اخلاق و زندگی در گفت‌وگو با دكتر شهین اعوانی

1394/2/5 ۰۹:۵۶

اخلاق و زندگی در گفت‌وگو با دكتر شهین اعوانی

به خیابان نوفل لوشاتوی تهران كه وارد می‌شویم تابلوی خیابان آراكلیان رخ می‌نماید. داخل این خیابان كه می‌شویم به ساختمانی می‌رسیم كه چند دهه است در این ساختمان فیلسوفان و متفكران، علاقه‌مندان فكر و فلسفه را پرورش می‌دهند. انجمن حكمت و فلسفه سابق، موسسه پژوهشی حكمت و فلسفه لاحق!... شهین اعوانی دانشیار فلسفه اخلاق این موسسه و معاون پژوهشی آن است. فیلسوفی كه واقعا دغدغه اخلاق دارد. اعوانی می‌گوید: «اخلاق، اگر اخلاق است دیگر آن‌سویی و این‌سویی یا دنیوی و اخروی ندارد. همان طور كه اخلاق به فردی و جمعی هم تقسیم نمی‌شود. مگر زندگی شخصی ما از حیات اجتماعی‌مان جداست؟ معمولا این دیدگاه‌ها، از منظر دینی‌اند». درگفت‌وگو با او درباره اخلاق و زندگی سخن گفته‌ایم كه حاصل آن پیش روی شماست.

 

اعتماد، صداقت و دیگرخواهی از اولیات اخلاقی در جامعه است

  صدرا صدوقی: به خیابان نوفل لوشاتوی تهران كه وارد می‌شویم تابلوی خیابان آراكلیان رخ می‌نماید. داخل این خیابان كه می‌شویم به ساختمانی می‌رسیم كه چند دهه است در این ساختمان فیلسوفان و متفكران، علاقه‌مندان فكر و فلسفه را پرورش می‌دهند. انجمن حكمت و فلسفه سابق، موسسه پژوهشی حكمت و فلسفه لاحق!... شهین اعوانی دانشیار فلسفه اخلاق این موسسه و معاون پژوهشی آن است. فیلسوفی كه واقعا دغدغه اخلاق دارد. اعوانی می‌گوید: «اخلاق، اگر اخلاق است دیگر آن‌سویی و این‌سویی یا دنیوی و اخروی ندارد. همان طور كه اخلاق به فردی و جمعی هم تقسیم نمی‌شود. مگر زندگی شخصی ما از حیات اجتماعی‌مان جداست؟ معمولا این دیدگاه‌ها، از منظر دینی‌اند». درگفت‌وگو با او درباره اخلاق و زندگی سخن گفته‌ایم كه حاصل آن پیش روی شماست.

***

    در یك نگاه كلی، مباحث اخلاقی از چه زمانی و به چه شیوه‌ای بیان شده‌اند؟

 تشكر می‌كنم از شما كه به اخلاق می‌اندیشید و دغدغه دارید. این سوال شما آگاهانه درباره شیوه بیان مباحث اخلاقی است. بعضی تاریخ شروع اخلاق را می‌پرسند. مباحث اخلاقی در فرهنگ غنی ایرانی به مراتب قدیمی‌تر از دوران یونان‌مآبی است. ولی اخلاق مادها، مانویان یا زرتشتیان صرفا اخلاق نظری نبوده بلكه حیات اخلاقی و زندگانی بوده است و نه ادعا كرده‌اند كه موسس فكر اخلاقی‌اند یا موسس روش اخلاقی بوده باشند. ولی منش و بینش اخلاقی با زندگی‌شان عجین بوده است. البته غربی‌ها توانسته‌اند ریشه‌های اخلاقی خود را تاریخی كنند و در حفظ آن بكوشند. چنان‌كه علاوه بر ایرانی‌ها، رومی‌ها هم بدون وابستگی به یونان از سنت اخلاقی و فرهنگی استواری برخوردار بوده‌اند. مفهوم اصلی اخلاق رومی virtus یا فضیلت بوده كه با توجه به لفظ vir یعنی مرد، به معنای جوانمردی و مردانگی به كار می‌رفته است. اما اگر منظور شما از آغاز مباحث اخلاقی، همان اخلاق نظری است، ما ریشه آن را از یونان و قرن پنجم ق. م. مطرح می‌كنیم. از آنجا كه مبدا تاریخ تفكر غربی را كه مستند باشد، ازدموكریتوس كه به دنبال شرح زندگی خوب برای بشر بوده، تا معلمان سیار از جمله پروتاگوراس كه خود را معلم فضیلت (arete) انسان معرفی كرده و فضیلت را همان قدرت خوب‌اندیشیدن در مورد اداره امور فردی و جمعی یا شخصی و اجتماعی دانسته است كه به واقع نخستین نسبی‌گرا (relativist) هم هست. او فضیلت را وفاداری در قبال خدایان، والدین، همسایگان و... می‌داند.

 وقتی در تاریخ فكر نخستین معلم حقیقت‌جو، سقراط است، پس می‌توان گفت كه اخلاق فلسفی غرب هم با سقراط شروع شده است. او حدود ٤٧٠ تا ٣٩٩ ق. م زیسته و «حیات فضیلت‌مندانه» را مطرح كرده است. البته اینها همه در تاریخ فلسفه‌ها نوشته شده و نمی‌توان به طور قطع از آن سخن گفت. مثلا پیش از آن، الگوهای زندگی نیك، یا زندگی سعادتمند را در اشعار هومر یعنی ٩ قرن ق. م. نیز دیده می‌شود. ولی حتی در محاورات سقراط كه توسط شاگردش افلاطون به رشته تحریر درآمده، ما مطلبی مستقیم كه مربوط به «اخلاق نظری» باشد، نمی‌بینیم. او معتقد بوده كه فضیلت بهترین خیر است و با ثروت و قدرت و سایر امور دنیوی قابل قیاس نیست. چون از میان فضایل به عدالت خردمندانه بیشتر تاكید ورزیده و به واقع تمام فكر او حكمت‌آمیز بوده، می‌توان گفت این، همه عین اخلاق است.

 او قایل بود كه فضیلت حكمت برای بخش استدلال‌گر نفس اختصاص می‌یابد ولی فضیلت شجاعت از احساسات نشات می‌گیرد.

 اصولا وقتی خطابه دفاعیه سقراط را می‌خوانیم، چیزی پررنگ‌تر از آرمان تحقق عدالت و اخلاق در آن نمی‌یابیم. افلاطون (حدود ٤٣٠ تا ٣٤٧ق. م) حوزه‌های مطرح‌ شده توسط استادش را بسط می‌دهد. آرمانشهر یا مدینه فاضله‌اش برخاسته از معرفت صورت كلی خیر است. تا می‌رسد به ارسطو (٣٨٤-٣٢٢ ق. م) كه از او سه اثر درباره اخلاق باقی مانده است كه از نظر موضوعات و ترتیب مطالب شبیه‌ هم‌اند: یكی magna moralia یا اخلاق كبیر؛ دیگری eudemian ethics  یا اخلاق ائودموس و اصلی‌ترین و معروف‌ترین و ماندگارترین آن Nicomachean Ethics كه ترجمه فارسی آن هم همان اخلاق نیكوماخوسی است.

به واقع اخلاق نیكوماخوسی نخستین كتاب مدون اخلاق شناخته می‌شود. باز هم بحث فضایل یكی از مباحث اصلی این اخلاق است ولی فضایل عقل نظری یا حكمت (sophia) با فضایل عقل عملی (phronesis) دسته‌بندی می‌شوند. دقت‌كنید نمی‌خواهم بگویم از هم تفكیك می‌شوند چون در بینش ارسطویی فضایل انسانی به لحاظ نظری و عملی تفكیك‌ناپذیرند. انسان ارسطویی قابلیت آن را دارد تا خود و خیر طبیعی خود را درك كند و بین خواسته‌های غیرعقلانی خود با ادراك عقلانی‌اش در مورد خیر و شر هماهنگی و توازن ایجاد كند.

در این صورت از شكوفایی حیات و سعادتمندی برخوردار می‌شود. اگر بخواهیم مشرب اخلاقی یونانی را خلاصه كنیم باید بگوییم به طور كلی فلسفه اخلاق یونانی «سعادت‌گرا» (eudaimonist) است، آنها بیشتر سعادت فردی را مدنظر قرار داده‌اند. به قول تئوفراستوس همه اعتبار فلسفه در این بوده است كه ضامن زندگی سعادتمندانه باشد. از ارسطو به بعد دیگر ما مكاتب و منابع اخلاقی آنها مواجه می‌شویم. مثل رواقیان كه قایل بودند برای انسان، خوشبختی در تعقل و پرورش عقل است و پرورش عقل كمال طبیعت انسان است و اپیكوریان كه خیر را با لذت یكی دانستند ولی لذت پایدار را بر لذات زودگذر ترجیح دادند. فقط لذت پایدار را ضامن سعادت پایدار دانستند و با این وجود در میان سنت متعارف فلسفه اخلاق، از بدنام‌ترین و كم‌اثرترین آنان به شمار می‌روند. چگونه می‌توان ازمبانی اخلاق نظری كه از گذشته تا امروز در مراكز علمی ما به صورت مستمر به محصلین آموزش داده می‌شود، برای زندگی عملی آنها استفاده كرد؟به نظر می‌رسد تخلق به اخلاق عملی الزاما از طریق آموزش‌های رسمی حاصل نمی‌شود.

اخلاق صرفا اكتسابی و آموختنی نیست. اگر تمام مكاتب اخلاقی را در دروس مقاطع مختلف تحصیلی‌مان بگنجانیم، تا عملا و در واقع به اندازه كافی الگوهای اخلاقی در جامعه نداشته باشیم، به هدف اخلاقی‌مان نخواهیم رسید.

 گزینش دانشجو در رشته دانشگاهی اخلاق یا فلسفه اخلاق، به روش تست چهار جوابی، یا حتی در آزمون دكتری ما را به مقصود نمی‌رساند. نمی‌خواهم بگویم این تنها مشكل ما است یا اخلاق در جامعه به صورت مشكل لاینحل در آمده است، بلكه مقصودم این است كه چرا كمتر به اخلاق می‌پردازیم.

یا آن‌طور كه در سوال‌تان مطرح فرمودید چرا تخلق به اخلاق عملی از طریق آموزش‌های رسمی نتیجه‌بخش نیست. دلیل دیگر، مطلبی است كه من بارها روی آن تاكید كرده‌ام در جامعه ما حوزه اخلاق را حكمای ما، فیلسوفان ما، جامعه‌شناسان و دیگران همه به «دین» واگذار كرده‌اند.

در صورتی كه اخلاق كلیتی است كه هر علمی باید در حوزه خودش درباره آن بحث كند و برای هر مساله از مسائل روز آن علم، تحلیلی داشته باشد. ما چگونه می‌توانیم در فلسفه، خواه غربی و خواه اسلامی، مباحث اخلاقی مطرح در روزگارمان را كنار بگذاریم. البته این موضوع، از آن امروز و روزگار ما نیست و بسی فراتر از این‌هاست. در بین فلاسفه مسلمان ما چند فیلسوف داریم كه در حوزه اخلاق به طور مستقل كتاب دارند. منظور از مستقل، هم كتاب مستقل است و هم استقلال در فكر اخلاقی است.

 مثلا فیلسوفی مثل خواجه‌نصیر، در اخلاق ناصری، اگر نگوییم همه‌اش ارسطویی است، باید اذعان كنیم درصد بالایی (از آن) برخاسته از فكر ارسطویی است. تازه در رشته‌های علوم انسانی چند فصلی از آن‌ شاید خوانده شود. بعد از پیروزی انقلاب و بازگشایی دانشگاه‌ها (بعد از انقلاب فرهنگی) درس معارف اجباری شد. ولی اخلاق همان چهار واحد كه در قبل از انقلاب بود، باقی ماند. درست است كه در بینش حوزوی ما، دین همان اخلاق است، ولی به طور مسلم مسائل اخلاق صرفا مسائل دینی نیست.

در دین اگر گناه هست، توبه هم هست؛ ولی در اخلاق پشیمانی و توبه موجه نیست، زیرا اگر بنده به عنوان معلم، تعلیم ناصواب داده باشم كه مسیر زندگی جوانی را به بیراهه كشانده باشم، چطور می‌توانم با توبه یا اظهار پشیمانی بخشوده شوم.

اخلاق به عنوان یك رشته تخصصی در حوزه و دانشگاه‌ها مطرح نیست. از بین رشته‌های مصوب، ببینید چند دانشگاه رشته اخلاق، فلسفه اخلاق و... دارد. در صورتی كه در جامعه ما این یك ضرورت است. اخلاق صرف توصیه نیست. مشكلاتی كه افراطی‌گری در جهان اسلام پدیدآورده اكثراً برخاسته از جنبه اخلاقی است.

در این باره نمی‌توان فقط در قالب یك پرسش و پاسخ بسنده كرد. مدت‌هاست كه اخلاق حرفه‌ای در جامعه‌مان مطرح شده است. ولی نهادی نیست كه ارزیابی و بررسی كند و ببیند این اخلاق حرفه‌ای تا چه‌اندازه كارگاه‌های فنی، تولیدی نظیر پوشاك، تغذیه و... را مسوولیت‌پذیر كرده است. در عالم سیاست، علم اخلاق یكی از مبانی است. عالم اقتصاد هم همین‌طور. مسائل اقتصادی منهای اخلاق همان می‌شود كه در جامعه نمونه‌هایی از آن دیدیم.

 

   برخی، مسائل اخلاقی را به عنوان یك امر خصوصی در زندگی شخصی می‌نگرند، یا آنها را مسائل مقدس روحانی و معنوی می‌دانند كه تنها در زندگی سرای دیگر اثر دارد، نظر شما درباره این دیدگاه چیست؟

اخلاق، اگر اخلاق است دیگر آن‌سویی و این‌سویی یا دنیوی و اخروی ندارد. همان طور كه اخلاق به فردی و جمعی هم تقسیم نمی‌شود. مگر زندگی شخصی ما از حیات اجتماعی‌مان جداست؟ معمولا این دیدگاه‌ها، از منظر دینی‌اند. البته تعارضی هم با اخلاق ندارند. مطالعه تطبیقی اخلاق دینی بیانگر آن است كه تعلیمات دینی و دستورهای اخلاقی مشتركات بسیار دارند.

شما در ١٠ فرمان دین یهود، تعلیمات مسیح در موعظه بر فراز كوه (Sermon on the Mount) یا احكامی كه ما در سوره اسراء آیات ٢٢ تا ٣٩ قرآن كریم داریم، همه احكام ارزشی مشتركی را تشكیل می‌دهند كه بالاجماع قتل، خیانت، دروغ، شكستن عهد، دزدی و... را منع می‌كنند و رعایت حق و حقوق دیگران، حق مالكیت را تایید می‌كنند. یعنی هیچ دینی نمی‌گوید «دروغ بگویید»، هیچ اخلاقی هم نمی‌گوید «دروغ بگو» یا «حق دیگری را نادیده بگیر». البته ادیان نسبت به پرسش‌های «فوق ارزشی» اخلاق كه جنبه حیاتی دارند، پاسخ‌هایی اجمالی یا تفصیلی دارند.

پرسش‌هایی در دین مطرح است كه از جهات مختلف در تعلیمات دینی نقش محوری دارند. مثلا در پاسخ به این پرسش كه «چرا باید اخلاقی بود» یا «چگونه انسان می‌تواند شخصیتی داشته باشد كه قابل احترام باشد؟» پاسخ ادیان ابراهیمی به طور كلی، كه معیارها و اصول اعتقادی مشترك دارند، شبیه یكدیگر است.

چون در همه آنها جزای اخلاقی یعنی پاداش نیكان یا تنبیه بدكاران سبب تقویت قواعد اخلاقی می‌شود. اما از آنجا كه در واقعیت و زندگی روزمره مردم بین رفتار اخلاقی شخص و تقدیرات این دنیایی اختلاف آشكاری وجود دارد، مثلا دیده می‌شود كه دین‌داران و نیكان در سختی زندگی می‌كنند و بدكاران و كسانی كه سست‌عقیده‌اند متنعمند و كامیاب، این سوال پیش می‌آید كه چرا می‌باید چنین باشد؟ لذا پاسخ این قبیل تعارضات اخلاقی و اقتصادی در دنیا، غالبا به جهان آخرت و حیات شخصی پس از مرگ، واگذار می‌شود كه بدكاران به سزای عمل خود خواهند رسید. در این صورت سعادت، سعادت اخروی است نه دنیوی. عقوبت و مثوبت در ید قدرت خدای متعال است.

فیلسوفی مثل كانت در كتاب دین در قلمرو اخلاق این طور مساله را حل می‌كند. اولا او معتقد است اخلاق اعم از دین است. یعنی خدا در نظام آفرینش خود اصلا غیراخلاقی نبوده و نیست. اینكه آیا حكمی غیراخلاقی صادر كرده است یا خیر، كه اخلاقیون موضوع حضرت ابراهیم (ع) و حكم خدا برای قربانی كردن فرزندش اسماعیل را پیش می‌كشند، به نظر بنده غایت كار اثبات ادعای خلوص و صداقت بوده است نه اثبات حكم اخلاقی.

 

   تاثیر اخلاق در زندگی اجتماعی انسان‌ها چگونه است؟

این موضوع در روزگار ما مطرح نشده است. از قدیم‌الایام نقش و اهمیت اخلاق در زندگی از سوی متفكران موضوع مهمی به شمار می‌رفته است. حتی در سوفسطاییان، جایی كه افلاطون مدام در جست‌وجوی جامعه و بخشی از انواع هستنده، محرك، آسایش و آرامش است، اساس یك جامعه میان نوع هستنده و نوع جنبده را پی‌ریزی می‌كند و ثابت می‌كند كه هستنده توانایی زندگی فردی و به تنهایی (را) ندارد. نزد افلاطون زندگی در وهله اول یك مفهوم فلسفی است. هویت زندگی با نیروی جنبشی درونی تعیین می‌شود. انسان موجودی زنده‌دل است و زنده‌دلی به معنای برخورداری از موهبت حركت نفس یا خودجنبشی (Selbstbewegung) است. در رساله تیمائوس این گونه مفاهیم فقط برای پی‌بردن مشروع جنبش موجود زنده به كار نمی‌آیند بلكه كاركردشان بر كل عالم هستی تاثیرگذار است. بعدها ارسطو انسان را موجودی مدنی‌الطبع تعریف كرده است. در پایان رساله فدروس (phaedrus) كه در آن به ماهیت عشق پرداخته شده و از جمله محاوراتی است كه افلاطون در دوره كمال و پختگی زندگی‌اش نوشته، از قول سقراط دعا می‌كند. این دعا بسیار جالب است: «ای پان (pan)، ‌ای خدای محبوب من و‌ ای خدایان دیگر كه در این‌جا حضور دارید، دعایم را مستجاب فرمایید تا در درون خویش زیبا باشم و همه امور بیرونی‌ام با امور درونی‌ام سازگارباشد. چنان كنید كه فقط شخص فرزانه و حكیم را توانگر بشمارم و عزت گذارم. از اندوخته طلا و ثروت به اندازه‌ای به من دهید كه انسان پرهیزگار را با آن توان كشید». در كتاب قوانین (laws) و اپینومیس (Epinomis) كه جزو آخرین آثار افلاطون به شمار می‌روند، افلاطون آرمان مدینه فاضله (Utopianism) خود را كه در كتاب جمهوری ترسیم كرده بود، تغییر می‌دهد و به زندگی واقعی تمكین می‌كند.

 

   یك جامعه اخلاق‌مدار از دیدگاه شما چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

به گمانم نمی‌شود به طور قطعی به این سوال پاسخ داد. ولی یك ویژگی مسلم است. اعتماد، صداقت، دیگرخواهی از اولیات است.

در جامعه‌ای كه صداقت نباشد، اعتماد هم نیست و وقتی اعتماد نباشد، بدبینی حاكم می‌شود. بدبینی اخلاق را از جامعه می‌زداید. جامعه ما جامعه‌ای دینی‌است. دین ركن اصلی این جامعه است. لذا مسوولان در هر رده‌ای در این جامعه می‌باید طوری رفتار كنند كه هر یك برای جامعه‌ای كه با آن سروكار دارند، الگو قرار گیرند. در غیر این‌صورت بدبینی به وجود می‌آید. در جامعه می‌باید هر چیز سر جایش باشد. تحصیل برای جوانان خیلی خوب است ولی جوانان ما به قدری جذب تحصیل می‌شوند كه از زندگی باز می‌مانند یعنی حظی از جوانی خود نمی‌برند. بزرگ‌ترها هم به قدری مشغول كارند كه از اوقات فراغت بازمی‌مانند به طوری كه اعضای خانواده بتوانند به طور جمعی اوقات فراغت خود را با یكدیگر بگذرانند.

 

    در نگاه دینی و البته اخلاقی، لذت‌گرایی امری مذموم است، در یك نگاه واقعی چگونه می‌توان از زندگی نهایت لذت را برد اما اخلاقی زندگی كرد؟ آیا اخلاقی بودن، صرفا از گوشه‌نشینی و ترك دنیا و دوری از هرگونه استفاده از مادیات حاصل می‌شود؟

زندگی در شرایط عادی زیباست. انسان‌ها در كنار هم سعادتمندمی‌شوند. مسلما حرف هابز كه می‌گوید انسان گرگ انسان است را ما قبول نداریم ولی در فرهنگ ما هم مثبت‌اندیشی درباره «دیگری» خیلی كمرنگ است. حتی در متون عرفانی ما دیگرگریزی، قوی‌تر و پررنگ‌تر از دیگردوستی است. او معتقد است تنها سلام حق است كه پی غرض و طمع نیست چون مقام حق، مقام رحیمیت است. ولی مردم غالباً «آدمی خوار» هستند. آدمی‌خوار‌ند اغلب مردمان/ از سلام علیك‌شان كم جو امان. یك مثال دیگر از مولانا، عارف تاثیرگذار در فرهنگ می‌زنم. او خطاب به انسان دیندار می‌گوید ای آدم دیندار، تو در بازار این دنیا هرگز سلامی نمی‌شنوی مگر آنكه همان سلام تو را گرفتار كند (یك سلامی نشنوی ای مرد دین/ كه نگیرد آخِرِ آن آستین. یا در جایی دیگر فرموده است: بی‌طمع نشنیده‌ام از خاص و عام/ من سلامی، ‌ای برادر والسلام.

   دیدگاه شما درباره اخلاق حرفه‌ای و تاثیر آن بر زندگی انسان‌ها چیست؟ مثل اخلاق پزشكی و... آیا جامعه علمی ما به‌خصوص مدرسین حكمت و فلسفه و اخلاق در این زمینه اقدامی كرده‌اند؟ آیا چنین دغدغه‌ای در ذهن آنها وجود دارد؟

درباره این سوال باید ریشه‌ای صحبت كرد. باید یك فرصت كافی داشته باشیم تا عوامل را بررسی كنیم و مثبت‌ها و منفی‌های آن را خدمت‌تان عرض كنم.

 

   آینده اخلاقی جامعه ایران را چگونه پیش‌بینی می‌كنید؟ آیا به نظر شما به سمت اخلاقی شدن پیشروی صعودی داریم؟

چیزی كه مسلم است این است كه در جامعه ما اغلب مسائل اخلاقی به فقه سپرده شده است. فقه متكفل پاسخگوی حل معضلات اخلاقی در جنبه‌های مختلف آن شده است. سوالی را مطرح می‌كنم درباره پاسخ آن بیندیشید. آن سوال این است: تاكنون چند فیلسوف مسلمان به موضوع اخلاقی به طور مستقل و جدای از روش ارسطویی یا مشایی به اخلاق و فلسفه اخلاق پرداخته‌اند؟ تعداد كتاب‌های اخلاقی ما از منظر فلسفی از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی‌كند. همین تعداد هم ریشه ارسطویی و به خصوص اخلاق نیكوماخوسی دارد.

از این روست كه مسائل جدید در حوزه اخلاق آن‌طور كه غربی‌ها با آن مواجهند یا صدها سال پیش برای آن راه‌حلی داشته‌اند و امروزه آن روش و راه‌حل‌ها را به روز یا «روزآمد» می‌كنند، وقتی ما تازه با آن مسائل روبه‌رو می‌شویم، اصلا آن را از منظر اخلاقی نمی‌كاویم. مثلا زمانی ما نقد داشتیم بر اینكه غربی‌ها خانه سالمندان دارند و فرزندان بی‌عاطفه غربی والدین خود را در سنین كهولت به آنجا می‌برند و... آنها تعداد خانه سالمندان را در درجه‌های مختلف پیش‌بینی كردند و... به طوری كه حالا به صورت یك خواست از سوی والدین مطرح می‌شود و در برنامه زندگی‌شان قرار می‌گیرد. حالا همین مساله ما را به خود مشغول كرده است ولی امكانات و برنامه‌ریزی هم نداریم؛ مساله اعتیاد و نیز مسائل اجتماعی دیگر. اینها را از زاویه قانون و بگیر و ببند نمی‌توان حل كرد. یك جنبه اصلی از طریق اخلاق، فلسفه حل‌ می‌شود كه در جامعه ما مغفول می‌ماند.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: