم به عرصه‌ای گذاشتید که از لحاظ مالی شرایط خوبی ندارد. این در حالی است که برخی از هم دوره‌ای‌های شما که رشته پزشکی را ادامه دادند امروز درآمدهای چند صد میلیونی و گاه میلیاردی نیز دارند. با این تفاسیر از آمدن به حوزه‌ای که از نظر مالی ضعیف است پشیمان نیستید؟

اگر قرار باشد که این‌گونه به ماجرا نگاه کنیم می‌توان گفت که حتی اگر این دوستان هم به جای پزشکی به بازار می‌رفتند درآمدی بسیار بیشتر هم پیدا می‌کردند. اما بازگردیم به سراغ بخشی که مربوط به خودم می‌شود. در دوران مدرسه دانش‌آموز زرنگی بودم. در آن زمان برای افرادی که همچون من در رشته طبیعی یا همان تجربی درس می‌خواندند قبول شدن در رشته پزشکی نهایت راه و آرزو به شمار می‌آمد. بنابراین با توجه به انتظاری که بود بدون فکر این رشته را انتخاب کردم. آن زمان کنکور به شکل امروزی نبود و هر دانشگاهی آزمون خاص خود را داشت. همزمان با پزشکی در آزمون چند دانشگاه دیگر نیز پذیرفته شدم اما با تکیه بر مسئله‌ای که به آن اشاره شد مشغول تحصیل در رشته پزشکی شدم. با این وجود از همان آغاز متوجه شدم که پزشک خوبی نمی‌شوم و این رشته محدودم کرده است. تصمیم گرفتم به سراغ ادبیات، رشته‌ای بروم که از کودکی به آن علاقه داشتم. زمانی که می‌خواستم تغییر رشته بدهم تازه کنکور سراسری باب شده بود. رتبه شانزدهم کنکور را از آن خود کردم اما این بار به جای پزشکی رشته‌ای را انتخاب کردم که به دلیل بازار کارش  معمولاً رتبه‌های آخر قبولی به سراغ آن می‌رفتند. به همین خاطر زمانی که برای ثبت نام مراجعه کردم مسئول ثبت نام به دنبال منصرف کردنم از تحصیل در ادبیات و ثبت نام در پزشکی بود. وقتی کارت دانشجویی‌ام را نشان دادم دیگر چیزی نگفت و وارد رشته‌ای شدم که از حضور استادان بزرگی بهره می‌گرفت. بعد از کارشناسی احساس کردم که ادبیات هم به تنهایی من را راضی نمی‌کند. بنابراین تصمیم گرفتم به سراغ رشته کتابداری بروم که تازه بر سر کار آمده بود و گمان می‌کردم چون نام کتاب را یدک می‌کشد به واسطه‌اش به آرزویم خواهم رسید.

 

 به سراغ رشته‌ای رفتید که هم اکنون نیز با وجود گذشت چند دهه از دایر شدنش تصور درستی از آن در میان مردم وجود ندارد!

بله. متأسفانه مردم ما گمان می‌کنند که کتابدار فردی است که پشت میزی در یک کتابخانه نشسته و تنها وظیفه‌اش این است که کتاب را از قفسه‌ها برداشته و به مخاطب بدهد. کتابداری را کاری مانند انبارداری می‌دانند. البته من هم آن زمان نمی‌دانستم کتابداری چیست و پیش خود گفتم مگر کتابداری دانشگاه و تخصص می‌خواهد! اما امروز می‌دانیم که تمام جهان متکی بر«information science » یا همین علم اطلاعات است. امروز راه‌های دستیابی به اطلاعات گسترش بسیاری پیدا کرده و جالب است که بدانید در نهایت مجموع تمام این اطلاعات همین کتاب است. زمانی که وارد این رشته شدم علم اطلاعات تازه دایر شده بود و به شکل امروز نبود. آن زمان کتابداری نیز به شکلی کاملاً سنتی بود. گرچه ایران زمانی کتابخانه‌های بزرگی وجود داشت و کتابداران متخصصی هم مشغول فعالیت بودند اما متأسفانه این افراد در دهه‌های اخیر بسیار کم شده‌اند. از همین رو این فکر ایجاد شد که اگر به دنبال پیشرفت هستیم یکی از راه‌های آن همین ترویج کتابخوانی به عنوان یکی از پایه‌های اصلی‌اش است. همه چیز در دنیای امروز متکی بر اطلاعات است. اطلاعات و برخورداری از آن است که قدرت می‌دهد. البته اطلاعاتی که سامان داده شده باشد و بسرعت و به سهولت پاسخ پرسش‌های شما را بدهد. این امکان نیز در دست رشته کتابداری است.

 

 با این تفاسیر چرا هنوز نگاه صحیحی به این رشته نمی‌شود تا جایی که حتی نام آن را به تازگی تغییر داده‌اند. انگار که این اسم برای این شغل کم ارزش تصور شده است!

بله. متأسفانه نام این رشته را به علم اطلاع و دانش شناسی تغییر داده‌اند. به عقیده من نباید هیچ گاه نام کتاب از این رشته برداشته می‌شد. کتاب در جامعه ما نامی مقدس است. نه تنها کتاب ابزاری الهی به شمار می‌آید بلکه  حتی معجزه پیامبر اسلام نیز محسوب می‌شود. از سویی از واژه‌های مهم قرآنی نیز محسوب می‌شود. این واژه از چنان جایگاهی در کتاب آسمانی ما برخوردار است که جهان را به کتاب تکوینی تشبیه کرده‌اند. حتی اوج هنرمندی بسیاری از هنرمندان ما صفحه آرایی کتاب بوده است. واژه‌ای که سابقه کهنی دارد و در کنار آن واژه‌های دیگری نظیر کتابخانه، کتابداری و کتاب‌دوستی ساخته شده است. ما نمی‌توانیم مجموعه این ساخته‌ها را برداریم و لغت دیگری جای آن بگذاریم. این اتفاق در هیچ کشور دیگری رخ نداده. کدام کشور واژه book   یا library  را برداشته و جای آن لغت دیگری جایگزین کرده؟ رشته کتابداری در تمام کشورها همین عنوان را دارد و معادلی برای آن در نظر گرفته نشده است.

 

  با توجه به تأکیدی که به نام و عنوان کتاب  دارید چرا شما و همکارانتان اعتراضی نسبت به این مسأله نداشتید؟

اتفاقاً اعتراض مان را به گوش مسئولان هم رساندیم. البته قبول دارم که محتوای سرفصل‌های آموزشی این رشته تغییر بسیاری پیدا کرده و شباهت چندانی به درس‌هایی که ما سه دهه قبل می‌خواندیم ندارد اما این باعث نمی‌شود که ما عنوان رشته را عوض کنیم و نامی پرطمطراق بر آن بگذاریم. آن زمان هم در خاطرم هست که کتابداران از این مسأله شکایت داشتند که کسی رشته کتابداری را نمی‌شناسد. نمی‌دانم شاید بخشی از این مسأله از حس کمبودی ناشی می‌شود که برخی در ارتباط با این رشته دارند. اگر کتاب نقشی جدی در زندگی ما داشت آن وقت برای افزایش وجهه اجتماعی کتابداران نام این رشته را تغییر نمی‌دادند! این نشان می‌دهد که‌اندیشه کتاب در کشور ما ضعیف و بی‌پناه است.

 

 پس مسئولان به‌جای آنکه تلاش کنند کتاب و کتابخوانی را در ذهن مخاطبان نهادینه کنند به نوعی صورت مسأله را پاک کرده‌اند. اما مسأله اصلی را همچنان حل نشده باقی گذاشته‌اند!

 بله. متأسفانه این تفکر اشتباهی که درباره رشته کتابداری در ذهن مردم نقش بسته در تفکر مسئولان نیز دیده می‌شود. تمام این کم انگاری‌ها از این ناشی می‌شود که ما هنوز با کتاب قهر هستیم و آن را کم ارزش می‌دانیم. آنقدر که حتی واژه‌اش را هم تحمل نمی‌کنیم.

 

 در پایان با تکیه بر تمام این گفته‌ها، استاد کامران فانی از جایگاهی که امروز بعد از سال‌های فعالیت در حوزه کتاب به دست آورده راضی‌است؟ آن هم وقتی که ممکن بود به عنوان نمونه با یک عمل جراحی 30 میلیون تومان می‌گرفتید. اگر در همان رشته به تحصیل و کار پرداخته بودید امروز رضایت خاطر بیشتری نداشتید؟

قبول دارم که کتاب یکی از مظلوم‌ترین و فقیرترین عرصه‌ها در کشورمان به شمار می‌آید با این وجود به هیچ وجه پشیمان نیستم. اگر باز هم به گذشته بازگردم همین مسیر را ادامه خواهم داد. حتی نمی‌توانم تصور این مسأله را هم داشته باشم. در ضمن من آنقدر تنبل هستم که بعید می‌دانم از جمله آن پزشکانی می‌شدم که از درآمدهای آنچنانی برخوردارمی شدند!

روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: