چشمم از لفظ باید و نباید ترسیده است/گفتگو با آيدين آغداشلو

1394/5/7 ۱۱:۰۴

چشمم از لفظ باید و نباید ترسیده است/گفتگو با آيدين آغداشلو

نام آيدين آغداشلو كه به ميان مي‌آيد خيلي از اهالي هنر و حتي مردم به ياد نقاشي مي‌افتند. تاثير اين هنرمند بر هنرهاي تجسمي تا به آن حد است كه حذف نامش، بخش قابل اتكايي از هنر معاصر ايران در اين حوزه را با چالش روبه‌رو مي‌كند. نقش اين هنرمند در حوزه هنرهاي تجسمي غيرقابل انكار است زيرا او فرد صاحب‌نظري در اين حيطه محسوب مي‌شود و سال‌هاي زيادي را به تحقيق و پژوهش در اين حوزه پرداخته است. در اين گفت‌وگوي آسيب‌شناسانه، آغداشلو در خصوص چيستي حراج‌ها، وضع موزه‌ها، جايگاه نقد در اين هنر، چالش‌ها و بايدها و نبايدها در هنرهاي تجسمي صحبت كرد. اين سوالات به دلايل مختلفي در سايه قرار گرفته‌اند. از كم‌توجهي مديران و مسوولان هنري كشور تا برقراري ارتباط مخاطبان خاص با اين هنر كه باعث شده عامه مردم شناخت چنداني نسبت به آن نداشته باشند. در ادامه شرح گفت‌وگوي «اعتماد» با آيدين آغداشلو آمده است.

 

خريداران عرب، آثار هنرمندان ايراني را نمي‌خرند

رضا نامحو / نام آيدين آغداشلو كه به ميان مي‌آيد خيلي از اهالي هنر و حتي مردم به ياد نقاشي مي‌افتند. تاثير اين هنرمند بر هنرهاي تجسمي تا به آن حد است كه حذف نامش، بخش قابل اتكايي از هنر معاصر ايران در اين حوزه را با چالش روبه‌رو مي‌كند. نقش اين هنرمند در حوزه هنرهاي تجسمي غيرقابل انكار است زيرا او فرد صاحب‌نظري در اين حيطه محسوب مي‌شود و سال‌هاي زيادي را به تحقيق و پژوهش در اين حوزه پرداخته است. در اين گفت‌وگوي آسيب‌شناسانه، آغداشلو در خصوص چيستي حراج‌ها، وضع موزه‌ها، جايگاه نقد در اين هنر، چالش‌ها و بايدها و نبايدها در هنرهاي تجسمي صحبت كرد. اين سوالات به دلايل مختلفي در سايه قرار گرفته‌اند. از كم‌توجهي مديران و مسوولان هنري كشور تا برقراري ارتباط مخاطبان خاص با اين هنر كه باعث شده عامه مردم شناخت چنداني نسبت به آن نداشته باشند. در ادامه شرح گفت‌وگوي «اعتماد» با آيدين آغداشلو آمده است.

حضور هنرمندان ايراني در حراج‌هاي خارجي قدمت چنداني ندارد. از منظر هنرمندي چون شما كه تجربه اين اتفاقات را دارد اين حضور چگونه ارزيابي مي‌شود؟

برخي از اين حراج‌ها سابقه ٣٠٠ ساله دارند بنابراين اگر براي ما تازه هستند در آن طرف دنيا كاملا جا افتاده‌اند و ابعاد مشخصي دارند. حراج‌ها براي ما تازگي دارند چرا كه ما تنها از سال ٢٠٠٦ ميلادي تاكنون در اين حراج‌ها شركت داريم. البته پيش از اين هم برخي از آثار در اين زمينه‌ها وارد شده‌اند اما تنها به صورت انفرادي بوده‌اند.

زمان زيادي طول مي‌كشد تا ما متوجه قواعد، بازي‌ها و چگونگي تعيين قيمت آثار شويم اما اين اتفاق خواهد افتاد. آن گونه كه در آخرين حراج كريستيز، قيمت‌ها به ارزش واقعي‌شان نزديك بودند و جهش‌هاي عجيب و غريب يك ميليون دلاري اتفاق نيفتاد و البته از ٢٠ هزار دلار كمتر هم به فروش نرسيد. با اين وجود به گمان من حراج‌ها تبديل به يك نهاد تعيين‌كننده هنري نشده‌اند. حراج، حراج است، همين! فروش آثار به لحظه خاص بستگي دارد. اثر يك هنرمند ممكن است به خاطر رقابتي كه برخي خريداران با هم دارند به قيمت بسيار بالايي به فروش برسد و گاهي حتي كارهاي بهتر هم به آن قيمت نمي‌رسد بنابراين هر حراجي بر اساس ضوابط هنري خاصي كه گردانندگان آن حراج و نمايندگان آنها براي انتخاب آثار تعيين مي‌كنند پيش مي‌رود. خود اين موضوع هم با جست‌وجوگري هنرمندانه كمتري صورت مي‌گيرد.

پس به زعم شما اصالت و كيفيت يك اثر هنري تاثير چنداني در قيمت آن و استقبال مخاطبان ندارد؟

به بيان ديگر بيشتر آثار هنرمندان تثبيت شده انتخاب مي‌شوند چرا كه گردانندگان حراج معتقدند احتمال فروش كارهاي آنها بيشتر است. وجه هنري يك حراج به مقدار زيادي هم به منطقه، سليقه گردانندگان و از همه مهم‌تر سليقه مخاطبان آثار بستگي دارد. خريداران ممكن است در يك دوره‌اي با سليقه نسبتا مشخصي زمينه‌اي را ايجاد كنند كه به نظر برسد نوع خاصي از آثار مورد تقليد قرار مي‌گيرند. اين كار چندان درستي نيست چراكه اثر هنري نه بر اساس رقابت‌هاي بازار فروش بلكه بر اساس جهان‌بيني خود هنرمند به وجود مي‌آيد. بنابراين وجهه هنري زيادي را براي حراج‌ها قايل نيستم ولي سياستگذاري‌ها در اين ميان نقش عمده‌اي دارند. اين سياستگذاري‌ها ممكن است از جانب خريداران آن منطقه اعمال شود. همان طور كه در حراج‌هاي دوبي علاقه به خوشنويسي و نقاشي خط كه از طريق فرهنگ‌سازي ديجيتالي صورت مي‌گيرد به مقدار زيادي مورد توجه است و اين آثار با قيمت خيلي بالايي خريداري مي‌شوند. اين قضيه الزاما نشان‌دهنده اين نيست كه نقاشيخط فلان هنرمند مصري واجد ارزش بالاتري از كار هنرمندي است كه در ايران كار مي‌كند. گاهي اوقات شما مي‌بينيد به خاطر همين تعصبات منطقه‌اي، نقاشيخط يك هنرمند مصري يا سوري يا لبناني در مقايسه با كار هنرمندان كشور ما به قيمت بسيار بالاتري به فروش مي‌رسد. بنابراين اين بازار آنقدر خالص نيست كه بشود از منظر صرفا هنري به آنها نگاه كرد.

نگاه دنيا به آثار ايراني چگونه است؟

اخيرا در يكي، دو سال گذشته با سياستگذاري بسيار زننده‌اي مواجه شدم كه خريداران عرب، آثار هنرمندان ايراني را نمي‌خرند و نوعي ضديت با ايران و هنر معاصر ايران در ميان‌شان رشد كرده است. به شخصه فكر مي‌كنم خود اين امر تاثير قابل توجهي در فروش آثار هنرمندان ايراني مي‌گذارد ولي ما هم نبايد چندان دلبسته اين باشيم كه عرب‌ها كارهاي ما را نخرند. عرب‌ها اگر هم كار هنرمندان ما را نخرند اين آثار در حراج‌هاي ديگري كه در اروپا و امريكا برگزار مي‌شود فروش خواهد رفت. كار هنرمندان ايراني واجد ارزشي فوق‌العاده است و در ساير حراج‌ها مي‌تواند به قيمت بالاتري به فروش برسد.

علاقه‌مندي به خط‌نقاشي‌ها در ميان اعراب به علت مشاركت‌شان (كه فرهنگ واحدي را نشانه مي‌زند) مانع علاقه هنرمندان و مخاطبان ساير نقاط جهان نيست. پس ما نبايد به آنها وابستگي داشته باشيم. در نتيجه به گمان من حراج‌ها تعيين‌كننده وجه هنري آثار هنرمندان نيستند اما به هر حال حراج‌ها مهم هستند و اگر يك اثر در اثر رقابت خريدارها با قيمت بالاتري به فروش برسد هرچند سقف فروش آثار آن هنرمند را به طور قطعي تعيين نمي‌كند اما در ارتقاي سطح معمول قيمت آثار او (چه در بازار داخلي و چه در بازار خارجي) موثر است.

ديدگاه‌هاي جامعه جهاني در سطح گسترده و البته عاميانه بر اساس برنامه‌ريزي و سياستگذاري رسانه‌هاي گروهي عظيم شكل مي‌گيرد. اين ديدگاه يك ديدگاه رايج است كه كار خودش را هم مي‌كند. اينكه ما مي‌توانيم در قبالش چه كار كنيم را من نبايد پاسخ دهم چون من سياستمدار نيستم ولي به عنوان كسي كه كار هنري مي‌كند مي‌توانم بگويم مخصوصا در عصر پست‌مدرن آثار هنرمندان مختلف دنيا كه از جاهاي مختلفي آمده‌اند بسيار مورد توجه است. اين قضيه نه‌تنها در مورد هنرمندان ايراني بلكه در مورد هنرمندان چيني و روسي هم صورت گرفت. اين كارها پذيرفته شدند و به عنوان بخشي از هنر جهاني مورد ستايش هم قرار گرفتند. اگر هنر معاصر چين را از نظر نحوه ارايه آثار به عنوان يك الگو مدنظر قرار دهيم، آن وقت متوجه مي‌شويم به جز همه اين جنجال‌ها و هياهوها و البته شكل دادن به افكار عمومي كه سال‌هاست صورت مي‌گيرد، اثر هنري معرف هنرمند سازنده و به تبع آن معرف فرهنگي است كه هنرمند از آن برآمده است بنابراين به خودي خود اين تصوير عرضه مي‌شود.

هنرمند چه مقدار از بار ارايه آثار خود را به دوش مي‌كشد؟

من با غرور خيلي زياد مي‌خواهم بگويم هنرمند ما وظيفه ندارد جهانيان را متوجه اين كند كه ما آن نيستيم كه شما خيال مي‌كنيد. به گمان من وظيفه هنرمند اين نيست. وظيفه هنرمند خيلي خيلي بالاتر از اين است كه بخواهد مستقيما با شكل‌گيري نادرست افكار عمومي جهاني مقابله و آن افكار را تصحيح كند. نفس اثري كه او خلق مي‌كند به خودي خود اين كار را انجام مي‌دهد. منتها من تكرار مي‌كنم قايل به تاييد افكار عمومي جهان در بازه زماني كه تصوير ارايه شده از ايران و فرهنگ ايران كدر شده است نيستم اما بر طرف كردن اين گرد و خاك را هم وظيفه هنرمند نمي‌دانم.

هنرمند بايد كار خود را انجام دهد و كارش را عرضه كند. بخشي از وظيفه‌اي كه شما در پرسش‌تان به آن اشاره كرديد بر عهده منتقدان، كارگزاران و نويسندگان است به اين صورت كه آنها بايد درباره هنر معاصر ايران كتاب منتشر كنند. انتشار اين كتاب‌ها لازم است و كساني كه كار عرضه آثار هنري را به عهده دارند بايد وظيفه خود را انجام دهند.

از سوي ديگر وقتي اين كتاب‌ها عرضه شدند اگر اثر خلق شده حقيقتا اثر هنري باشد، روي پاي خودش مي‌ايستد و برخلاف جريان‌هاي رايج سياسي كار خودش را انجام مي‌دهد در غير اين صورت طبيعي است كه در اين زمينه كارا نباشد. از نظر من اگر هنر درست عرضه شود كار خودش را انجام مي‌دهد. فارغ از اينكه هنرمند سياسي باشد، تغزلي كار يا اجتماعي فعاليت كند، در مورد اثري كه بايد از دست هنرمند به دستان مردم برسد، نقش افرادي كه كارگزار فرهنگي هستند تعيين‌كننده مي‌شود. اگر اين كارگزاران كار خودشان را انجام نمي‌دهند عمده مساله اين است كه برنامه‌ريزي فرهنگي دولتي يا غيردولتي اساسا دارد به چه نحوي عمل مي‌كند؟ كارگزارها بايد كارشان را بلد باشند و اگر اين كار را بلد نيستند بايد به خارج از كشور بروند و به طور مثال در مدارسي كه حراج‌هاي بزرگ دارند اين كار را بياموزند. من در بخش دولتي كسي را نمي‌شناسم كه بتواند اين كار را به طور علمي و درست انجام دهد. در حوزه اقتصاد هنر، بخش خصوصي در حال فعاليت است. در اين عرصه افراد مشخصي هستند كه مي‌توانند آثار را قيمت‌گذاري كنند و آثار معين را به بازارهاي معين بفرستند.

منظورتان از عرضه آثار معين به بازارهاي معين چيست؟

منظورم آن است كه هر بازاري براي هر اثري مناسب نيست. هر بازاري آثار و خريداران مختص به خودش را دارد. خريدار يك اثر ممكن است خريدار اثري ديگر نباشد. در ايران مهندس كاظمي، عليرضا سميع‌آذر، اميد تهراني و بسياري از خانم‌هاي گالري‌دار هستند كه اين كار را به درستي انجام مي‌دهند. اين افراد در حراج‌ها شركت مي‌كنند و در حراج‌هاي داخلي تاثير فراواني دارند. اين افراد همگي به صورت غيردولتي كار خودشان را انجام مي‌دهند.

آيا شما هم مثل برخي ديگر از هنرمندان معتقديد در ايران منتقد آثار هنري خاصه در حوزه تجسمي وجود ندارد؟ آيا جرياني تحت عنوان جريان منتقدان هنرمندان تجسمي در اين عرصه شكل گرفته است يا خير؟

ببينيد! سابقه نقد هنري در ايران چندان طولاني نيست و احتمالا از چهار تا پنج دهه فراتر نمي‌رود. خاصه در سال‌هاي قبل از انقلاب تعدادي از منتقدان هنرهاي تجسمي راه خود را پيدا كرده بودند و به طور مداوم كار مي‌كردند. بنابراين هر يك از مجله‌هاي هنري را كه باز مي‌كرديد در صفحه هنرهاي تجسمي يك نقد هم نوشته شده بود. امروز هم در مجله‌هايي چون «حرفه هنرمند» و «تنديس» كه از نظر من مجله‌هاي تخصصي هنري هستند با نقدهاي درخشاني برخورد كرده‌ام. با اين وجود اين مجلات تيراژ محدود دارند و نقدهاي هنر تجسمي آن گونه كه بايد در نشريات پر تيراژ براي خودشان جايي پيدا نمي‌كنند. بنابراين مي‌شود به يك تعبير نبود منتقد را پذيرفت زيرا منتقد بايد در جرايد كثيرالانتشار بنويسد تا بتواند با بيشترين ميزان خواننده و مخاطب سر و كار پيدا كند. عوامل اقتصادي تا حدي در اين مورد تاثير‌گذار است از سوي ديگر ممكن است منتقدان كنوني افرادي باشند كه به طور موظف اين كار را انجام نمي‌دهند. بنابراين امروز در حوزه نقد و خاصه نقد هنرهاي تجسمي با كمبودهاي جدي مواجه هستيم كه بايد برطرف شوند. از نظر من بدون پشتوانه كتبي تحقيقي معارفه هنرهاي تجسمي به درستي انجام نمي‌شود. اين منابع بايد قوت بگيرند. شخصا تعداد قابل توجهي منتقد جوان مي‌شناسم كه در مجله تنديس يا حرفه هنرمند مي‌نويسند اما معتقدم همين افراد بايد اين امكان را پيدا كنند كه به طور حرفه‌اي، مرتب و جدي اين كار را انجام دهند. اگر اين كار انجام شود از ميان اين افراد، متخصصاني بر‌ مي‌خيزند كه كتاب‌هاي قابل توجهي درباره هنر معاصر ايران خواهند نوشت.

البته كتاب‌هايي در اين زمينه نوشته شده است. شهروز نظري و آقاي كشميرشكن كتاب‌هايي در اين زمينه تاليف كرده‌اند كه به زبان انگليسي منتشر شده است اما مي‌شود اين فضا را گسترش داد چرا كه هنر تجسمي ما هنوز نياز زيادي به اين دست كارها دارد.

به نظر بسياري از كارشناسان داخلي و خارجي فعال در حوزه تجسمي، موزه‌ها نقش بسيار تعيين‌كننده‌اي در مورد معرفي هنرهاي تجسمي ايفا مي‌كنند. شما در اين مورد چه نظري داريد؟

ببينيد ما اصلا در ايران موزه‌اي نداريم كه به هنر معاصر ايران بپردازد. فقط يك موزه هنرهاي معاصر داشتيم كه هيچگاه در واقعيت به يك موزه تبديل نشد. از همان آغاز تاسيس، موزه هنرهاي معاصر به صورت گالري عريض و طويلي درآمد كه نمايشگاه‌هاي مقطعي در آن برگزار مي‌شد. ما نياز به يك موزه داشتيم (و داريم) كه سير تحول هنر معاصر ايران را از زمان كمال‌الملك و شاگردانش در خود جاي دهد به طوري كه وقتي كسي در اين موزه قدم مي‌زند در واقع بتواند در تاريخ هنر معاصر ايران قدم بزند اما موزه هنرهاي معاصر تهران هيچ گاه- مگر در يك مقطع بسيار كوتاه در بعد از انقلاب كه موزه مجددا افتتاح شد- اين وظيفه را به عهده نگرفت. تازه در آن افتتاح مجدد هم هنر نقاشي ايران از قديمي‌ترين زمان‌ها تا دوره كمال‌الملك به نمايش‌ درآمد. به اين ترتيب اين تنها نمايشگاهي بود كه صاحب كاتالوگي قابل رجوع شد.

چگونه مي‌توان موزه‌ها را به سمت كاركرد واقعي خود هدايت كرد؟

ما در مورد موزه با معضل نسبتا پيچيده‌اي مواجهيم كه راه‌حل آن را برنامه‌ريزان دولتي موظف بايد پيدا كنند. اين موزه امروز فعال نيست. اگر بناست فعال شود بايد بودجه كافي داشته باشد. مديران بايد به اين موضوع توجه كنند كه اگر بناست موزه‌اي در كار باشد چه برنامه‌ريزي براي فعاليت آن بايد انجام داد. بودجه اين موزه در اواخر دولت گذشته تقريبا به حداقل رسيد. در ادامه بايد كار و وظيفه اين موزه تعريف شود. آيا اين موزه وظيفه دارد پنج نمايشگاه را در آن واحد در درون خود داشته باشد يا بر اساس وظيفه اصلي موزه بايد موزه اصلي داشته باشد كه در درون آن سرفصل‌هاي مهم تاريخ هنر معاصر به نمايش دربيايد و در ضمن چند گالري هم مثل هر موزه بزرگي نظير مركز «ژرژ پمپيدو» يا موزه هنر مدرن نيويورك داشته باشد. آن مراكز هم معمولا يك بخش ثابت دارند و در كنار آن بخش ثابت، گالري‌هاي متعددي دارند. وظيفه موزه هنرهاي معاصر بايد مشخص شود. اينكه موزه هنرهاي معاصر تبديل به جايي شده بود كه در آن نمايشگاه طراحي لباس و خوشنويسي سنتي برگزار مي‌شد اتفاق خوبي نبود. البته كه برگزاري اين نمايشگاه‌ها نه‌تنها بد نيست بلكه خيلي هم خوب است اما موزه هنرهاي معاصر محل مناسبي براي برگزاري آن نمايشگاه‌ها نبود. بنابراين اگر در ابتدا تعريف موزه هنرهاي معاصر مشخص شود سپس مي‌شود انتظار داشت همان طور كه در مدت مديريت آقاي عليرضا سميعي‌آذر كه حدودا هشت سال به طول انجاميد كارهاي فرهنگي مهم و عمده‌اي انجام داد. با اين وجود در آن دوره هم موزه هنرهاي معاصر ايران همچنان يك موزه گالري بود و در تعريف موزه در معناي واقعي كلمه نمي‌گنجيد.

اينجا همان قسمتي است كه به بخش خصوصي و حمايتي كه بخش خصوصي بايد داشته باشد مربوط نيست زيرا بخش خصوصي قادر نيست اين نوع سياستگذاري را اعمال كند زيرا نه تنها اين وظيفه در توان بخش خصوصي نيست بلكه در ذاتش هم جايي ندارد. اين كار وظيفه برنامه‌ريزان دولتي است. با وجود آنكه اغلب اميدهاي من به يأس تبديل شده اما اميدوارم وزارت ارشاد دولت كنوني به نحوي برنامه‌ريزي كند كه بتواند فرهنگ را در اين حوزه نهادينه كند.

راه‌هايي براي رسيدن به اين مهم وجود دارد و رسيدن به هدف چندان هم پيچيده نيست. طبيعتا انتظار اين است كه محدوده امر و نهي‌ها براي تكليف به هنرمند و بخش‌هاي مختلف جامعه مشخص شود. اسباب تاسف است كه اعلام كنم من سال‌هاست رمان تاليف شده توسط هنرمندان ايراني را نمي‌خوانم و زمان زيادي است كه فيلم توليد شده در ايران را نمي‌بينم و مدت‌هاست به تئاتر نمي‌روم.

چرا؟

راستش در طول يك دهه گذشته هيچگاه مطمئن نبودم آيا آنچه مي‌بينم هدف و منظور اصلي هنرمندي است كه آن كار را عرضه كرده يا آنقدر دستخوش تغيير و امر و نهي شده كه به شير بي‌يال و دم و اشكم تبديل شده و چيز زيادي از آن باقي نمانده است. بنابراين آيا اثر هنري به يك چيز مندرس تبديل شده است؟

راه برخورد با اين پديده در ساحت شخصي و جمعي چيست؟

من به شخصه راه خودم را پيدا مي‌كنم. به اين صورت كه اگر در مورد اصالت يك اثر هنري اطمينان نداشته باشم به سراغ آن نمي‌روم. به عنوان مثال اگر به اصالت يك فيلم (در معنايي كه به آن اشاره كردم) شك كنم به سراغ ديدنش نمي‌روم يا اگر يك كاسه بياورند و بگويند قدمت فراواني دارد در صورتي كه با بررسي آن متوجه شوم كاسه را همين ديروز ساخته‌اند، قطعا آن را نمي‌خرم. اين مثال را زدم تا مساله را به طور كامل توضيح داده باشم و بگويم شخصا تا زماني كه در مورد اصالت يك اثر فرهنگي- هنري به اطمينان كامل دست پيدا نكنم به سراغش نمي‌روم. در مورد بخش ديگر پرسش‌تان بايد بگويم در ساحت جمعي اين وظيفه به حوزه فاعليت دولت‌ها مربوط است و تنها از همين طريق مي‌شود براي چالشي كه سال‌هاست با آن مواجه هستيم راه برون‌رفتي را متصور شد زيرا از همين طريق است كه هنرمند مي‌تواند فضا را درك كند و بر اساس آن چارچوب كاري خويش را معين كند. به هر حال هنرمند ايراني متعلق به همين فرهنگ و همين سرزمين است. بنابراين اگر در صورتي كه آن هنرمند، فردي به‌شدت چالشگر باشد و با برخي نظريه‌هاي عرفي حاكم، مخالف باشد دست به عرضه اثر هنري خويش نخواهد زد زيرا مي‌داند براي اين كار بايد بهاي سنگيني را بپردازد. مقصودم آن است كه اعمال فشارهاي زياد تنها به خاطر اين نيست كه اتفاق بدي نيفتد زيرا به اعتقاد من هنرمند شخصا توانايي تشخيص مصلحت خويش و جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كند را داراست در غير اين صورت تبديل به هنرمندي جنجالي و شمايل‌شكن مي‌شود. بنابراين نه‌تنها در جامعه كنوني به جايگاه خاصي دست پيدا نخواهد كرد بلكه حتي توانايي ارايه آثارش را نيز به طور عملي نخواهد داشت. به نظر من آنچه در طول دهه گذشته با آن مواجه بوده‌ايم بيشتر حوزه سليقه‌ها را شامل مي‌شد و نه تنها موارد نهي شده را مدنظر قرار داده بود بلكه در پاره‌اي از موارد به بايدها (آنچه برخي انتظار داشتند هنرمند انجام دهد) نيز كشيده شده بود. در پاره‌اي از موارد اين اعمال سليقه‌ها متفاوت و حتي گاهي متناقض بود. اين آزمون و خطا تا آنجا پيش رفت كه ديگر بنيه‌اي براي هنر معاصر ايران باقي نماند.

بنابراين از نظر شما محدوده بايدها و نبايدهاي موجود در حوزه هنر را چطور بايد تعيين كرد؟

براي اظهارنظر در خصوص اين موضوع خودم را آدم صالحي نمي‌دانم زيرا بيش از سه دهه است كه در برنامه‌ريزي‌هاي فرهنگي حضور نداشته‌ام. امروز هم تعيين بايدها و نبايدها را وظيفه خود نمي‌دانم. راستش را بخواهيد چشمم از لفظ بايد و نبايد ترسيده است! بنابراين نمي‌توانم به راحتي از اين دو واژه استفاده كنم. البته كه هر كسي بايدها و نبايدهاي خود را دارد اما به عقيده من به كار بردن اين دو لفظ براي ديگران كار بسيار سختي است. تنها مي‌توانم بگويم بايدها و نبايدها را براي خودم تكليف مي‌كنم و آنها را انجام مي‌دهم كه گاهي سخت و گاهي نيز دلپذير هستند اما وقتي كه درباره كسان ديگر و در خصوص بخشي از فرهنگ معاصر مي‌خواهم از اين دو واژه استفاده كنم بسيار با احتياط اين كار را انجام داده يا حتي از اين كار امتناع مي‌كنم.

در صورت امكان به عنوان بحث پاياني، رويكرد خودتان را در مورد برگزاري جشنواره‌ها و اتفاقات فرهنگي بيان كنيد. شما برگزاري چنين جشنواره‌ها و بي‌ينال‌ها را تا چه حد در حوزه فرهنگي تاثيرگذار مي‌دانيد؟

اعتقاد كلي من اين است كه برگزاري هر جشنواره كتابي، هر بي‌ينالي و خلاصه هر جشنواره گروهي و عمومي را مي‌توان به عنوان يك رويداد مبارك به حساب آورد. به اين دليل كه باعث مي‌شود بخشي از فرهنگ با وضوح و وسعت زيادي مطرح شود و مي‌تواند جنبه تبليغاتي قابل توجهي براي فرهنگ معاصر ايران داشته باشد. به طور كلي من با هر رويدادي با چنين رويكردي چه مذهبي، چه سياسي و چه فرهنگي موافق هستم. اگر وضعيت فرهنگ معاصر ايران به گونه‌اي است كه دچار مشكل عمده است و در وجوهي مي‌تواند موفق عمل كند و در وجوهي ديگر قادر به انجام اين كار نيست يا فراموش كرده است كه چگونه عمل كند، اين عارضه به هر بخشي سرايت مي‌كند. حتي به توليد فرهنگي، دريافت آثار و بازار آن بخش ضربه مي‌زند بنابراين كل اين بدنه بايد درست و هماهنگ عمل كند و حتي اگر در بخش‌هايي خوب كار كرده باشد باز هم با ناهنجاري فرهنگي مواجه مي‌شويم. اينكه مردم چرا كتاب نمي‌خوانند، چرا به جاي تابلوي نقاشي، تابلو فرش به ديوار مي‌زنند و چرا تنوع مخاطب در ميان كساني كه به تئاتر مي‌روند وجود ندارد به سياستگذاري‌هاي فرهنگي دولت‌ها برمي‌گردد. آيا اساسا يك چشم‌انداز بلندمدت حداقل براي دو دهه بعد در اين برنامه‌ريزي‌ها اعمال مي‌شود؟ از سوي ديگر ميزان تعصب و فرقه‌گرايي در اين موارد چقدر است؟ اين مسائل است كه به تشديد عارضه مي‌انجامد.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: