جهاد اسلامى و آزادى عقیده / استاد شهید آیت‌الله مرتضى مطهرى - بخش هشتم

1394/3/2 ۱۰:۱۸

جهاد اسلامى و آزادى عقیده / استاد شهید آیت‌الله مرتضى مطهرى - بخش هشتم

همین طور که فقها در اصل مطلب گفتند، در میان کسانى که قدرت نقد و استقلال فکرى دارند و به‏اصطلاح داراى نیروى اجتهاد هستند و مى‏توانند مسائل را تجزیه و تحلیل کنند، وجود افکار مخالف نه تنها زیانى‏ندارد، بلکه سود هم دارد. (بناست ما این را با موازین عقلى‏بحث کنیم). همیشه وجود افکار مخالف سبب ترقى و پیشرفت حقیقت است. تجربه تاریخى هم نشان داده وقتى‏که یک فکر مایه‏اى از حقیقت داشته باشد، اگر با فکر مخالف مواجه شود، قوی‌تر و نیرومندتر مى‏شود؛ درست ‏همین حالتى که در موجودات زنده، نبات و حیوان و بدن‏ انسان، گفته مى‏شود که به هر نسبت که بیشتر با موانع‏ روبرو و با آنها گلاویز شود و مجاهده کند، نیرومندتر مى‏شود.

 

همین طور که فقها در اصل مطلب گفتند، در میان کسانى که قدرت نقد و استقلال فکرى دارند و به‏اصطلاح داراى نیروى اجتهاد هستند و مى‏توانند مسائل را تجزیه و تحلیل کنند، وجود افکار مخالف نه تنها زیانى‏ندارد، بلکه سود هم دارد. (بناست ما این را با موازین عقلى‏بحث کنیم). همیشه وجود افکار مخالف سبب ترقى و پیشرفت حقیقت است. تجربه تاریخى هم نشان داده وقتى‏که یک فکر مایه‏اى از حقیقت داشته باشد، اگر با فکر مخالف مواجه شود، قوی‌تر و نیرومندتر مى‏شود؛ درست ‏همین حالتى که در موجودات زنده، نبات و حیوان و بدن‏ انسان، گفته مى‏شود که به هر نسبت که بیشتر با موانع‏ روبرو و با آنها گلاویز شود و مجاهده کند، نیرومندتر مى‏شود.

فکر انسان هم همین طور است. اگر یک فکر و عقیده زنده‏اى در انسان وجود داشته باشد، هر اندازه‏ که بیشتر با فکرهاى مخالف مواجه شود، قوی‌تر مى‏شود. البته در یک حدودى این طور است؛ یک نظامى دارد؛ عقیده ضعیف یکمرتبه از بین مى‏رود؛ ولى به طور کلى ‏وجود فکر مخالف سبب نیرو گرفتن فکرحق مى‏شود، نه سبب از بین رفتن آن. حق نباید از مواجهه‏با باطل بترسد و واقعاً هم بیمى بر او نیست، این خلاصه‏مطلب است.

 

خدمت ناخواسته کسروى

برعکس، هر وقت دوره‏اى پیش آمده که فکر مخالف و ضدى وجود نداشته، آن فکر حق درست مثل آبى که راکد باشد و سر جاى خودش بماند، بعد تدریجاً عفونت پیدا کند و خزه‏ها و چیزهاى دیگرى در آن پیدا شود که ماهیتش را به کلى عوض کند، عیناً همین حالت را پیدا کرده. ما مکرر در قم۱ همین حرف را مى‏زدیم و در تهران هم که قهراً این‏ حرف را زیاد مى‏زدیم. کسروى مسلّماً دشمن شیعه بود، با تشیع دشمن بود و رسماً ائمه شیعه را سبّ مى‏کرد، به امام صادق ‏علیه‌السلام رسماً دشنام مى‏داد. طبعاً این آدم زیانهایى هم بر عالم تشیع وارد کرد، به این معنا که ‏عده قلیلى را از شیعه جدا کرد؛ ولى به نظر من اگر پاى‏ حساب در میان باشد و سود و زیانهاى کتابهاى کسروى را مجموعاً در نظر بگیریم، سودش بیشتر بوده؛ به این معنا که‏ همین کتابهاى کسروى سبب شد مسائلى که در طول‏ چهارصد سال و بیشتر اصلاً کسى روى آنها فکر و بحث و استدلال نمى‏کرد و حالت آب راکدى پیدا کرده بود و عقاید عوامى جزء عقاید اصلى شده بود و یک چیز شلم‏شوربایى درآمده بود، [مطرح شود و] یک عده افراد محقق ‏براى اینکه جواب به کسروى بدهند، کتابهاى بسیار عالى‏ نوشتند و این عقاید را تنقیح کردند. البته این به معنى‏ تجویز عمل کسروى نیست، بلکه مثل همان بلا و مصیبت ‏است. بلا و مصیبت و شداید به حال شخص مفید است؛ اما این نه به معناى این است که ما بلا و شداید را تجویز مى‏کنیم. پس بر فردى مصائب وارد کنیم و بگوییم به دلیل ‏اینکه به حال تو مفید است، من حق دارم مصیبت بر تو وارد کنم! بلکه مى‏خواهم بگویم این اثر مفید بر آن بار است.

 

اختلاف و تنوع، لازمه پیشرفت

حتى در محیط‌هایى که هیچ مخالف وجود ندارد، اگر بشود در یک شرایط کنترل‏شده‏اى مخالف مصنوعى درست کرد، باز وجودش براى تنقیح و اصلاح عقاید حق مفید است. به‏ طور کلى اختلاف و تنوع براى پیشرفت لازم و ضرورى ‏است. در کشورهاى دمکراتیک هم که مى‏بینید مسئله ‏اکثریت و اقلیت [مطرح است،] اگر اکثریت و اقلیت واقعى ‏باشد، واقعاً وجود اقلیت را مفید مى‏دانند حتى به حال ‏اکثریت، نه اینکه وجود اقلیت فقط به حال طرفداران‏ اقلیت مفید است، بلکه اصلاً وجود اقلیت واقعى و منتقد و مخالف براى همه جامعه مفید است و از آن جمله براى‏ خود اکثریت.

بنابراین در عین اینکه باید عقاید عامه مسلمین را حراست و حفاظت کرد و افرادى را که ضعیف هستند و تاب مقاومت در مقابل افکار مخالف را ندارند، دور نگه‏ داشت و تقویت کرد و وقتى که آنقدر نیرو گرفتند که ‏بتوانند مقاومت کنند و یک نوع مصونیت روحى پیدا کردند، تماس میان آنها و افکار مخالف برقرار کرد؛ در عین ‏اینکه این گونه تدابیر باید به کار برده شود، ولى به نظر من ‏اگر کسى عقیده‏اى را روى فکر خودش اظهار مى‏دارد و مخالف است، دلیلى نداریم بر اینکه ما باید جلوى اصل ‏اظهار عقیده او را بگیریم.

 

روش قوى‏پرورى

باید از روش قوى‏پرورى پیروى کنیم نه از روش‏ضعیف‏پرورى، همان طور که پزشکان این جور چیزها راتوصیه مى‏کنند. بهداشت یک بچه را یک وقت کسى به این ‏شکل حفظ مى‏کند که همیشه او را از محیط‌هاى آلوده دور نگه مى‏دارد که نتیجه‏اش این است که اگر کوچکترین‏ آلودگى پیدا کند، مثلاً میکروب کمى هم وارد بدن این بچه ‏بشود، او را از پا درمى‏آورد؛ و یک وقت شما در عین اینکه ‏او را در اختیار میکروبهاى پرخطر قرار نمى‏دهید، ولى در عین حال طورى بچه را تربیت مى‏کنید که یک حالت ‏مصونیتى داشته باشد؛ یعنى همیشه بدنش را در حالت ‏مبارزه نگه مى‏دارید که تا حد زیادى بتواند در مقابل‏ میکروبهاى مضر مقاوم باشد. تا میکروب مضرى وجود نداشته باشد، بدن مقاومى وجود پیدا نمى‏کند.

چند سال پیش آقاى دکتر [محمد] قریب یک سخنرانى در رادیو کردند که من خودم گوش کردم. ایشان یک مقدار در مضارّ آب لوله‏کشى (مضارّ این گونه نه مضارّ مستقیم) صحبت کرد که از وقتى که آب لوله‏کشى آمده، فلج اطفال ‏زیادتر شده، براى اینکه این بچه‏اى که همیشه آب پاک‏ مى‏خورد، بدنش کوچکترین مقاومتى در مقابل میکروب ‏از جمله میکروب فلج ندارد؛ ولى آن بچه‏اى که در سابق ‏بود [بدنش مقاوم بود.] درست است که خیلى بچه‏ها هم ‏از بین مى‏رفتند، ولى آنهایى که مى‏ماندند، قوی‌تر بودند از بچه‏هایى که امروز باقى مانده‏اند و باقى مى‏مانند. کارل هم ‏در کتاب «انسان، موجود ناشناخته» آنجا که از جنبه‏هاى ‏بهداشتى صحبت مى‏کند، بیشتر تکیه‏اش روى این است که‏ ما نباید حفظ الصحّه را بر اساس دور نگه‌داشتن از میکروبها رعایت کنیم، بلکه باید براساس تقویت بنیه‏ مزاجى باشد؛ و مضارّى براى تمدن ذکر مى‏کند و مى‏گوید متأسفانه تمدن، بشریت را به سوى ضعف مى‏برد، انسانهایى تدریجاً به وجود مى‏آورد که در مقابل طبیعت، ضعیف بار خواهند آمد.

حال عین این قانون در مسائل روحى هم هست. در حدودى که شما به خودتان و به بچه‏تان اجازه مى‏دهید که‏ با بیماریها گلاویز باشد، در همین حدود مى‏توانید به‏ خودتان و به بچه‏تان اجازه بدهید که با افکار مضر هم‏ تماس داشته باشد و در حدودى که لازم مى‏دانید، او را از بیماریها نگهدارى کنید؛ در همین حدود باید او را از افکار مضر نگهدارى کرد. به نظر نمى‏رسد که اگر کسى در این ‏حدود نگهدارى را توصیه کند، کارى برخلاف منطق کرده ‏باشد. بیش از این لازم نیست درباره کتب ضلال بحث ‏کنیم؛ چون بحث زیادى ندارد. گفتیم ما در قرآن و حدیث ‏یک نصّ صریح و قاطعى [در این موضوع] نداریم جز همین مقدارى که عرض کردم.

 

مسئله تفتیش عقاید

مسئله دیگر مسئله تجسس در عقاید و افکار یا تفتیش ‏عقاید است. این هم احتیاجى به بحث زیادى ندارد. قدر مسلّم این است که در اسلام تجسس و تفتیش عقاید به‏ هیچ شکل جایز نیست. این یک مسئله خیلى روشن و صریحى است. قرآن مى‏گوید: «و لا تقولوا لمن ألقى الیکُمُ‏ السّلام لست مُؤمنا»۲ همین قدر که کسى خودش به شما مى‏گوید من مسلمانم، شما به حکم بدگمانى که دارید نگویید که نه، تو مسلمان نیستى. بهترین دلیلش مسئله ‏منافقین مدینه در زمان پیغمبر اکرم(ص) است. قرآن بدون آنکه ‏اسم ببرد، یاد مى‏کند که در میان مسلمین عده زیادى منافق ‏هستند که اینها به ظاهر مسلم‏اند، در مسجد پیغمبر شرکت‏ مى‏کنند و مسلمین با آنها معامله مسلمان مى‏کنند؛ ولى درباطن مخالفند و بدبختى مسلمین را مى‏خواهند. اینها در هر شرایطى حتى در جنگها آرزو مى‏کردند که کفار بر مسلمین غلبه پیدا کنند. اصلاً کافر باطنى بودند.

قرآن از طرفى مسلمین را به خطر چنین اشخاصى متوجه مى‏کند، شدید هم متوجه مى‏کند، عاقبت اینها را هم عاقبت بسیاربد و بدترى از کفار تلقى مى‏کند (انّ المنافقین فى الدّرک‏ الاسفل من النّار)؛۳ اما صرف اینکه کسى مى‏آمد اظهار اسلام مى‏کرد و مى‏گفت من در جماعت مسلمینم، [مسلمانان به پیروى از قرآن] نمى‏گفتند ما باید از عقیده ‏تو تفتیش و جستجو کنیم؛ این حرفها ابداً در کار نبود؛ مگر آنچه که از کسى ظاهر شود. وقتى که از کسى یک عمل‏ خلاف اسلام و ضد اسلام ظاهر شد، طبعاً ما باید او را از حوزه اسلام و مسلمین خارج بدانیم.

پی‌نوشتها:

۱٫ [یعنى در دوره طلبگى]

۲٫ نساء ر ۹۴٫ ۳٫ نساء ر ۱۴۵٫

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: