دیوان خازن / دکتر احمد مهدوی دامغانی ـ بخش دوم و پایانی

1394/5/5 ۱۰:۲۱

دیوان خازن / دکتر احمد مهدوی دامغانی ـ بخش دوم و پایانی

با جستجوی اجمالی که برای اطلاع بر ترجمه و احوال خازن کردم، جز آنچه ثعالبی در یتیمه‌الدهر (ج۳، ۳۲۵ـ ۳۳۹) در ذیل عنوان ابومحمد خازن،‌ و مختصراتی که در ضمن شرح احوال صاحب بن عبّاد و دیگر تضاعیف همان فصل «شعرای صاحب» آورده است، مع‌الاسف در هیچ مرجع دیگری اثری از این «خازن» نیست.

 

ابومحمد خازن

با جستجوی اجمالی که برای اطلاع بر ترجمه و احوال خازن کردم، جز آنچه ثعالبی در یتیمه‌الدهر (ج۳، ۳۲۵ـ ۳۳۹) در ذیل عنوان ابومحمد خازن،‌ و مختصراتی که در ضمن شرح احوال صاحب بن عبّاد و دیگر تضاعیف همان فصل «شعرای صاحب» آورده است، مع‌الاسف در هیچ مرجع دیگری اثری از این «خازن» نیست.

این بنده بر ابتدای حال و انتهای مآل خازن وقوفی سوای آنچه اجمال در «یتیمه» و در «معجم‌الادباء» (ضمن ترجمه ابی‌العباس احمد بن ابراهیم ضبّی جانشین صاحب در وزارت) آمده، اطلاعی نیافته است و در «وفیات‌الاعیان» و «فوات‌الوفیات» و «روضات‌الجنات» و «ریحانه‌الأدب» و «جمهره‌الاسلام ذات النثر و النظام» شیزری که به مناسباتی از صاحب و ابوطالب مأمونی و ابودلف خزرجی سخنی به میان می‌آورد، و «معجم‌الألقاب» ابن‌فوطی و «تاریخ بغداد» خطیب و بسیاری دیگر از کتب تراجم، و نیز در تواریخ مثل ابن‌اثیر و در دوره‌های بعدی مثل «تاریخی عُتبی» و «راحه‌الصّدور» و معاجم شعراء مثل «لباب‌الالباب» عوفی یا «چهارمقاله» عروضی مطلقاً ذکری از این مرد شاعر به میان نیامده است.

از این مطلب هم که خازن از چند سالگی از کودکی و «غلام‌بچگی؟»‌اش، یا دورانی که مُراهق و پسر جوانی پانزده شانزده ساله یا کم و بیش یا آنکه جوانی برومند بوده که به خدمت صاحب درآمده و سپس چه بی‌ادبی یا کم‌خدمتی از او سرزده و چه خطائی کرده است که به سبب آن، چنان مورد بی‌مهری صاحب قرار گرفته است و صاحب او را مطرود و مغضوب ساخته و او از ری(؟) یا اصفهان، به تعبیر ثعالبی: «مغاضباً» یا «هارباً» فراری شده است و ده سالی در شام و عراق به سر برده و سپس به حج مشرف شده است، آخرالامر مراجعت به وطن کرده و به استعطاف از صاحب و معذرت‌خواهی از او پرداخته است، مطلقاً جز در همان نامه بلیغ فصیحی که خازن به ابوبکر خوارزمی نگاشته و قصة تا حدی پرغصة‌ خود را و پایمردی ابوالعباس ضبّی را در التفات نظر و عطف توجه «صاحب» به خودش در آن نامه به شرح نوشته است، مأخذ و مرجع دیگری به نظر این ضعیف نرسید؛ ولی اگر آن «توقیعی» را که ثعالبی در یتیمه نقل می‌فرماید، مسلّم‌الصّدور از «صاحب» باشد و از «مُختلقات» و «من درآوردی»‌های واضع و نویسندة ماهر این نحوه معجولات، ابوحیّان توحیدی و «چشم بداندیش» او درباره صاحب یا از خیالی‌اندیشی‌های خود خازن نباشد۹ که: «… و وقع فی رقعه أبی‌محمد الخازن و کان ذهب مغاضباً ثم کتب الیه یستأذنُه معاوده حضرته: ‌ألم نُربّک فینا ولیداً و لبثت فینا من عُمُرک سنین و فعلْت فعْلتک‌ الّتی فعلْت»۱۰ باید گفت ظاهراً صاحب می‌بایست بر خازن بسیار خشمگین و سرکوفت‌زننده باشد که شدت غضبی که بر او مستولی بوده و خشمی که فکر و ذهن او را به خود مشغول داشته، به تعبیر این زمان او را به طور «ناخودآگاه» وادار به (تفرعن) کند و آن مرد فصیح بلیغ ریزبین به عدم تناسب استشهاد یا مقتضای حال و مقال پی‌نبرد و آیة شریفه‌ای را که مقول فرعون در خطاب گله‌مندانه‌اش به حضرت موسی‌(ع) است، برنامه معذرت‌خواهی خازن توقیع فرماید!

من بنده نمی‌دانم رنجش دلتنگی صاحب و آزردگی او از رفتار ناهنجار با خازن آیا با قصاید طنّانة بسیار مبالغه‌آمیزی که خازن در طول خدمتگزاری مجددش به صاحب سرود، از دل صاحب محو شد، یا میان آنان به فرموده «حضرت ابوالفضل بیهقی» گرگ آشتی بود؛ ولی می‌دانم بر فرض که صاحب از او راضی و از مدائحش خرسند شده باشد، به قول «فرّاء» که با توجه به ایراد و اشکالی که با «همزه» و نحوة قلب و إبدال آن داشته است، فرموده: «أموت و فی قلبی من الهمزة شیءٌ»، در نفس خازن هم به هر جهتی که بوده، خواه توقع بیش از حد از صاحب، خواه فراموش نکردن گذشته‌ها، از «صاحب» بقایای کدورت و رنجش شدیدی در دلش ته‌نشین کرده بوده است؛ چرا که اولاً او با انشای آن قصاید کذائی در مدح صاحب، پس از وفات صاحب که همة نامداران شعر و حکم‌گزاران ملک ادب و سیاست در مرثیة او قصاید فاخره‌ای سروده‌اند، خازن به یکباره صاحب را فراموش کرده است و به قول حضرت فردوسی(رض): «تو گویی که کاموس هرگز نبود» و زبان خازن به مرثیة صاحب گشوده نشده است، و ازین بدتر و نفرت انگیزتر اینکه یاقوت «مُرسلاً» یا از قول قاضی أبوالعبّاس احمدبن محمد بارودی، نقل می‌کند که:

«ابومحمد خازن کتابدار صاحب همواره به عنوان خدمتگزاری به صاحب، در خانه و دربار او می‌ماند و خازن جاسوس و خبرچین فخرالدوله بر صاحب و مواظب بر نگهداری اموال آن خانه می‌بود و به محض درگذشت صاحب، فرستاده‌ای نزد فخرالدوله فرستاد و خبر رحلت صاحب را به او داد و فخرالدوله خواص و نزدیکان خود را فرستاد که خانه را در محاصره خود بگیرند که چیزی از آن بیرون نرود، و در خانه صاحب کیسه‌هایی که محتوی رسید کسانی که یکصد و پنجاه هزار دینار از اموال صاحب در نزدشان امانت بود، یافتند و امضاکنندگان آن رسیدها را احضار کردند و آن وجوه را از آنان بازپس گرفتند و…» (معجم‌الادباء، ج۶ر۱۱۵ـ۱۱۶)

از این‌روست که احتمال کین‌توزی و خیانت خازن به صاحب داده می‌شود و به هر حال صاحب و خازن هر دو به رحمت خدا رفته‌اند و محاسبه‌شان با این فقیر نیست؛ اما سخنی «ابن اثیر» در بیان وفات صاحب دارد که نقل آن را بی‌مناسبت نمی‌دانم: «همین که صاحب از دنیا رفت، فخرالدوله کسی فرستاد که خانه او را محاصره و اموال موجود، در آن را برایش ببرند. خدای زشت و ناپسندگرداناد خدمت پادشاهان کردن را! این کار این پادشاه بود با کسی که یک عمر خیرخواهی او را کرد و جان در راه خدمت او گذاشت، تا چه رسد به دیگری…» (الکامل، ۹ر۱۱۰)

از حال و مآل کار خازن و تاریخ ولادت و وفات او در مراجعی که در دسترس دارم، ذکری به میان نیامده است و شاید این خمول ذکر و گمنامی بعدی او بی‌ارتباط به ناسپاسی‌اش نسبت به «صاحب» نباشد.

 

خازنهای دیگر

در دنباله این مطالب این مسأله نیز ناگفته نماند که در طول قرون، بسیاری از ادبا و دانشمندان که وابسته به دستگاه وزیر یا پادشاهی بوده‌اند، به مناسبت آنکه نگهداری و مواظبت بر حفظ و حراست کتابخانة آن وزیر یا پادشاه و خلیفه به عهده او واگذار بوده است، او به لقب «خازن» ملقب و مشهور گردیده است که از این جمله‌اند:

۱) مورخ و فیلسوف دانشمند بسیار والامقام أبوعلی احمدبن محمد مسکویه مؤلف بزرگوار تاریخ معتبر تجارب‌الامم و طهاره‌الأعراق و… ، متوفی در ۴۲۱ که «خازن» کتب ابن عمید بوده است.

۲) ابوعبدالله محمدبن احمدبن موسی‌الخازن، متوفی در ۳۶۰ (انساب سمعانی).

۳) ابومنصور محمد بن علی ‌بن اسحاق ‌بن یوسف الکاتب الخازن، خازن‌ دارالعلم به بغداد متوفی در ۴۱۸ (انساب سمعانی).

۴) ابوالفوارس الحسن (او الحسین) بن علی الخازن الکاتب الشاعر المشهور بجوده الخط متوفی در ۴۹۹ یا ۵۰۲ (الکامل، ابن اثیر، ج۱۰) (آیا با قُرب عهد این شخص با نویسنده مخطوطه، ممکن است برادر باشد؟)

۵) علاءالدین علی‌بن محمدبن ابراهیم الخازن، صاحب «لُباب‌التأویل فی معانی التنزیل» و یُعرف به تفسیر الخازن، متوفی ۷۴۱ (الکنی والالقاب، محدّث قمی (رض))

۶) ابن الفوطی در معجم‌الالقاب و ابن شاکر کتبی در فوات‌الوفیات از «ابن الخازن» نامی فقط نام برده‌اند که البته هیچ یک از نامبردگان فوق، آن ابن الخازن نیستند.

 

ابوالفتح المرزبان

پس از آنکه انوشیروان، «وهرز» دیلمی را به کمک سیف‌بن ذی یزن به یمن فرستاد و او و سپاهیانش همچنان در یمن باقی ماندند،۱۱ چون نام پسر وهرز، مرزبان بود، بسیاری از تازیان یمن و به تدریج دیگر بلاد عرب نام فرزندان خود را «مرزبان» گذاردند؛ به طوری که یکی از صحابه حضرت رسول اکرم(ص) «مرزبان بن نعمان کندی» نام دارد (الاصابه، ردیف ۷۸۹۷) و در میان اصحاب صادقین (علیهماالسلام) نیز چند نفر مرزبان نام دارند (تنقیح‌المقال، ۳ر۲۹۷) و این اسم در قرون بعدی بیشتر رایج شده است.

در قرن سوم و چهارم نیز برخی از بزرگان ادب به «مرزبانی» یا «ابن المرزبان» مشهورند و از جملة آنانند «ابوعبیدالله محمدبن عمران‌بن موسی‌المرزبانی» (متوفی در ۳۸۴) مؤلف عالیقدر الموشّح که مشهورترین و معتمدترین کتاب در «نقد الشعر» است و نیز کتاب مهم معجم الشعراء و ابوبکر محمدبن خلف بن المرزبان (معروف به ابن‌المرزبان، متوفی ۳۰۹) که ظاهراً این کُنیه و عنوان منصرف به هموست که معاشر و رفیق ابی العیناء شاعر (متوفی۲۸۴) بوده است.

در دوران «دیالمه»‌ و «داعیان» مازندران، نام بسیاری از مشاهیر «مرزبان» است و از جملة آنان مرزبان‌بن محمدبن مُسافر ـ پادشاه آذربایجان و بعضی قسمت‌های مجاور آن بلاد ـ است که در رمضان سال ۳۴۶ از دنیا رفته است (ابن‌اثیر). از این «مرزبان» سه پسر به نامهای «جستان» و «ابراهیم» و «ناصر» باقی ماند (ابن اثیر ۸ر۵۱۹) و با آنکه از لحاظ زمانی می‌توان تصور کرد «محمد بن المرزبان» پسر دیگر این مرزبان باشد، ولی دلیلی بر اصابت این تصور نمی‌توان یافت. محمدبن‌ المرزبان دیگری هست که یاقوت در معجم‌الادباء (ج۱۹، ص۵۲) از او به عنوان ابوالعباس محمدبن المرزبان الدمیری یاد می‌کند و او را از بزرگترین مترجمان کتب فارسی به عربی می‌شمارد که به قول یاقوت در سال ۳۰۹ وفات یافته است و علی‌الظاهر می‌تواند نیای این ابوالفتح بن علی بن محمدبن‌المرزبان باشد؛ ولی این احتمال برای محمدبن المرزبان آتی الذکر قوی‌تر و بلکه متعیّن است.

یک محمدبن المرزبان هم هست که ابوحیّان توحیدی او را از کسانی معرفی می‌کند که در مجالس شبانة صاحب بن عبّاد حضور می‌یافته است و داستانی در این باره به نقل از او در الامتاع و المؤانسه (ج۲، ص۱۰۰) و داستان دیگری در مثالب الوزیرین(۴۰۹) و به نقل از توحیدی یاقوت در معجم‌الادباء(ج۶،‌ ص۲۱۷) آورده است. این محمد بن ‌المرزبان کسی است که ابن جنّی (متوفای ۳۹۲)، در کتاب النّوادرالممتّعه از او نقل می‌کند و ابوسعید سیرافی(متوفای ۳۶۸) هفت بیت شعر او را به یاد می‌آورد و زمزمه می‌‌کند(معجم‌الادباء، ج۸، ص۱۶۰) و علی‌الظاهر با توجه به آنکه ابوحیّان‌ «الامتاع و المؤانسه» را در سنوات ۳۷۳ر۳۷۵ تدوین کرده است، می‌توان استظهار کرد که این«محمدبن‌المرزبان» حداقل تا سال ۳۷۵ زنده بوده و شاید تا سال ۳۸۵ که سال رحلت صاحب است نیز می‌زیسته و ابن جنّی از او روایت می‌‌کند، نیای ابوالفتح ‌بن علی‌بن‌محمد بن المرزبان باشد که در سال ۴۸۱ اشعار خازن را برای خودش نوشته باشد و به هر صورت با فحص نسبتاً بلیغی که انجام شد، حقیر نتوانست از این «ابوالفتح ‌بن علی ‌بن محمد بن المرزبان» که نمی‌دانم آیا نام او همین کُنیه ابوالفتح است، نشانی در مظانّ آن بیابد؛ ولی از میان مختصر عبارت ترقیمه پایان مخطوطه و با دقت در «خط» و نحوة نگارش ناسخ آن می‌توان این نکات را استنباط کرد:

۱) خط نسخة خط کسی‌ است قطعاً جوانی را پشت سرگذاشته است و عمری از او رفته و شاید در حین کتابت آن، سال عمرش میان هفتاد و هشتاد بوده و به هر حال پیرمردی بوده است.

۲) بی‌هیچ تردید کاتب مردی ادیب و بسیار فاضل بوده است و تربیت ادبی استواری داشته است.

۳) آن مرد عزیز برای آنکه توهّم نرود که «کاتب» حرفه‌ای یا «ورّاق» بوده باشد، تصریح می‌فرماید که «برای شخص خودش» آن مجموعه را نوشته است.

۴) اینکه اسم کاتب ابوالفتح و نام پدرش علی و اسم جدش محمد است، آیا دلیلی بر این است که پدرش که او را به چنین کنیه‌ای مسمّی و مکنّی کرده است، تعلق خاطر و احترامی به وزیر جلیل والامقام نویسنده و شاعر عالیقدر شیعی امامی، ابوالفضل محمدبن حسین عمید قمی(ابن‌عمید‌پدر) داشته که چون نام خودش محمد بوده، به اقتفای از ابن عمید که پسرش را علی و کنیه‌اش را ابوالفتح (ابن عمید پسر و مقتول) معین فرموده بود، پدر کاتب این مخطوطه نیز کنیه پسر را ابوالفتح معیّن کرده است؟ و از این رو می‌توان به یقین دانست که اولاً نویسندة مخطوطه و پدرش شیعی اثنا عشری، ثانیاً از طبقات متعیّن و متشخّص زمان خود بوده‌اند و بدیهی است این پدر و پسر از جمله ادبا و فضلای سرشناس آن زمان به شمار می‌رفته‌اند.

ابوالفتح‌ بن علی ‌بن محمد بن المرزبان در پایان مخطوطه و در ابتدای ترقیمه می‌نویسد: «نجز شعر عبدالله الخازن بحمدالله و توفیقه». البته می‌توان «نجز» را چنین دانست که مقصود کاتب این است که آنچه او از شعر خازن در حفظ یا در دست داشته، نوشته است(و افسوس که اشاره‌ای نمی‌کند که چگونه بر آن اشعار دست یافته است و از روی چه مجموعه‌ای؟ یا اگر دیوانی از خازن موجود بوده و مستند او در نقل و کتابت قرار گرفته است، این مجموعه را فراهم آورده است)؛ ولی این سؤال به خاطر می‌آید که این مرد دانشمند آیا در سال ۴۸۱ یعنی پس از حداقل قریب پنجاه و پنج سال که از تألیف یتیمه‌الدّهر می‌گذشته، آیا یتیمه را ندیده و به آن مراجعه‌‌ای نداشته است؟ و چرا اشعاری را که ثعالبی در یتیمه از خازن نقل کرده، این کاتب در مجموعه خود نیاورده است؟ و فی‌المثل چگونه از قصیدة غرّای فریدة «هذا فُؤادُک نُهبی بین اهواءر و ذاک رأیُک شوری بین آراء» بی‌خبر مانده است؟ به راستی این ضعیف نمی‌توانم پاسخ این سؤال را حدس بزنم؛ ولی بسیار تعجّب می‌کنم که چگونه ممکن است از یتیمه‌الدّهری که ابوالحسن باخرزی(مقتول در سال ۴۶۷، یعنی چهارده سال پیش از کتابت این مخطوطه) کتاب شریف دُمیه‌القصر را تألیف فرموده است و آن را دنباله و ذیلی بر آن کتاب مستطاب قرار داده است کاتب مخطوطه، بی‌خبر مانده باشد.

از فوایدی که این ضعیف از این مخطوطه بهره برد، یکی هم این است که بیتی عربی را که وراوینی در «مرزبان‌نامه» بدان استشهاد و تمثُل کرده است و این ضعیف بیش از پنجاه و پنج سال است که در جستجوی گوینده آن بیت بودم، آن را بحمدالله و منّه در دیوان خازن یافتم:

کانت لدیّ امانهً فرددتُها و کذا الودائعُ تُستردُّ و تُقتضی

که از قصیدة‌ ضادیه خازن در مخطوطه است و این مطلب مؤیّد این است که شعر خازن در قرنهای بعد مورد مراجعه فضلا و نویسندگان بوده است.

 

پی‌نوشتها:

۹ـ زیرا ثعالبی در فصل «توقیعات» کتاب خاصّ الخاصّ در میان توقیعات شیوای صاحب این توقیع را ذکر نموده است، ص۹۳٫ ۱۰ـ شعراء، آیه۱۸ـ ۱۹٫

۱۱ـ و به «آزادگان» یا «بنی الاحرار» مشهور شدند «بُحتری» در سینیّه ایوان مدائن می‌گوید: اُیّدوا ملکنا و شدّوا قواهر بکُماهٍ تحت السّنور حُمس…

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: