1394/5/28 ۰۹:۴۷
علی ورامینی: میگوید: «درست قبل از مصدق در رابطه با نفت شعر و مقاله مینوشتم و آن را در میان مردم پخش میكردم. هفتهای حداقل یكبار سخنی در تایید ملی كردن نفت و مباحث مربوط به آن مثل خلع ید، مبارزه ملی و... میگفتم و در رادیو میخواندم. البته در آن زمان رادیو از احترام و محبوبیت خاصی در میان مردم برخوردار بود. بعد از خبرها به عنوان شاعر ملی ایران در رادیو اشعارم را میخواندم. بسیار محكم در مقابل انگلیسیها ایستادگی كرده بودم و هر روز علیه آنها میخواندم كه كار را بر انگلیسیها هم سخت كرده بود.»
بعد از كودتا نام بردن از «مصدق» ممنوع شد
اشتباه مصدق این بود كه به تودهایها اجازه برگزاری مراسم بزرگداشت برای استالین را داد
علی ورامینی: میگوید: «درست قبل از مصدق در رابطه با نفت شعر و مقاله مینوشتم و آن را در میان مردم پخش میكردم. هفتهای حداقل یكبار سخنی در تایید ملی كردن نفت و مباحث مربوط به آن مثل خلع ید، مبارزه ملی و... میگفتم و در رادیو میخواندم. البته در آن زمان رادیو از احترام و محبوبیت خاصی در میان مردم برخوردار بود. بعد از خبرها به عنوان شاعر ملی ایران در رادیو اشعارم را میخواندم. بسیار محكم در مقابل انگلیسیها ایستادگی كرده بودم و هر روز علیه آنها میخواندم كه كار را بر انگلیسیها هم سخت كرده بود.» ادیب برومند در ادامه با ذوقی كه در وجودش نمایان میشود، بیان میكند كه در مقطع انتخابات، مصدق خواندن هر چیزی را در رادیو قدغن كرده بود. اما زمانی كه من به رادیو رفتم رییس رادیو با خوشحالی گفت: «پیشوا (دكتر مصدق را پیشوا مینامیدند) اجازه دادهاند شعرت را امروز از طریق رادیو بخوانی.» در ادامه شعر را با چنان حرارتی میخواند كه انگار به همان ٦٢ سال قبل رفته است. اینها همه حرفهای مردی است كه در زمان كودتای مرداد ٣٢ یك جوان ٢٩ ساله بوده است. شاید امروزه مثل او از تعداد انگشتهای یك دست هم كمتر باشد. كسی كه هم در آن زمان به یك بینش و پختگی رسیده باشد و بتواند حوادث را درك كند و هم اینكه امروز یارای سخن گفتن داشته باشد. این دو ویژگی به اضافه حافظه شگفتانگیز عبدالعلی ادیب برومند در ٩١ سالگی وقایع روز كودتا و قبل و بعد از آن را از زبان او شنیدنی میكند. ادیب برومند دوران زمامداری مصدق را بهترین سالهای زندگیاش میداند و در این باره میگوید: «وقتی از منزل بیرون میآمدیم، شور و ذوق زیادی داشتیم. چون میدانستیم كشورمان مستقل است و خارجیها را بعد از ١٥٠ سال خفتی كه به ایرانیها روا داشته بودند، از كشور بیرون راندهایم و مصدق توانسته بود این خفت و خواری را به خودشان تحویل دهد. خوشحال بودیم و با تفخر در خیابان راه میرفتیم و صحبت میكردیم. این را دكتر مصدق به ما هدیه داده بود. آن روزهای خوب را هرگز از خاطر نخواهیم برد و تصور نمیكنم آن حس و حال دیگر تكرار شود.»
*****
حال و هوای روزهای قبل از كودتا چگونه بود؟ از چه روزی این احساس به شما دست داد كه فضا در حال عوض شدن است؟
ما اصلا چنین تصوری نداشتیم. چون وضعیت دكتر مصدق به گونهای مستحكم بود كه حتی زمانی هم كه آیتالله كاشانی علیه دكتر مصدق مطلبی نوشت و خواستار تعطیل شدن بازار شد، مردم توجهی نكردند. این نامه پیش از مرداد ١٣٣٢ چاپ شده بود. تا آخرین لحظه كه مصدق به آن سرنوشت دچار شد، ما ضعفی در كار خود نمیدیدیم. این اتفاق كه افتاد سبب حیرت و سرگشتگی ما شد. هر كسی كار خود را انجام میداد و در مردم هم چیزی مشهود نبود. اگر سرخورده بودند یا مشكل خاص دیگری داشتند، حتما علایمی را نشان میدادند. چون مردم ما به گونهای هستند كه هر حسی داشته باشند آن را سریع بروز میدهند. اما در این موضوع به ویژه چیزی نگرانكننده در میان آنها به نظر نمیآمد و شواهد نشان میداد كه از عملكرد مصدق هم رضایت دارند.
رابطهاش با شاه از ٣٠ تیر ١٣٣١ تا زمان كودتای ١٣٣٢ چگونه بود؟
رابطه خوبی نبود.
نمود بیرونی هم داشت؟
نمود بیرونیاش زیاد حس نمیشد. اما همه میدانستند كه دربار شاه مركز توطئه علیه مصدق است. چه افسرانی كه به دربار رفتوآمد داشتند و چه كسانی كه شخصی بودند و به آنجا میرفتند. شاه به ظاهر علیه مصدق نامهربانی نمیكرد اما در عمل
این گونه بود.
در روز ٢٥ مرداد كه شاه حكم عزل مصدق را داد آیا این حكم به اطلاع عموم رسید؟ شما از چه طریق متوجه شدید؟
شاه كودتا را انجام داده بود و ساعت یك شب سرهنگ نصیری فرمان عزل ایشان را به در خانهاش میبرد. نصیری با عده زیادی میآیند و سرتیپ ممتاز محاصرهشان میكند و میگویند كه از طرف شاه ماموریت دارند. نصیری گفته بود از طرف شاه نامهای برای مصدق دارد و از اطرافیان میخواهد كه بروند. اما تعدادی از اطرافیان به سراغ دكتر فاطمی میروند و مهندس حقشناس و زیركزاده هم. دكتر مصدق از نحوه ابلاغ عزل و نصب متعجب میشود. چون سابقه نداشته است این گونه شبانه چنین اتفاقی بیفتد و اصول و ترتیبات عزل نادیده گرفته شود. در هر صورت این كار باید از طریق رییس دفتر مخصوص صورت میگرفت. مصدق مشكوك میشود و میگوید كه این نوع عزل مشكوك است و بلافاصله دستور بازداشت سرهنگ نصیری را صادر میكند. شاه متوجه میشود كه كودتا انجام نشده و به هدف خود نرسیده است. آن موقع شاه در شمال كشور حضور داشت و از همانجا به طرف عراق میرود. مظفر علم سفیر ایران در عراق بود. علم به استقبال شاه نمیرود. البته وی هیچ نسبتی با اسدالله علم نداشت. مظفر علم تصور میكرد شاه از كشور فرار كرده و دیگر خلع ید شده، به همین دلیل از او استقبال نمیكند. شاه ناراحت میشود و از آنجا به اتفاق همسر خود به رم میرود. شاه در سفر به ایتالیا پول كافی به همراه نداشت.
«اریه» كه فرد متمولی بود با اطلاع از اینكه در تهران كودتا و شاه هم فراری شده به او میگوید هرگونه كمكی نیاز داشتند در اختیار آنها قرار میدهد. چیزی كه مشخص بود این نكته است كه شاه با سراسیمگی از كشور خارج شده بود و فرصتی برای برداشتن پول به دست نیاورده بود. در تهران مردم و ملیون و تودهایها به مناسبت رفتن شاه و ناموفق بودن كودتا اجتماع میكنند و علیه وی شعار میدهند. تودهایها میگویند سلطنت را قبول ندارند و خواهان برپایی جمهوری میشوند. حتی میخواستند مجسمههای شاه را پایین بكشند كه دكتر مصدق به حزب ایران دستور میدهد قبل از تودهایها، شما این كار را انجام دهید. مصدق نمیخواست این كار به نام تودهایها تمام شود. حزب ایرانیان مجسمه شاه را پایین آوردند اما سر و صداها از طرف تودهایها اینقدر زیاد بوده كه مصدق عصبانی میشود و از اتفاقاتی كه ممكن بود در صورت ادامهدار شدن این اعتراضها گریبانگیر كشور شود، نگران بود. مصدق به پلیس دستور میدهد كه از روز بعد كسی حق ندارد در خیابانها تجمع كند تا خیابانها خلوت شود. همین خلوتی خیابانها موجب غافلگیری دولت مصدق میشود و كسانی كه منتظر فرصتی بودند از این خلوتی نهایت استفاده را بردند.
منظور شما این است كه حكومت نظامی دكتر مصدق، بیشتر به خاطر تودهایها بود و تصور نمیكرد كودتاچیان دوباره دست به اقدامی كودتایی علیه او بزنند؟
بله. در آن زمان اینقدر تودهایها سروصدا و شلوغكاری راه میاندازند كه مصدق دستور میدهد در آن مقطع در ابتدا جلوی این افراد گرفته شود و برای سروسامان دادن به آزادی عملی كه از قبل فرار شاه به دست آمده بود، به پلیس دستور داده بود هیچ تودهای نباید در خیابانها حضور یابد و هر كس آمد باید دستگیر شود. اینها هم نمیآمدند. همان زمان هم شایعه شده بود كه سفیر شوروی در ایران سنكوپ كرده و بنابراین نمیتوانست از كسی بخواهد در خیابانها حضور یابد. البته این شایعه بود و تودهایها هم با همین بهانه به منازل خود میروند.
یعنی اینقدر حمایت شوروی از حزب توده در ایران علنی بود؟
بله. كاملا علنی بود و تمام كارها به صلاحدید سفیر شوروی در ایران صورت میگرفت.
در آن موقع زمان زیادی از مرگ استالین هم نمیگذشت.
بله استالین هم تازه مرده بود. البته تودهایها مراسم ترحیم مفصلی هم در دوشانتپه برای استالین در نظر گرفتند. من معتقدم دكتر مصدق با این اقدام مخالف بودند چون استالین ایرانی نبود و در شوروی مرده بود و ضرورتی نداشت در ایران توسط حزب توده برایش مراسم تدارك دیده شود اما چون دموكرات بود و در نظر داشت دموكراسی را در كشور نهادینه كند، به تودهایها اجازه این كار را داد. به نظر من این كار اشتباه بود زیرا ما باید تمایل امریكا را نسبت به دكتر مصدق حفظ یا برانگیخته میكردیم.
نباید كاری میكردیم كه آنها رنجیدهخاطر شوند. دكتر مصدق هم باید با هدف برانگیختن توجه امریكاییها نسبت به كمكهایی كه وعده داده بودند به ایران كنند، در مواجهه با تودهایها و قدرت گرفتنشان و خطر ناشی از آنها مبالغه میكرد. مصدق میخواست توجه امریكاییها بیشتر به ایران معطوف شود. البته فرسنگها فاصله میان به دست گرفتن قدرت توسط تودهایها و آنچه دكتر مصدق میگفت بود. شاید اگر دولت مصدق منفور بود، امكان این كار وجود داشت و تودهایها میتوانستند او را از قدرت به زیر بكشند اما دولت مصدق بسیار محبوبتر و قدرتمندتر از این حرفها بود.
مصدق از حزب توده به عنوان یك كارت برای امتیاز گرفتن از امریكا استفاده میكرد؟
بله. همینطور بود. اما مساله این است كه كشور در شرایط عادی نبود. نفت كشور به فروش نمیرفت و انگلیسیها تحریم كرده بودند. حتی یكبار هم در حالی كه سوار بر یكی از كشتیها برای سروسامان دادن به این مساله اقدام كرده بودند، كشتی توقیف شد و مورد توهین و ناسزا قرار گرفت. مصدق در آن زمان قدرت زیادی داشت. اهمیت مصدق هم همین بود كه توانسته بود یك امپراتوری قدرتمند جهانی را محزون و منكوب كند و زمانی كه حكومت او سرنگون شد، گفتند كه نفس راحتی كشیدیم و از دست این پیرمرد خلاص شدیم. وزیر خارجه وقت بریتانیا آن زمان در كشتی مسافرتی خود بود و چنین حرفهایی زد. حتی در جاهای دیگر هم گفته بود كه از این به بعد نفس راحتی میكشیم.
با این توصیفات، بخشی از تقصیر كودتا هم گردن خود مصدق بود كه در ٢٦ و ٢٧ مرداد، خیابانها را خلوت كرد.
همین وضعیت حاكم بود. خیابانها خلوت بود و از مردم هم خواسته بود از خانههایشان بیرون نیایند. بههرحال سیاستهمین است و وقتی سیاستمداران با یك وضعیت خاص مواجه میشوند، ممكن است نتوانند تمام جوانب مساله را تحت كنترل داشته باشند. البته استدلال دكتر مصدق درست بود كه اگر تودهایها هر روز بخواهند به خیابانها بریزند و شعار دهند ممكن است مردم اغتشاشزده شوند. اما اینكه كاملا خلوت باشد امكان سوءاستفاده گروهها و جریانات فرصتطلب را افزایش میداد.
همین اتفاق هم افتاد و اوباش و بیسروپاها توسط عدهای معلومالحال و بیلیاقت كه از امریكا پول گرفته بودند، با وعدههای مختلف تحریك شدند و با حمایتهای این كشور و زاهدی كه در آن موقع در زیرزمینی پنهان شده بود (وضعیتی كه زاهدی در آن بود دقیقا مثل وضعیت صدام هنگام دستگیری بود)، در ابتدا رادیو را اشغال كردند و در رادیو مصدق و یارانش را مورد فحش و ناسزا قرار دادند و حتی اعلام كردند دكتر فاطمی كشته شده است.
پسر یكی از شخصیتها هم از جمله كسانی بود كه در رادیو قیام ملی مردم را تبریك گفت. این در شرایطی بود كه هنوز قیامی صورت نگرفته بود و مردم هنوز از قسمتهای پایین شهر خودشان را به آنجا نرسانده بودند و زاهدی هم به طور كامل از محل اختفای خود بیرون نیامده بود. گروهی هم كه افسران ملی بودند، از وضعیت باخبر شدند اما زمانی كه برای كنترل اوضاع وارد معركه شدند، شورشیان كار خود را انجام داده بودند و فرصتی برای سروسامان دادن به اوضاع در خیابانها باقی نمانده بود. ساعت در این زمان دو، سه بعدازظهر بود.
در آن روزها، شاه همچنان در رم اقامت داشت؟
بله. شاه در رم بود و هرگز هم تصور نمیكرد روزی دوباره بتواند به ایران برگردد. كمك مالی امریكاییان به كودتاچیان باعث این كار شد.
افسران در آن روز تانك و دیگر ادوات نظامی را برداشتند و جلوی خانه دكتر مصدق جمع شدند و به خانه دكتر مصدق حمله كردند و گلولهها هم به در و دیوار خانه دكتر مصدق برخورد میكرد. دكتر مصدق هم با وزرایش در محل خانه خود جلسه داشت و از اتفاقی كه در انتظارشان بود، خبر نداشتند. گلولهها به اتاقی كه مصدق و یارانش در آن بودند اصابت میكرد. وضعیت به گونهای بود كه یكی از وزرای كابینه پیشنهاد داد كه خودكشی دستهجمعی كنند. دكتر مصدق از وزرایش خواست كه از خانه بیرون بروند تا آسیبی به آنها نرسد. میگفت خودش در خانه بماند و خونش ریخته شود تا نهضت ایران بارور شود. به اصرار توانگر و عدهای از طرفداران و كسانی كه در خانه دكتر مصدق كار میكردند، از اتاق كه تبدیل به ویرانهای شده بود، بیرون آمدند. افراد كابینه را تك تك از طریق نردبانی به خانه مجاور كه از طرفداران دكتر مصدق بود، منتقل كردند و حتی پای مهندس زیركزاده هم در این رفت و آمد از نردبان شكست. اینها دو شبانهروز در خانههای مجاور ماندند و در نهایت تصمیم گرفتند كه خود را به كسی كه نخستوزیر كودتا شده است معرفی كنند.
زمانی كه در باشگاه افسران زاهدی را میبینند، زاهدی رو به مصدق سلام غرایی میكند و از او میخواهد كه منتظر بماند تا تكلیفش روشن شود. بدینترتیب زاهدی بر مسند دكتر مصدق مینشیند و شاه هم چند روز بعد به كشور برمیگردد. شاه دستور میدهد مصدق را زندانی و محاكمه كنند.
بعد از مدتها زندانی كشیدن، در نهایت به احمدآباد تبعید میشود و ١٥-١٤ سال در آنجا میماند و در آنجا كشاورزی میكند تا سال ١٣٤٥ كه از دنیا میرود.
دادگاههای دكتر مصدق علنی بود یا غیرعلنی؟ چه جرایمی به وی نسبت میدادند؟
تعدادی از دادگاهها علنی بود و اتهام اصلیاش هم اقدام علیه مقام سلطنت بود. این در حالی بود كه مقام سلطنت علیه نخستوزیر اقدام كرده بود. مصدق هم در دادگاههای نظامی محاكمه و تبعید شد.
مشكل اشرف پهلوی با مصدق چه بود؟
اشرف دشمن خونی مصدق بود. بیشتر قدرت شاه در اختیار اشرف بود. اشرف بود كه وزرا و نخستوزیر را انتخاب میكرد و در مورد آنها نظر میداد. وی در امور مملكت كاملا دخالت میكرد و مصدق هم نمیپذیرفت كه زنی مثل اشرف كه معلومالحال است در امور مملكت دخالت كند. از همان اوایلی كه آمد به شاه گفت كه اشرف را به خارج از كشور بفرستد.
خیلی از برنامههای كودتا در همان انگلیس كه اشرف در آنجا حضور داشت برنامهریزی شد.
اشرف از خارج تمام توطئهها را مدیریت میكرد. با رییس كل ژاندارمری كه در آن موقع شوارتزكو بود و بسیاری دیگر صحبت كرده بود. اشرف زمینههای اولیه كودتا را در خارج از كشور چیده بود. با موفق شدن كودتا و بركناری دكتر مصدق هم به كشور بازگشت. اشرف زن بسیار فحاش و بددهنی بود. حرفهای ركیكی كه وی بیان میكرد حتی یك مرد بددهن هم كمتر آنها را در گفتار خود به كار میبرد.
شعبان جعفری چه نقشی داشت در روز كودتا؟
شعبان جعفری گویا در روز كودتا زندانی بود. یك روایت هم وجود دارد كه وی زندانی نبوده و زمانی كه جماعت اوباش به خیابانها میریزند، به آنها میپیوندد. به هر حال آزاد نبوده و فقط در ادامه حركت شورشیان به هر ترتیبی وارد معركه میشود.
رمضان یخی و بقیه لمپنها هم تحت سازماندهی شعبانجعفری بودند؟
بعضیاز این افراد تحت سیطره و دستور شعبانجعفری بودند و كسانی مانند طیب و رمضان یخی هر كدام مستقل بودند و برای خودشان دار و دستهای داشتند.
دكتر مصدق زمانی كه در تبعید بود، امكان ملاقات با دوستان و اطرافیان خود را داشتند؟ شما توانستید به دیدن ایشان بروید؟
خیر كسی نمیتوانست برود. اما یكی،دو بار «كشاورز صدر» به عنوان وكیل وی به دیدنشان رفته بود. امینی هم توانسته بود برود و دكتر مصدق را ببیند. خانم وی هم دیر به دیر به ملاقات وی میرفت. راه منتهی به اقامتگاه دكتر مصدق ناهموار بود و همسر دكتر مصدق هم ناتوان و پیر بود و نمیتوانست سختی راه را تحمل كند. حتی قبل از دكتر مصدق هم فوت كرد. من نامهای از دكتر مصدق در اختیار دارم كه از مرگ همسرش بسیار ناراحت است و آرزو میكند كه خودش هم زودتر بمیرد. این نامه را از همان احمدآباد برای من فرستادند.
كمی از فضای بعد از كودتا برایمان بگویید. نزدیكان دكتر مصدق مثل كریمپور و دكتر فاطمی را دستگیر كردند؟
امیرمختار كریمپور شیرازی را سوزاندند. فاطمی را هم با حالت تب روی برانكار گذاشتند و در حالتی كه تب شدیدی داشت، او را اعدام كردند. بدیهای زیادی در حق اینها انجام دادند.
كریمپور شیرازی را به دستور اشرف پهلوی كشتند. اشرف چه عنادی با او داشت؟
كریمپور در روزنامهاش با ادبیات تندی مطالبش را مینوشت. كریمپور به هر نوع زبانی كه به اشرف یا دیگر درباریان صحبت میكرد، نباید در آتش سوزانده میشد. اینها كارهای خیلی بدتری را هم انجام دادهاند.
فعالیتهای حزب توده پس از كودتای ٢٨ مرداد چه شكلی به خود گرفت؟ شاه حزب توده را هم قلع و قمع كرد؟
بعد از كودتا، تعدادی از اعضای حزب توده را دستگیر و زندانی كردند. بسیاری از افسران تودهای را هم كشتند. این افسران، بیشتر میرزابنویس بودند كه مسائل مربوط به سازماندهی اعضا و امورات اینچنینی را پیگیری میكردند. در میان آنها افسران میدان جنگ وجود نداشتند. تعداد زیادی از تودهایها را كشتند و هر آنچه میخواستند انجام دادند.
در روزهای بعد از كودتا چگونه فضایی بر كشور حاكم بود؟
فقط خفقان بود. هیچكس نمیتوانست حرفی بزند. شاه مشی دیكتاتوری در پیش گرفته بود. چیزی كه از اول در فكر آن بود این بود كه پهلوی دوم شود. یكسری كارها و فعالیتهایی انجام داد تا در نهایت همان روش را در پیش گرفت.
اسم بردن از مصدق و جبهه ملی هم ممنوع بود؟
بله ممنوع بود. كسی در زمان او نمیتوانست درباره دكتر مصدق صحبت كند. اما ما به عنوان اعضای جبهه ملی از مصدق حرف میزدیم. شخص شاه هم میدانست كه ما مخالف او هستیم. كسانی كه مخالف بودند و انتقاداتی مطرح میكردند از نخبگان مردم این كشور بودند. دكتر آذر، صدیقی، امیر علوی، دكتر كاظمی، سنجابی و... از جمله انسانهای طراز اول كشور بودند. اینها با شاه مخالف بودند و از این مخالفت هم بسیار ناراحت بودند. چندین بار اسدالله علم را فرستاد تا دلیل مخالفت ما را جویا شود. ما با شخص او مشكل نداشتیم. با دخالتش در اداره امور اجرایی كشور مخالف بودیم. میگفتیم به عنوان شاه مشروطه حق دخالت در اداره مملكت را ندارد بلكه به شاهی خودش برسد كه در این صورت قدر و منزلتش هم بیشتر حفظ میشد. در این صورت از وزرا هم سلب مسوولیت میشد. شرایطی پیش آمده بود كه وزرا هم باید منویات اعلیحضرت را در نظر میگرفتند و باعث میشد كه اوضاع كشور هم نابسامان میشد. درد ما این بود. میگفتیم شما شاه بمانید تا با شما همكاری كنیم و از دل و جان برای كشور مایه بگذاریم. شاه هم در پاسخ میگفت: شما مردم پاریس یا ژنو را به اینجا بیاورید تا من هم شاه مشروطه شوم. شاه قائل به این بود كه مردم هنوز قابلیت داشتن پادشاه مشروطه را ندارند. در عین حال به مردم هم توهین میكرد.
مضمون نامههایی كه دكتر مصدق برایتان میفرستاد، چه بود؟
درست مثل نامههایی بود كه فردی برای اقوام خود نامه مینویسد. در یكی از این نامهها، دكتر مصدق از مرگ همسرش اظهار دلتنگی كرده بود.
اجازه نامه نوشتن داشت؟
نامه مینوشت اما فقط زمانی كه پسرش به دیدارش میرفت، نامههای نوشتهشدهاش را تحویل میگرفت و به دست مخاطبان نامهها میرساند. پسر دكتر مصدق طبیب خانوادگی ما بود.
نامه-١
دستخط دكتر مصدق خطاب به برومند
« فدایت شوم مرقومه محترمه و تسلیتآمیز جنابعالی عزوصول ارزانی بخشید و موجب نهایت امتنان گردید، قبول بفرمایید ازاین مصیبت بسیار رنج میكشم چونكه مدت ٦٤ سال با همسر عزیزم زندگی كردم و شریكی برای غم و غصه خود داشتم و هیچوقت نمیخواستم او برود و من بمانم، اكنون از خدای خواهم كه مرا هم هرچه زودتر ببردو ازاین زندگی ناگوار خلاص شوم. در خاتمه تشكرات خود را از الطاف جنابعالی تقدیم میكنم صحت و سلامت جنابعالی را خواهانم.»
نامه-٢
دستخط دكتر مصدق در پاسخ پیام تسلیت برومند
« قربانت گردم مرقومه محترمه مورخ
٥ دیماه عزوصول ارزانی بخشید، لازم است عرض كنم بعد از یك مدت مدید بیخبری چقدر موجب خوشحالی و مسرت گردید.
حال بنده همانطوری است كه بوده و اكنون با برق معالجه میكنند. در خاتمه تشكرات خود را مرحمتی تقدیم میكنم و سلامت وجود محترم را خواهانم.
محمد مصدق / ٦ / دی ماه ١٣٤٥»
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید