1394/1/31 ۱۰:۰۶
ندا سیجانی: در کوچه پس کوچههایی که به میدان ولیعصر منتهی میشود، زندگی میکند. فضای زندگیاش بوی هنر میدهد. در گوشهای از سالن خانه قفس قناری قرار دارد که او هم به شنیدن نواهای قدیمی که در آرشیو برجا مانده عادت کرده است. در طرف دیگر تابلوی زیبایی روی دیوار قرار دارد که میتوان صدای ساز سنتورش را به وضوح حس کنی. آنقدر شیوا مینوازد که در جای جای ارکستر گلها شیریننوازیاش زبانزد اهالی هنر بود. به گفته خودش اول خواننده بوده و بعد از آن به سمت نوازندگی رفته اما هیچ گاه نخواسته در زمینه خوانندگی فعالیت کند.
ندا سیجانی: در کوچه پس کوچههایی که به میدان ولیعصر منتهی میشود، زندگی میکند. فضای زندگیاش بوی هنر میدهد. در گوشهای از سالن خانه قفس قناری قرار دارد که او هم به شنیدن نواهای قدیمی که در آرشیو برجا مانده عادت کرده است. در طرف دیگر تابلوی زیبایی روی دیوار قرار دارد که میتوان صدای ساز سنتورش را به وضوح حس کنی. آنقدر شیوا مینوازد که در جای جای ارکستر گلها شیریننوازیاش زبانزد اهالی هنر بود. به گفته خودش اول خواننده بوده و بعد از آن به سمت نوازندگی رفته اما هیچ گاه نخواسته در زمینه خوانندگی فعالیت کند. حالا او تصمیماش را تغییر داده و در سال جدید تصمیم گرفته که نخستین آلبوم موسیقیاش را در زمینه خوانندگی منتشر و تجربه کند و به زعم خودش «میخواهد قمار کند”.
فضلالله توکل نوازنده پیشکسوت سنتور و آهنگساز به نوآوری در موسیقی شهرت دارد. او میگوید: نوآوری خوب است اما این روزها در حوزه موسیقی نوآوری کمتر وجوددارد. هیچ کس مقصد و جایگاه خودش را ندارد. شعرهای بیمحتوا به عنوان ترانه به خورد مردم داده میشود و... استاد توکل سالیان سال در رادیو فعالیت می کرد اما نگاه خوبی به اوضاع و احوال حال حاضر موسیقی ندارد و در مورد آموزشگاههای موسیقی میگوید در آنجا تنها چیزی که به آن وارد نیستند آموزش موسیقی است. چهارشنبه آخر سال 93 فرصت خوبی بود تا از نزدیک با این هنرمند بزرگ دیداری داشته باشیم. این لحظات فرصتی بود تا صحبت و نظرات ایشان را در مورد برنامه گلها، اوضاع موسیقی و ترانه بشنویم که در ادامه میخوانید:
***
ابتدا از نخستین تجربه تان در نشستن پشت ساز و استادانی که شما را آموزش دادند، بگویید.
پدر و پدر بزرگ من علاقه بسیاری به کتاب و موسیقی داشتند. پدر بزرگم بسیار مهمان دوست بود و تقریباً بیشتر ایام هفته، باغچه بزرگی که در خیابان انتظام داشت محل رفت و آمد میهمانانی بود که اکثریت آنها هنرمندان مشهوری چون استاد صبا، مرتضی محجوبی، رهی معیری، حسین یاحقی و... بودند. بنابراین باید بگویم محیط زندگیام سبب شد به دایره موسیقی کشیده شوم. بعد از آن این رفت و آمدها به منزل پدرم ادامه پیدا کرد. از جمله شخصیتهایی که با پدرم آشنایی داشت استاد حسین تهرانی بود. ایشان بعد از مدتی وقتی متوجه شدند که با وجود سن کم به یادگیری موسیقی بسیار حریص هستم طی سه سال در مکتب خود تنبک نوازی را به من آموزش دادند. استاد تهرانی به من آموختند برای آنکه بتوانم بخوبی ساز بنوازم باید با ریتم آشنایی داشته باشم والحق که درست اشاره کردند و در آموختنم بسیار تأثیرگذار بود. یک روز ایشان از من سؤال کردند به چهسازی علاقهمند هستید؟! گفتم دوست دارم سنتور بنوازم.
هیچ گاه آن شب به یاد ماندنی را فراموش نمیکنم. تقریباً هشت سال سن داشتم. آن شب که پدرم برای من سنتور خرید از ذوق خوابم نمیبرد و هر پنج دقیقه یک بار از شوق میپریدم و میرفتم نگاه میکردم که سنتورم هست یا نه. نکته جالب آنجاست که بعد از چند روز بهخاطر آگاهی نداشتن و بلد نبودن کوکهای سنتورم، بارها تمام سیمها را پاره کردم و صبح که بلند میشدم میدیدیم که سنتورم بیشتر از 30 تا سیم ندارد(می خندد). البته بعد از این سنتور 5 تا 6 ساز دیگر عوض کردم.
پدر من افسر ارتش و بسیار علاقهمند بود که به دنبال کار هنری بروم. اما مادرم که دبیر ریاضی و زبان فرانسه آموزش و پرورش بود اصرار داشت در رشته پزشکی ادامه تحصیل بدهم. حتی در کنکور پزشکی شرکت کردم و قبول هم شدم اما نرفتم. به این علت که به قدری از خون وحشت داشتم که حتی نمیتوانستم آزمایش خون بدهم. بعد از آن در سن ۹-۸ سالگی با سنتوری که پدرم خریده بود. در منزل یکی از معلمان موسیقی مدارس به نام آقای خائفی دوره ابتدایی سنتور نوازی را فرا گرفتم. پس از مدتی به علت مأموریت پدرم به شیراز، در آنجا نزد بهادر نوذری آموزش موسیقی را ادامه دادم و بعد از آنکه او در دانشکده افسری تهران، افسر ارتش شدند با همشیره من ازدواج کردند. بعد از آمدن به تهران چون پدرم با بیشتر استادان موسیقی آشنایی داشت یک روز از استاد تجویدی دعوت کردند که به منزل ما بیایند. ایشان هم که علاوه بر هنرشان فرد محترم و با ارزشی بودند لطف کردند و من را به شاگردی پذیرفتند. آن دوران ما در خیابان خراسان زندگی میکردیم و منزل استاد تجویدی در میدان شهدا(ژاله سابق) بود. بنابراین هفتهای دو یا سه روز برای آموزش موسیقی به منزل استاد میرفتم. استاد تجویدی ردیف موسیقی را با ویولن مینواختند و آموزش میدادند، بعد از آن نت را آموختند. پس از مدت حدوداً 12 سال یا شاید هم بیشتر خدمت استاد علی تجویدی زانو زدن و آموختن دورههای مختلف ردیف نوازی، در سال 1335 این دوستی و شاگردی و استادی و همچنین علاقهای که به ساز من داشتند سبب شد به دعوت استاد تجویدی در ارکستر شماره 2 رادیو نوازنده ارکستر ایشان بشوم. تقریباً یک سال بعد از این اتفاق، به سبب آشنایی خانوادگی با پرویز یاحقی توانستم به ارکستر شماره 3 رادیو هم راه پیدا کنم اما به مدت دو سال اجازه نداشتم به تنهایی سولو بنوازم و در سال 1337 به دعوت زنده یاد داوود پیرنیا به عنوان تک نواز سنتور به برنامه گلها راه پیدا کردم و گلهای صحرایی شماره ۵ (در دستگاه شور) و برگ سبز شماره (۶۵) به همراهی آواز زنده یاد محمودی خوانساری و تنبک امیر ناصر افتتاح را برای نخستین بار تکنوازی کردم و ﺴﭙﺲ در برنامه گلها به عنوان سولیست و تکنواز مشغول به کار شدم. البته راهیابی به ارکستر کار آسانی نبود و با زحمت و پشتکار توانستم در ارکستر جایی برای خود بازکنم.
اگر آن فضا و باغ پدری وجود نداشت بازهم به هنر موسیقی علاقهمند بودید؟
خیر. محیط من را به سوی موسیقی کشاند و امروز سلول به سلول زندگیام شده است. در حال حاضر نیز بهخاطر تردد دوستان و هنرمندان بسیار در محیط زندگیام پسرم به موسیقی علاقهمند و به این راه کشیده شده و در حال حاضر نوازنده پیانو و تنبک است. حتی بیشتر کارهای من را هم مینوازد.
آن زمان شیوه تدریس استاد به چه صورت بود؟ تمرکز بر آهنگسازی بود یا نوازندگی؟
من در خدمت استاد تجویدی علاوه بر آموختن ردیفهای مشهور موسیقی ایران بیش از 8 ردیف خود استاد تجویدی را آموزش دیدهام به این علت که همیشه علاقهمند بودم اطلاعاتم را گسترش بدهم. تجربه گذشته امروز به کار من آمد و موجب شد اکثریت آهنگهایم مورد محبت مردم قرار بگیرد. اغلب آهنگها که به قول معروف گل کرده بود در گوشههایی ساخته شده بود که کمتر شنیده میشد. بهطور مثال گوشه نیشابورک که در ماهور یک گوشه بسیار فقیر است، کمتر مورد توجه قرار میگیرد اما من در این گوشه، کار نوشتم و خوشبختانه مورد توجه مردم هم قرار گرفت یا در مخالف سه گاه دو - سه ترانه دارم که به نظر خودم بسیار زیباست و بازخورد خوبی هم در بین مخاطبان داشت.
از حضورتان در رادیو و همکاریتان با استاد اسدالله ملک بگویید.
در رادیو در خدمت استاد پرویز یاحقی و استاد حبیبالله بدیعی مشغول فعالیت بودم و بیشتر کارهایم به آن دوره بر میگردد. از سال ۱۳۵۷ همکاریام با رادیو قطع شد و مجدداً در سال ۱۳۷۲ به رادیو برگشتم و با همکاری زنده یاد اسدالله ملک در ارکستر همنوازان که در صدا و سیما بنا کرده بودند تکنوازی کردم. با آنکه ساز آقای ملک را بسیار دوست داشتم اما آثارکمتری با ایشان جمعآوری کردهام. در همان سال آهنگهای «عشق» و«آهسته آهسته» با صدای اکبر گلپایگانی را ساختم که بسیار مورد توجه مردم قرار گرفت. سال ۱۳۷۴ هم آلبوم «آوازه خوان» را که تمامی اشعار آن سروده خودم بود منتشر شد.
چرا از سال 57 به بعد در رادیو فعالیت نداشتید.
به این علت که در آن دوره برخی از افراد تمایلی به حضور و فعالیتم نداشتند.
با توجه به فعالیت شما در صدا و سیما اوضاع حال حاضر صدا و سیما را چگونه ارزیابی میکنید؟
اصلاً اوضاع خوبی ندارد. حدوداً چهار یا پنج سال پیش بود که مسئولان بسیار اصرار داشتند که به رادیو برگردم. چندین بار تماس گرفتند، پیک فرستادند و گفتند تشریف بیاورید فلان مدیر میخواهد شما را ببیند و در آخرکه به دفتر آن شخص رفتم از من خواستند یک کار برای آنها بسازم من هم اثر «مولا علی»را در دستگاه افشاری ساختم و در همانجا نیز ضبط شد. اما بعد از آنکه درخواست خواننده کردم خوانندهای را که خودشان در نظر گرفته بودند به من معرفی کردند که نه با صدای او آشنایی داشتم و نه با چهره اش.
با توجه به اینکه شما موسیقی را نزد استادان بزرگ آموخته اید به نظر شما آموختن موسیقی از روی نت بهتر است یا سینه به سینه؟
به نظر من هر دو روش درست و صحیح است و باید توأم با هم باشد. اگر ردیف موسیقی را از طریق سینه به سینه یاد گرفته بودم و به دنبال نت نمیرفتم مانند فردی بودم که سواد ندارد؛ کتاب حافظ بهدست گرفته اما نمیتواند بخواند. امروزه علم و عمل لازم و ملزوم همدیگر هستند و در تمام دنیا و آکادمیها همین روش را دنبال میکنند.
از آشنایی خود با فریدون حافظی بگویید.
فریدون حافظی از دوستان خیلی عزیز و از هنرمندان بیبدیل و بینظیر بودند. مبتکر مکتب لطیف نوازی تار زنده یاد فریدون حافظی است و بعد از آن لطفالله مجد و بعد فرهنگ شریف ادامه دهنده این راه بودند. بهخاطر دارم حدوداً هفت سال سن داشتم و در اهواز که پدرم در آنجا مأموریت داشت در مدرسه شماره دو درس میخواندم. فریدون حافظی، مهدی خالدی و یکی از خوانندگان معروف زن برای اجرای کنسرت به شرکت نفت آبادان در اهواز آمده بودند. پس از اجرا پدرم از این سه هنرمند بزرگ دعوت کرد که برای صرف شام به منزل ما بیایند و پس از آن شروع کردند به ساز زدن. با آنکه سن کمی داشتم و به ردیف موسیقی آشنا نبودم اما در همان عوالم نوجوانی حس میکردم چه قطعات لطیف و زیبایی مینوازند. جناب حافظی یک دایرةالمعارف برای خاطرات موسیقی ایران بودند.
به شیرین نوازی اشاره کردید، در تار نوازی کسانی مانند فرهنگ شریف، لطفالله مجد، فریدون حافظی و جلیل شهناز شیرین نوازی کردهاند. آیا این شیرین نوازی در سنتور هم وجود دارد؟
بله، اصولاً ضمیمه موسیقی ایران شیرین نوازی است. یک نفر برای شاگردی نزد استاد صبا رفته بود البته ایشان آنچنان شیرین نمینواختند اما تکنیک بسیار بالایی داشتند و بیشتر ویولنیستهای ما شاگرد ایشان هستند. آن شخص به مرحوم صبا گفته بود که چرا شما شیرین نوازی نمیکنید؟ ایشان گفته بودند اگر میخواهید شیرین نوازی بشنوید باید نزد حسین خان یاحقی بروید. یاحقی به این علت که کمانچه مینواختند فرم آرشه کشی کمانچه را به ویولن سوق دادند که به جرأت میتوان گفت بهترین وارث این شیوه پرویز یاحقی بود.
شما نیز تسلط کاملی بر ویولن داشتید و با آنکه بسیاری از نوازندگان مطرح این ساز کمتر حاضر به همکاری با نوازندگان سنتور بودند اما بسیاری از نوازندگان علاقهمند بودند که با شما ساز بزنند و همکاری بیشتری داشته باشند.
استاد مرتضی خان محجوبی با پدر و پدربزرگم دوستی دیرینهای داشتند من سبک سنتور نوازی را از سبک پیانو نوازی ایشان گرفتم و روی این مطلب هم تمرین کردهام اما سبک کاری که امروز مینوازم متعلق به خودم است. من برای سازم فضایی که باید بسازم ساختم و در این باره بسیار خوشحال هستم. دوستانی که با جریانهای موسیقی ایران آشنا هستند، خاطرشان هست که در آن دوران استاد مهدی خان خالدی با برادرش اصغر خالدی سنتور مینواختند اما ایشان نمیتوانست هیچ جوابی به ویولن زیبای این برادر بدهد اما من چون خودم شیوا، ساز زدم و صاحب مکتب بودم نوازندههای ویولن دوست داشتند با من ساز بزنند تا جوابشان را بدهم و بهصورت سؤال و جواب و اصطلاحاً بده بستان کار کنیم.
درباره برنامه گلها صحبت کنید و اینکه چرا در حال حاضر با وجود آنکه امکانات بیشتری داریم، چرا برنامههای خوبی مانند گلها وجود ندارد و ساخته نمیشود؟
به این علت که دیگر نوازندههای خوبی چون آقایان بدیعی، ملک، یاحقی و... وجود ندارند. همیشه یک مسائلی پیش میآید که شاید خوشایند نباشد اما بعد از آن یک اتفاقی میافتد که خوشایند است. در دوره ای فضای رادیو به سمت موسیقی و تم عربی کشیده شد و خوانندگانی چون جبلی و شفیعی و ... فعالیت زیادی می کردند، در آن زمان جناب نصرت الله معینیان دستور دادند کسانی که عربی میخوانند و مینوازند اجازه ورود به رادیو ندارند بعد از آن آشنایی معینیان با پیرنیا سبب شد که ایشان را به رادیو دعوت کنند و گفتند که موسیقی ایرانی به سمت موسیقی عربی کشیده شده است و آن اصالت فارسی از آن زدوده شده است در صورتی که باید از رادیو ملی ما موسیقی ایرانی پخش شود. در آن دوران جناب داوود پیرنیا برنامه گلها را بسیار خوب و دقیق پیریزی میکردند و از هنرمندان صاحبنام و صاحب سبک دعوت به عمل میآوردند. با این حال به اعتقاد من و برخلاف نظر برخی از دوستان پیرنیا را نباید مبتکر برنامه گلها دانست بلکه او مؤلف این برنامه بود. ایشان این برنامه را آنچنان زیبا نوشت که بعد از سالهای مدید از گذشت آن هنوز هم از ذهن و قلب مخاطبان این برنامه پاک نشده و در خاطرشان نقش بسته است. بعد از ایشان هم جناب رهی معیری سرپرست گروه بودند و در ادامه هم به ترتیب مرحوم بنان، جناب میرنقی و در آخر هم ابتهاج بزرگوار گلهای تازه را ساختند.
چرا گلهای تازه رنگ و بوی گلهای پیرنیا را نداشت با آنکه در شکل کلی هنرمندان تغییری حاصل نشده بود؟
به این علت که در آن برنامه یک هنری وجود داشت که در ساختههای بعدی یافت نشد. به هرحال یادمان نرود که در کارهای هنری نمیشود ادای کسی را درآورد و تقلید کرد و بعد هم موفق بود. هرکسی باید شخصیت خاص خودش را داشته باشد. البته جناب ابتهاج، شاعر بسیار فرهیختهای هستند و خیلی هم دوستشان دارم اما فکر کنم برای کار مدیریتی آمادگی لازم را در آن کار نداشتند.
با وجود آنکه ترانههای بسیار زیبایی سرودهاید چرا بعد از انقلاب شعرهای شما چندان گل نکرد و به تعبیر صریح تر؛ بیشتر کار سنتورنوازی شما مورد توجه قرار گرفت تا ترانه سرایی!
پیش از انقلاب من در نواختن ساز معروف بودم و بعد از آن شاعر بودنم، مزید بر علت شد. اما بعد از انقلاب به این علت که اشعار من پخش نمیشود و کسی حمایت نمیکرد، مخاطبان زیادی با ترانههای من آشنایی پیدا نکردند. قبل از انقلاب ترانههای من را بسیاری از هنرمندان میخواندند و از صبح تا شب سه بار پخش میشد و حتی به مدت یک هفته، به طوری که برای گوش شنونده آشنا بود اما امروزه وقتی کاری ساخته میشود دچار ضعفهایی همچون توزیع و پخش نامناسب است و شما میبینید که به محض رونمایی یک آلبوم، خیلی نمیتوانید موفقیتهای آن را در فروش شاهد باشید.
فضلالله توکل به نوآوری در موسیقی شهرت دارد اما امروزه میبینیم که نسل جوان دست به نو آوریها زدند که باعث برهم زدن اصول موسیقی شده است، اصولاً با نوآوری موافق هستید یا معتقدید که باید همیشه همه نواها بدون تغییر بمانند؟
اگر امروزه جوانان نوآوری کنند و کار تازهای را خلق کنند خوب است و من هم موافقم. اما کارهایی که در حال حاضر صورت میگیرد، صداهایی را به گوش مان میرساند که بیشتر بلبشو است تا خلاقیت. هیچکس مقصد و جایگاه خودش را ندارد و بسیاری از آثار شبیه هرج و مرج شده و ادب در محاوره کلامی ما از بین رفته است. آیا این شعرهای بیمحتوا که به عنوان ترانه به خورد مردم میدهند ترانه است؟ با این حال امیدوارم این راهی که در پیش گرفتهاند به یک بنبست برسد تا ناچار شوند به ابتدا بازگردند.
از نوآوری و آثاری که در زمینه پاپ انجام دادهاید بفرمایید.
تقریباً در همه سبکهای موسیقی کار نوشتهام از کار سنگین گلها تا کارهای پاپ و موسیقی مردمی، اخیراً نیز سه کار«افسانه»، «فردا» و «خداحافظ» را برای احسان خواجه امیری ساختهام که خدا را شکر بسیار هم موفق بوده است. در سال جدید هم یک آلبوم با یکی از خوانندگان نسل جوان همکاری کردهام که بزودی به بازار موسیقی میآید در این آلبوم تعدادی از قطعات را من خواندهام و تعداد دیگر را پاشا پاشایی. آهنگسازی و ترانههای اثر نیز بر عهده من است.
شما را به عنوان سنتورنواز میشناسند، اینکه تصمیم گرفتید به عرصه خوانندگی وارد شوید به نظر شما اتفاق خوبی میتواند باشد؟
این کار را با ترس و لرز و ریسک تمام قبول کردم و تنها بهخاطر این خواننده جوان، چون پاشا برای من بسیار عزیز است. البته من در ابتدا خواننده بودم و در سال 33 - 34 یک بار از طرف مدرسه در برنامه ارتش خواندم و بعد از آن هم در ارکستر خواندم اما بعد از آنکه به سن بلوغ رسیدم و تن صدایم تغییر کرد دیگر نخواندم. اما در میهمانیهای دورهای که در خانواده برگزار میشد میخواندم. البته از همان زمان تاکنون بسیاری از همان دوستان مثل انوشیروان روحانی و دیگر دوستان اغلب موافق بودند که بخوانم من هم تا امروز صبر کردم و کاری به بازار ندادم اما امروز دیگر میخواهم ریسک کنم!
این نوآوری در ساز هم بهوجود آمده و بر این عقیده هستند که صدای دلخواهی که میخواهند در سنتور یا سه تار نمیشنود.
ساخت ساز تا نواختن آن خیلی متفاوت است. نوازش کردن ساز یا از ساز صدای خوش در آوردن کار هرکسی نیست. کسی که صدای خوش از ساز خارج میکند حتماً نوازنده خوبی است.
اما کسانی که ساز تولید میکنند، نوازنده نیستند.
اگر کسی کاری انجام بدهد که بتوان اسم خدمت به آن گذاشت دستش را میبوسم اما اگر بخواهد خیانت کند با این کار موافق نیستم.
اوضاع حال حاضر موسیقی و آموزش به چه صورت است؟
بسیار اوضاع بد و آشفته بازاری است. متأسفانه در آموزشگاههای موسیقی تنها چیزی که به آن وارد نیستند، موسیقی است.
آثار جدیدتان در چه مرحلهای است؟
به غیر از آلبوم ملودیهای مهربانی که درباره آن توضیح دادم، کتاب جدیدم هم با عنوان «عمری از عشق نوشتم» بزودی منتشر خواهد شد.
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید