1394/2/6 ۱۳:۰۱
مال و ثروت خودبخود نعمت و دولت نیست، نعمت آنست که قوه و قدرت بر تحصیل مال و استفادۀ از آن داشته باشیم و برای مملکت هم فقر واقعی فقر مال نیست، فقر رجال است که موجب بیقابلیتی ملت میشود و قابلیت ملت جز به وسیلۀ دانایی و هنرمندی نتواند بود، و ملت دانا و هنرمند نمیشود مگر این که افراد دانشمند با لیاقت فراوان داشته باشد، بنا براین از جمیع خدماتی که صاحباختیاران مملکت ما در این دوره کردهاند آن که بیشایبه و شبهه مفید خواهد بود اقداماتی است که در تربیت جوانان وطن کرده و میکنند
آقایان عزیز را باید مسبوق سازم که مترقب نباشند که برای ایشان کنفرانس منقح مرتبی ایراد کنم زیرا که آقای وزیر مختار غفلتاً از من این تقاضا را کردند و من با آن که سفری هستم و مجال نبود تهیۀ کار را ببینم، به دو جهت قبول کردم:
یکی این که امتناع از قبول تقاضای ایشان را جایز نمیدانستم، دیگر این که خواستم در سعادت روشن ساختن ذهن ابناء وطن هر چند به قدر قلیلی باشد شرکت کنم، زیرا به عقیدۀ من خدمتی که مسلماً و بیشبهه میتوان امروز به مملکت ما کرد نسبت به معارف است، هر خدمت دیگر از هر قبیل باشد ممکن است محل تردید شود که آیا مفید است یا نیست الا خدمت به معارف؛ چه سعادت و ترقی و آبادی و شرف و شوکت مملکت میسر نمیشود مگر این که ملت قابل باشد و در این خصوص احوال ملل کاملاً مانند احوال افراد است.
یقیناً میدانید و شاید که موارد عدیده در خاطر داشته باشید از اشخاصی که با کمال جد و جهد برای فرزندان خود مال و ثروت فراوان جمعآوری کرده و نقدینه و جواهر و ملک و خانه و باغ و اثاثه و غیرها تهیه دیده و به میراث گذاشتهاند، اما در تربیت آنها کوتاهی نموده یا موفق نشدهاند. پس آن فرزندان در اندک زمانی تمام آن مال و نعمت را تلف کرده و به زودی مجبور به خدمتگزاری اشخاصی شدهاند که شاید پدرانشان خدمتگزار پدران آنها بودهاند، و شیخ بزرگوار ما سعدی شیرازی این معنی را به بهترین عبارت ادا فرموده که میگوید:
وقتی افتاد فتنهای در شام هر یک از گوشهای فرارفتند
پسران وزیر بیدانش به گدایی به روستا رفتند
روستازادگان دانشمند به وزیری پادشا رفتند
و برای صدق این مدعا نسبت به اقوام و ملل هم میتوانم گواهی از آنچه برأیالعین دیدهام بیآورم، و آن این است که در ایام جنگ بینالملل به مناسبتی که نمیخواهم در اینجا بیان کنم به مملکت ما پول فراوان وارد شد به طوری که دو سال بعد از خاتمۀ جنگ که من از اروپا به ایران مراجعه میکردم از قسمتی از مملکت خودمان که عبور مینمودم به چشم خود دیدم که در بازارها طلا فراوانتر از نقره و اسکناس بود، اما چون ملت ایران استعداد نداشت که آن وجوه را بکار بیندازد و از آنها استفاده کند چیزی نگذشت که همۀ آن طلاها از ایران بیرون رفت و اگر هم بیرون نمیرفت و میماند ثمر نداشت زیرا که طلا و نقره فینفسه فایده ندارد و انتفاع از آنها در صورتی حاصل است که در راه صحیح مصرف شود.
اگر به خاطر داشته باشید شیخ اجل شیراز در کتاب بینظیر بوستان حکایتی نقل میکند که منتهی به این دو شعر میشود:
زر از سنگ خارا برون آورند که با دوستان و عزیزان خورند
زر اندر کف مرد دنیا پرست هنوز ای برادر به سنگ اندر است
در مورد مللی که از طلا و نقره نمیتوانند استفادۀ صحیح کنند، باید گفت از بودن سنگ هم بدتر است زیرا برای استخراج و تهیه و ضرب سکه زحمت کشیده نشده و ثروتهای دیگر به مصرف نرسیده و مفاسد بسیار نیز که نتیجۀ وجود نفوذ است حاصل نگردیده است.
در هر حال مال و ثروت خودبخود نعمت و دولت نیست، نعمت آنست که قوه و قدرت بر تحصیل مال و استفادۀ از آن داشته باشیم و برای مملکت هم فقر واقعی فقر مال نیست، فقر رجال است که موجب بیقابلیتی ملت میشود و قابلیت ملت جز به وسیلۀ دانایی و هنرمندی نتواند بود، و ملت دانا و هنرمند نمیشود مگر این که افراد دانشمند با لیاقت فراوان داشته باشد، بنا براین از جمیع خدماتی که صاحباختیاران مملکت ما در این دوره کردهاند آن که بیشایبه و شبهه مفید خواهد بود اقداماتی است که در تربیت جوانان وطن کرده و میکنند، و هر کسی در این راه مساعدت و مدد کند میتواند خرسند باشد، این است که من هم خواستم از این خرسندی بهره داشته باشم الا این که چون از پیش چیزی تهیه نکردهام ناچار مطالبی به طور مشوش و پراکنده خواهم گفت و در واقع برای شما قدری به طور خودمانی صحبت خواهم کرد.
***
موضوع گفتگو جامعۀ ملل است که به فرانسه Société les Nations و به انگلیسی League of Nations میگویند و مؤسسۀ جدیدی است که در نتیجۀ جنگ بزرگ و صلح و رسایل تأسیس شده، و امسال سال دهم تأسیس آن بود. البته میدانید که جامعۀ ملل عبارتست از پنجاه و پنج دولت که بر طبق یک اساسنامه که صدر عهدنامه و رسایل گذشته شده با یکدیگر برای صلح و امنیت عالم همکاری در امور مشترکه ملل مجتمع شدهاند، و نمایندگان آن دول سالی یک مرتبه در ماه سپتامبر در ژنو مجلس میکنند و این مجلس را مجمع عمومی جامعۀ ملل میگویند Assemblée générale و در ظرف سه چهار هفته در امور مهمۀ بینالملل مذاکرات به عمل میآورند، و دستورها صادر مینمایند.
به علاوه جامعۀ ملل یک هیئت دیگر دارد که شورای جامعه میگویند Coneil de la société des nations و عبارت از نمایندگان چهارده دولت است و هر سال سه یا چهار مرتبه منعقد میشود و دستورهایی که مجمع عمومی صادر نموده یا مطالب دیگری را که اساسنامۀ جامعه بر عهده آنها محول ساخته تحت بحث و رسیدگی درمیآورند و تصمیماتی میگیرند.
از این گذشته جامعۀ ملل یک ادارۀ دائمی دارد که ما دارالانشاء général Secrétariat میخوانیم و ادارۀ مهمی است مرکب از اشخاص قابل لایق از همۀ ملل که یک نفر از آنها ایرانی است و کارهای جامعه را برای شوری و مجمع عمومی تهیه میکند.
در حقیقت اگر بخواهیم تشکیلات جامعه را به تشکیلات یک دولت تشبیه کنیم دولی که عضو جامعه هستند به منزلۀ افراد ملتاند. و مجمع عمومی که مرکب از نمایندگان کل دول است مانند مجلس ممالک است، که هیئت مقننه باشد. دارالانشا جامعه به منزلۀ وزارتخانهها است، و شورای جامعه در حکم هیئت وزراء که هیئت مجریه میشود، و برای تکمیل مرام یک محکمه قضاوت بینالملل نیز برای رسیدگی به مرافعات بین ممالک دارد و بنا بر این هیئت قضائیه آنست. کمیسیونهای دائمی و موقتی هم برای مسائل مختلفه هست که ذکر آنها موجب طول کلام خواهد بود.
در این زمینه فقط چیزی که اضافه میکنم این است که شورای جامعه که مرکب از چهارده عضو است پنج عضو آن دائمی است که عبارت است از فرانسه و انگلیس و ایتالیا و آلمان و ژاپن، و نه عضو (غیر)دائم که مدت عضویت آنها سه سال است، و هر سال سه عضو اعضاء موقتی خارج و سه عضو دیگر انتخاب میشوند.
سال گذشته دولت ایران به عضویت شوری انتخاب شد و چون در هر دورۀ اجلاسیه یکی از اعضاء رئیس شوری میشود در دوره ماه سپتامبر گذشته این جانب که نمایندۀ ایران هستم سمت ریاست داشتم و تا ماه ژانویه که موقع انعقاد دورۀ آینده است به ریاست باقی خواهم بود، و چون مرسوم است که مجمع عمومی سالیانه در تحت ریاست شوری افتتاح شود در این نوبت مجمع عمومی را هم من افتتاح کردم، و چون مقرر شده بود که سنگ اول عمارتی که در ژنو برای جامعۀ ملل میسازند در موقع دورۀ دهم مجمع گذاشته شود بر حسب اتفاق افتخار شرکت در این امر نیز به مناسبت ریاست نمایندۀ ایران در شوری نصیب این جانب گردید.
حال ببینیم مقصود از جامعۀ ملل چیست و چرا و چگونه تشکیل شده است.
برای این که مطلب بهتر روشن شود خوبست مقدمة به شما یادآوری کنم که این اوقات در روابط بینالملل دو مسلک مختلف ظهور کرده است که در زبانهای اروپایی یکی را ناسیونالیسم Nationalisme و دیگری را انترناسیونالیسم internationalisme میگویند، و در این مورد ناسیونالیسم به آن معنی نیست که ما به آن مأنوس بودهایم که عبارت از ملتپرستی و نقطۀ مقابل استبدادپرستی است و در این جا مقصود از ناسیونالیسم خودپرستی است منتهی خودپرستی اجتماعی نه افرادی، یعنی این که شخص ملت خود را فوق همۀ ملل بداند. وجود او را واجب و وجود سایر ملل را مضر یا بیفایده یا لااقل کم اهمیت و غیر قابل اعتنا فرض کرده، بنای او بر این باشد که سایرین را فدای خود بکند و از اختلاط و امتزاج با آنها احتراز نماید. اما انترناسیونالیسم به کلی برعکس این است یعنی نفی ملیت و قومیت و صاحبان این مسلک معتقدند که اقوام و ملل نباید از یکدیگر امتیاز داشته باشند. و دولتهای مختلف تشکیل دهند، بلکه باید مشترکاً زندگی کنند.
اما به عقیدۀ اکثر عقلا و صاحبنظران این دوره، دو مسلک در دو طرف افراط و تفریط واقع شدهاند و حد اعتدالی باید اختیار کرد. نه آن قدر ملتپرست باید بود که نسبت به سایر ملل بغض و عداوت حاصل شود، نه آن اندازه بینالمللی باید بود که امتیاز قومیت و ملیت از بین برود چه در این مرحلۀ تمدن که ما هستیم امتیاز قومیت و ملیت را نمیتوان از بین برد، و مصلحت هم نیست از بین ببریم، زیرا که عامل قوی ترقی دنیاست. از طرف دیگر بغض و عداوت با سایر ملل هم نه لازم و نه مطابق صلاح و صرفه ملل است، زیرا که امروز زندگانی دنیا صورتی پیدا کرده که همه ملل بهم محتاجاند و نمیتوانند منفرد و جدا زندگانی کنند، و باید راهی پیدا کرد که ملل به طریق همکاری و موافقت با یکدیگر پیش آیند و اساس روابط بینالملل بر تعاون گذاشته شود. این حد وسط بین افراط و تفریط ناسیونالیسم و انترناسیونالیسم و فکر همکاری و تعاون، منشأ و باعث ایجاد جامعۀ ملل شده و بنابراین میتوانیم بگوییم جامعۀ ملل مظهر یک جنبه از تعاون نوع بشر است.
البته اطلاع دارید که حکمای طبیعی در عصر ما در باب خلقت عالم و جریان اوضاع آن عقیدهای اظهار کردهاند که ما آن را تکامل ترجمه میکنیم و شرح و توضیح مثل معروف خودمان است که میگویند کون در ترقی است، و در مقام بیان اسباب و عوامل ترقی از جملۀ چیزها که ذکر کردهاند یکی مبارزۀ حیاتی است Lutte ponr la vie که به طور مختصر و مفید اگر بخواهید این است که موجودات برای زندگانی با یکدیگر مبارزه یعنی کشمکش و تنازع میکنند. آنها که قویتر و سالمتر و کاملترند بر آنها که ضعیف و مریض و ناقصاند غلبه مییابند و آنان را از بین میبرند، و به این طریق همواره موجودات اکمل باقی میمانند و دیگران برطرف میشوند. بنابراین رأی و عقیده ممکن است چنین نتیجه گرفته شود و بعضی همین نتیجه را گرفتهاند که باید موجودات دائماً در تنازع باشند و ترقی حاصل شود.
من خودم از کسانی هستم که به مسئلۀ تکامل و آرایی که طبیعیون در آن باب اظهار کردهاند به طور کلی و اصولاً معتقدم، و تأثیر مبارزۀ حیاتی را هم در تکامل عالم قائل هستم، اما عقیدهام این است و در این عقیده شریک بسیار دارم بلکه تصور میکنم اکثر مردمان صاحبنظر بر این هستند که مبارزۀ حیاتی انسان که اکمل موجودات است مبارزۀ بین افراد یا جماعات خود انسان نباید باشد بلکه با عوامل طبیعی که منافی وجود انسان هستند باید واقع شود، و برای این که در این مبارزه پیشرفت و غلبه حاصل کنیم باید افراد جماعت ما دست بدست یکدیگر بدهیم و هر چه در این تعاون ساعیتر باشیم ترقی انسان سریعتر و بهتر خواهد بود. صدق این قول هم خیلی ظاهر و محسوس است که ملل مغرب که بیش از ملل مشرق حس تعاون داشته بر طبق آن عمل کرده و میکنند چقدر از ما در شاهراه ترقی پیش افتادهاند.
این معنی که اکنون کم کم معتقدین آن بسیار میشوند عمومیت پیدا میکند کشف تازهای نیست که ما کردهایم از قدیم الایام بر عقلا معلوم بوده است چون وقت تنگ است و طول کلام باعث ملالت میشود شواهد عدیده نمیآورم و فقط یکی دو فقره را که مربوط به خودمان است مذکور میدارم ضمناً برای شما قصه نقل میکنم که زیاد کسل نشوید.
دو سال قبل موقعی که برای مجمع عمومی در ژنو بودم شخصی از اهل ذوق نزد من آمده گفت جنگی ترتیب دادهام که بسیاری از رجال معاصر در آن راجع به جامعۀ ملل هر یک به خط خود چیزی نوشتهاند از شما هم خواهش دارم چند سطری بنویسید: من عبارتی نوشتم که معنی آن این بود که جامعۀ ملل وقتی درست میشود که مردم بفهمند که مانند حیوانات نباید با هم در نزاع باشند بلکه برای غلبه بر موانع طبیعی باید با یکدیگر متحد شوند و شعر مولانا جلالالدین رومی را شاهد آوردم که میفرماید.
جان گرگان و سگان از هم جداست متحد جانهای مردان خداست
صاحب جنگ از نوشتۀ من نشاط یافته گفت عجب است بزرگان شما هفتصد سال پیش مطالبی را گفتهاند که امروز ما در ترویج آن باید بکوشیم.
در همین سپتامبر گذشته که باز در ژنو بودم در یکی از ضیافتها که غالباً برای آشنا شدن نمایندگان دول با یکدیگر واقع میشود یکی از همقطاران ایرانی من در سر میز پهلوی شخص ناشناسی قرار گرفته بود در ضمن صحبت آن شخص اظهار داشت من یک قطعه شعر فارسی میدانم که حق این است شعار جامعۀ ملل باشد پس قطعۀ معروف را خواند که:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند
چوعضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی
همقطار من متعجب شد که این کیست که فارسی میداند و شعر سعدی میخواند معلوم شد نمایندۀ دولت آلبانی است و چون قبل از جنگ اخیر آلبانی جزء دولت عثمانی بود و عثمانیها غالباً با ادبیات فارسی آشنا بودند او هم فارسی میداند.
از نقل این حکایات علاوه بر شاهد آوردن بر مقصود این منظور را هم دارم که متذکر باشید و شادی و تفاخر کنید که مملکت ما چه مردمان بزرگ پرورده و آنها چه آثار نفیس برای ما به میراث گذاشتهاند که به هر موضوع متوجه شوید میتوانید از کلمات آنها استفاده و به آن استناد کنید و موجبات سرافرازی و آبرومندی خود و ملت خویش را فراهم آورید بشرط آن که قدر آن بزرگواران را بدانید و به احوال و کلمات آنها معرفت پیدا کنید.
خلاصه پس از آن که تصدیق کردیم که مصلحت انسان در این است که اقوام و ملل مانند افراد یک ملت در خط همکاری و تعاون بیفتند و از جنگ و قتال دست بردارند به نظر میرسد که ترتیب صحیح این خواهد بود که اجتماع ملل هم مانند اجتماع افراد یک ملت باشد به این معنی که به خاطر میآوریم روزی را که روابط بین افراد مانند روابط بین ملل غیر منظم و مدار امور بر زور و قدرت بود. اقویا همواره در صدد این که ضعفا را تابع اراده و هوای نفس خود ساخته مالشان را ضبط و خود و کسانشان را به خدمتگزاری و بندگی خویش وادارند ضعفا، ساعی و جاهد که از این پیشآمد احتراز کنند و مفری بیابند نتیجه این که افراد بشر همه از یکدیگر ظنین و ترسناک و دائماً در حال بیم و باک بودند و مانند حیوانات که همواره با یکدیگر در نزاع و جدال میباشند زندگانی میکردند.
اما چون خداوند به انسان عقل داده کم کم فکر کردند که به این ترتیب آسایش از همه مسلوب است و بهتر آن که در هیئت اجتماعیه قیود و حدودی برای هر کس مقرر شود تا همه به آسودگی زیست کنند. آن حدود و قیود عبارت است از قانون و بنابراین همین که مردم در امر زندگانی مجرب و بصیر شدند تشکیلاتی برای جریان امر اجتماعی دادند، برای وضع قانون هیئت مقننه تأسیس کردند، اجرای آن را هم به هیئت دیگر محول نمودند، و چون قانون را همه کس همه وقت یک نوع تفسیر نمیکند برای رفع اختلافات هیئت قضاییه وضع نمودند، و چون بعضی اوقات بعضی اشخاص سرسخت و ناسازگار میشوند برای جلوگیری از سرکشی آنها قوۀ تأمینیه از قبیل پلیس و ژاندارم ایجاد نمودند. پس اکنون که ملل را هم میخواهیم مانند افراد در تحت ترتیبی درآوریم که با یکدیگر به صلح و سلامت کار و زیست کنند همان تشکیلات را برای زندگانی بینالملل باید فراهم آوریم.
مؤسسین جامعۀ ملل چنان که قبلاً بیان کردم تا یک اندازه این طرح را در نظر داشتهاند، اما موفق نشدهاند که آن را کاملاً عملی نمایند. مجمع عمومی قوۀ مقننه تام و تمام نیست و قانون بینالملل هنوز تدوین نشده است شورای جامعه مانند هیئتهای مجریۀ ممالک نمیتواند کار بکند. محکمۀ قضاوت بینالملل هم برای رفع اختلافات اجباری نیست و هنوز همۀ دول قبول نکردهاند که هر اختلافی که پیدا کنند به حکمه رجوع شود، و از همه بدتر این که جامعۀ ملل قوۀ مثل پلیس و ژاندارم ندارد که اگر یکی از دول بخواهد سرکشی کند از او جلوگیری نمایند.
در این صورت باید گفت جامعۀ ملل بسیار ناقص است اما آیا به این واسطه باید نسبت به آن بیعلاقه باشیم و هیچ امیدی از آن نداشته باشیم؟ نه والله هیچ مؤسسهای از مؤسسات بشری از روز اول کامل و موافق دلخواه نبوده است. باید به خاطر آورد روزی که جامعۀ ملل را تأسیس میکردند دنیا چه حال داشت و افکار چگونه بود و حالا چگونه است. آن زمان بسیاری از مردم به کلی مخالف این اساس بودند و همان عقاید کهنه را داشتند که دول باید مستقل بوده و به قوۀ خود تکیه داشته باشند. بعضی دیگر که آرزوی تغییر وضع را داشتند باور نمیکردند که این کار سربگیرد. خود من که همیشه طرفدار این مسلک بودهام وقتی که کنفرانس صلح منعقد بود و مذاکره از تأسیس جامعۀ ملل میشد در پاریس بودم و خیلی کم امیدواری داشتم و به خاطر دارم که روزی با مسیو پنلوه Monsieur Painlevé که حالا وزیر جنگ و سابقاً رئیسالوزراء و همه وقت از رجال محترم و متنفذ فرانسه بوده و یکی از بزرگترین علمای عصر محسوب است با هم نهار میخوردیم. صحبت از جامعۀ ملل به میان آمد و میدانستم که طرفدار آنست. پرسیدم آیا گمان میکنید واقعاً این کار سربگیرد؟ گفت یقین بدانید سرخواهد گرفت. آن وقت قدری مطمئن شدم و در حقیقت اهتمام این قبیل اشخاص و خصوصاً پافشاری مستر ویلسون Mr. Wilson رئیس جمهوری دولت آمریکا که در سیاست نظر فیلسوفانهای داشت سبب تأسیس جامعۀ ملل گردید و مستر ویلسون ایستادگی کرد که اساسنامۀ آن در صدر معاهدۀ صلح قرار گیرد، و اگر این جد و جهد را نمیکرد گمان میرود که جامعۀ ملل اصلاً منعقد نمیگردید، زیرا که اذهان و افکار آن زمان مستعد و حاضر برای این ترتیب و این سیاست نبود و اگر از ابتدا میخواستند جامعۀ ملل را بطور کامل و موافق آمال فلاسفه تأسیس کنند به هیچ وجه صورت نمیگرفت این بود که به همین قانع شدند.
و باز به خاطر دارم که پس از آن که صلحنامه امضا شد با مسیو لئون بورژوا Monsieur Léon Bourgeois ـ که در فرانسه جدیترین طرفداران جامعۀ ملل بود و البته میدانید از رجال بزرگ دورۀ اخیر محسوب میشود ـ ملاقات کردم و اظهار بشاشت نمودم که جامعۀ ملل درست شد، ابتدا با افسردگی گفت آنچه میخواستیم نشد، بعد تبسم کرده گفت باز خوبست بهتر از نبودن است، کم کم درست میشود. و اگر درست تأمل کنیم صلاح در همین بود زیرا که زندگانی و افکار مردم را به طور انقلاب و دفعة نمیتوان تغییر داد. همیشه باید کارها به تدریج صورت گیرد. البته گاهی اوقات هم انقلاب لازم میشود اما به طور کلی هر تأسیس که به تدریج و تکامل واقع شود محکم خواهد بود و مؤسسات انقلاب غالباً بیثبات و دوام است، چنان که آزادی و حکمفرمایی قانون و حکومت مشروطۀ پارلمانی هر چند در اکثر ممالک دنیا برقرار شده در انگلستان که به تدریج در ظرف هفتصد سال تکامل یافته تقریباً بی عیب و نقص جریان دارد ولی در سایر ممالک که دفعة آمده درست کار نمیکند و جزر و مد دارد، و گاهی سکته و وقوف پیدا میکند، و الان در بسیاری ممالک این کیفیت مشهود است.
باری آن زمان که اساسنامۀ جامعۀ ملل را تهیه میکردند تازه جنگ خاتمه یافته بود، دول فاتح مست فتح و ظفر بودند و هواهای بزرگ در سر داشتند، سعی و جهدشان همه این بود که ثمرات فتح و غلبه را محفوظ و مستقر سازند، و قوه و قدرتی را که حاصل کردهاند نگاه بدارند، و حتیالمقدور بهره و نصیب خود را از فتوحات زیاد کنند. دول مغلوب که کاری نمیتوانستند بکنند. دول بیطرف هم مأیوس یا شریک خیالات دول فاتح بودند و در هر حال نفوذ و تأثیری نداشتند. با این حال و با وجود همه نواقص تشکیل جامعۀ ملل یکی از قضایای مهم تاریخی نوع بشر است و با آن که بیش از ده سال از عمر این مؤسسه نمیگذرد. و ده سال در عمر ملل و ممالک مدت ناقابل است معهذا تکامل آن محسوس و مشهودست و برای اثبات این مدعا نظر مختصری به اساسنامۀ جامعه و اوضاع و احوال میاندازیم.
اولاً توجه به مقدمه و دلایل اساسنامه بفرمایید که ترجمۀ آن اینست:
«دول معظمه متعاهده نظر به این که برای استقرار همکاری با یکدیگر وتأمین صلح و امنیت بین آنان لازم است تعهد کنند که:
متوسل به جنگ نشوند؛
با یکدیگر بطور علنی و آشکار روابط بینالمللی را مبتنی بر عدالت و شرافت نگاه بدارند؛
مقررات حقوق بینالملل را که از این به بعد قاعدۀ واقعی عملیات دول خواهد بود کاملاً رعایت نمایند و عدالت را حکمفرما ساخته کلیۀ تعهدات مندرجۀ در معاهدات را در روابط بین ملل مجتمعه محترم شمارند؛
علیهذا اساسنامۀ ذیل را که به موجب آن جامعۀ ملل تأسیس میشود قبول نمودند.»
اگر به خاطر داشته باشید در انقلاب کبیر فرانسه وقتی که خواستند یک اساسنامه یعنی قانون اساسی برای دولت آزاد فرانسه بنویسند اصولی در صدر آن مقرر داشتند که در دنیا معروف است به «اعلام حقوق بشر» Déclaration des Droits de l`homme و آن عبارت بود از اصول آزادی و مساوات مردم و تا آن وقت رسماً و جزماً دول تصدیق نکرده بودند که افراد مردم حقاً با یکدیگر در حقوق باید متساوی باشند و باید آزاد باشند، یعنی اختیار جان و مال خود را داشته باشند، و هر معاملهای که با آنها میشود باید به موجب قانون باشد و قرار دادن این اصول در صدر قانون اساسی فرانسه از مهمترین قضایای تاریخ بشر شمرده میشود. به عقیدۀ من میتوان گفت قرار دادن این اصول در صدر اساسنامه جامعۀ ملل که فصل اول صلحنامه و رسایل است میتواند ثانی اثنین اعلام حقوق بشر شود زیرا که این مقدمه چند اصل را مستجّل کرده است:
اول این که ملل باید با یکدیگر همکاری کنند در صورتی که قبل از آن بنای ملل بر رقابت و کشمکش بود.
دوم این که ملل باید در صلح و امنیت زیست نمایند و متوسل به جنگ نشوند و حال آن که قبل از آن جنگ را مفید و عامل ترقی دنیا میدانستند.
سوم این که روابط بینالملل باید مبتنی بر عدالت و شرافت باشد در صورتی که قبل از آن تصور میشد دول باید ساعی باشند که یکدیگر را گول بزنند و مغبون کنند و برای این مقصود حتی از ارتکاب قبایح مانند درغگویی و خدعه و تزویر و جنایات امتناع نداشتند.
چهارم این که حقوق بینالملل یعنی قانون باید مدار زندگانی ملل با یکدیگر باشد و حال این که سابقاً همیشه از این اصول تمکین نداشتند و دول مقتدر لااقل رعایت حقوق بینالملل را منحصر به مواقعی میدانستند که موافق و صرفه و صلاح ایشان باشد.
پنجم این که تعهدات مندرجه در عهدنامهها باید محترم شمرده شود در صورتی که قبل از آن دول با قدرت هر وقت تعهدات را منافی خود میدانستند به زور یا به خدعه عهدنامه را پامال میکردند.
حال متوجه به مواد اساسنامه میشویم. هفت مادۀ اول آن راجع به تشکیلات جامعه است مادۀ هشتم و نهم مقرر میدارد که شورای جامعه باید اقدامات برای تقلیل لشکرها و تجهیزات قشونی ممالک بنماید و ساختمان اسلحه را تحت نظارت قرار دهد. مادۀ دهم اعضاء جامعه را متعهد میکنند که تمامیت و استقلال یکدیگر را در مقابل تعرض خارجی محافظت کنند. مادۀ یازدهم مقرر میدارد که هر جنگ یا تهدید جنگی که یکی از اعضاء جامعه دچار آن شوند راجع به کلیۀ جامعه است و باید جامعه برای حفظ صلح اقدامات کند. مادۀ دوازدهم و سیزدهم میگوید هرگاه مابین اعضاء جامعه اختلافی بروز کند که امکان منجر شدن به نزاع داشته باشد اختلاف را به حکمیت یا قضاوت یا میانجیگری شورای جامعه محول نمایند. در مادۀ چهاردهم شورای جامعه مأمور تهیه اساسنامه محکمه قضاوت بینالملل است. مادۀ پانزدهم معین میکند که هرگاه اختلافی بین اعضاء بروز کرد و به میانجیگری محول شد چه قسم باید اقدام شود. مادۀ شانزدهم و هفدهم معلوم میکند که اگر یکی از دول برخلاف مقررات مواد دوازدهم و سیزدهم و پانزدهم رفتار کرد و جنگ واقع شد سایر اعضاء جامعۀ ملل برای منع جنگ و تنبیه متخلف چه باید بکنند.
سایر مواد اساسنامه که جمعاً ۲۶ ماده است بالنسبه کمتر اهمیت دارد و برای احتراز از طول کلام از ذکر آنها صرف نظر میکنم، و نیز برای کوتاه کردن سخن راجع به همۀ مواد سابقالذکر شرح و توضیحی نمیدهم که اهمیت آنها واضح است فقط خاطر نشان میکنم که مادۀ دهم که دول را ضامن تمامیت و استقلال یکدیگر میسازد یکی از موادی است که دولت ایران را نسبت به جامعۀ ملل علاقهدار ساخته زیرا که متأسفانه اوقاتی بوده است که ما از تعرض دول مقتدر نسبت به استقلال و تمامیت خود بسیار اندیشناک بودیم، و بعد از تأسیس جامعه بعضی از دول که میخواستند از زیر بار این تعهد خارج شوند یا ملاحظات دیگر داشتند در صدد برآمدند این ماده را لغو کنند و نزدیک بود موفق شوند. تنها دولت ایران بر ضد این اقدام قیام کرد و نمایندگان ما جد و جهد کردند و نگذاشتند. بعدها اکثر دول که پی به ضرر آن کار برده بودند از دولت ایران ممنون شدند که در واقع یکی از ارکان جامعه را حفظ کرد، و برای این که خاطر شما را مطمئن کنم که جامعۀ ملل در راه تکامل سیر میکند و افکار کسانی که نظر عالی داشتند و اذهان مستعد قبول نبود کم کم قوت مییابد.
تذکر میدهم که ده سال قبل وقتی که اساسنامه را مینوشتند صلحطلبی در دنیا آنقدر قوت نداشت که بگویند جنگ امری نامشروع است و جزماً تعهد کنند که به آن متوسل نشوند و با این که در اساسنامه ذکر عدم توسل به جنگ شده در متن اساسنامه صریحاً چنین تعهدی نکرده بودند بلکه از مادۀ دوازدهم میتوان استفاده کرد که جنگ مشروع است زیرا که میگوید دول اختلافات خود را به محکمه یا حکم یا شوری محول کنند و قبل از آن که سه ماه از صدور حکم محکمه یا حکم راپرت شوری بگذرد متوسل به جنگ نشوند . مفهوم این عبارت البته این خواهد بود که بعد از انقضای سه ماه توسل به جنگ جایز است، از بعضی عبارات دیگر اساسنامه هم این استفاده را میتوان کرد اما سیر و تکامل افکار در ظرف هشت نه سال بجایی رسید که تمام دول میثاق پاریس pacte de paris را که میثاق بریان کلوک ـ Briand Kellog نیز گویند بستند و جنگ را نامشروع دانستند و تعهد کردند که آن را وسیلۀ پیشرفت مقاصد خود نسازند و حالا گفتگوی آن است که در اساسنامۀ جامعۀ ملل باید تجدید نظر کرد و آن را با اوضاع کنونی که نامشروع شده موافقت داد.
کلام طولانی شد و دیگر وقت نداریم که شرح بدهم که جامعۀ ملل چه کارها کرده و چه پیشرفتها حاصل نموده، در بهبودی روابط بین ملل چه ترقی روی داده، مسئله قضاوت و حکمیت بینالملل و تدوین حقوق بینالملل چه اندازه پیشرفته، اذهان به مسئله عملی ساختن تقلیل تجهیزات قشونی نزدیک شده و جامعۀ ملل برای امور خیریه مایۀ بهبودی زندگانی مردم باشد چقدر اهتمام کرده، افکار مردم چه اندازه از بیعلاقگی یا ضدیت نسبت به جامعه منصرف شده است.
به عقیدۀ من ما ایرانیها باید جداً طرفدار جامعۀ ملل باشیم زیرا که خاصیت وجود آن برای دول ضعیف بیش از سایرین است و باید اوضاع بینالمللی پانزده سال قبل را بخاطر آوریم و سعی کنیم که آن افکار و آن ترتیب دوباره پیش نیاید و دنیا در این خطی که افتاده روزبروز پیشتر برود. متأسفانه کسانی هستند که به جامعۀ ملل اظهار بیاعتقادی میکنند برای این که خود را دارای فکر عمیق و نظر بلند جلوه دهند، ویا عیبجویی میکنند که ما به این جامۀ ملل امیدواری نداریم، و اگر باید باشد باید قسم دیگر باشد. بسیاری از اشخاص دیگر هم از این حرفها بضلالت میافتند و با این مؤسسه مخالف میشوند، ولیکن باید متوجه بود که خود طرفداران جامعۀ ملل هم آن را ناقص میدانند و از آن راضی نیستند منتها این که اصلاح و تکمیل آن را به مخالفت یعنی به تخریب آن نمیدانند، بلکه معتقدند که هر چه این جامعۀ ملل را سست کنیم اصل اساس را متزلزل میسازیم.
مخالفین جامعۀ ملل عیناً حال آن کسانی را دارند که در اوائل امر مشروطیت در ایران با آن ضدیت میکرند به عنوان این که قانون اساسی ما ناقص است، یا کاملاً مجری نیست، یا وکلای ما خوب نیستند، و ما به آنها میگفتیم اینها دلیل مخالفت با مشروطیت نمیشود باید طرفداری کرد و مساعی بکار برد که نواقص آن رفع شود. نسبت به جامعۀ ملل هم همینطور است.
مثلاً میگویند کار نمیکند، یا کم کار میکند، یا کند کار میکند، و به خاطر نمیآورند که جامعۀ ملل مرکب از نمایندگان دول است و آن نمایندگان باید مطابق نظر دول کار بکنند. دول هم امروز باید موافق افکار عامۀ ملتها رفتار نمایند هر چه افکار عامۀ ملل بیشتر علاقه به حسن جریان و سرعت عمل جامعه داشته باشد طبعاً جامعۀ ملل بهتر و تندتر کار خواهد کرد، باید بخاطر آورد که یکی از معایب و موانع کار جامعه این است که همۀ دول جزء آن نیستند خصوصاً دولت آمریکا و دولت روسیه که وجودشان در امور دنیا مدخلیت تامه دارد، و یکی از مساعی که برای بهبودی کار جامعۀ ملل باید بکار برد این است که دول مزبور داخل جامعۀ ملل شوند اگر چه حالا هم با این که رسماً جزء جامعه نیستند در کارهای مهم جامعه شرکت میکنند.
نیز میگویند در جامعۀ ملل عدل و انصاف کاملاً رعایت نمیشود و باز اغراض در کار است. میگویند جامعۀ ملل آلت دست دول معظم است و از سایرین کاری ساخته نیست. اما اولاً این کیفیت را بیش از آن که هست جلوه میدهند. ثانیاً این عیبها هم تا یک اندازه به واسطۀ اعتنا و توجه افکار عامه به جامعۀ ملل و متفق شدن دول کوچک با یکدیگر رفع تواند شد. ثالثاً کدام حوزه و مجمع و کدام پارلمان و کدام محکمه و کدام هیئت دولت در دنیا هست که عدل و انصاف در آن کاملاً جاری باشد و اعمال اغراض در آن نشود و متنفذین و مقتدرین سعی در پیش بردن مقاصد خود نکنند در همه هیئتهای اجتماعیۀ متمدن که ما داریم آیا غیر از این است که صاحبان اقتدار به زور یا به تدبیر و خدعه و حیله سعی دارند که کارها را بر وفق مرام خود جریان بدهند آیا همان کسانی که این اعتراضات را میکنند اگر خودشان دخیل در کارها باشند همین شیوه را نخواهند داشت؟ آیا به این دلیل ضعفا باید از زندگانی در هیئت اجتماعیه دست بکشند و دوباره به جنگها و مغازهها پناه ببرند. و آیا همین قوانین محاکم دولتهای ناقص جابر، باز به حال ضعفا بیش از اقویا نافع نیستند و اگر این مؤسسات نباشد اقویا ضعفا را به کلی پامال نمیکنند؟
چندی قبل به یکی از رجال یکی از دولی که جزء جامعۀ ملل نیستند گفتیم چرا به جامعه داخل نمیشوید. گفت شما که داخل شدهاید چه نفعی بردهاید؟ از این حرف بسیار تعجب کردم که گویی انتفاع جامعه باید چنان باشد که به باصره و سامعه محسوس شود و مثل این است که کسی مدتی مورد تعرض اشرار و جنایتکاران نشده باشد و بگوید فایدۀ پلیس و ژاندارم چیست، و حال آن که خاصیت وجود پلیس و ژاندارم وقتی به خوبی مسلم وظاهر میشود که هیچ کس هیچ وقت گرفتار اشرار نشود.
حاصل کلام این است که روابط ملل داخل در مرحلۀ تازه شده ورق تاریخ دنیا برگشته و تأسیس جامعۀ ملل نتیجه این تغییر و تبدیل است و با وجود همۀ نواقص باید وجودش را مغتنم شمرد و در رفع نواقص آن باید به مأنوس و مستعد ساختن افکار و متفق شدن دول کوچک سعی کرد و بر دول بزرگ معلوم نمود که صرفۀ خود آنها هم در این است که با همه به عدالت و انصاف رفتار کنند و هر کس خیرخواه عالم انسانیت و همچنین دلسوز مملکت و ملت خویش است باید از این اساس تقویت کند و شما که امیدوارم از قایدین ملت باشید یا بشوید و جداً مکلف هستید که در این ملک سیر نمایید.
منبع: مقالات فروغی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید