جهاد اسلامى و آزادى عقیده / استاد شهید آیت‌الله مرتضى مطهرى - بخش سوم

1394/2/15 ۰۷:۵۹

جهاد اسلامى و آزادى عقیده / استاد شهید آیت‌الله مرتضى مطهرى - بخش سوم

نقطه مقابل، مى‏گويند صلح خوب است. ما هم قبول داريم‏كه صلح خوب است؛ اما صلح غير از تسليم است. سلم‏خوب است، ولى تسليم بد است. صلح معنايش اين است: دو نفر يا دو قوم در شرايط متساوى بدون اينكه به تعبير قرآن بعضى بخواهند بعض ديگر را ربّ بگيرند و بعضى‏ بخواهند بعض ديگر را عبد بگيرند (و لا يتّخذ بعضُنا بعضاً ارباباً من دون ‌الله)1 مى‏خواهند با همديگر به اصطلاح‏ امروز همزيستى مسالمت‏آميز يعنى همزيستى با احترام‏ متقابل داشته باشند.

صلح غير از تسليم است

نقطه مقابل، مى‏گويند صلح خوب است. ما هم قبول داريم‏كه صلح خوب است؛ اما صلح غير از تسليم است. سلم‏خوب است، ولى تسليم بد است. صلح معنايش اين است: دو نفر يا دو قوم در شرايط متساوى بدون اينكه به تعبير قرآن بعضى بخواهند بعض ديگر را ربّ بگيرند و بعضى‏ بخواهند بعض ديگر را عبد بگيرند (و لا يتّخذ بعضُنا بعضاً ارباباً من دون ‌الله)1 مى‏خواهند با همديگر به اصطلاح‏ امروز همزيستى مسالمت‏آميز يعنى همزيستى با احترام‏ متقابل داشته باشند.

اما اگر از يك طرف هجوم باشد و طرف ديگر به او تسليم شود؛ او مى‏خواهد بيايد مالش را بگيرد، جانش را بگيرد، ناموسش را از بين ببرد، سرزمينش را بگيرد، استقلالش را بگيرد، اين بگويد من طرفدار صلحم هر چه ‏مى‏خواهيد ببريد، ببريد؛ استقلال را مى‏خواهيد بگيريد، بگيريد؛ ما طرفدار صلح هستيم، ثروت ما را مى‏خواهيد ببريد، ببريد ما طرفدار صلح هستيم، زن و بچه‏مان را مى‏خواهيد تجاوز كنيد، تجاوز كنيد ما طرفدار صلح ‏هستيم؛ اين، طرفدار تسليم بودن و طرفدار ذلت بودن ‏است.

پس طرفدار صلح بودن غير از طرفدار تسليم بودن است. همان طور كه ظلم، بى‏شرافتى و ضد انسانى است، انظلام‏ هم بى‏شرافتى و ضد اسلامى است. پس آن اصل كه ‏مى‏گويند «در دين نبايد قانون جنگ باشد، دين بايد طرفدار صلح باشد»، ما مى‏گوييم اسلام دين صلح است و دين جنگ هم طرفدار صلح است هم طرفدار جنگ. طرفدار صلح است در شرايطى كه به‏ اصطلاح امروز با احترام متقابل باشد. طرفدار جنگ است‏ در صورتى كه طرف متهاجم است، به شكل خاصى مهاجم‏است؛ اسلام مخالف با تهاجم است.

[درادامه آيات سوره حج] تأكيد مى‏كند بجنگيد با اينها، خدايارى مى‏كند هر كه خدا را يارى كند: «و لينصُرنّ ‌الله من ينصُرُهُ انّ‌الله لقوىٌّ عزيز».2 اين گونه جنگ كردن‏يارى كردن خداست. بعد توضيح مى‏دهد كه: ولى شما اگر بر زمين مسلط شويد، مثل آنها رفتار نمى‏كنيد: «الّذين ان مكّنّاهُم فى ‏الارض اقامُوا الصّلوه‌ و آتوُا الزّكوه‌ و امروا بالمعروف و نهوا عن المُنكر و للّه عاقبه‌ُ الامور»3 مردمى كه اگر ما اينها را مسلط كنيم و اختيار حكومت را به آنها بدهيم، اينها ديگر از اين كارها نمى‏كنند. برعكس، نماز را زنده مى‏كنند كه نماز هميشه رمز پيوند انسان است با خدا، زكات را مى‏دهند كه زكات رمز پيوند خوب انسانهاست با يكديگر، امر به معروف مى‏كنند كارهاى خوب را اشاعه مى‏دهند، نهى از منكر مى‏كنند، با كارهاى بد مبارزه مى‏كنند، و عاقبت ‏همه چيز هم با خداست.

اين يك سلسله آيات؛ آيات ‏ديگرى هم داريم. اين آيات، جهاد را در شرايطى اجازه مى‏دهد وآن آيات [به طور] مطلق؛ آيا اينها با همديگر ضد است؟ نه، اين يك قاعده‏اى است كه در محاورات قانونى‏ مى‏گويند، در علم اصول هم مى‏گويند كه اگر يك مطلق ‏داشته باشيم و يك مقيّد، هميشه مطلق حمل به مقيد مى‏شود؛ يعنى اگر گوينده‏اى يك جمله را يك جا مطلق ‏گفت و يك جاى ديگر مقيد، اين مقيد توضيح‌دهندة‏ مفهوم آن مطلق است. مثل اين است كه اگر شما به يك نفر گفتيد «به فلانى احترام كن»، دفعه ديگر گفتيد «فلانى اگر فلان‏ كار را كرد، به او احترام كن»، اين دو جمله را عرضه بداريد، نمى‏گويند شما متناقض گفتيد، مى‏گويند جمله دوم مفسرجمله اول است. هميشه مطلق‌ها بايد حمل به مقيدها بشودو در واقع مطلقها را با اعتماد به مقيدها مى‏گويند.

 

پرسش و پاسخ

فرموديد كه اسلام تهاجم ندارد وتدافع دارد؛ ولى مى‏بينيم تعداد زيادى از جنگهاى صدر اسلام به شكل تهاجم بوده.

استاد: ما هنوز اين را به طور مستوفى بحث نكرده‏ايم، مسائل را طرح كرده‏ايم. اول مى‏خواهيم از قرآن ‏استنباط كنيم، ببينيم از قرآن چه استفاده مى‏شود؟ آيا قرآن ‏اجازه تهاجم به غير مسلمان را مطلقاً مى‏دهد، يا در شرايط خاصى اجازه مى‏دهد؟ در اين صورت شرايطش ‏چيست؟ يك موردش اين بود كه مورد تهاجم دشمن قرار بگيريد، موارد ديگرى هم هست. بحث اين است كه اين ‏اجازه، مطلق نيست. يكى ديگر از آن موارد ـ كه بعد عرض مى‏كنيم ـ اين است كه ممكن است ما شخصاً خودمان مورد تهاجم يك دشمن قرار نگيريم، ولى‏مسلمانانى مورد تهاجم و شكنجه كفارى قرار بگيرند، آن‏وقت ما براى نجات آنها مجاز هستيم كه برويم بجنگيم. سرزمين ما را از ما نگرفته‏اند و ما را از سرزمين خودمان ‏اخراج نكرده‏اند، ما را تحت ظلم و شكنجه قرار نداده‏اند ولى اين كار را به سر يك عده ديگر آورده‏اند؛ آيا اينجا اسلام اجازه جهاد مى‏دهد يا نمى‏دهد؟ اين هم خودش‏يك شكل جهاد است.

يك شكل ديگرش اين است كه يك دستگاهى‏ مانعى براى نشر دعوت اسلامى در ميان توده مردم به‏ وجود آورده كه ما اگر بخواهيم اسلام را در ميان توده مردم‏ برسانيم، راهى نداريم جز اينكه آن دستگاه حاكم را بزنيم‏تا مردم در شنيدن دعوت آزاد باشند. بحث ما در اين بود كه [مسيحيان] مى‏گويند: «اسلام مى‏گويد به طور مطلق‏ هر كس كافر است، برويد با او بجنگيد.» حال فرض كنيم ‏سرزمينى در دنيا سراغ داشته باشيم ـ كه تا حالا چنين‏سرزمينى وجود نداشته ـ كه در آن مردمى زندگى مى‏كنند كه مسلمان نيستند، خواه يكى از اديان آسمانى را داشته ‏باشند يا اصلاً مادى هستند و چيزى را پرستش نمى‏كنند ويا بت‏پرست‏اند، ولى هيچ مانعى هم از نشر دعوت در آنجا وجود ندارد يعنى دولتى كه بر آنها حكومت مى‏كند، وقتى‏ما مى‏رويم به آن دولت مى‏گوييم كه مى‏خواهيم بياييم‏ اسلام را در اينجا تبليغ كنيم، آزاد هستيم يا نه؟ مى‏گويد آزاديد؛ ما از نظر مذهب آزادى داده‏ايم، برويد واقعاً مردم ‏را تبليغ كنيد، هر كس خواست، مسلمان شود هر كس ‏نخواست، مسلمان نشود.

اگر ما گفتيم با هر كافرى مى‏شود جنگيد، با ‏چنين مردمى هم بايد رفت جنگيد؟ اما اگر گفتيم [جنگيدن با كافر شرايطى دارد؛] اينجا كه چنين ‏مردمى نه با ما جنگ دارند نه بر مردمى ظلم و ستم كرده‏اندكه ما براى نجات آن مردم برويم و نه حكومتشان آمده‏ سد و مانعى براى نشر و دعوت ايجاد كرده كه بگوييم حكومت را بايد بزنيم تا مردم را آزاد كنيم، اينجا حق نداريم بجنگيم.

 

دفاع از حقوق انسانى

بحث ما درباره جهاد اسلامى و ماهيت و هدف و حدود وشرايط اين دستور بود. اين مسئله از مهمترين مسائلى‏است كه درباره آن جار و جنجال، زياد راه افتاده است و اسلام را به عنوان اينكه دين شمشير و دين زور است، متهم ‏كرده‏اند. آيات مربوط به جهاد در قرآن زياد است. در چندين سوره از سور قرآن اين مطلب طرح شده است و چون آيات زيادى در اين موضوع هست، ممكن است ‏كسى به [استناد] مفهوم يك آيه بدون توجه به آيات ديگر، نظرى بدهد كه با مجموع آيات قابل انطباق نباشد. ما اگر بخواهيم نظر اسلام را درباره جهاد بدانيم و بفهميم، بايد ابتدا به مجموع آيات قرآن، بعد به سيره وروش پيغمبر مراجعه كنيم و در مرحله بعد به فقه اسلامى‏كه ببينيم فقه اسلامى اساساً جهاد را چگونه قانونى‏مى‏داند.

بعضى ـ كه البته مقصودم علماى اسلامى نيست بلكه‏ بيشتر، مسيحي‌ها كه اسلام را به عنوان دين شمشير مى‏دانندو معرفى مى‏كنند ـ مى‏گويند اساساً تز اسلام در باب جهاد اين است كه بايد شمشير برداشت و سراغ مردم رفت و به ‏آنها گفت يا بايد عقيده اسلام را بپذيريد و يا كشته شويد؛ مردم را بايد ميان كشته شدن و انتخاب دين اسلام مخيّركرد، ديگر غير از اين چيزى نيست.

بعضى ديگر برعكس، درست در جهت مخالف اين‏مطلب اظهارنظر مى‏كنند و مى‏گويند: اساساً جهاد در اسلام‏ فقط جنبه دفاعى دارد و بس، و به آيات زيادى از قرآن ‏استدلال مى‏كنند كه در اين آيات زمينه جهاد را فقط دفاع ‏ذكر كرده است، يعنى به دليل اينكه مورد تجاوز قرار گرفته‏ايد، شمشير به دست بگيريد.

مى‏گوييم آيا اين با همه جهادهاى اسلامى، چه در صدر اسلام در زمان پيغمبر و چه بعد از پيغمبر، قابل ‏انطباق است؟ پس جهادهايى كه مسلمين بعدها مى‏كردند، مثل جهادهاى زمان خلفا و آنجا كه مسئله دفاع مطرح ‏نبود، يعنى مورد حمله و تهاجم قرار نگرفته بودند، آيا اين ‏جهادها همه عملهاى ضد اسلامى بوده است؟ ممكن است ‏براى يك نفر شيعه در ابتدا اين مطلب به همين شكل ‏مطرح شود، بگويد «ما براى كارهايى كه بعد از پيغمبر در زمان خلفا شده است، هيچ ارزشى قائل نيستيم و هيچ ‏ضمانتى نداريم كه آنها درست باشد؛ كار غلطى بوده كه‏كرده‏اند، نمى‏بايست بكنند و كردند، اين به اسلام مربوط نيست.»

ولى البته براى ما شيعه هم گفتن اين مطلب آسان ‏نيست؛ براى اينكه تاريخ نشان مى‏دهد كه اميرالمؤمنين با اين جنگها مخالفت نكرده.

ادامه دارد

پي‌نوشتها:

1. آل‏عمران، 64. 2. حج،40. 3. حج، 41.

اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: