تحفه تبریز / امیر یوسفی

1394/6/10 ۰۹:۲۵

 تحفه تبریز / امیر یوسفی

توفیرندارد مضراب و موسیقی را نشان کرده باشی یا شعر و شهود را یا آیین و دینداری را یا فرهنگ و فلسفه را و یا هر حوزه و حیطه دیگری را. در هر کدام از این فقره‌ها قلندری از کوچه باغ‌های تبریز درآمده است. از شهریور سال 1309، 10‌روز نگذشته بود که تبریز، تحفه خود را در فلسفه و فرهنگ معاصر بر زمین نهاد: «کریم مجتهدی».

 

به شوق هشتاد و پنجمین سال تولد استاد کریم مجتهدی

از تبریز، تحفه فراوان به تهران رسیده‌است، یکی از یکی بهتر و چشم‌نوازتر.

توفیرندارد مضراب و موسیقی را نشان کرده باشی یا شعر و شهود را یا آیین و دینداری را یا فرهنگ و فلسفه را و یا هر حوزه و حیطه دیگری را. در هر کدام از این فقره‌ها قلندری از کوچه باغ‌های تبریز درآمده است. از شهریور سال 1309، 10‌روز نگذشته بود که تبریز، تحفه خود را در فلسفه و فرهنگ معاصر بر زمین نهاد: «کریم مجتهدی». کاروان فیلسوفان تبریزی، زنجیره‌ای متبرک است با دندانه‌های خوش تراش و حلقه‌های زربفت. استاد دکتر کریم مجتهدی که 85 بهار به او مبارک شده است از جنس همین حلقه است: حلقه فرهنگسازان تبریزی. عمر را سبز و ستاره باران، نثار آموختن و آموزاندن کرده است و حالا دیگر شمار شاگردانش از دهه 40 و 50 به عددی نمی‌دانم چند رقمی رسیده است. هیچ‌گاه خوش نداشته است که «استاد» خطاب شود گو اینکه حلاوت دو صد استاد مسلم فرهنگ را از غربی و شرقی در جان به یادگار دارد، از ژان وال، ژرژ گورویچ و هانری کربن بگیر تا یحیی مهدوی و علامه طباطبایی با آن چشم‌هایی که طعم انگور داشت. حاصل حضور در جهان آن بزرگان، از مجتهدی استادی استثنایی ساخته است که حرف راست را در شناخت کانت و هگل و دکارت و لایپ نیتس (از میان غربی‌های فیلسوف) و سهروردی و

صدرای شیرازی (از بین ایرانی‌های حکیم) و حتی داستایفسکی، از او- و شاید فقط از او- باید شنفت. خانه مجتهدی دانشگاه بوده است: دانشگاه تهران. و او در این خانه که موزه جواهرات فلسفی ایران است هر هفته چند روز و هر روز چند نوبت جوانان نو خطی را که مثل آهو بچه‌ای پاشکسته و راه گم کرده به هوای امنیت فکری به فلسفه پناه آورده بودند زیر بال می‌گرفت و از کانون عدسی عینک گردن کلفتش  به آنها خیره می‌شد و امید و آرامش را تا استخوان چهلم دانشجویانش می‌رساند. از آنچه در دیباچه کتاب‌های اهدایی به شاگردانش نوشته بی‌خبرم اما روزی که برگ اول کتابی جدید الانتشار از خود را کریمانه به نام این کمترین شاگرد خود قلمی کرد جمله‌ای پرنمک زیر امضای عسلی‌اش آورد که حجت من شد بر افتخار به فرزندی او: «برای [فلانی] تا نومید نباشد و بداند که نزد ما امید همان پشتکار است، همان همت است.»

چراغ خانه استاد روشن و عمرش بلند و بادوام به قاعده آفتاب.

روزنامه ایران

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: