گفت‌وگو با فریدون مجلسی درباره سیاست‌ورزی محمد مصدق در كارزار ملی شدن صنعت نفت

1393/12/27 ۱۰:۰۲

گفت‌وگو با فریدون مجلسی درباره سیاست‌ورزی محمد مصدق در كارزار ملی شدن صنعت نفت

وحدت بی‌سابقه ملت در برابر انگلیسی‌ها ؛دستاورد ملی شدن نفت‌ درآمد: این روزها بحث‌های مربوط به مذاكرات داغ‌ترین خبرهاست و همه منتظرند ببینند كه نتیجه مذاكرات به كدام سمت و سو سوق پیدا می‌كند. در این میان برخی با مشابه دانستن مذاكرات نفسگیر دولت حسن روحانی در قضیه هسته‌ای با بیش از ٦٠ سال پیش یعنی مذاكرات دولت محمد مصدق با جامعه بین‌الملل بر سر احقاق حقوق ایرانیان درباره نفت، به مقایسه سیاست‌ورزی سیاستمداران امروز ایرانی با سیاست‌ورزی دولتمردان آن زمان می‌پردازند و می‌گویند كه فراز و نشیب‌های مذاكرات فعلی را می‌توان با آن عصر مقایسه كرد.

 

وحدت بی‌سابقه ملت در برابر انگلیسی‌ها ؛دستاورد ملی شدن نفت‌

درآمد: این روزها بحث‌های مربوط به مذاكرات داغ‌ترین خبرهاست و همه منتظرند ببینند كه نتیجه مذاكرات به كدام سمت و سو سوق پیدا می‌كند. در این میان برخی با مشابه دانستن مذاكرات نفسگیر دولت حسن روحانی در قضیه هسته‌ای با بیش از ٦٠ سال پیش یعنی مذاكرات دولت محمد مصدق با جامعه بین‌الملل بر سر احقاق حقوق ایرانیان درباره نفت، به مقایسه سیاست‌ورزی سیاستمداران امروز ایرانی با سیاست‌ورزی دولتمردان آن زمان می‌پردازند و می‌گویند كه فراز و نشیب‌های مذاكرات فعلی را می‌توان با آن عصر مقایسه كرد. اما به راستی شیوه سیاست‌ورزی دولتمردان در آن عصر كدام بود؟ وقتی از دولتمردان سخن می‌گوییم، در راس ایشان محمد مصدق قرار می‌گیرد كه تاكنون درباره شكل سیاست‌ورزی‌اش نظرات متكثر و گاه متناقضی بیان شده است، برای مثال برخی او را نماد و نماینده تام ملی‌گرایی و وطن‌پرستی خوانده‌اند، در حالی كه گروهی او را یك پوپولیست ساده‌انگار و خرافاتی تلقی كرده‌اند. این بحث هم البته تمامی ندارد. اما در سال روز ملی شدن نفت، در كنار مطالبی درباره خود نفت و خاستگاه‌های ملی شدنش، یك گفت‌وگو هم با فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین و نویسنده و مترجم آثار متعدد در زمینه ادبیات و تاریخ داشتیم و به همراه ایشان با مرور زندگی سیاسی مصدق كوشیدیم برخی نتیجه‌گیری‌ها درباره مشی سیاسی مصدق داشته باشیم، اگرچه تردیدی نیست كه هیچ متنی درباره موضوعی چنین مناقشه‌برانگیز نمی‌تواند خود را فصل‌الخطاب قلمداد كند و اگر حقیقتی باشد در تضارب آرا و گفت‌وگوها می‌درخشد. ‌

دستاورد دكتر مصدق ملی كردن صنعت نفت ایران و وحدت ملی بی‌سابقه‌ای در برابر انگلیسی‌هایی كه ما را تحقیر كرده بودند، است. سیاستمداری مصدق در برابر حقوقدانی او ضعیف بود و مهار را در دست مهندسان همراهش سپرد كه با دید مهندسانه به مسائل نگاه می‌كردند.

***

 موضوع ما میراث سیاست‌ورزی مصدق است، اما قبل از آنكه به این بحث وارد شویم، می‌خواستم ویژگی‌های سیاست‌ورزی مصدق را بفرمایید.

درك ویژگی‌های سیاست‌ورزی مصدق جز از طریق مرور زندگی سیاسی و محیط اجتماعی كه او در آن پرورش یافت، میسر نمی‌شود. ضمن آنكه قضاوت درباره دكتر مصدق در مراتب مختلف زندگی‌اش با یكدیگر متفاوت است. زمانی او به عنوان یك رجل سیاسی سنتی قاجاری در دورانی است كه منجر به مشروطیت می‌شود، یعنی دكتر مصدقی كه در نوجوانی و در ١٢، ١٣ سالگی به عنوان مستوفی ولایت خراسان به عنوان بزرگ‌ترین ولایت ایران انتخاب می‌شود و این سمت را هم خیلی جدی می‌گیرد و برای خودش این صلاحیت را قایل است، در ٢٥ سالگی كه انقلاب مشروطه رخ می‌دهد، شاهد است كه موقعیتی آنچنان كه پیش‌تر داشته ندارد.

 

 منظور شما از سیاست‌ورز سنتی قاجاری در مورد دكتر مصدق چیست؟

البته می‌دانیم كه دكتر مصدق از طرف مادری به قاجارها نسب می‌برد اما می‌دانیم كه ١٢ سالگی پدرش فوت می‌كند. مادرش هم خواهر عبدالحسین میرزا فرمانفرماست كه پدر و مادرش هر دو شاهزاده قاجاریه هستند. مصدق در آن سن همراه با شوهر جدید مادر كه پیشكار و همكار مظفرالدین میرزای ولیعهد است، به دربار تبریز می‌رود و در آنجا به دلایل شخصی رشد می‌كند. دكتر مصدق از همان زمان جوانی برازنده و باهوش بود و صفاتی را كه برای فردی كه آینده روشنی داشته باشد، دارا بود. طبق معمول روزگار معلم سرخانه دارد و لابد در كلاس درس هم شاگرد زرنگ و هوشیاری بوده است، همه این صفات موجب می‌شود كه در همان سن عنوان مصدق‌السلطنه به او اعطا شود. ضمن آنكه می‌دانیم پدرش رییس دفتر بوده و دودمانش از دودمان مستوفیان گركانی و آشتیانی بوده‌اند، مانند دیگر عموزادگان پدری مصدق كسانی چون وثوق‌الدوله، قوام‌السلطنه و مستوفی الممالك كه مناصب بالایی داشتند و از قضا همگی به پاكی و درستكاری معروف بودند. این در شرایطی است كه به خصوص در دربار قاجار انواع اتهامات مالی و اداری به راحتی به افراد وارد می‌آمد، حتی به دایی بزرگ مصدق فرمانفرما اتهام‌های متهمی زده می‌شد، اما مصدق شخصا مرد درستكاری بود و این درستكاری سرمایه بزرگی برای او تا آخرین روزهای زندگی‌اش م ی‌شود، تا جایی كه مردم به او اعتماد می‌كنند و مساله ملی شدن صنعت نفت ایران كه مصدق سهم بزرگی در پیشنهاد و سپس رهبری آن به عهده داشت را به او می‌سپرند. همه اینها نشان‌دهنده آن است كه درستكاری بزرگ‌ترین سرمایه دكتر مصدق بوده است.

 

 این محبوبیت دكتر مصدق باعث شد كه بعد از او امكان نقد او به عنوان خط قرمز منتفی شود و گویی هر كس او را نقد می‌كرد، در شمار خائنان قرار می‌گرفت. پیامد به وجود آمدن این دیدگاه چه بود؟

این امر آثار منفی بر جای گذاشت یعنی درست است كه دكتر مصدق به واسطه ملی شدن صنعت نفت حقوقی را برای ملت ایران ستانده است و به خصوص دماغ امپریالیسم انگلیس را كه رفتار متكبرانه‌ای نسبت به مردم ایران داشتند به خاك مالید، اما این همه كافی نیست. مسائل دیگری هم به موازات این اقدامات مطرح می‌شود كه به سوابق مصدق در جدایی‌اش از نظام دولتی بعد از مشروطه بازمی‌گردد. دكتر مصدق بعد از اینكه می‌بیند مشروطه مستقر شده است، همراهی‌هایی با محافل مشروطه‌خواه در تهران انجام می‌دهد، اما وقتی محمدعلی‌شاه به مشروطه اخم می‌كند، مصدق به این نتیجه می‌رسد كه در مقایسه با رجال آن زمان كمبودهایی دارد زیرا برای عضویت در مجلس اول ناموفق می‌شود، البته او به نمایندگی از اعیان اصفهان انتخاب می‌شود، اما شرط نمایندگی ٣٠ سال سن بوده است و مصدق با ٢٥ سال سن نمی‌توانست وارد مجلس شود. بنابراین مایل می‌شود كه به مدرسه سیاسی برود اما از آنجا كه تحصیلات رسمی نداشت نمی‌تواند به این مدرسه وارد شود. به هر حال برای ادامه تحصیل به پاریس می‌رود. البته تعجب می‌كنم كه چطور مصدق كه دم از قانون می‌زد، با وجود اینكه می‌دانست سن قانونی برای نمایندگی مجلس را نداشته عضو آن می‌شود.

 

 شما تاكید می‌كنید كه وقتی دكتر مصدق حس می‌كند كه نسبت به سایر سیاستمداران دچار كمبود است، راه تحصیل را انتخاب می‌كند و برخلاف بسیاری از سیاست‌ورزان به لابی‌گری و فساد و رشا و ارتشا روی نمی‌آورد. خود همین آیا نشانه تمایز اساسی مصدق از سیاست‌ورزان زمانه خودش نیست؟

بله درست است. در واقع مصدق در دامن نجم السلطنه یك مادر درستكار پرورش یافته است؛ مادری كه دارایی به ارث رسیده‌اش را به بیمارستان نجمیه كه تا به امروز هم هست، تبدیل می‌كند. در نتیجه مشخص است كه مصدق با فضائل اخلاقی پرورش می‌یابد. اتفاقا قضاوت مردم ما درباره كسانی كه ذره‌ای انحراف مالی و اخلاقی دارند، بسیار بی‌رحمانه است و اگر مصدق كوچك‌ترین نقطه تاریكی از این منظر داشت، دشمنانش كه كم هم نبودند، كمال استفاده را در جهت كوبیدن او می‌كردند. حتی در یادداشت‌های مرحوم ارسلان خلعت‌ بری می‌خوانیم كه وقتی برای كمك به احزاب پولی را در نظر گرفته بود، یكی از اطرافیان به او می‌گوید شما كه برای سفر به نیویورك كه برای حقوق مردم ایران رفته بودی، هزینه‌اش را از جیب خودت دادی، الان اگر این بودجه را برای احزاب تصویب كنی، مردم سر و صدا می‌كنند، مصدق نیز بلافاصله می‌گوید حتی این پول را هم از جیب خودم پرداخت می‌كنم و نمی‌خواهد آن را از محل بودجه اخذ كنید. این خوشنامی‌ها را هیچ كس نمی‌تواند منكر شود. كمااینكه

هیچ كس نمی‌تواند منكر جاه‌طلبی سیاسی مصدق شود زیرا اگر آن جاه‌طلبی نبود، از كار دولتی ناامید می‌شد، ثروت هم كه داشت و حتی مواردی هست كه قصد داشت از كار سیاسی فاصله بگیرد، مثلا در یك مورد به اتفاق خانواده و مادرش كه زنی بسیار اشرافی با دو ندیمه است، به سوییس می‌رود و قصد اولیه‌اش آن است كه به نوشته خودش می‌خواهد مهاجرت كند اما مشاهده می‌كند كه آن موقعیت اجتماعی و احتراماتی را كه در ایران دارد، نمی‌تواند داشته باشد، به همین خاطر برمی‌گردد. به خصوص در همان زمان كه مساله قرارداد ١٩١٩ وثوق الدوله مطرح می‌شود، در همان سوییس یك مخالفت شدید و گسترده با تبلیغ وسیع علیه او راه می‌اندازد و با گرفتن دكترا به ایران باز می‌گردد و قبل از آمدن به ایران نیز زمینه‌هایی را آماده می‌سازد یعنی مصدق آدم بی‌دست و پا و گوشه‌گیری كه عزلت گزینی كند، نبوده است كه همه به سراغ او بروند و او مجبور به عمل سیاسی شود. مثلا در زندگینامه‌هایی كه علاقه‌مندان به دكتر مصدق نوشته‌اند، اشاره شده است كه پیش از آنكه مصدق به ایران سفر كند، با او تماس گرفته‌اند كه معاون وزارت مالیه شود، وقتی هم كه در بوشهر از كشتی پیاده شد، خوانین فارس سراغ او رفتند و خواستند والی فارس شود اما واقعیت این طور نیست. اصلا خوانین فارس یا دولت از كجا می‌داند جوانی كه برای تحصیل به اروپا رفته حالا تحصیلاتش تمام شده و می‌خواهد به ایران بازگردد؟! بنابراین این سناریوها به دلیل محبوبیت مصدق با نظر مساعد درباره او نوشته شده است و می‌خواهند بگویند كه خودش نمی‌خواست وارد سیاست شود و به زور و خواهش دیگران مجبور به این كار شد. در حالی كه وقتی تامل می‌كنیم، حقیقت امر روشن می‌شود. مثلا والی فارس پیش از مصدق دایی او مرحوم فرمانفرماست و خودش می‌نویسد كه وقتی دایی من رفت، برایش یك مراسم بدرقه بزرگ ترتیب داده شد. این نشان می‌دهد كه عبدالحسین میرزافرمانفرما است كه می‌تواند از شاه خواهش كند حالا كه دوره من تمام شده، خواهرزاده‌ام را كه سابقه فعالیت سیاسی دارد و تحصیلاتش نیز به اتمام رسیده است، به این سمت انتخاب كنید.

 

 در زمان ولایت فارس كودتای ١٢٩٩ سید ضیاء رخ می‌دهد و می‌دانیم كه مصدق به همراه پسر عمویش قوام كه آن زمان والی خراسان است، از مخالفان سرسخت كودتا است. ارزیابی شما از این مخالفت چیست؟

ما در مخالفت مصدق بهانه‌جویی را شاهد هستیم. او مستقیم به شاه نامه می‌نویسد وكودتا را قبول ندارد. در حالی كه پس از چند ساعت از اعلام كودتا، شاه بلافاصله فرمان نخست‌وزیری سیدضیاء را صادر می‌كند. اینجا سوال پیش می‌آید كه چرا مصدق با شاه مكاتبه می‌كند و چرا با خود سیدضیاء مكاتبه نمی‌كند؟ سید ضیاء  هم كه فرد قلدری بود، دستور دستگیری قوام را به كلنل تقی‌خان پسیان می‌دهد كه او را به تهران می‌فرستند. مصدق هم مدتی نزد عشایر فارس می‌رود و وقتی به شیراز بازمی‌گردد، به او اطلاع می‌دهند كه دوران قوام‌السلطنه به سر آمد.

سر آمدن قدرت قوام‌السلطنه نشان‌دهنده قدرت اصلی اشرافیتی است كه در ایران خودش را از شاه و سلطنت نیز بالاتر می‌داند. اشرافیتی چون خاندان‌های آشتیانی و... كه حتی خودشان را بالاتر از شاه می‌دانستند.

 

 مصدق هم البته به همین خاندان ارتباط داشت.

بله، او یكی از اصلی‌ترین افراد این خاندان است. ضمن آنكه یك وابستگی خیلی نزدیك به شخص شاه و خانواده سلطنت دارد. مرحوم علا و علی امینی نخست وزیر بعدی هم از خویشاوندان نزدیك مصدق است. كسانی چون متین دفتری، سهام سلطان بیات و... نیز از نزدیكان نسبی و سببی مصدق هستند. یعنی از نظر اشرافیت قاجاری كمتر كسی كارنامه وابستگی‌های مصدق را دارد. در هر صورت بعد از سه ماه سیدضیاء را به زیر می‌كشانند و ٢٥ هزار تومان هم پاداش به او می‌دهند كه با آن سرمایه‌ای به هم می‌زند. اما در هر صورت هم قوام و هم مصدق به دولتی كه در وهله اول آن را كودتایی می‌دانند، می‌پیوندند. قوام

نخست‌وزیر دولت كودتا می‌شود زیرا كودتاچی اصلی رضاخان سردار سپه است. مصدق هم وزیر مالیه می‌شود و تقاضای اختیارات می‌كند.

 

 این اختیارخواهی یكی از ویژگی‌های اساسی سیاست‌ورزی مصدق است.

بله، این اختیارخواهی همواره با دكتر مصدق بود. البته اختیارخواهی او امری صمیمانه است و برای خودش صلاحیتی قایل است و می‌گوید كه من وطن‌پرست، درستكار و خواهان خدمت هستم كه بود. اما او نتیجه می‌گیرد كه این قوانین برای كسانی كه نیاز به كنترل دارند، لازم است. درحالی كه من احتیاج به كنترل ندارم.

در حالی كه می‌دانیم اختیار خواستن امر خاصی است. قوام هم تقاضای اختیارات خاص می‌كند و وقتی به او اعطا نمی‌شود، استعفا می‌كند و دكتر مصدق در دولت بعدی وزیر امور خارجه و سپس والی آذربایجان می‌شود. در این سمت اختیارات امنیتی می‌خواهد و می‌گوید كه فرماندهی نظامی محل باید زیرنظر من باشد. سردار سپه قلدر این شرط را می‌پذیرد و به فرمانده نظامی آذربایجان دستور می‌دهد كه با مصدق همكاری كنند. البته دوران خدمت مرحوم مصدق در آذربایجان موفقیت‌آمیز نبوده است. اگرچه می‌كوشد با ناپاكی‌ها مبارزه كند، اما این مبارزات با مقاومت‌هایی مواجه می‌شود زیرا این مبارزه نیازمند تجربه بیشتری بوده است. برخوردهای صریح واكنش‌های صریح و قاطع هم خواهد داشت. نمی‌شود تقصیر را به گردن مصدق انداخت اما می‌توان گفت مصدق در سنینی نبود كه بتواند با سیاست و مدارا آن اشخاص را در دام‌های فساد خودشان گرفتار كند.

 

 حضور سیاسی موثر بعدی مصدق در ماجرای مخالفت او با تغییر سلطنت و تاجگذاری رضاشاه بعد از شكست پروژه جمهوری‌خواهی است. ارزیابی شما از عملكرد مصدق در این برهه چیست؟

اشرافیت قاجار كه شاهد افول قدرت خود و از دست دادن تاج و تخت است، می‌كوشد با تغییر سلطنت مخالفت كند و كسانی چون علا و مصدق از سردمداران این مخالفت هستند. مخالفت مصدق چنان پر شور است كه دایی‌اش فرمانفرما او را تشویق می‌كند و می‌گوید

هیچ كس نمی‌توانست چنین دفاعی از قاجاریه بكند. اما در هر صورت مخالفان موافق نمی‌شوند و بعد از به تخت نشستن رضاشاه، در مجلس بعدی دكتر مصدق تدریجا پاكسازی می‌شود و در دوره‌ای طولانی زندگی‌اش محدود به رتق و فتق امور شخصی و رسیدگی اراضی احمدآباد می‌شود، تا سال‌های پایانی دهه ١٣١٠ كه با قدرت گرفتن نازی‌ها، داماد مصدق مرحوم متین دفتری كه فردی ژرمنوفیل بود و تحصیلاتش را در آلمان گذرانده بود و همسازی بیشتری با رضاشاه داشت، به ایران بازمی‌گردد. در این دوره به دلایل مختلف از جمله كینه ایرانیان نسبت به روس و انگلیس، روابط ایران و آلمان مساعد بود. رضا شاه در سال ١٣١٩ به متین دفتری مشكوك می‌شود و او را به اتهام همكاری مستقیم با آلمان‌ها به زندان می‌اندازد. در همان زمان دكتر مصدق را هم كه كاری به این كارها نداشت دستگیر و به بجنورد تبعید می‌كنند.

 

  در مورد نهضت ملی شدن صنعت نفت بسیار گفته و نوشته شده و هدف ما نیز بازخوانی این وقایع نیست. تا اینجا البته به سوابق و پیشینه سیاست‌ورزی مصدق اشاره و تا حدودی مشخص شد كه مصدق از چه بستری برآمده بود و در چه زمینه‌ای پرورش یافته بود و ویژگی‌های سیاست‌ورزی او چه بود. حالا اگر ممكن است بفرمایید از رهگذر یك عمر سیاست‌ورزی مصدق چه میراثی در تاریخ معاصر ما به جا ماند؟

من همیشه بر نكته‌ای تاكید كرده‌ام و آن این است كه مرحوم دكتر مصدق شاید به دلیل حقوقدان بودن، به قدری برای حقوق ملی اهمیت قایل می‌شد كه منافع ملی را تحت‌الشعاع قرار می‌داد در حالی كه وظیفه یك سیاستمدار حفظ منافع ملی در حداكثر ممكن است. حداكثر ممكن یعنی هر چه نزدیك‌تر به حقوق ملی زیرا رویارویی ایستادگی برای كسب حقوق ملی یا آنچه شما حق مسلم خودتان می‌پندارید، مدعیان دیگری وجود دارند. حقوق امری مبهم است اما منافع امری ملموس و قابل شمارش است و با عدد و رقم و تومان و ریال به دست می‌آید. ممكن است فردی برای به دست آوردن حقوق ملی خودش هزینه‌ای گزاف از منافع ملی پرداخت كند. در وهله نخست ممكن است كه غیرت فرد راضی و از این امر شاد شد، اما فرزندانش او را مورد انتقاد شدید قرار می‌دهند، شما باید به بهترین شرایط تن می‌دادی. دستاورد دكتر مصدق ملی كردن صنعت نفت ایران و وحدت ملی بی‌سابقه‌ای در برابر انگلیسی‌هایی كه ما را تحقیر كرده بودند، است. سیاستمداری مصدق در برابر حقوقدانی او ضعیف بود و مهار را در دست مهندسان همراهش سپرد كه با دید مهندسانه به مسائل نگاه می‌كردند. آنها می‌خواستند ایران بلافاصله بعد از آنكه نفتش را ملی كرده و مورد حمایت امریكایی‌ها هم بوده، قراردادی ببندد كه با پرداخت مقداری مزد امریكایی‌ها كار استخراج و حمل و نقل و فروش نفت را برای‌شان صورت دهند و بیشترین منافع عاید ایران شود.

صورت مساله خیلی خوب است اما غیرممكن است. در زمان مصدق هم این غیرممكن بودن روشن شد و معلوم شد كه دنیای قدرتمندان اجازه نمی‌دهد كه ایران به بیش از ٥٠ درصد از منافع نفتی كه به عربستان و مكزیك و ونزوئلا داده بودند، برسد.

 

 یعنی شما در كل معتقدید كه با وجود كودتا نهضت ملی پیامدهای مثبتی داشت.

بله، نتیجه ملی كردن آن بود كه نفت خودمان را گرفتیم و با یك قرارداد استخراج آن را به پیمانكار سپردیم .مصدق فراموش كرد كه در حد مقدورات می‌شود كار كرد نه در حد آرمان‌ها و ایده‌آل‌ها. آرمان‌هایش بسیار وطن‌پرستانه و ملی‌گرایانه بود اما از نظر سیاسی بسیار ناشدنی بود و خودش و مملكت را در وضعیتی ناگوار قرار داد. میراث او نوعی غرب‌ستیزی و غرب‌هراسی بود كه حزب توده آن را در ایران نهادینه كرد. این حزب شكست خورده بزرگ ٢٨ مرداد بود و دستور عدم دخالت و عدم حمایت از مصدق را توسط كیانوری از سفارت شوروی (شش ماه بود كه استالین مرده بود و وضع داخلی شوروی نابسامان بود) در ایران دریافت و به افراد خودش ابلاغ كرده بود كه در خیابان‌ها باقی نمانند، البته اگر باقی می‌ماندند هم با توجه به توافقات پیشین سران نظامی برای كودتا نتیجه‌ای دربر نداشت. امریكایی‌ها هم نزد نظامیانی رفتند كه توسط انگلیسی‌ها مطلع شده بودند قصد كودتا دارند و این نظامیان هم با اعتماد به نفس بیشتر كودتای خودشان را انجام دادند. در این فاصله متاسفانه مرحوم مصدق برخلاف مشورت‌های نزدیكان و متحدانش منحل كرده بود و در نتیجه مخالفان گفتند كه اسم این اقدام ارتش كودتا نیست و فرمانی بر عزل و فرمانی بر نصب است. من معتقدم دولتی نیمه‌قانونی رفت و دولتی نیمه‌قانونی جانشین آن شد.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: