روش برداشت از قرآن / شهید آیت‌الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی - بخش دوم

1394/4/7 ۱۰:۱۸

روش برداشت از قرآن / شهید آیت‌الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی - بخش دوم

قرآن کتابی ناظر به انسان و بافتهای تو در تو و گوناگون روح و روان و اندیشه و رفتار برخاسته از امیال و خواسته‌های آدمی است. به دلیل گوناگونی انسانها و تنوع بی‌اندازه‌ای که در بافتهای روانی و ذهنی و رفتاری بشر هست، تأثیر قرآن بر روی انسانها، متفاوت است. مکرر تجربه کرده‌ایم که آیه‌ای بر فردی خوانده می‌شود و دل او را آتش می‌زند و او را به هیجان درمی‌آورد؛ ولی همین آیه بر فرد دیگری خوانده می‌شود که به دلیل تفاوت روحیات این فرد با فرد اول، آیات تأثیر زیادی در او نمی‌کند.

 

 

 ۶ ) برداشت افراد از قرآن متفاوت است

قرآن کتابی ناظر به انسان و بافتهای تو در تو و گوناگون روح و روان و اندیشه و رفتار برخاسته از امیال و خواسته‌های آدمی است. به دلیل گوناگونی انسانها و تنوع بی‌اندازه‌ای که در بافتهای روانی و ذهنی و رفتاری بشر هست، تأثیر قرآن بر روی انسانها، متفاوت است. مکرر تجربه کرده‌ایم که آیه‌ای بر فردی خوانده می‌شود و دل او را آتش می‌زند و او را به هیجان درمی‌آورد؛ ولی همین آیه بر فرد دیگری خوانده می‌شود که به دلیل تفاوت روحیات این فرد با فرد اول، آیات تأثیر زیادی در او نمی‌کند. برداشتها و تفسیرهایی که افراد مختلف از یک آیه می‌کنند، بسیار متفاوت است. گاهی یک جوان به دلیل آمادگی و تشنگی روحی‌اش، از یک آیه برداشت زنده و جالبی همراه با یک نوع جاذبه خاص دارد که چه بسا افراد خیلی متخصص که واجد این روحیات نیستند نیز نتوانند از این آیه برداشتی دلنشین و ناظر بر جنبه‌ها و نکته‌های ظریف روحی داشته باشند. این مسئله‌ای است که همواره باید در مورد قرآن و خیلی از متون دیگر دینی و انسانی بدان توجه داشت. یک شعر حافظ یا یک شعر ملای روم برای یک نفر یک معنا، برداشت اثری دارد که ممکن است برای دیگری آن معنا و مفهوم را نداشته باشد.

من به سهم خود از اینکه افراد، برداشتهای زنده خود را از آیات بنویسند و تقریر و تنظیم کنند و ویژگیهای خاص یک آیه یا یک جمله از یک آیه را که روح‌نشین و زنده‌کننده است بیان می‌کنند، خیلی خوشحال می‌شوم؛ ولی به یک شرط، به شرط اینکه با صراحت بگوید: «من از این آیه چنین برداشتی دارم» و اصرار نداشته باشد که حتماً مقصود از آیه همین برداشتی که من می‌کنم بوده است. چرا؟ چون اگر بخواهد بگوید این آیه منحصراً این معنی را می‌دهد، آن وقت کس دیگری هم پیدا می‌شود که روح او از این فرد مترقی‌تر، تشنه‌تر و بافتهای اندیشه‌ای و رفتاری‌اش فراتر است و ممکن است راه را بر برداشت و تعبیر او ببندد. کسی نباید راه را بر برداشتهای دیگری ببندد؛ ولی در عین حال تصریح نماید که این استفاده و برداشت را من شخصاً از قرآن کرده‌ام و آن را به اصل حساب قرآن واریز نکند. بگوید این آیه برای من چنین اثر روانی و برداشت زنده و حیات بخش داشته است.

این مطلبی است که من خود بدان مقید بوده‌ام و در بحثهای تفسیری که داشته‌ام، هر وقت می‌خواستم آیه‌ای را با برداشت نو معنی کنم، سعی می‌کردم برداشت شخصی‌ام را در ترجمه فارسی دخالت ندهم و بگویم ترجمه آیه این است و برداشت من از آیه چنین است. توصیه می‌کنم «ترجمة» آیات را از «برداشت شخصی» خود جدا کنید؛ زیرا ممکن است برداشتی مترقی‌تر از برداشت شما هم وجود داشته باشد. به همان دلیلی که به برداشت خود اهمیت می‌دهیم، باید به برداشت دیگران هم اهمیت دهیم، همان برداشتهای زنده را می‌گویم چون همان برداشتهای زنده هم درجات مختلفی دارد.

 

۷) قرآن را نباید تفسیر به رأی کرد

در همین برداشتهای زنده گاهی به انحرافهای عجیب برخورد می‌کنیم. یک نمونه از این انحرافهای عجیب مربوط است به طلبه‌ای که مراحل تحصیلی معمولی را تا پایان سطح۱ خوب گذرانده و در شهر خودش، سطح درس می‌دهد. ایشان یک نوشته تفسیرگونه‌ای دارد که این اواخر آورده بود تا من ببینم و می‌خواست آن را چاپ کند. می‌گفت: «ممکن است بعداً جنجالهایی به وجود بیاید، بهتر است قبلاً مسائلی که جنجال‌آفرین است، به من تذکر داده شود تا اصلاح شود.» این نوشته حدود ۳۰۰ صفحه بود و سوره حمد و قسمتی از سوره بقره را تفسیر کرده بود. من حدود دوازده صفحه اول این نوشته را دیدم و مجبور شدم هفت صفحه بر آن دوازده صحفه نقد بنویسم! بعد خطاب به نویسنده نوشتم: «انصاف دهید که نمی‌شود انتظار داشت که یک منتقد برای ۳۰۰ صفحه، احیاناً ۲۵۰ یا ۵۰۰ صفحه نقد بنویسد! این نمونه‌ای است. حالا دیگرخود دانید.» بعد نگاهی کردم به بحثهای دیگر و به مطلبی برخوردم که برایتان نقل می‌کنم.

نویسنده می‌رسد به آیه «اقیمو الصلوه» و در ترجمه آیه می‌نویسد: «بر پای دارید آتش انقلاب را» و می‌گوید: «صلوه یعنی آتش انقلاب؛ زیرا قرآن می‌گوید: انّ الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر؛ یعنی صلوه بازدارنده از زشتی‌ها و ناپسندی‌ها وتجاوزها و ظلم‌هاست. ما صدها میلیون مسلمان داریم که حداقل ۳۰۰ میلیون از آنها مرتب نماز می‌خوانند؛ اما آیا این نماز که می‌خوانند بازدارنده از فحشاست؟ عملا نه. ما می‌بینیم در میان اینها نماز هست، مسجد هست، فحشا و منکر هم هست. پس معلوم می‌شود این نماز که الان ما می‌بینیم، بازدارنده از فحشا و منکر نیست؛ اما قرآن با صراحت می‌گوید: ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر! اگر صلوه به معنی نماز باشد، این آیه از قرآن نباید درست باشد و قرآن یک ادعایی کرده که خلاف درآمده، برای اینکه ساحت قرآن کریم را از یک خلاف واقع‌گویی منزه نگه داریم، باید بگوییم صلوه معنی دیگری دارد. یعنی تا حالا اشتباه می‌فهمیده‌اند که صلوه یعنی نماز، صلوه معنی دیگر دارد و آن آتش است، آتش انقلاب؛ بنابراین تمام آیاتی که می‌گوید اقیموا الصلوه یعنی برپا دارید آتش انقلاب را. حالا معنی «اقامه» هم فهمیده می‌شود که چرا نگفته «صلّوا»، ولی می‌گوید اقم الصلوه؛ چون صلّوا غیر از اقم الصلوه است: اقم الصلوه یعنی برپای دار آتش انقلاب را، یقیمون الصلوه نیز از برپای دارندگان آتش انقلاب یاد می‌کند. اینان مؤمنین راستین‌اند که آتش انقلاب، بازدارنده آنها از فحشا و منکر و بغی است و آیه قرآن خلاف واقع از آب درنمی‌آید»!

با این کشف مهم معلوم شده در طول این چهارده قرن از خود پیامبرخدا گرفته تا همه مردم دیگر، صلوه و اقامه صلوه را عوضی می‌فهمیده‌اند و لابد این آقا «قد قامت الصلوه» را که قبل از هر نماز می‌گوییم، چنین معنی می‌کند که: «برپا شد آتش انقلاب»! خوب این همان تفسیر به رأی است؛ این همان چیزی است که هر آدم منصف (نمی‌گویم هر آدم مسلمان، نمی‌گویم هر آدم معتقد به خدا و قرآن، می‌گویم هر آدم منصف) یک آدم غیرمسلمان و حتی غیرمعتقد به اینکه قرآن کتاب وحی است، اگر بیاید و ببیند با این متن و بر سر این متن این بلاها آورده می‌شود، می‌گوید آقا دست بردارید برای خودتان نشسته‌اید و از قرآن معنی‌های متناسب با خواسته‌های خودتان درست می‌کنید.

به این آقا می‌گوییم: بله آقا، قرآن کتاب انقلاب است. اسلام آیین انقلاب است و آیات انقلابی قرآن بسیار فراوان است؛ ولی مگر آیات انقلابی در قرآن قحط است که ما برای نشان دادن چهره انقلابی اسلام، «اقیموا الصلوه» را این گونه معنی کنیم؟ آقای من، اگر می‌بینی ۳۰۰ میلیون نمازخوان هست و نمازشان بازدارنده از فحشا و منکر نیست، چون نمازشان، نماز نیست. نمازشان صورت نماز است. قرآن می‌گوید: «نماز بازدارنده از فحشا و منکر است»؛ اینکه ما داریم، صورت نماز است؛ صورتی بی‌معنی یا کم‌معنی. نماز ذکر است، یاد خداست، اگر به راستی انسانی هر روز پنج بار نماز خواندنش تجدید ذکرالله و یاد خدا در درون او باشد و در دل و جان او یاد خدا زنده شود و خداشناسی‌اش درست باشد، و معرفتش از رابطه با خدا معرفت صحیحی باشد، هر بار که یاد خدا را در خود تجدید می‌کند، در اینکه می‌تواند جلوی او را در فحشا و منکر و بغی بگیرد، شکی نیست و این نماز مؤثر است. نماز راستین بازدارنده از فحشا، منکر و بغی است؛ آن هم نه صددرصد. مگر آتش انقلاب صددرصد جلوی فحشا و منکر و بغی را گرفته؟ کدام کشور انقلابی را سراغ داریم که در آن صددرصد جلوی فحشا و منکر و بغی گرفته شده باشد؟ نماز راستین نیز می‌تواند یکی از عوامل بازدارنده از فحشا، منکر و بغی باشد.

«اقامه صلوه» هم معنایش معلوم است. ما در فارسی می‌گوییم مراسم جشن برپا شد، مراسم نیایش برپا شد. این یک اصطلاح است، در زبان انگلیسی به جای نماز خواندن، To Say the Prayer (دعا گفتن) می‌گوییم. این یک اصطلاح است و در هر زبانی به صورتی بیان می‌شود که مسئله مهمی نیست. اگر شما در فارسی بگویید «آیا نمازتان را گفتید؟» خنده‌آور است. باید گفت «آیا نمازتان را خواندید؟» در عربی هم اگر بگوییم «هل قرات الصلوه» باز مسخره است، باید بگوییم: «هل صلّیتَ» و این امر مربوط به اختلاف تعبیر در زبانهای مختلف است.

علاوه بر این، قیام یکی از واجبات نماز است و قیام قبل از رکوع یکی از ارکان نماز است؛ بنابراین در عبادتی که قیام و برپا بودن از واجبات اصلی آن است، تعبیر «برپا دارند» و تعبیر «نماز به پا شد» تعبیری است طبیعی و به‌جا و دیگر نیازی نیست که نماز به معنی آتش، آن هم آتش انقلاب باشد، تا تعبیر «برپاداشت» جور درآید!

به هر حال این نوع روبرو شدن با آیات قرآن کریم همان تفسیر به رأی است که سبب می‌شود این کتاب الهی از اصالت بیفتد. آیا هیچ یک از جوانان عزیز باایمان و باصفای ما حاضرند آیات قرآن و عبارات قرآن به صورت یک موم دربیاید که این موم نرم را به دست هر کس دادی، به هر شکل که دلش خواست، دربیاورد و به جای آنکه قرآن به ما چهارچوب فکری، ابعاد فکری مشخص، جهان‌بینی و ایدئولوژی معین بدهد، به صورت چیزی درآید که هر کس، هر جور که دلش خواست، بتواند معنی کند؟

گاهی گفته می‌شود که زبان قرآن زبان رمز و سمبلیک است. باید روشن شود که مقصود از این جمله چیست. اگر کسی بخواهد بگوید زبان قرآن زبان رمز است مثل نامه‌های رمزی، اداری، سیاسی یا نظامی که رمزی نوشته و فرستاده می‌شود و رمز هم کلیدی دارد که گیرنده نامه به آن مراجعه می‌کند تا معنی نامه را بفهمد، ما این را قبول نداریم. قرآن کتاب رمز نیست، «کتاب مبین» است با مفاهیمی روشن و روشنگر و قسمت عمده و اصل آن، «آیات محکمات» است با معانی استوار و قابل فهم برای همگان.

باید گفت که قسمتی از آیات قرآن «متشابهات» نامیده می‌شود و کم و بیش به صورت رمز است؛ اما این قسمت کمی از آیات را شامل می‌شود و نه همه قرآن را. اما اگر این گفته که قرآن زبانی رمزگونه و سمبلیک دارد به این معنی باشد که قرآن کلامی است دارای سلسله معانی ساده و همه‌کس فهم، اما علاوه بر این معانی اشاراتی هم به مفاهیم و مطالب عالیتر دارد و کسانی می‌توانند آن را بهتر درک کنند که از نظر فکری یا از نظر اجتماعی وضع بهتر و پیشرفته‌تری دارند، این درست است. عده‌ای این اشارات را بهتر می‌توانند درک کنند و این اشارات نیز ضد و نقیض آن معانی ساده نمی‌تواند باشد، بلکه مرحله عالیتری است از آن معانی که همگان می‌فهمند. سمبلیک بودن قرآن به این معنی قابل قبول است.

 

۸) فهم کامل قرآن نیاز به تخصص دارد

در سطوح بالاتر از سطح عمومی و همگانی، فهم قرآن نیاز به تخصص دارد و در برخی از سطوح نیاز به استفاده از سرچشمه وحی نیز لازم است. یک درجه از فهم قرآن مخصوص پیامبر و ائمه علیهم‌السلام است و جز از طریق روایاتی که از آنها به ما رسیده، نمی‌توان بر آن دست یافت. این در مواردی صادق است که ارتباط معانی سمبلیک و رمزی یا ارتباط معانی گسترده‌تر با الفاظ و عبارات قرآن، به راحتی روشن نباشد. در این گونه موارد تنها پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) هستند که می‌توانند از ارتباط این معانی یا آیات مورد نظر سخن گویند؛ زیرا پیامبر همان‌طور که آورندة اصل وحی است، آورندة این توضیحات استثنایی هم می‌باشد.

اینکه در روایات آمده است که «تفسیر آیات، مخصوص پیامبر و اهل بیت علیهم‌السلام است»، منظور این درجه از تفسیر است؛ یعنی اینکه ارتباط معنی با لفظ حتی بعد از توجه به مفهوم مورد نظر باز هم روشن نباشد. نوع دیگر از معنی سمبلیک بدین صورت است که ارتباط معنی با لفظ آنقدر ساده و روشن نیست که خیلی‌ها با دقت هم متوجه شوند؛ اما بعد از آنکه یک نفر فهمید و توضیح داد که از این آیه می‌توان این معنی را به دست آورد، دیگران هم متوجه می‌شوند و می‌پذیرند که این معنی تازه به آیه مورد نظر مربوط می‌شود.

این تفسیر قرآن است؛ ولی نه تفسیری که مخصوص پیامبر و ائمه باشد، بلکه در این نوع تفسیر باید سخت هشیار باشیم که تحت تأثیر هوا و هوس و خواسته و رأی خودمان قرار نگیریم که اگر قرار گرفتیم، معنایش این است که من دلم می‌خواهد این آیه این معنی را بدهد و پی آن می‌گردم که یک نفر پیدا شود و ادعا کند که این معنی از این آیه فهمیده می‌شود تا فوراً از او بپذیرم. اگر چنین باشد، این خود یک نوع تفسیر به رأی است که مذموم، مطرود و مردود است و در روایات رسیده از پیامبر(ص) و ائمه(ع) سخت با آن مخالفت شده است. نمونه‌اش همین مطلبی بود که در مورد صلوه مطرح کردم. آن آقا چون دلش می‌خواهد از آیات قرآن شواهدی بر انقلابی بودن قرآن به دست آورد، ذهنش متوجه معنایی می‌شود که افراد بی‌طرف می‌بینند که این معانی اصلا ارتباطی با این لفظ ندارد.

توصیه می‌کنم دوستانی که می‌خواهند سراغ تحقیقات قرآنی بروند، این‌گونه عمل نکنند. یک تذکر دیگر متناسب با این مطلب ـ در آن بخش مربوط به گسترده کردن احکام و مطالب و وسیع کردن نسبت به شرایط زمانی و مکانی که بیان شد ـ درک این گستردگی غیر از تخصص علمی که یک نوع کمال دیگر احتیاج دارد و آن کمال امامت است. این نوع گستردگی یک نوع ظرافتی دارد که یک عالم نمی‌فهمد، یک امام می‌فهمد؛ چون یک رهبر می‌تواند چم و خم‌ها را درک کند ـ بنابراین گسترده کردن و وسیع کردن مفاد و محتویات تعلیماتی آیات در قلمرو امامت قرار می‌گیرد ـ اگر امامت نسبی است که غیر معصوم را هم شامل می‌شود می‌گوئیم شأن آن امام نسبی است اینجاست که ما برخورد می‌کنیم به یک نوع تفسیر مخصوص امام معصوم و به یک تفسیری که از شأن امام است، ولو غیر معصوم و حتی شأن هر عالمی نیست.

 

روش برخورد با کلمات رمزی و آیات متشابه

بند نهم ـ در قرآن آیات متشابه وجود دارد که معانی آنها خیلی روشن نیست. مثال روشن، فواتح سور از قبیل «الم»، «یس»، «کهیعص» و امثال اینها که معنای خیلی روشن ندارد که این جمله اصولاً یک نوع رمز است وقتی یک عبارتی را خود یک کتاب می‌خواهد حالت رمزی تا زمان خودش داشته باشد ـ و ما اصرار کنیم که این رمز را کشف کنیم بدون آنکه کلیدش را داشته باشیم حتماً در آن هرج و مرج فکری پیش می‌آید ـ اینکه این کارها را روی «کهیعص» و امثال آن هر کس آمده معنائی کرده واقعاً کارهای انحرافی است که باید از آن خودداری شود و خود قرآن در سورة آل‌عمران فرموده این آیات را خداوند می‌داند ـ بنابراین در آیاتی که متشابه هستند ـ چند پهلو هستند باید درک کرد.۲

ادامه دارد

پی‌نوشتها:

۱ـ دوره طلبگی سه دوره است: مقدمات، سطح و خارج که همان دوره فارغ‌التحصیلی است.

۲ـ آیه هفتم سوره آل عمران: «او کسی است که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن آیات محکمات است که آنها اساس کتاب است، و بخش دیگر متشابهات است؛ اما کج‌دلان برای فتنه‌جویی و در طلب تأویل، پیگیر متشابهات آن می‌شوند، حال آنکه تأویل آن را جز خداوند و راسخان در علم ـ که می‌گویند به آن ایمان آورده‌ایم، همه از پیشگاه خداوند است ـ نمی‌دانند؛ و جز خردمندان کسی پند نمی‌گیرد.»

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: