1394/2/21 ۰۹:۵۴
در میان دستهبندیهای گوناگون از اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران، بیشتر به حوزههای فقه سیاسی، فلسفه سیاسی، کلام سیاسی و سیاستنامه نویسی توجه میشود، درحالی که ایرانیترین حوزه اندیشهورزی در ایران را باید حوزه شعر دانست؛ چنانکه سپهر اندیشه ایرانی، شعر است و بیشتر فقیهان و فیلسوفان و سخنوران و عارفان ایرانی، زمانی که خواستهاند نهانشدههای دل خویش را آزاد و بیتقید بیان کنند، به دامن شعر پناه بردهاند؛ اما ادب سیاسی به گونهای شایسته مورد توجه اندیشمندان سیاسی و پژوهشهای دانشگاهی قرار نگرفته است. این نوشتار که پیشتر در فصلنامه «اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی» به چاپ رسیده، با دعوت اندیشمندان به توجه نظاممند به حوزه شعر براساس کارکرد سیاسی آن، به نوعی گونهشناسی پرداخته و حوزه ادب سیاسی اعم از نظم و نثر مسجع و موزون، به ادب حماسی و میهنی، ادب انتقادی، ادب اصلاحی، ادب تمجیدی و درباری، ادب مقاومت و طنز سیاسی ـ اجتماعی تقسیم و فردوسی، حافظ و ناصرخسرو، سعدی، عنصری بلخی، سیف فرغانی و عبید زاکانی را به عنوان نمایندههای اینگونههای ادبی معرفی کرده است.
درآمد
«پس از نزدیکان او (پادشاه) کسانی بیایند که حل و عقد عالم و صلاح و فساد بندگان خدای به مشورت و رأی و تدبیر ایشان بازبسته بود و باید که هر یکی از ایشان افضل و اکمل وقت باشند؛ اما دبیر و شاعر و منجم و طبیب از خواص پادشاهند و از ایشان چارهای نیست. قوام مُلک به دبیر است و بقاء اسم جاودانی به شاعر و نظام امور به منجم و صحت بدن به طبیب.» (نظامی سمرقندی، ۱۸:۱۳۸۸)
نظامی عروضی سمرقندی در رساله چهارمقاله که حدود سال ۵۵۰ق تدوین شده است، شعرا را از خواص پادشاهان میداند و تاریخ سیاسی ایران پیش از مشروطه نیز بر درستی این ادعا صحه میگذارد. شعر و ادبیات مسجع را باید یکی از عوامل قوام و مؤثر در تداوم سنت پادشاهی در ایران دانست. چند و چون اثرگذاری و اثرپذیری میان شعر و سیاست بهدرستی بررسی نشده است، در حالی که ایرانیترین سپهر اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران، شعر است. ابن سینا آنجا که از فلسفه حرف میزند، رنگ یونانی دارد و آنجا که حکمت عملی را به فقها وامیگذارد، دغدغه دینی دارد؛ اما آنگاه که میخواهد از خود و اندیشهاش سخن بگوید، میسراید: «کفر چو منی گزاف و آسان نبود». این مقاله میکوشد در آشکار کردن دلالتهای سیاسی شعر پارسی، نخستین گام را بردارد.
حاتم قادری (۱۳۸۸)، سیدجواد طباطبایی (۱۳۸۲)، داوود فیرحی (۱۳۸۲ و ۱۳۷۸)، اروین روزنتال (۱۳۸۸)، کمال پولادی (۱۳۸۵)، سیدمحمد موسوی (۱۳۸۷) و موسی نجفی (۱۳۸۲) در آثار ارزشمند خویش در باب اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران به زوایا و حوزههای مختلف اندیشه سیاسی در اسلام و ایران ـ البته از منظرهای گوناگون ـ نگریستهاند؛ اما حوزه ادب سیاسی، حوزهای فراموش شده است که نیاز به توجهی مستقل و نظاممند دارد. دکتر حمید عنایت (۱۳۷۸) نیز ـ آنگونه که دکتر زیباکلام از کلاسهای درس اندیشه سیاسی در اسلام و ایران ایشان روایت کرده و تقریرات ایشان را به زیور طبع آراسته است ـ به مسأله ادب سیاسی توجه نکرده است. پاتریشیا کرون در اثر ارزشمند و البته مفصل خویش، به جز اشاراتی پراکنده مانند آنچه در باب نظامی گنجوی (کرون، ۵۵۱:۱۳۸۹ـ ۴۴۹) و کُمیت اسدی (۱۳۷۱) بیان کرده، به گونهای مستقل به ادب سیاسی توجه نکرده است. علیاصغر حلبی (۱۳۷۳) در تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی هرچند به بررسی آرای ناصر خسرو قبادیانی و خیام پرداخته، اما این توجه بیش از آنکه از منظر ادب سیاسی باشد، از لحاظ کلام و حکمت است. طباطبایی در زوال اندیشه سیاسی در ایران در بحثی کوتاه، ادب و شعر پارسی را نیز مشمول روال عام زوال در اندیشه سیاسی دانسته و چند صفحه را به تحلیل ادب فارسی اختصاص داده است. (طباطبایی، ۱۴۹،۲۹۳،۳۶۳:۱۳۸۳) سیدعلی محمد سجادی (۱۳۸۸) در «اجتماعیات در ادبیات در آثار منثور فارسی قرن ششم» برخی عبارات و گزارههای ناظر به سیاست، زن، آرمان، عدالت و رهایی را در آثار منثور قرن ششم گردآوری کرده است؛ اما کتاب از حد گردآوری فراتر نرفته و به تحلیل و دستهبندی آنها نپرداخته است.
دکتر صادق آئینهوند (۱۳۷۹) در کتاب الادب السیاسی فی الاسلام به مسأله ادب سیاسی توجه کرده است؛ اما این توجه فقط به جدالهای کلامی شیعه و سنی محدود و آثار شعرای عرب همچون ابوالاسود الدوئلی، کمیت بن زید اسدی و دعبل خزاعی بررسی شده است. زبان نگارش کتاب عربی است. هرچند در مورد شاعران و ادیبان پارسیگوی و دلالتهای سیاسی اشعار و عبارات ادیبانه ایشان، مقالات و کتابهای زیادی نوشته شده است، اما بیشتر این آثار را استادان ادبیات نگاشتهاند؛ (برای نمونه: مشرف، ۱۳۸۷؛ محمدزاده و مشتاق مهر، ۱۳۸۸) و از اینرو فاقد نگاه اندیشمندان سیاسی بوده و راهی به کلاسهای درس رشته علوم سیاسی و درسهای مربوط به اندیشه سیاسی در اسلام و ایران نیافته است. این نوشتار میتواند گام نخست ورود منسجم و نظاممند ادب سیاسی به متون درسی و گفتگوهای دانشگاهی دانشوران سیاست در حوزه اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران باشد.
ادب سیاسی
«ادب» در لغت به معنی ظرف و حسن تناول است و ظرف در اینجا مصدر و به معنی کیاست مطلق یا ظرافت در لسان یا برائت و ذکاء قلب یا حذاقت و به تعبیر بعضی نیک گفتاری و نیککرداری است؛ و بعضی ادب را در فارسی به فرهنگ ترجمه کردهاند (دهخدا، ۱۳۱۵:۱۳۷۲). این واژه از آن رو «ادب» نامیده شده است که ادیب مردمان را به واسطه آن تأدیب میکند و آنها را به نیکیها سوق میدهد و از بدیها بازمیدارد(آیینهوند، ۱۱:۱۳۷۹)؛ اما علم ادب یا سخنسنجی در اصطلاح قدما عبارت از «معرفت به احوال نظم و نثر از نظر درستی و نادرستی و خوبی و بدی و مراتب آن» بوده است. علم ادب علمی است صناعی که اسالیب مختلفه کلام بلیغ در هر یک از حالات خود به توسط آن شناخته میشود. ثمره و فایده علم ادب، مهارت یافتن در دو فن منثور و منظوم است.۱ (دهخدا، ۱۳۱۶:۱۳۷۲)
«ادب» در سدههای دوم و سوم به هرگونه سخن نیکویی که به صورت نظم یا نثر بیان شده باشد و موجد لذتی فنی در گوینده و شنونده باشد، اطلاق میشد (آیینهوند، ۱۳:۱۳۷۹). ابومنصور عبدالملک ثعالبی نیشابوری (۴۲۹ـ۳۵۰ق) در کتاب «الامثال المسمی بالفرائد و القلائد» که با نام «العقد النفیس و نزهه الجلیس» هم شناخته میشود، با اشاره به ادب سیاسی، خود را در زمره پیشکسوتانی که به این حوزه توجه عمیقی داشتهاند، قرار میدهد.
ادب بر دو گونه است: ادب نسبت به احکام و سنتهای الهی (ادب شریعت) و ادب و آشنایی نسبت به اداره امور کشور (ادب سیاست). ادب درگونه نخست، آن است که آدمی را به ادای واجب برساند و ادب نسبت به اداره امور کشور، کمک به آبادانی میهن است و هر دو به عدالتی منتهی میشود که سلامت سلطان و عمران بلاد و آسایش و نیکوحالی مردم و کمال فضیلت و شرف بدان وابسته است؛ زیرا کسی که ترک واجب کند، به خود ظلم کرده و کسی که در کشور فساد کند، بر دیگران ستم کرده است.۲(ثعالبی،۲:۱۳۴۸)
ابومنصورعبدالملک ثعالبی سپس در هشت باب، نزدیک به هزار جمله ادیبانه را ذکر میکند. جملاتی کوتاه برای آنکه به ذهن سپردنشان آسان باشد. بابهای اول تا ششم و باب هشتم به مسائل اخلاقی همچون ترک دنیا، شرف علم، نزاکت زبان، تهذیب نفس، فضائل اخلاقی، خوشرفتاری و بلاغت اختصاص یافته و تنها باب هفتم در زمینه خوشتدبیری و سیاست تنظیم شده است. باب هفتم با این عبارت که «تباهکنندة امرا، بدی رفتار و تباهکنندة وزرا، پستی باطن و تباهکنندة سپاه، سرپیچی، و تباهکنندة رعیت ترک عادت است»، آغاز میشود و با «چهار کس از چهار چیز بینیاز نمیشود: رعیت از سیاست، سپاه از ریاست، عقیده از مشورتخواهی و نیت از استخاره»، پایان مییابد.
گونهشناسی شعر در سپهر سیاست
برای شناخت بهتر کارکردهای سیاسی ادب، شایسته است انواع شعر و ادب دستهبندی و از هر کدام نمونهای بیان شود. گفتنی است که ملاک قرار گرفتن یک شاعر در یک گونه شعری، «اغلبیت» است؛ به این معنا که یک مفهوم یا کارکرد سیاسی در شعر او غالب و برجسته است و نه آنکه سپهر اندیشه شعری او تنها به این مفهوم و یا کارکرد محدود است. براین اساس ادب سیاسی به ادب حماسی و میهنی، ادب انتقادی، ادب اصلاحی، ادب تمجیدی و درباری، ادب مقاومت و طنز سیاسی ـ اجتماعی تقسیم میشود. از آنجا که این تقسیمبندی جنبه قیاسی یا استقرایی ندارد، میتواند تغییر کند و اصلاح شود.
ادب یا شعر حماسی و میهنی:
فردوسی (۴۱۱ـ ۳۲۹ق؛ ۳۹۷ـ ۳۱۹ش، ۱۰۲۰ـ۹۴۰م): محمد عوفی در «لبابالالباب» به عنوان نخستین شرح حال و تذکره شاعران پارسیگوی که در سال ۶۱۸ق تألیف شده است، فردوسی را چنین معرفی میکند: «فردوسی که فردوس فصاحت را رضوان و دعوی بلاغت را برهان بود، مقتدای ارباب صنعت و پیشوای اصحاب فطنت و مصداق این معنی «شاهنامه» تمامست که ابتدای آن را دقیقی کرده است و بیستهزار بیت از آن جمله گفته دقیقی است و شصتهزار بیت دیگر فردوسی گفته و داد سخن بداده و برهان فضل نموده و جمله گذشتگان را در خجلت انداخته و آیندگان را در تکوپوی فکرت افکنده و کمال صنعت در آن است که از اول تا آخر بر یک نسق رانده است و بر یک شیوه گفته و مختتم او ذوق مفتتح دارد و این کمال قدرت و غایت استادی بود.» (عوفی، ۲۶۹:۱۳۳۵)
فردوسی همانند یک مصلح اجتماعی دو عامل مهم را مایه زوال تدریجی ایران زمین تشخیص میدهد: یکی عربگرایی و عربزدگی مفرط و دیگری تسلط ترکانِ ایلیاتی بر ایران؛۳ از اینرو میکوشد با جدا کردن اسلام از عربیت و پذیرفتن اسلام، عربیت را نفی کند؛ و از سوی دیگر در زمانهای که ایران مورد تاختوتاز ترکان قرار گرفته بود، فرهنگ سیاسی ایرانشهری را زنده نگاه دارد و روحیه سلحشوری را به ایرانیان بازگرداند. فردوسی پس از این آسیبشناسی، به آیندهسازی رو میآورد. شاهنامه به ترسیم جامعهای آرمانی پرداخته که ایران و اسلام در کنار یکدیگر آرام گرفتهاند. مهمترین ویژگیهای آرمانشهر فردوسی عبارت است از:
۱ـ خِرد
فردوسی از نخستین بیت شاهنامه، اهمیت خرد را یادآور میشود و در میان مخلوقات خداوند، خرد را بر کیوان و ستارگان و حتی صفت رزاقیت خداوند برتری میدهد (فردوسی، ج۱، ۱۳۸۹، دیباچه: ۳):
به نام خداوند جان و خـرد
کزین برتر انـدیشه بـرنگذرد
خداوند نام و خداوند جـای
خداوند روزیده و رهنمای
خداوند کیوان و گردانسپهر
فـروزندة ماه و ناهید و مهر
فردوسی سپس بر اهمیت دانش تأکید میکند:
تــوانـا بـود هــر که دانـا بود
ز دانـش دل پــیـر بـرنــا بــود
ازین پرده برتر سخن، گاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
وی به این مقدار بسنده نکرده است و بعد از ستایش خداوند، و پیش از آنکه آفرینش عالم و انسان و آفتاب و ماه را بیان کند و حتی پیش از ستایش پیامبر(ص) و نیز ستایش امیرک منصور و سلطان محمود، به ستایش خرد میپردازد تا اهمیت خرد را در نزد خوانندگان برجسته سازد (فردوسی، ج۱، گفتار در ستایش خرد: ۵ـ۴):
کنون ای خـردمنـد، ارج خـرد
بـدین جـایگه گفـتن اندر خــورد
خرد بهتر از هرچـه ایـزد بـداد
ستـایــش خــرد را بــهْ از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشــای
خرد دست گـیرد به هر دو سـرای
از او شادمانی و زویت غمیست
و زویت فزونی و هم زو کمیست
خرد تیره و مـرد روشـنروان
نبـاشـد هـمی شـادمان یـک زمان
…کسی کو خرد را ندارد به پیش
دلش گردد از کردة خویش ریش
… ازویی به هر دو سرای ارجمند
گسسـتهخـرد پـای دارد به بنـد
خرد چشم جان است چون بنگری
که بیچـشم شادان جهان نسپَری
نخستآفرینش، خرد را شـناس
نگهبان جانست و آنِ سه پـاس:
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
کزین سـه بـوَد نیـک و بد بیگمان
خرد را و جان را که داند سُتود؟
و گر مـن ستایم، که یـارد شُنود؟
… به دانش ز دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
۲ـ دادگری
در بخش ابتدایی وصیت اردشیر بابکان به شاپور میخوانیم (فردوسی، ج۶، ۲۳۰):
جهان راست کردم به شمشیرِ داد
نـگـه داشـتـم ارجِ مـردِ نــژاد
و در بخش پایانی دیگر بار فردوسی به داد و خرد باز میگردد (فردوسی، ج۶، ۲۳۶):
ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پـود
در جای جای شاهنامه میتوان سفارش شدن پادشاهان به خردورزی و دادگری را دید. برای نمونه، زمانی که کیخسرو پادشاهی را رها میکند و تخت را به لهراسب میسپارد، به او سفارش میکند: (فردوسی، ج۴، گفتار اندر پادشاهی دادن کیخسرو لهراسب را: ۳۵۸)
سـپردم تو را پـادشاهی و گـنج
از آن پس که بردم بسی درد و رنـج
مگردان زبان زین سپس جز به داد
که از داد باشی تو پیروز و شــاد
مـکــن دیـو را آشنـا بـا روان
چو خواهی که بختت بماند جوان
خردمنـد باش و بی آزار بـاش
همیشـه زبـان را نـگـهـدار بـاش
۳ـ نژاد ایرانی
یکی از ویژگیهای مهم فرمانروای آرمانی فردوسی، ایرانیتبار بودن اوست. این تأکید میتواند به معنای آن باشد که فردوسی تسلط دیگران بر ایران را برنمیتابد. با مهاجرت قبایل زردپوست و سپس یورش مغولان، دوره دیگری در تاریخ ایران آغاز شد. با استوار شدن پایههای فرمانروایی آنان در ایرانزمین و دین قشریمسلکی که آنان را به متحد طبیعی دستگاه خلافت تبدیل میکرد، خردورزی به خطری بزرگ تبدیل شد و عصر زرین فرهنگ خردگرای ایرانی به پایان رسید (طباطبایی، ۴۵۶:۱۳۸۲). فرهنگ باستانی ایرانشهری بر عناصری همچون وحدت در عین کثرت (که در اصطلاح شاه شاهان متجلی است و هویتهای متنوع و متکثر موجود در امپراتوری هخامنشی را بدون آنکه حذف یا سرکوب کند به سوی وحدت امپراتوری سوق میدهد)، حکومت قانون و نهاد وزارت (که مانع خودکامگی پادشاه میشد) و نیز تساهل مذهبی و دوری از تعصب، استوار بود که کموبیش در حکومتهای سامانی و آلبویه ادامه یافت؛ اما با به قدرت رسیدن غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان و… فرهنگ ایرانی حکمرانی در معرض تهدید جدی قرار گرفت و به سلطنتی خودکامه مبتنی بر برداشت قشری و اشعری از دیانت استوار شد.
سرایندة خردنامه ایرانی، پیش از همه، نشانههایی از آغاز این انحطاط را دیده بود و نامه معروف او را باید نخستین مقاومت جدی ادبی در برابر این روند دانست. با فردوسی، آگاهی ملی ایرانیان از قلمرو اندیشه خردگرا به حوزه ادب فارسی انتقال پیدا کرد و تصاویر خیال شعر فارسی جایگزین دستگاه مفاهیم عقلی شد. در واقع با پایان عصر زرین ادب خردگرای ایرانی، عصر زرین ادب فارسی آغاز شد. از اینرو شاعرانی چون فردوسی، خیام، سعدی و حافظ امانتداران عناصر آگاهی ملی در ایران بودهاند. در آن روزگار سخت که فلسفه تاریخ ایران در قلمرو اندیشه خردگرا ناممکن شده بود، این شاعران، فلسفه تاریخ ایران را از قلمروی به قلمرو دیگر انتقال دادند تا شالوده استواری برای تداوم آگاهی ملی فراهم آورند (طباطبایی، ۴۴۷:۱۳۸۲ و ۴۵۳ و ۴۵۶ و ۴۵۷). تأکید فردوسی بر نژاد ایرانی را نباید با نظریههای نژادگرایانة کنت دوگوبینوی فرانسوی، فیخته و ترایچکه آلمانی، جیوبرتی ایتالیایی، گومپلویچ لهستانی و چمبرلن انگلیسی۴ یکی دانست. تلاش فردوسی دفاع از فرهنگ ایرانی و ایرانشهری است.
پینوشتها:
۱٫ برای ادب، تعاریف و معانی دیگری نیز ذکر شده است که علاقهمندان به لغتنامه دهخدا مراجعه نمایند.
۲٫ و اری الادب ادبان، ادب الشریعه و ادب سیاسه. فادب الشریعه ما ادی الی قضاء القرائض و ادب السیاسه، ما اعان علی عماره الارض و کلاهما یرجعان الی العدل و السیاسه للدین، بهما سلامه السلطان و عماره البلدان و صلاح الرعیه و کمال المروه.
۳٫ آنچه در باب ترکان گفته میشود، نه به این قوم، بلکه به شیوه زیست و معیشت کوچنشینی و ایلیاتی آنان ارتباط دارد؛ چنانچه این مهم را ابنخلدون بهخوبی بررسی و تفاوتهای عمران بدوی و حضری را آشکار کرده است. از نظر او بادیهنشینان متأثر از شیوه معاش خود، از شهرنشینان تندخوتر و خشنتر و به دلیل نزدیکی به طبع و فطرت اولیه، به خیر و نیکی نزدیکترند. روحیه تندخویی و خشونت، آنها را به ویرانی اسباب تمدن سوق میدهد (ابن خلدون، ۱۳۵۲).
۴٫ برای آشنایی با چکیده نظریات این اندیشمندان، رک: کتاب اصول علم سیاست، ابوالقاسم طاهری ص۱۰۵ـ ۹۸٫
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید