1394/3/6 ۰۹:۳۲
جالب توجه آنکه هرچند پس از مرگ حکیم طوس، وابستگان دستگاه خلفای عباسی و مبلغان اندیشه آنان برای مرگ آن بزرگ داستانها ساختند و قصهها پرداختند، اما بزرگان ادب فارسی از جمله شیخ عطار بزرگ عارف ایرانی قرن هفتم در دفاع از آن بزرگِ مینوجایگاه منظومهای چنین در اسرارنامه از خویش به یادگار گذاشت:
شنودم من که فردوسی طوسی
که کرد او در حکایت بیفسوسی
به بیستوپنج سال از نوک خامه
به سر میبرد نقش شاهنامه
به آخر چون شد آن عمرش به آخر
ابوالقاسم که بُد شیخ اکابر
اگرچه بود پیری پرنیاز او
نکرد از راه دین بر وی نماز او
چنین گفت او که فردوسی بسی گفت
همه در مدح گبری ناکسی گفت
به مدح گبرکان عمری به سر برد
چو وقت رفتن آمد بیخبر مُرد
مرا در کار او برگ ریا نیست
نمازم بر چنین شاعر روا نیست
چو فردوسی مسکین را ببردند
به زیر خاک تاریکش سپردند
در آن شب، شیخ او را دید در خواب
که پیش شیخ آمد، دیده پُرآب
زمُرّد رنگ تاجی سبز بر سر
لباسی سبزتر از سبزه در بر
بـه پیش شیخ بنشست و چنین گفت:
که «ای جان تو با نور یقین جفت!
نکردی آن نماز از بینیازی
که می ننگ آمدت زین نانمازی
خدای تو جهانی پُر فرشته
همه از فیض روحانی سرشته
فرستاد اینْت لطف کارسازی!
که تا کردند بر خاکم نمازی
خطم دادند بر فردوس اعلی
که: «فردوسی به فردوس است اولی»
خطاب آمد که: ای فردوسیِ پیر!
اگر راندت ز پیش آن طوسیِ پیر
پذیرفتم منت تا خوش بخفتی
بدان یک بیت توحیدم که گفتی»…۱۲
دفاع از کیان ملی
چنان مینماید قرن هفتم که مقارن هجوم مغولان است و شیخ عطار نیز از شهیدان آن حادثه هولناک، بار دیگر اهل قلم و اندیشه به دفاع از کیان ملی و آداب و آیین و تاریخ خود که شاهنامه حکیم طوس هسته اصلی آن تاریخ بود به پا خاستهاند و نهضت علویان کوهپایههای زاگرس نیز در این ایام نضجی دوباره یافت.۱۳در همین عصر نیز متن شاهنامه فردوسی به امر نصرتالدین احمد لُر ـ از اتابکان لرستان ـ توسط شرفالدین فضلالله حسینی قزوینی به نثر برگردانیده شد و کتاب درسی در حوزههای علوم دینی گردید. این نکته را از یاد نبریم که در حوزههای علمیه شیعی آنچنان که علامه شادروان استاد جلالالدین همایی فرمودهاند،۱۴ تا اواخر دوره قاجار، و در حوزههای علمیه اهل سنت تا پایان عهد پهلوی دوم و سقوط رژیم و گسترش تلاش تازیان شوونیسم به نام «سلفی»، در حوزههای کردستان، کتاب «المعجم فی تاریخ ملوک عجم» به درس خوانده میشد.۱۵
شادروان استاد دکتر ذبیحالله صفا درباره شرفالدین قزوینی و کتاب المعجم فی آثار ملوک عجم آورده است: شرفالدین فضلالله حسینی قزوینی ادیب و شاعر و منشی معروف قرن هفتم و هشتم هجری است، محمد بن بدر جاجرمی او را با عناوین «الامام الفاضل افتخار شعراءالمتأخرین» (مونسالاحرار، ج۱، صفحه «ض») در مجموعه خود یاد کرده و این نشانه شهرتی است که شرفالدین به عهد خود در شاعری داشته است و حال آنکه در روزگاران بعد شهرتش به سبب اثر منثور معروف اوست به نام «المعجم فی آثار ملوک العجم»… این «شرفالدین فضلالله» غیر از «عزالدین فضلالله» پدر وصافالحضره است… و اینکه بعضی او را پدر وصّافالحضره شمردهاند، بر اثر اشتباه این دو «فضلالله» با یکدیگر است. در صورتی که یکی از این دو لقب «عزالدین» دارد و اهل شیراز است (= پدر وصاف الحضره) و دیگری لقب «شرفالدین» و از اهل قزوین است و او همان است که اکنون دربارهاش سخن میگوییم.
عزالدین فضلالله پدر وصاف در سال ۶۹۸ درگذشته و این تاریخ چهل و دو سال پیش از تاریخ فوت شرفالدین فضلالله بوده که مورد بحث ماست و بنابراین هیچ نسبتی بین آن دو وجود نداشته و شرفالدین فضلالله اصلاً نسبتی با وصاف نداشته و تنها از معاصران او و در تخلص «شرف» با وی شریک بوده است. ولادت شرفالدین فضلالله قزوینی در حدود سال ۶۶۰ هجری در قزوین اتفاق افتاد «و در سال ۷۳۲ که در دشت اوجان به توسط خواجه غیاثالدین محمد به خدمت اولجایتو راه یافته و با خواجه به تبریز آمده هفتاد و اند سال داشته است.» (تاریخ مفصل ایران (عهد مغول)، اقبال آشتیانی، چاپ سوم، ص۵۲۱) شرفالدین بعد از کسب فضایل مدتی در خدمت وزرای ایلخانان و چند گاهی نیز در درگاه اتابک نصرهالدین احمد لُر (۶۹۵ ـ۷۳۰) از امرای معروف فضلویه یا لر بزرگ میزیست و از ممدوحان معروف او همان اتابک مذکور و خواجه غیاثالدین سابقالذکر و خواجه شمسالدین حسین بَغّال از وزرای عهد او بودهاند. وفاتش در حدود سال ۷۴۰ هجری اتفاق افتاد.
مهمترین اثر شرفالدین قزوینی کتاب «المعجم فی آثار ملوک العجم» است که آن را به نام اتابک نصرهالدین درباره تاریخ ایران قدیم از گیومرث تا انوشروان با انشایی مصنوع و مزین، همراه با لغات مهجور عربی و اشعار تازی و پارسی و لحنی کاملاً منشیانه نوشت و مقصودش از نگارش این کتاب، تنها تهیه یک متن ادبی مصنوع بوده است و از این روی کتاب را هیچ گونه ارزش تاریخی نیست. کتاب المعجم به سبب اشتمال بر نکات ادبی و مطالب فراوانی که در انشای مُتَرسّلین مورد استفاده بود، دیرگاه جزو نمونههای انشای مصنوع و مشکل پارسی در مکاتب و مدارس ایران و هند تدریس میشد. اثر دیگر شرفالدین فضلالله کتابی است به نام «الترسل النصرتیه» که بعد از سال ۷۲۷ هجری به نام اتابک نصرهالدین مذکور در فن انشا و ترسل نوشته است.
شرفالدین بن فضلالله در قصاید خود غیاثالدین محمد و شمسالدین بَغّال و اتابک نصرهالدین و امثال آنان را مدح میکرده و در شعر «شرف» تخلص مینموده است. از اشعار او در جُنگها و مجموعههای اشعار مقداری پراکنده است و از آن جمله قصیدهای مصنوع است که شرفالدین آن را به پیروی از قصیده مشهور جمالالدین محمد بن ابوبکر قوای مطرزی معروف به «بدایع الاسحار فی صنایع الاشعار» سروده و «نزهـه الابصار فی معرفـه بحور الاشعار» نامیده است بدین مطلع:
از اعتدال نسیم صبای عنبر بار عروس گل بخرامید سوی صُفّه بار
(تمام این قصیده در مونسالاحرار جاجرمی نقل شده است، چاپ تهران، ج۱، صفحه «ض» تا «لح») و آن قصیده موَشَّح طولانی است در مدح شمسالدین حسین بَغّال که از مجموعه کلماتی در هر چهار یا پنج بیت آن بیتی به یکی از اوزان عروضی بیرون میآید. محمد بن بدر جاجرمی یک غزل مُلَمَّع نیز از «شرف» نقل کرده که ارزش آن فقط در تلمیع آن است و لاغیر.۱۶ ادامه دارد
پینوشتها:
۱۲ـ عطار نیشابوری، اسرارنامه، مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۸۶، ص۲۲۹ـ۲۳۰٫رر
۱۳ـ رک: سلطانی، محمدعلی، قیام و نهضت علویان زاگرس، ج۱ و ۲، انتشارات سها، تهران، ۱۳۸۷٫رر
۱۴ـ فردوسی و ادبیات حماسی (مجموعه سخنرانیهای نخستین جشن طوس، ۱۳۵۴) انتشارات سروش، تهران، ۱۳۵۴٫ رر
۱۵ـ رک: صالحی، محییالدین، اصحاب صحاح سته، با مقدمه و مؤخره، چاپ و نشر مروی، ۱۳۵۴، ص ۲۳۶ .
۱۶ـ دکتر صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۳، ب۲، انتشارات فردوسی، ۱۳۶۶، ص۱۲۵۶ـ ۱۲۵۸٫ در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، مدخل تاریخها، تاریخ بلعمی و… که تواریخ برجسته، مستقل و به تفصیل آمده است. شاید به تشخیص هیأت تحریریه و بهدرستی، جایی برای تاریخ المعجم فی آثار ملوک عجم نبوده است و به همین سبب درباره آن مطلبی نوشته نشده است؛ اما در مدخل تاریخنگاری که مقالهای گسترده و جامع است، حتی به اشاره نیز از این تاریخ یاد نشده است! رک: دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج۱۴، ص۲۸۳ به بعد. در کتاب «سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین» که به اختصار احوال شرفالدین قزوینی آمده است، به مشخصات ممدوح او اتابک نصرتالدین احمد لر به طور واضح و کامل اشاره نشده است و از آنجا که ذهن بیشتر به سوی اتابکان لُر کوچک با منابع موجود متوجه است، برای کیفیت امر و ارائه توضیح به خوانندگان و خواستاران اکثر قریب به اتفاق تواریخ مربوط بررسی و اثری از نام و یاد اتابک مزبور به دست نیامد تا متن استاد دکتر ذبیحالله صفا(ره) راهگشا آمد و نیز تأیید کتاب ارزشمند طبقات سلاطین اسلام (رک: دکتر ورجاوند، پرویز، سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، ج۲، نشر نی، تهران، ۱۳۷۷، ص۱۲۰۵؛ صفا، ذبیح الله، همان؛ لین پول، استانلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمه عباس اقبال، کتابخانه مهر، تهران، ۱۳۱۲، ص۱۵۷، (امرای هزار اسپی «اتابکان لرستان» از ۵۴۳ تا ۷۴۰قر ۱۱۴۸ـ ۱۲۳۹م، نصرهالدین احمد، ۶۹۶ـ۷۳۳ق)
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید