1394/2/19 ۰۹:۵۹
ممکن است براى یک نفر شیعه در ابتدا این مطلب به همین شکل مطرح شود، بگوید «ما براى کارهایى که بعد از پیغمبر در زمان خلفا شده است، هیچ ارزشى قائل نیستیم و هیچ ضمانتى نداریم که آنها درست باشد؛ کار غلطى بوده کهکردهاند، نمىبایست بکنند و کردند، این به اسلام مربوط نیست.»
ولى البته براى ما شیعه هم گفتن این مطلب آسان نیست؛ براى اینکه تاریخ نشان مىدهد که امیرالمؤمنین با این جنگها مخالفت نکرده. درست است که امیرالمؤمنین خودش در این جنگها شرکت نکرده ـ چون آن شرکت کردن از نظر مسئله امامت و خلافت یک مفهوم خاصى پیدا مىکرد؛ یعنى اگر على به صورت یک سرباز یا فرمانده شرکت مىکرد، در واقع یک امضاى خیلى کلى از مسئله خلافت و امامت و بیش از همکارى بود؛ ولى مىدانیم که آن اخصّ خواص امیرالمؤمنین که ما شک نداریم که آنها بدون دستور و اجازه و رضایت امیرالمؤمنین شرکت نمىکردند، آنها در این جنگها شرکت کردند و على هم اگر همکارى به شکل سربازى نمىکرد، به شکلهاى دیگر مىکرد؛ یعنى در شوراها شرکت مىکرد و نظر مىداد. و محال بود که امرى از نظر اسلام حرام باشد و دیگران مرتکب بشوند، بعد على در شوراى آنجا شرکت کند و نظر بدهد.
پس به این شکل هم نمىشود گفت که همه جنگهاى صدر اسلام ضد اسلامى بوده است و ما هیچ ضمانت و دلیلى بر صحت و مشروع بودن آنها نداریم، بلکه همه آنها را نامشروع مىدانیم.
البته نقطه مقابل هم هست، نمىخواهیم بگوییم هر کارى که هر سردارى در صدر اسلام کرده یک کار مشروع بوده؛ چون در زمان خود پیغمبر هم احیاناً سردارها کارى مىکردند که پیغمبر از آن کار تبرّى مىجست. یک وقت مثلاً فرمانده یک لشکر یا یک سرباز کارى را به اشتباه یا تحت تأثیر طغیان احساسات و یا کینههاى قدیمى و شخصى مىکرد که خلاف بود و حتى پیغمبر تبرّى مىجست. نظیر قضیه خالد ولید.
خالد ولید که یکى دو سال هم بیشتر نبود که مسلمان شده بود و سردار خیلى لایقى بود، در فتح مکه شرکت داشت. مىدانید که مکه راههاى مختلفى از شمال وجنوب و شرق و غرب دارد و از درون درهها هم باید آمد. پیغمبر کوشش داشت که مکه بدون خونریزى فتح شود. دستور داد که فلان فرمانده با لشکرش از فلان راه بیاید، دیگرى از راه دیگر، و دستور اکید داد که خونریزى نشود. خالد ولید ظاهراً مأمور بود که از قسمت جنوب وارد شود. او طبعاً آدم سفّاک خونریزى بود، زود و به هر بهانهاى دست به شمشیر مىبرد. گویا از راهى که او وارد مىشود، یک مقاومتى شده بود، این هم دست به شمشیر برده بود و یک تا پنج نفر را کشته بود. به پیغمبر اکرم خبر دادند. پیغمبر اکرم خیلى ناراحت شد و منع شدید کرد که این کار دیگر تکرار نشود. مکرر مىگفت: «خدایا، من به تو پناه مىبرم، خدایا من بیزارى مىجویم، خدایا تو مىدانى که من راضى به این کار نبودم.»
ما هم نمىخواهیم بگوییم که در جنگهایى که در زمان خلفا مىشده، هر کارى که هر سردارى مىکرده، حتماً درست بوده؛ ولى حرف این است که آیا از اول اساس این کار نامشروع بوده؟ از نظر ما که شیعه هستیم، آیا مىتوانیم این حرف را بزنیم که ما مسئول جنگهاى بعد از پیغمبر نیستیم، چون این جنگها را خلفا انجام دادند و ما خلفا راقبول نداریم، پس هرچه کردهاند، از اساس و ریشه غلط بوده، اصلاً حرام بوده و چنین کارى درست نبوده است؟
این طور نیست. ما دلیل داریم که امیرالمؤمنین همان جنگهاى زمان خلفا لااقل تا زمان عمر و اول زمان عثمان را امضا کرده است، به دلیل شرکتش در شوراها و به دلیل شرکت اصحاب خاصش از قبیل عمار و ابوذر و حتى سلمان در این جنگها، و بعضى مدعى هستند ـ که این البته از نظر تاریخى ثابت نیست ـ که یک یا دو بار امام حسن و امام حسین هم در این جنگها شرکت کردهاند. مالک اشتر نخعى جزو سردارهاى همین جنگها بوده، در صورتى که مالک از اول هم شیعه خیلى کاملى بود و حتى نوشتهاند از یمن که آمد، رفت پرچمش را روى خانه على کوبید و نرفت جلوى خانه ابوبکر؛ ولى معذلک در اینجنگ [شرکت کرد.] مسلم است که اگر امیرالمؤمنین مایل نبود، نمىرفت.
جنگ به معنى تجاوز جایز نیست
این مطلب را ما اول باید از جنبه عقلى یعنى از جنبه حقوق انسانى تشریح کنیم و بعد از جنبه آیات قرآنى ببینیم که در آیات قرآن چه مىفهمیم و مفسرین در این زمینه چه گفتهاند. از جنبه حقوقى و عقلى، این مطلب جاى تردید نیست که اگر جنگى به عنوان جذب کردن سرمایهها و استخدام نیروى دیگران باشد، یعنى جنگى که براى تصاحب ثروت دیگرى است، جنگى که براى تصاحب سرزمین دیگرى است، جنگى که هدفش فقط سلب استقلال از دیگران باشد و خلاصه، جنگى که هدفش یا استخدام نیروهاى دیگران و یا تصاحب [سرمایهها و] نیروهاى دیگران و هضم کردن دیگران در خود باشد، ظلم است. این را ما «تجاوز» مىگوییم. اصلاً تجاوز یعنىحق دیگرى را سلب کردن و آن حق را به خود اختصاصدادن، حقى را از دیگرى گرفتن و به خود اختصاص دادن. البته ممکن است حقى از دیگرى سلب شود بدون اینکه خودش استفاده کند، آن هم داخل در ظلم است. حق دیگرى را سلب کردن و پایمال کردن را «تجاوز» مىگویند.
به این معنا مسلّم جنگ نمىتواند جایز باشد؛ یعنى یک دین الهى که دم از عدل مىزند و مىگوید: «لقد أرسلنا رُسُلنا بالبیّنات و أنزلنا معهُمُ الکتاب و المیزان لیقوم النّاسُ بالقسط»۱۳ مىگوید من براى برقرارى عدل آمدهام و ظلم واعتداء (به تعبیر قرآن) به هر شکل را طرد مىکند و حتى در مورد کفار، مسلمانها را از اعتداء یعنى از ظلم و تجاوز بازمىدارد، معلوم مىشود این مفهوم برایش مطرح است که در یک طرف ظلم و تجاوز است و در طرف دیگر قسط و عدالت، و حتى درباره دشمن کافر هم نباید معتدى و متجاوز بود، چون ما مىبینیم مثلاً در سوره بقره مىگوید: «و قاتلوا فى سبیلالله الذین یُقاتلونکُم و لا تعتدوا انّ اللهلا یُحبُّ المُعتدین»۱۴ با اینها که با شما مىجنگند، بجنگید؛ ولى در عین حال که با همین دشمن مىجنگید، متجاوز نباشید، از حد تجاوز نکنید. (معلوم مىشود یک حدى هست که از آن حد بیشتر ظلم و تجاوز است) و خدا تجاوزکاران را دوست نمىدارد.
در مورد جنگ مسلمان با کافر و مشرک، خطاب به مسلمین مىگوید: تجاوز نکنید که خدا تجاوزکاران را دوست نمىدارد. این نشان مىدهد که این طور نیست که اسلام در مورد کافر و مشرک بگوید آنجا ظلم و عدل معنى ندارد؛ طرف که مشرک شد، دیگر هر کارى دربارهاش رواست و هیچ کارى ظلم نیست. معلوم مىشود که منطق قرآن این نیست.
یا در آیه سوره مائده شاید صریحتر از اینمىفرماید: «یا ایُّها الّذین آمنوا کونوا قوّامین للّه شُهداء بالقسط»۱۵ شاهد من در جمله بعدش است( به خاطر خداقیام کنید و به عدالت گواهى بدهید؛ در گواهیتان از عدالتمنحرف نشوید، قیامتان هم للّه باشد نه به خاطر منافعشخصى. آیه دیگرى که مىگوید: «کونوا قوّامین بالقسط شُهداء لله»۱۶ باز مفهوم آن همین است: شدیدا به عدالت قیامکنید و به خاطر خدا گواهى بدهید. هردو، امر به عدالت است و امر به این است که انسان در گواهى دادن، منافع ومصالح و امورى که براى خودش در نظر مىگیرد، در نظر نگیرد، حقیقت را در نظر بگیرد. بعد این طور مىگوید: «و لا یجرمنّکُم شنآنُ قوم على ألّا تعدلوا اعدلوا هُو أقربُ للتّقوى»۱۷ مباد که دشمنى شما با قومى سبب شود که از عدالت، منحرف و خارج شوید! در این دستور، مخاطب مسلماناناند و مورد هم کفار و مشرکینى که با آنها در حال جنگ هستند.
این آیات بعد از [صلح] حدیبیه است که مسلمین رفتند در آنجا و کفار قریش نگذاشتند اینها بروند حج کنند و این کینهاى که از قریش از این راه پیدا کردند، حتى از کینه بدر و احد بیشتر بود. در بدر که فاتح شده بودند. درست است که در اُحد کشته داده بودند، ولى در اینجا تحقیر شده بودند و اینها از این تحقیر خیلى رنج مىبردند.[با خود مىگفتند] ما آمدیم تا دم دروازه مکه، اینها ما را از دم دروازه مکه برگرداندند، که پیغمبر به هزار زحمت این صلح را به مسلمین تحمیل کرد و راضیشان کرد از آنجا برگردند. با یک خشمى اینها این صلح را پذیرفتند که حد نداشت.
وقتى از حدیبیه برگشتند، مملو از غیظ و خشم از دست کفار قریش بودند که اگر ما بر اینها مسلط شویم، مىدانیم با اینها چه بکنیم. آن وقت قرآن در همین زمینه مىگوید: «و لا یجرمنّکُم شنآنُ قوم على ألّا تعدلوا: دشمنى و کینه سبب نشود که شما از عدالت خارج شوید.» وقتىاحساسات و عقدههاى روحى خیلى زیاد شد، انسان را ازمسیر عدالت خارج مىکند؛ یعنى انسان از حد تجاوزمىکند. «اعدلوا هُو أقربُ للتّقوى: به عدالت رفتار کنید کهعدالت به تقوا نزدیکتر است.» اینها اجمالاً مىرساند که قرآن مفهوم عدالت را در مورد کافران هم لازم الاجرا مىداند.
ادامه دارد
پینوشتها:
۱٫ حدید، ۲۵٫رر ۲٫ بقره،۱۹۰٫رر ۳٫ مائده، ۸٫رر ۴٫ نساء، ۳۵٫رر ۵٫ مائده، ۸٫
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید