آینده و آینده‌نگری / دکتر رضا داوری اردکانی ـ رئیس فرهنگستان علوم

1394/5/6 ۰۹:۲۶

آینده و آینده‌نگری / دکتر رضا داوری اردکانی ـ رئیس فرهنگستان علوم

آینده‌نگری علمی مقدمات و شرایط و زمینه‌ای دارد که به‌ دل و جان مردمان پیوسته است و نویسندگان و شاعران و فیلسوفان در تمهید و فراهم آوردن آن مشارکت داشته‌اند. جهان جدید و متجدد جهان تحول و تغییر است و این تحول در صد سال اخیر در همه‌جا و به‌خصوص در جهان توسعه نیافته باید بر وفق برنامه انجام شود. آدمیان همیشه آینده بین و آینده‌نگری بوده‌اند؛ زیرا همیشه با زمان می‌زیسته‌اند. تنها موجودی که زمان دارد و آینده را درک می‌کند، انسان است. تا این اواخر آینده‌نگری برای مواظبت و پیشگیری و نظارت و بشارت و انذار نبود. اما اکنون در جهان تحول و تغییر که نمی‌توانیم از تغییر بر کنار باشیم، ناگزیر باید بکوشیم از تغییری که فکر می‌کنیم مضر است، پیشگیری کنیم.

 

آینده‌نگری علمی مقدمات و شرایط و زمینه‌ای دارد که به‌ دل و جان مردمان پیوسته است و نویسندگان و شاعران و فیلسوفان در تمهید و فراهم آوردن آن مشارکت داشته‌اند. جهان جدید و متجدد جهان تحول و تغییر است و این تحول در صد سال اخیر در همه‌جا و به‌خصوص در جهان توسعه نیافته باید بر وفق برنامه انجام شود. آدمیان همیشه آینده بین و آینده‌نگری بوده‌اند؛ زیرا همیشه با زمان می‌زیسته‌اند. تنها موجودی که زمان دارد و آینده را درک می‌کند، انسان است. تا این اواخر آینده‌نگری برای مواظبت و پیشگیری و نظارت و بشارت و انذار نبود. اما اکنون در جهان تحول و تغییر که نمی‌توانیم از تغییر بر کنار باشیم، ناگزیر باید بکوشیم از تغییری که فکر می‌کنیم مضر است، پیشگیری کنیم.

آینده‌نگری ما امروزی‌ها با آینده‌نگری قبل از مدرنیته و حتی دوران اوایل تجدد تفاوت دارد؛ زیرا اصلاً آینده و زمان صورت دیگری پیدا کرده است. این زمان خطی که ما اکنون آن را عین زمان و مطلق زمان می‌دانیم، در نظر قدما معنی نداشت. سیر خطی تاریخ را مدرنیته با نظر به تاریخ دینی پیش‌ آورده است. «زمان خطی» از نقطه‌ای شروع می‌شود و پیش می‌رود و حتی اگر پیشرفت محدودیتی داشته باشد، بازگشت ندارد. زمان گذشتگان «زمان دوْری» است در زمان دوری، آینده و گذشته در هم پیچیده است؛ اما در زمان خطی آینده پیش روی ماست و فردایی غیر از امروز است.

 

شرایط امکان آینده‌نگری

نکته‌ای که باید به آن توجه کرد، شرایط امکان آینده‌نگری است. ما اکنون علم آینده‌نگری داریم و می‌توانیم آن را در دانشگاه بیاموزیم؛ اما در گذشته هرچند که آینده‌نگران بودند، علم آینده‌نگری جایی نداشت و این بحث تازه‌ای است. یعنی در گذشته پیش‌بینی و پیشگویی و غیبگویی و فال و تفأل بود؛ اما طرح آینده و برنامه‌ریزی آن امری متعلق به این زمان است. در کشور ما هم از حدود شصت سال پیش اولین کتاب آینده‌نگری به فارسی ترجمه شد و از آن سال کم و بیش در رشته‌های علوم اجتماعی و علم انسانی این درس را تدریس کرده‌اند.

اما آیا آموختن علم آینده‌نگری برای پیش‌بینی و آینده‌نگری کافی است؟ یعنی اگر مردم آینده‌نگر و مآل‌اندیش نباشند، به صرف اینکه علم آینده‌نگری بیاموزند، از عهده آینده‌بینی و برنامه‌ریزی آینده برمی‌آیند؟ علم، دو علم است: علمی هست که از جانها جداست و آن را می‌آموزیم و حامل اطلاعاتش هستیم؛ اما علمی هست که در جان خانه دارد. علم برای اینکه کارساز و مؤثر باشد، باید با وجود آدمی بیامیزد. درست است که علم آینده‌نگری برای تدوین برنامه لازم است، اما جان هم باید آینده‌نگر باشد و با زمان پیوند داشته باشد. وضع آینده را صرفاً از اهل مدرسه نمی‌توان آموخت، بلکه کسانی آینده را می‌شناسند که فرزند زمان باشند و تعلقات آن را درک کنند. تجربه می‌گوید که ما معمولاً به مـآل و آینده خود کاری نداریم. امروز را می‌گذرانیم و گاهی اصلاً نگران کار امروزمان و نتیجه‌هایی که فردا از آن حاصل می‌شود، نیستیم. ما از تجدد آموخته‌ایم که شیرة زمین را بکشیم و مصرف‌ کنیم؛ اما حزم و احتیاط بنیانگذاران و سازندگان مدرنیته را درنیافته‌ایم. گویی ما به فردا و آینده‌کاری نداریم؛ ولی اکنون آینده‌نگری به صورت یک علم درآمده است.

کار این علم چیست و از آن چه حاصل می‌شود؟ آیا با آموختن این علم می‌توان آینده را پیش‌بینی یا طراحی کرد؟ ظاهراً ما مثل همه مردم جهان چنین توقعی از علم آینده‌نگری داریم، و گرنه به آن رو نمی‌کردیم؛ اما در این جهان مشکلی در همه جا و به‌خصوص در جهان توسعه‌نیافته پیش آمده است که شاید بتوان آن را وجهی از گسست اپیستمولوژیک نام نهاد. مشکل این است که در بعضی مواقع علم هست، اما به کار نمی‌آید و وقتی هم که به کار نمی‌آید، نمی‌پرسند چرا باید علمی را که به کار نیامده است و به کار نمی‌آید، طلب کرد؟ مقصود از به کار آمدن در اینجا استفاده از علم به ‌عنوان ابزار نیست. این پرسش بر مبنای تلقی کل علم به عنوان علم کاربردی هم مطرح نشده است. همه علوم هرچه بوده‌اند، نیازی را برآورده می‌کرده‌اند و اگر به آنها نیاز نبوده، پدید نمی‌آمده‌اند.

کارآمدی علم صرفاً در قلمرو تکنیک و تکنولوژی نیست. فلسفه و فقه و اخلاق و شعر و ادب و عرفان و تاریخ هر یک جایی در تاریخ و در زندگی مردمان داشته‌اند و دارند و اگر جایی نمی‌داشتند و برحسب اتفاق به‌وجود آمده بودند، پژمرده می‌شدند و از میان می‌رفتند. علم را مردمان با طلب خویش می‌یابند و همین طلب نیاز نشانه کارآمدی علم است. آیا ما طلبی برای آینده‌نگری داریم؟ مسلماً در حوزه علم و آموزش مطالبی از همه علوم در برنامه تحصیلات قرار می‌گیرند و کسانی به طلب آنها برمی‌خیزند و اطلاعاتی به دست می‌آورند. این نیاز، نیاز حقیقی نیست و شاید چون نیاز دیگران است، شهرت آن را برای کسانی که آن را به کار نمی‌برند، به نیاز روان‌شناختی تبدیل کرده باشد. ما وقتی به علم آینده‌نگری نیاز پیدا می‌کنیم که در اندیشة آینده باشیم و همواره به کار و بار خود بنگریم و آثار و نتایج و عواقب رفتارها و کارهایمان را بسنجیم و ببینیم که اگر انحرافی از راه مستقیم داشته‌ایم به راه برگردیم.

 

در فکر فردا

به نظر می‌رسد که کمتر فکر کرده‌ایم که برکارها و اقدام‌ها و فکرها و تصمیمات دیروزمان چه آثاری مترتب شده است و به زحمت می‌توانیم بگوییم کی و کجا به فکر فردا بوده‌‌ایم و شاید اگر چرای آن را از ما بپرسند فیلسوفانه پاسخ بدهیم که فردا موهوم است و حتی اوهامی را به جای آن بگذارند. دهها سال پیش یک استاد دانشگاه پیش‌بینی کرد که این کشور بی‌آب و خشک است و آینده زندگی و کار و کشاورزی در آن روشن نیست. اینها می‌توانست برای ما درس عبرت و تذکر باشد؛ اما به آن اعتنا نکردیم. ما به چشم خود خشک شدن باتلاقها و دریاچه‌ها و رودها را دیدیم و نگران نشدیم! ظاهراً آدمیان از تذکر و از پرسش‌ راجع به فردا خوششان نمی‌آید. تنها ما نیستیم که تذکر را دوست نمی‌داریم. وقتی سقراط را محاکمه می‌کردند، در دادگاه گفت: «شما از حرفهای من خوشتان نمی‌آید؛ زیرا در خوابید و من شما را از خواب غفلت بیدار می‌کنم. شما در بستر طوفان خوابیده‌اید و پیداست که اگر بیدارتان کنند، آزرده می‌شوید.» برهم زدن خواب و آرامش مردم، آنها را عصبانی می‌کند؛ ولی اگر باید از خطرها پرهیز کرد، چاره‌ای جز بیرون آمدن از پناه غفلت و بی‌خبری نیست. آینده‌نگری و توجه به آینده غالباً مستلزم آغاز تصمیم ترک عادت و عدول از بعضی اوهام است. بیرون آمدن از غفلت دشوار و آزاردهنده است؛ اما آنچه معمولاً در پی غفلت می‌آید، سخت و آزاردهنده‌تر است و چه بسا که مصیبت باشد.

ما یک علم آینده‌نگری داریم که بدان نیاز داریم و بدون آن برنامه و طراحی برنامه میسر نیست؛ اما این علم باید در جانها هم جایی پیدا کند یا مردمان پروای آینده داشته باشند تا بتوانند از این علم بهره‌ ببرند. در تاریخ قبل از تجدد به این علم نیازی نبود؛ زیرا تاریخ با خود آگاهی ساخته نمی‌شد. از حدود پانصد یا ششصد سال پیش تاریخی شروع شده است که بشر باید در ساختن و پرداختن آن شرکت کند. از آن زمان شاعران و نویسندگانی بوده‌اند که وضع جهان آینده را در آثارشان تصویر کرده‌اند و این تصویر اگر راهنمای عمل نبوده لااقل در خود گاهی مردمان اثر بی‌چون و چرا داشته است.

 

علم گزارش است

علوم انسانی نیز به اقتضای ظهور بحرانها و برای نظارت بر زندگی کنونی و برنامه‌ریزی فردا به وجود آمده است. علوم انسانی به ‌وجود آمده است که بر وضع جامعه نظارت کند. همه علوم علم پیش‌بینی‌اند، به خصوص علم اجتماعی که حتی اگر به گذشته نظر کند، ناظر به آینده است؛ به عبارت دیگر علوم اجتماعی به وجود آمده است تا بر آنچه می‌گذرد نظارت کند و راه خروج از بحران را نشان بدهد. کار علم، گفتن چه باید کرد و چه نباید کرد، نیست. علم گزارش است؛ اما وقتی گزارش درباره جامعه و آینده جامعه باشد، قهراً تا حدی روشن می‌شود که چه می‌توان کرد و چه نمی‌توان کرد. وقتی بحران را پیش‌بینی می‌کنند و علل و عواملش را می‌گویند، این پرسش در نظر بوده است که برای جلوگیری از بحران چه می‌توان کرد و چه باید کرد.

در کشور ما هم اندیشه آینده‌نگری و مطالعه در آن شروع شده است و کم‌کم در کار سیاست و برنامه‌ریزی‌مان نیز به آن اهمیت داده می‌شود. برنامه‌های توسعه باید براساس آینده‌نگری جامع انجام شود. درست است که کار ما در شرایط کنونی آینده‌نگری علم و تکنولوژی و فناوری است؛ اما علم و فناوری معلق میان هوا و زمین نیست. اصلاً برای اینکه علم سود‌مند باشد، باید آن را در جایگاه خاص قرار داد و این در صورتی میسر است که بدانیم به علم چه نیازی داریم و از آن چه توقعی می‌توانیم داشته باشیم و کدام مشکل ما را حل می‌کند. آینده‌نگری مستلزم درکی جامع از جامعه و زندگی کشور است. اگر گرفتار عادت امروز و غافل از پیش آمده فردا باشیم و بی‌پروا به آینده بر وفق عادت عمل کنیم، نه امروز را درمی‌یابیم و نه کاری برای فردا می‌توانیم انجام دهیم. علم برای تفنن نیست، بلکه آن را برای زندگی باید آموخت. این علمی که ما در دانشگاهها می‌آموزیم اگر کارساز نباشد، افسانه است. علم را برای ساختن زندگی و برای فردا باید طلبید. فردا نیز در هماهنگی همه علم‌ها با یکدیگر و با عزم و تصمیمی که برای ساختن آن می‌گیریم، محقق می‌شود.

آینده‌نگری عین عقل است و عقل را باید جست و از او خواست به ما بگوید راه فردایمان کدام است و برای سلوک در این راه چه زادی لازم است. مقدمه مداخله خرد در کارها، توجه و خودآگاهی به رفتار و شیوه زندگی است. در این وضع کاری نداشته باشیم که جهان به کجا می‌رود؛ اما به فردایی بیندیشیم که نظم و ضابطه‌ای بهتر از امروز داشته باشد. در کار پژوهش هم راهی را انتخاب کنیم که به سوی آن فردا راهبر است و ما را در تحقق آن کمک می‌کند. آینده‌نگری ملازم با پروای آینده و پیشرفت علم دو امر به هم پیوسته‌اند و یکی بدون دیگری محقق نمی‌شود.

اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: