لطفا کمتر «کار» کنید!/ فرزاد نعمتی

1394/5/7 ۱۱:۱۲

لطفا کمتر «کار» کنید!/  فرزاد نعمتی

نگاهی به کتاب «در ستایش بطالت» نوشته برتراند راسل فیلسوفی در قد و قواره انیشتین برتراند راسل، تنها فیلسوف و منطق‌دان نبود. البته تردیدی نیست که در این دو حوزه در آغاز قرن بیستم حضوری مؤثر داشت و سخن راجرز تامپسون که معتقد است راسل به عنوان فیلسوف در میانه قرن بیستم، برای بسیاری از مردم جهان همان جایگاهی را داشت که انیشتین به عنوان دانشمند، چندان گزافه نیست.

نگاهی به کتاب «در ستایش بطالت» نوشته برتراند راسل

فیلسوفی در قد و قواره انیشتین
برتراند راسل، تنها فیلسوف و منطق‌دان نبود. البته تردیدی نیست که در این دو حوزه در آغاز قرن بیستم حضوری مؤثر داشت و سخن راجرز تامپسون که معتقد است راسل به عنوان فیلسوف در میانه قرن بیستم، برای بسیاری از مردم جهان همان جایگاهی را داشت که انیشتین به عنوان دانشمند، چندان گزافه نیست.
او را می‌توان به همراه فرگه و ویتگنشتاین، بنیانگذاران «فلسفه تحلیلی» دانست؛ هر چند بعدها ویتگنشتاینِ شاگرد بر راسلِ استاد شورید، «تحلیل منطقی» او را از اساس مخدوش دانست و حتی او را در فهم «تراکتاتوس» که بسیاری از محققان، آن را نشانه اعلای تلفیق دستاوردهای فرگه و راسل در برقراری انسجام میان «منطق» و «زبان» می‌دانستند، نیز ناتوان پنداشت.
راسل، ضمن پذیرش انتقادات ویتگنشتاین و اعلام بی‌دفاعی در برابر آنها، نوشت که شوق فلسفی خود را از دست داده و به عمق نومیدی رسیده‌ است و دیگر نیز هرگز وقت خود را صرف منطق و فلسفه ریاضی نمی‌کند. (خالقی 1385: 79)
راسل در حوزه تاریخ و جامعه‌شناسی نیز دستی بر آتش داشت و مشارکتش در کنش‌های صلح‌جویانه نیز زبانزد است. او برای صلح‌طلبی و مخالفتش با جنگ جهانی اول، از دانشگاه اخراج شد و به زندان افتاد. در سال‌های بعد نیز از مخالفان استالین و هیتلر شد. حضور امریکا در ویتنام را مورد انتقاد قرار داد و از خلع سلاح هسته‌ای نیز دفاع کرد.
عقاید سیاسی و اجتماعی راسل، آن نقطه‌ای بود که او را به روشنفکری بدل می‌کرد که «با مردم» و «برای مردم» سخن می‌گوید. بنابراین، هر قدر نظریات راسل در حوزه منطق و ریاضیات، تخصصی و دشوار بودند، مباحث عمومی که او درباره‌شان به اظهار‌نظر می‌پرداخت، روان و ساده به نظر می‌رسیدند.

تأملاتی در باب «کار» و «فراغت»
 اخیراً مقاله‌ای از راسل با نام «در ستایش بطالت» به شکل کتابی 36 صفحه‌ای با ترجمه محمدرضا خانی، توسط نشر «نیلوفر» چاپ شده‌است. این مقاله را راسل در سال 1932 میلادی نگاشته‌است و می‌توان آن را نمونه‌ای تحسین‌برانگیز از طرح یکی از بحث‌برانگیزترین مسائل بشری: «کار»، در ساده‌ترین و قابل ‌فهم‌ترین شکل ممکن دانست.
این مقاله در سال 1935، به همراه چند مقاله دیگر بازچاپ شد و در سال 2004 نیز در مجموعه «کلاسیک‌های راتلج» همراه با دیباچه‌ای از آنتونی گوتلیب و پیش‌درآمدی از هاوارد وودهاوس آمده است. کتاب In Praise of Idleness and Other Essays را قبلاً مرحوم ابراهیم یونسی با نام «در ستایش فراغت و چند مقاله دیگر» ترجمه کرده بود، اما خانی ترجیح داده است «بطالت» را جایگزین «فراغت» کند و البته به ترجمه همین مقاله نیز اکتفا کند. فعلاً درباره تفاوت این دو مفهوم و پیشینه اختلاف آنها در آثار فلسفی و نیز قرابت نظر راسل با کدام یک از آنها، بحث نمی‌کنیم، بلکه نخست لب مطلب راسل را بازگو خواهیم کرد و سپس راجع به سه‌گانه «کار»، «فراغت» و «بطالت» سخن خواهیم گفت.

کار کردن زیاد نوعی «ریاضت‌طلبی نابخردانه» است
راسل به صورت خلاصه منتقد چند باور در مورد «کار» است. از جمله معتقد است کار به خودی‌خود فضیلت نیست و کارِ زیادی هم نوعی «ریاضت‌طلبی احمقانه» است. او به نحوه سازمان‌دهی کار در ممالک صنعتی  نیز معترض است و در مقام الگوی بدیل بر آن است که «سعادت و تنعم انسان در گرو کاهش نظام‌مند کار است.» او البته معترف است به اینکه وجدان او از کودکی به ضرب‌المثل‌هایی چون «شیطان همیشه برای دست‌های عاطل ‌و ‌باطل کار ناجوری جور می‌کند» باور داشته ‌است و بنابراین انسانی سختکوش شده‌است، اما اذعان می‌کند که اینک دیگر به آن عقاید اعتقادی ندارد و انقلابی در افکارش رخ داده‌است. ‌
به زعم راسل، منشأ تاریخی کار، به میل طبقه ملاک به «بطالت فارغ‌البال» باز می‌گردد. آنان قرن‌ها به‌واسطه رنج و زحمت کارگران، از عواید کار آنان، استفاده می‌کردند و یکی از منافع چنین استفاده‌ای، فراغت آنان بود.
از آغاز تمدن تا انقلاب صنعتی، رویه جهان بر مدار کار اکثریت و منفعت اقلیت می‌چرخیده است و مازاد حاصل از زحمت تهیدستان، نصیب کشیشان و جنگجویان می‌شده است. به نظر راسل، این وضعیت اگرچه با وقوع انقلاب صنعتی، اندکی تکان خورد؛ اما به‌هر روی با مقتضیات دنیای مدرن سازگاری ندارد، زیرا «اخلاق کار همانا اخلاق بردگی است و دنیای مدرن نیازی به بردگی ندارد.» (ص 14)
تغییر این مناسبات بنده‌وار، اما امری دشوار است زیرا اخلاق ریاضت‌طلبی به بخشی مهم از «اخلاق تکلیف‌مدار کارگران» بدل شده‌است. آنانی که خود کار نمی‌کردند و تنها دستور می‌دادند با استفاده از فن تبلیغات، مزدبگیران را مجاب کردند که کار و تلاش شرافتمندانه و ساده‌زیستی ملازم آن، اصالت و حقانیت دارد. راسل می‌گوید حتی حکومت شوروی نیز با وجود تفاوت‌هایی که با اصول دنیای حاکم بر غرب دارد، در مسأله شأن و منزلت کار، به همان مسیر می‌رود.
 «فراغت» راه برون‌رفت از مصائب جامعه است
 پرسشی که اینجا ممکن است پرسیده شود این است: اهمیت کار نزد راسل تا چه حد است؟ راسل صراحتاً می‌گوید کار به منزله «غایتی در خود» مردود است. کار برای فراغت و تفریح ارزش دارد و ارزش فراغت نیز به آن نیست که فرد را دوباره برای کار بیشتر آماده کند. به نظر او، هر انسانی میزانی تولید و میزانی مصرف دارد و هر کس باید به آن میزان که مصرف می‌کند، کار و تولید داشته‌باشد و کار فقط تا همین حد، پذیرفتنی است.
او در ادامه مسأله پرکاری عده‌ای را با موضوع بیکاری عده‌ای دیگر پیوند می‌زند و می‌گوید به شرط وجود نظامی منطقی و متعادل، می‌توان به‌جای هشت ساعت کار، هر فردی چهار ساعت کار کند و در عوض جمعیت شاغل دو برابر شود. این‌گونه عدالت اقتصادی نیز بیشتر محقق می‌‌شود.
او به نقش فناوری نوین در کاهش میزان کار امیدوار است و دوران جنگ جهانی اول را شاهد مثال می‌گیرد تا نشان دهد با وجود جدایی اکثریت مردم از کار تولیدی در آن دوران، به‌واسطه سازمان‌دهی علمی «سطح عمومی رفاه مادی در بین مزدبگیران غیرمتخصص در جناح متفقین بالاتر از پیش از جنگ یا پس از آن بود.» (ص16)
البته راسل فقط در پی القای «بیکاری» نیست، بلکه فراتر از آن، ایجاد «فراغت» برای اکثریت مردمان را، راه برون‌رفت از بسیاری از مصائب جامعه می‌داند. راسل معتقد است فراغت اقلیتی در آتن بود که مناسبات تمدن‌ساز را رقم زد و باعث پرورش هنر، کشف علوم، نوشته‌شدن کتاب، بنیان‌نهادن فلسفه و اصلاح مناسبات اجتماعی شد. راسل صراحتاً می‌نویسد: «بشر بدون طبقه برخوردار از فراغت هرگز از بربریت بیرون نمی‌آمد.» (ص27)
طبقه «برخوردار از فراغت»، اما در تحلیل نهایی، با «برخورداری اسراف‌کارانه» مسأله داشت و نتوانست توجیهی برای ابقای چنین امتیازاتی نزد خود، بیاورد. دانشگاه‌ها، امروزه قرار است همان نقش را به صورت نظام‌مند ایفا کنند، اما به‌واسطه تخصص‌گرایی و محدودیت‌های سازمانی پژوهش در آنها، بسیاری از مردم را از نیل به آرزوها و جست‌وجوهای علمی خود سرخورده می‌کنند. این فراغت، امروزه می‌تواند با کاهش ساعات کار، به عموم مردم گسترش یابد تا آنان نیز بتوانند فارغ از مصائب کار طاقت‌فرسا، به نوآوری و پرورش ذوق و استعداد خود مبادرت ورزند.

اضافه‌کاری یک عده و گرسنگی بقیه
چه‌بسا کسی مدعی شود مردمان، فراغت را به «خوشگذرانی» می‌گذرانند و از آن استفاده‌ای بهینه نمی‌کنند. راسل در این زمینه از اساس با منطق «هزینه ـ فایده» که تنها به سودِ اقتصادی می‌اندیشد و «تولید» را تکریم، و «مصرف» را تحقیر می‌کند و در ادامه همین منطق، اهمیتی ناچیز به «خوشی» و «خوشحالی» و «لذتِ مصرف» می‌دهد، مخالف است و می‌گوید اگر سطح سلایق عمومی در زمینه فراغت، پایین است، اولاً این نشانه ضعف تمدن کنونی ما است بنابراین باید آن را رفع کرد؛ نه آنکه از آن به ‌مثابه ابزاری برای سرکوب فراغت‌طلبی آدمی بهره جست.
ثانیاً با افزایش فراغت و گسترش تمدن و نیز تحصیلاتی که به ‌واسطه آن امکان‌پذیر می‌شود و ذوق بهره‌گیری هوشمندانه از فراغت را در شخص ایجاد می‌کند، شخص دوباره از تفریحاتی لذت خواهد برد که در آن مشارکت فعالانه داشته باشد. ثالثاً حتی اگر درصدی از مردم اوقات فراغت خود را صرف امور اجتماعی کنند، شاهد ابتکارات و عملیات خلاقانه‌ای خواهیم بود.
راسل، اینجا نیز روحیه نرم‌خویانه و ضدیت خود با جنگ را فراموش نمی‌کند. او بر آن است که با کاهش کار و افزایش فراغت، ملالت و اعصاب خراب جای خود را به لذت و شادی خواهد داد.
 و اینچنین مردم «نرم‌خوتر» و «خوش‌بین‌تر» و «نیک‌طبع‌تر» می‌شوند و از آنجا که جنگجویی با چنین خصایلی منافات دارد و همچنین به این دلیل که جنگ مستلزم کار سخت و طولانی است، جنگ‌افروزی به رخدادی نادر بدل می‌شود.
راسل متن مقاله را این‌گونه به پایان می‌برد: «شیوه‌های مدرن تولید امکان آرامش و امنیت را برای همه ما فراهم آورده است؛ ولی در عوض انتخاب ما این بوده است: اضافه‌کاری یک عده و گرسنگی بقیه. تا به حال کوشیده‌ایم همان‌قدر فعال و پر‌انرژی باشیم که در روزگار پیش از پیدایش ماشین‌آلات بوده‌ایم؛ از این حیث احمقانه رفتار کرده‌ایم، اما دلیلی ندارد همچنان تا ابد احمقانه رفتار کنیم.» (ص30)
تأملی نقادانه به «ایده کار» برتراند راسل
در این مقاله کوتاه، بررسی نقادانه ایده راسل، امری دشوار است. بنابراین تنها به ذکر موجز به سه نکته اکتفا می‌کنیم.
1ـ ایده راسل چه‌بسا در تضاد با نتایجی باشد که ماکس وبر در تحلیل پیدایش سرمایه‌داری در کتاب معروف خود «اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری» به آنها اشاره می‌کند. طبق نظر وبر، تجلیل لوتر و آیین کالوینیستی از کار و تقدس و جنبه شرعی بدان بخشیدن، نسبتی وثیق با رشد سرمایه‌داری در اروپای غربی داشته‌است. وبر مدعی است که فرد معتقد به آیین مورد نظر کالون، calling را که به هر دو معنای «حرفه» و «تکلیف» به کار می‌رود، فعالیتی حساب‌شده و در عین‌ حال، تکلیفی مقرر شده از جانب خداوند می‌داند که راه فعالیت اقتصادی را گسترش می‌دهد. بنابراین «کار»، تنها اسباب امرار معاش نیست، بلکه هدفی معنوی نیز هست. کالوینیست‌ها، در کنار تجویز به کار و پشتکار، مردم را به امساک و هوشیاری و دوراندیشی نیز دعوت می‌کردند و آزمندی را اگرچه خطری برای روح می‌دانستند، اما از تهیدستی که ضایع‌کننده اخلاق است، بهتر می‌پنداشتند. (وبر 1374: 18)
راسل، اما با آنانی که پس‌انداز می‌کنند نیز میانه خوبی‌ ندارد و آن را مایه جنگ‌طلبی دولت‌ها معرفی می‌کند. به نظر راسل، «مصرف» شرط تداوم تولید است و تنها می‌توان با پس‌اندازی موافق بود که صرف سرمایه‌گذاری تولیدی شود؛ هر چند خیلی هم به توفیق این سرمایه‌گذاری‌ها، خوشبین نیست.
در مقام توضیح این اختلافات می‌توان گفت ایده راسل منحصر به «ممالک مدرن صنعتی» و «دنیای مدرن» است. راسل خود صراحتاً در نخستین سطرها و صفحات مقاله به این امر اشاره کرده است؛ دنیایی که انباشت اولیه ثروت در آنان که چه‌بسا متأثر از همان عواملی باشد که وبر به آنها اشاره کرده‌است، صورت گرفته باشد و بنابراین تقدیس فراغت در آن جوامع، عملی واقع‌بینانه باشد؛ کما ‌اینکه نیم‌قرن پس از چاپ مقاله راسل و متعاقب رونق اقتصادی غرب پس از جنگ جهانی دوم، فرهنگ «فراماتریالیسم» به بحث الگوهای کیفیت زندگی و روابط شخصی رسید و خود را به‌صورت گروه‌های حافظ صلح، محیط زیست و ... بروز داد. (قوام 1385: 163)
2ـ آنچه راسل می‌گوید، در نگاه نخست، سوسیالیستی و شاید مارکسیستی نیز به نظر برسد. مارکسیسم، البته عموماً به‌ عنوان مکتبی اقتصادمحور بازنمایی می‌شود و همین خصیصه «اکونومیسم»، به‌مثابه پاشنه آشیل آن نیز مطرح می‌شود. به سخنی دیگر و به ساده‌ترین شکل ممکن، گفته می‌شود که تحلیل مارکسیستی بر «اقتصاد» تأکید می‌کند، حال ‌آنکه تحلیل وبری، «فرهنگ‌مدار» است. با وجود این، می‌دانیم که برخی از نحله‌های مارکسیستی که به نظرات مارکس متقدم و جوان اولویت می‌دهند، همواره بر مسأله از خودبیگانگی انسان مدرن تکیه می‌کنند و «کار» را نماد چنین امری معرفی می‌کنند. به نظر آنان در شیوه تولید عصر سرمایه‌داری و به اقتضای تولید تکنولوژیک، این انسان نیست که بر طبیعت مسلط است بلکه پول و فرایندهای بازار جایگاه انسان‌ها را تعیین می‌کنند. با وجود شباهت اولیه چنین سخنانی با نظرات راسل مخاطب اما نباید از این نکته غفلت کند که راسل به فناوری و نقش آن در کاهش زحمت و کار آدمی خوشبین است و این، از جمله نقاط افتراق میان راسل و مارکسیسم است.
از منظری سوسیالیستی، اما اگر بخواهیم نگاه راسل را بسنجیم باید گفت که نظر راسل با سوسیالیسم گذشته‌گرایی که عصر زرینی از مساوات و عدالت را در تاریخ پیشین بشر مشاهده می‌کند سازگار نیست. راسل گذشته را بربریت می‌داند. اما اگر سوسیالیسم را اعتقاد به توانایی توده‌ها به غلبه بر ازخودبیگانگی و بازگشت به ذات طبیعی انسانی که به نظر سوسیالیست‌ها «بسیار خلاق‌تر، صلح‌خواه‌تر و نوع‌دوست‌تر از چیزی است که تجربه عملاً نشان می‌دهد» (وینر 1387: 444) بدانیم، مشترکاتی میان دیدگاه راسل و سوسیالیسم می‌توان یافت. حتی نگرش راسل، گاه ایده اقتصادی سوسیالیست‌ها یعنی «سهم مساوی از حاصل کار مشترک» را نیز تداعی می‌کند؛ هر چند این را نیز باید تذکر داد که راسل درصدد ایجاد جامعه‌ای یکنواخت و یکریخت نیست، به «تقدیرگرایی تاریخی» نیز اعتقادی ندارد و تاریخ را گشوده و آینده را باز به انواع صورت‌ها می‌داند.
3 ـ درباره اختلاف ترجمه میان «فراغت» و «بطالت» نکته‌ای را باید تذکر داد. اولاً فلاسفه‌ای نظیر ارسطو میان «فراغت» و «تفریح» فرق قائل بودند. زندگی آدمی را به سه بخش «کار»، «فراغت» و «تفریح» تقسیم می‌کردند و به همین ترتیب برای آنان ارزش و اولویت قائل بودند. ارسطو، فراغت را تلاشی می‌دانست که آدمی برای آسایش معنوی و کسب فضیلت اخلاقی در عرصه عمومی انجام می‌دهد. البته ارسطو نیز فراغت را هدف نهایی کار می‌دانست، اما تفریح را چندان وقعی نمی‌نهاد و آن را تنها وسیله‌ای برای کسب آمادگی دوباره کار‌کردن می‌دانست.(طاهری 1385: 92 ـ 90) گویی، تفریح، شرِّ اجتناب‌ناپذیری است که برای تحصیل خیرینی به نام کار و فراغت ضرورت دارد.
ادامه همین نگاه ارسطویی را هانا آرنت در قرن بیستم در کتاب «وضع بشری» بیان کرد. او فعالیت‌های آدمی را به سه دسته، تقلا (labour)، کار خلاق (work) و عمل (action) تقسیم کرد. «تقلا» را تلاش برای معاش، «کار خلاق» را تسلط بر طبیعت و ساختن جهان مصنوعات و «عمل» را حضور در عرصه عمومی و تجربه عمل آزاد دانست. فرهنگ و تمدن، محصول کار خلاق است اما عمل فراتر از آن، به‌ مثابه عالی‌ترین نوع فعالیت انسان، مشارکت در عرصه عمومی و رابطه‌ای آزاد و برابر با دیگران است. (بشیریه 1386: 146 ـ 143)
نظر راسل به صراحت آرای‌ ارسطو و آرنت نیست و او، گاه هر چند خفیف می‌پذیرد که ممکن است بسیاری «فراغت» را با «بطالت» پر کنند، اما از فحوای کلام او بیشتر این بر می‌آید که او نیز به چنین سلسله‌ مراتبی در میان شئون فعالیت‌های انسانی باور دارد و «تفریح جماعت‌محور» را برتر از «تفریح فردمحور» می‌داند؛ کما اینکه معتقد است با گسترش تمدن، فراغت‌ورزی انسان‌ها، پیشرفت می‌کند و از انفعال کنونی خارج می‌شود.
اگر این تفسیر را مبنا قرار دهیم و راسل را ادامه ولو رقیق ارسطو بدانیم، با اعتنا به بار منفی کلمه «بطالت» شاید بشود گفت، فراغت معادل بهتری از بطالت در ترجمه مقاله راسل، لااقل از منظر خوانشی مؤلف‌محور، بوده باشد.

منابع:
حسین بشیریه. تاریخ اندیشه‌های سیاسی قرن بیستم. جلد دوم: لیبرالیسم و محافظه‌کاری. نشر نی.
احمد خالقی. قدرت، زبان، زندگی روزمره. نشر گام نو
برتراند راسل. در ستایش بطالت. ترجمه محمدرضا خانی. نشر نیلوفر
ابوالقاسم طاهری. تاریخ اندیشه‌های سیاسی در غرب. نشر قومس
عبدالعلی قوام. سیاست‌های مقایسه‌ای. نشر قومس
ماکس وبر. اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری. ترجمه عبدالمعبود انصاری. نشر سمت
فیلیپ وینر. فرهنگ اندیشه‌های سیاسی. ترجمه خشایار دیهیمی. نشر نی

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: