گفت‌وگو با سعيد روانبخش: مميز يك ديپلمات فرهنگي بود

1394/6/7 ۱۱:۲۶

گفت‌وگو با سعيد روانبخش: مميز يك ديپلمات فرهنگي بود

«سعید روانبخش» نقاش، استاد دانشگاه هنر تهران و همچنین مدیر مسئول مرکز فرهنگی-هنری چارسو است. او از آخرین دانشجویان استاد مرتضی ممیز در کلاس‌های درس دانشکده‌ هنرهای زیبای دانشگاه تهران بوده است. حالا که در حدود 10سال از مرگ ممیز می‌گذرد، به بهانه هفتاد و نهمین سالگرد تولد مرتضی ممیز با روانبخش به گفت‌وگو می‌نشینیم.

 

 

«سعید روانبخش» نقاش، استاد دانشگاه هنر تهران و همچنین مدیر مسئول مرکز فرهنگی-هنری چارسو است. او از آخرین دانشجویان استاد مرتضی ممیز در  کلاس‌های درس دانشکده‌ هنرهای زیبای دانشگاه تهران بوده است. حالا که در حدود 10سال از مرگ ممیز می‌گذرد، به بهانه هفتاد و نهمین سالگرد تولد مرتضی ممیز با روانبخش به گفت‌وگو می‌نشینیم.

او می‌گوید: «البته من آقای ممیز را خیلی پیش‌تر از اینکه شاگردش باشم به واسطه سخنرانی‌ها و مطالبی که ارائه می‌داد می‌شناختم اما آشنایی مستقیم من با آقای ممیز زمانی بود که در سال ۱۳۸۰دانشجویش در دانشگاه تهران بودم و با او کار می‌کردم. آن زمان در مقطع فوق‌لیسانس در زمینه تصویرسازی تحصیل می‌کردم. در نتیجه رابطه مستقیم من با آقای ممیز یک‌سال‌ونیم به‌طول انجامید. سپس با فاصله کمی پس از فارغ‌التحصیلی ایشان مرحوم شدند. آقای ممیز کمی قبل از فوت‌شان دیگر تدریس نمی‌کردند. در آن یک‌‌سال‌ونیم من هم مثل بسیاری از دانشجوهای دیگر واحدهای درسی‌ای داشتم که استاد آن‌ها آقای ممیز بود و من این بخت را داشتم که در همین سال‌های آخر تدریس ایشان شاگردشان باشم. در‌ واقع در آخرین سال‌هایی که ممیز توان آموزش دادن داشت و در محیط دانشگاهی بود.

باید بگویم من از استاد ممیز ارتباط برقرار کردن با اثر هنری و همچنین ارتباط با بحث آموزش و برخورد با دانشجو را یاد گرفتم و این موضوع پس از تحصیل هم به‌ کارم آمد. اینکه چگونه می‌‌شود یک دیپلمات فرهنگی بود. ممیز با دیپلماسی فرهنگی به خوبی آشنا بود و علی‌رغم ظاهر تندی که داشت به روش خودش منعطف بود.»

*****

  نظرتان راجع به کارها و تأثیر مرتضی ممیز چیست و این نظر چقدر در مدت آشنایی مستقيم با او تغییر کرد؟

 البته در مورد کارهایش در این مدت نظرم تغییر زیادی نکرد. من معتقدم که ممیز از جمله کسانی بود که گرافیک ایران را بسط داد. گرافیک را از یک محدوده تعریف شده به طراحی صحنه، طراحی‌ نور و طراحی فضا گسترش داد. چیزی که شاید گرافیست‌ها کمتر با آن روبه‌رو بودند. ممیز برای خودش هیچ مرزی در این ارتباط نمی‌شناخت و برای همین آنسچه ما به عنوان گرافیک پیش از ممیز می‌شناسیم با آنچه از گرافیک پس از ممیز می‌شناسیم متفاوت است.

 

  در لوگو‌هایی که ممیز طراحی کرده یک نوع کمینه‌گرایی وجود دارد که می‌توان حدس زد تحت تأثیر آموزش او در پاریس بوده است. از طرفی ممیز در نوشته‌هایش خیلی به مسائل بومی توجه داشت. او هنر ملی را به گونه‌ای خاص تعریف می‌کند و مثال معروف او از عبید زاکانی در مورد زیرکی این موضوع را به خوبی نشان می‌دهد. شما گرایش کلی ممیز را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 البته تنها بحث آقای ممیز نیست. ممیز هم مثل بقیه هنرمندان دوران خود در دوران شکوفایی مدرنیسم ایران زندگی و کار کرده است. باید توضیح داد که ممیز این اقبال را داشت که در دورانی فعالیت هنری کند که اطرافیان او در سایر رشته‌ها، کم از او نبودند. این روابط فرهنگی به قطع به رشد تمام این‌ افراد کمک کرده است. حالا ممیز که اتفاقاً از حوزه نقاشی آمده است و با خیلی از نقاشان برجسته روابط فرهنگی دارد، با همان دیدگاه‌ها و آن نگرش‌ها وارد رشته گرافیک شد. در دورانی که هویت برای فضای فرهنگی ایران مهم شده بود. درست در زمانی که هنرمندان پیشرویی هستند که سعی می‌کنند با جنبش‌های جهانی پیش بروند، ممیز هم می‌خواهد همین اتفاق را در گرافیک داشته باشد. ممیز هم مثل آن‌ها به هویت‌های بومی اهمیت می‌دهد. در همان دوران که ممیز در اوج فعالیت‌هایش بود، ما نقاشان مکتب سقاخانه را داریم. البته تبلیغاتی که سیستم دولتی برای این موضوع می‌کند و اینکه خود هنرمندان هم دریافته‌ بودند که باید به هویت‌شان توجه داشته باشند بی‌تاثیر نبود. بالطبع در این فضا ممیز هم واکنش‌هایی از این جنس نشان می‌دهد. همزمان با او، تناولی مجسمه‌هایش را می‌ساخت و رضا مافی در خط کار می‌کرد. در این فضاست که گرافیک آقای ممیز می‌تواند نمود ‌پیدا کند.

 

  فضای فرهنگی و اطرافیان ممیز چه ویژگی منحصر به فردی داشتند؟

 هم دوره‌های او در دانشکده کسانی هستند که بعدها در هنر ایران بسیار اسم‌شان برده شده است؛ مثل پرویز کلانتری، ژازه طباطبایی، سهراب سپهری، چنگیز شهوق، غلامحسین نامی، منصور قندریز، صادق تبریزی و مسعود عربشاهی. این‌ها کسانی هستند که از فضای فرهنگی آن دوره تأثیر می‌پذیرند و البته تأثیر می‌گذارند. همه این دادو‌ستد فرهنگی که در آن دوره در حال رخ دادن است، به رشد تک‌تک آن‌ها کمک می‌کند.  همچنین او در کنار شاعران و نویسندگانی چون شاملو و دکتر حسابی که کیهان هفته و سپس کتاب هفته را تاسیس کردند. باید گفت در آن زمان فعالیت ادبی جدی وجود داشت. ممیز در کنار کسانی بود که دغدغه‌های جدی فرهنگی داشتند. ممیز در کنار این‌ها به عنوان مکمل فعالیت ژورنالیستی‌شان، قدم به قدم بالیده و رشد کرده است. به‌طور مثال کتاب هفته تاریخ 40سال فعالیت فرهنگی است که البته محدود به گرافیک ممیز نیست. این مجموعه‌ای است که غلامحسین ساعدی، شاعران عرب، اروپایی و خیلی از نویسنده‌هایی که امروزه کتاب‌هایشان را می‌شناسیم، برای اولین بار در آن‌جا معرفی می‌شوند. پس این یک خوش شانسی است که گرافیستی مثل ممیز در آن دوران و با این آدم‌ها همکاری می‌کند.

 

  بعد از این دوران که گفتید و حتی امروز همچنان خیلی از تصاویر روزمره ما ساخته آقای ممیز هستند. چرا فاصله با نسل بعد اینقدر زیاد و تأثیر نسل پیشین اینقدر نمایان است. گویا هنوز نسل بعد از آن‌ها شکل نگرفته است.

ممیز آدم عملگرایی بود و همیشه می‌گفت ایده‌ای که دارید را اجرا کنید تا ببینیم چه هست، هرچه دارید بیرون بریزید. آن زمان وقتی چیزی خلق می‌شد، مخاطب جدی داشت و در نتیجه بازخورد‌های کار خیلی زود دریافت می‌شد. ولی در دورانی که تعداد مجلات کاهش پیدا می‌کند، (البته مجلات درخور و مجلاتی که بتوان آن‌ها را بحق مجله نامید.) و تیراژ کتاب به حداقل آن در تاریخ معاصر می‌رسد. خب این نشانه خوبی برای یک نویسنده و گرافیست نیست. مسلم است که هنرمند و نویسنده هم باید مدام تحریک و نقد شوند تا بتوانند پیش بروند. وقتی فضا از این موضوع خالی می‌شود، فکر می‌کنم منطقی است که فروغ همگان کم‌سو شود. خیلی وقت‌ها هنرمند فعالیتی انجام می‌دهد اما وقتی امکان بروز آن وجود ندارد، کم‌کم به خودسانسوری می‌افتد. در نتیجه زمانی که آزادی هست، زمانی که محدودیت نیست، به صورت مداوم چشمه‌های خلاقیت آماده جوشش می‌شوند و زمانی که محدوديت وجود دارد این امکان هم بالطبع کم می‌شود.

 

  آیا خودانگیختگی هنرمندان و نویسندگان بدون توجه به محیط نمی‌تواند ایجاد شود؟ آیا می‌توان گفت خلاقیت و انرژی در هنرمندان آن نسل بیشتر بوده است؟ با توجه به اینکه رسانه‌ها در این زمان گسترش بیشتری دارند چرا کار هنرمندان از نسل پیش‌ کمتر دیده می‌شود؟

  البته که مسیر این خلاقیت تغییر کرده است. باید صبر کنیم تا ببینیم در این دوران چه فعالیت‌هایی انجام شده است و ما چه میزان از فعالیت نویسنده و هنرمند و غیره را می‌بینیم و اصلاً چقدر از این تولیدات امکان دیده شدن دارد. باید پوسته‌ای کنار برود تا بشود دید چه اتفاقی در حال شکل گرفتن است. البته من فکر می‌کنم مناسبات هم تغییر کرده است و این تنها در ایران نیست. در سراسر دنیا می‌بینید که میزان مطالعه کاهش پیدا کرده و شاید شکل آن تغییر کرده است. رسانه‌هایی به سرعت در حال جایگزینی هستند که به‌طور کلی مناسبات ارتباط با آن‌ها متفاوت است. ما باید این را بپذیریم که وارد دنیای جدیدی شده‌ایم و نمی‌توانیم لزوماً امروز را با آن روزها مقایسه کنیم. به نظر من شرایط امروز را باید با امروز مقایسه کرد.

با این‌همه معتقدم که در کل فعالیت‌های تاثیرگذار در این دوران کمتر شده‌اند. کمیت کارها زیاد شده است اما تأثیرش نسبت به گذشته کم‌رنگ‌تر شده است.

 

   چه خاطره‌ مستقیمی از آقای ممیز دارید؟

 با اینکه ممیز در کلاس‌هایش ظاهر بی‌تفاوتی نسبت به دانشجو نشان می‌داد ولی من متوجه بودم که به دقت هر دانشجو را تعقیب می‌کند و در‌واقع پرونده هر دانشجو در ذهنش باز است. یادم هست یک روز گفت‌وگویی در این‌باره با آقای ممیز داشتم و به آقای ممیز گفتم که شما واقعیت‌تان با این‌چیزی که در ظاهر نشان می‌دهید خیلی متفاوت است. او این موضوع را تأیید کرد و گفت در آموزش گاهی لازم است که استاد از توانمندی‌های نمایشی‌اش استفاده کند. می‌گفت خیلی وقت‌ها باید ظاهری متفاوت به دانشجو نشان داد. به‌طور مثال ممیز گاهی خودش را عصبانی نشان می‌داد ولی این وجه رفتارش خودآگاهانه و طراحی شده بود. او در واقع نسبت به دانشجوها و حتی مسائل شخصی‌شان بسیار دقیق بود و این‌ را خیلی خوب درک می‌کرد.

 

  در پایان آیا می‌توانید بگوید چه تأثیر ماندگاری از ممیز گرفته‌اید که امروز هم آن را در خود می‌بینید؟

 گرچه من در نقاشی هیچ‌وقت تأثیر خاصی از آقای ممیز نگرفته‌ام اما می‌توانم به وضوح سه تأثیر ماندگار از او را در خود بیابم؛ نخست اینکه یاد گرفتم چگونه متن را به تصویر ترجمه کنم. او استاد این ترجمه بود. دوم اینکه در کار اجرای پروژه‌های چندرسانه‌ای آقای ممیز به من کمک زیادی کرد و از او بسیار بهره برده‌ام. ممیز مشوق حرکت‌های نو در تصویرسازی بود کما اینکه خود من از امکانات چندرسانه‌ای مثل لیزر و هنر اجرا در پروژه پایانی‌ام استفاده کردم و او این موضوع را بسیار تشویق می‌کرد. هرگز نمی‌گفت فقط روی کاغذ و کتاب باید کار کنید. او درک بسیار خوبی نسبت به تصویرسازی داشت و می‌گفت تصویرسازی هم می‌تواند حوزه‌اش گسترده شود. او باورش این بود که تصویرسازی می‌‌تواند هم‌چون هنری چندرسانه‌ای بروز پیدا کند. سوم اینکه باید بگویم در دورانی که فوق‌لیسانس می‌خواندم روش آموزش را بسیار پسندیدم و در این مورد چیزهای زیادی از او آموختم.

روزنامه قانون

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: