پیوند بختیاری ها(و لرها) و شاهنامه (بخش دوم: قسم به آتش) / نسيم خواجه زاده

1393/12/16 ۰۹:۳۹

پیوند بختیاری ها(و لرها) و شاهنامه (بخش دوم:  قسم به آتش) / نسيم خواجه زاده

سوگند خوردن با زندگی روزمره­ی ما پیوند یافته است و سوگند یاد کردن به عناصر و مولفه های متافیریکی و جان عزیزان و حتی به جان مخاطب ناباور از نمونه های رایج آن است.اما در شاهنامه، یزدان پاک، شب و روز، آتش ،آتش کده های معروف، ماه و خورشید از جمله عناصر مرجع شخصیت ها و قهرمانان برای پیمان بستن و سوگند خوردنند.

 

سوگند خوردن با زندگی روزمره­ی ما پیوند یافته است و سوگند یاد کردن به عناصر و مولفه های متافیریکی و جان عزیزان و حتی به جان مخاطب ناباور از نمونه های رایج آن است.اما در شاهنامه، یزدان پاک، شب و روز، آتش ،آتش کده های معروف، ماه و خورشید از جمله عناصر مرجع شخصیت ها و قهرمانان برای پیمان بستن و سوگند خوردنند.

از سویی آتش،آفتاب،نورآفتاب، روز، شب، ستاره،خورشید ، ماه، کوه، آب و درخت، جایگاهی کلیدی در سوگند خوردن مردم دیار  بختیاری دارند. کانون توجه ما در پژوهش حاضر سوگند یاد کردن به آتش و وجه پاک کنندگی آن و یافتن این موارد در شاهنامه و فرهنگ بختیاری است.

 

معنای واژه ی سوگنــد

آزمایشهای دوران باستان یا با "ور سرد" شناخته می شودکه با آب زهرآلود انجام می گرفت یا با "ور گرم" که با آتش و روغن جوشان انجام می گرفت.(Var) مشتق از واژه ی اوستایی «ورنگهه»

(Varangha) به معنی باز شناختن، اعتقاد داشتن و باور کردن است و کلمه ی «باور» فارسی نیز از همین ریشه است(معین،1384: 177).

در واقع مراسم «وَر»، نوعی اجرای عدالت بوده که در آن، مردم با چنگ آویختن به ایزد عدل و انصاف، «رَشن» (rašn) پیروزی و سرافرازی برای خویش می­خواسته­اند(دوستخواه،1370: 398-399).

از سویی، سوگند به فتح اول و سوم در اوستا«سَوکنتَ وَنتَ»  saokatevant (گوگرد مند) یعنی دارای گوگرد است. در ایران باستان و محاکمه‌های مبهم و پیچیده، دو طرف دعوی را مورد آزمایشی به نام سوگند قرار می‌دادند. سوگند قسمی از وَر (آزمایش‌های ایزدی در ایران باستان) است. سوگند داروی سمّی است که به صورت شربتی (آمیخته و محلول) در آب به متهم می‌خوراندند؛ اگر بی‌گناه بود به او گزندی نمی‌رسید و حقانیت او ثابت می‌شد و اگر گناه‌کار بود، هلاک می‌شد(حیدری،1392: 35). از همین روی به کارگیری فعل «خـوردن» همراه قسم و سوگند، یادگار چنین مفهومی است.(لغت نامه دهخــدا)

اما در ایران باستان آزمون آتش هم یکی از انواع «وَر» به حساب می آمد(معین،1384: 177) و  آنچه در این پژوهش مد نظر ماست، آزمایش و سوگند به آتش است که مصداق بارزچنین آزمایش یا سوگندی را می توان در اسطوره ی گلستان شدن آتش ابراهیم در کتاب آسمانی مسلمانان(سوره انبیا 68-69)  و گذشتن سیاوش از آتش سهمناک در شاهنامه دید. به­طور کلی در شاهنامه ی فردوسی، آتش جایگاهی کلیدی دارد تا بدانجا که نمونه های چندی از سوگند خوردن به آتش و نیزآتشکده هایی چون آذر گشسب،آذربرزین،آذر فرنبغ وجود دارد(معین،1384: 308):

 

قسم بر آتش خوردن:

بدیشان چنین گفت خسرو که من                    پرازبیمم از شاه و آن انجمن

اگرپیش آذر گشسب این سران                       بیایند و سوگندهای گران

خورند و مرا یکسر ایمن کنند                       که پیمان من زان سپس نشکنند

بباشم بدین مرز با ایمنی                                  نترسم ز پیکار آهرمنی

یلان چون شنیدند گفتار اوی                         همه سوی آذر نهادند روی

بخوردند سوگند زان سان که خواست              که مهرتو با دیده داریم راست

چوایمن شد از نامداران نهان                          ز هر سو برافگند کارآگهان

 

گذر از آتش در ادب فارسی:

در آزمون آتشی که در ایران باستان به نام  « وَرِ گرم» خوانده می شد و برای اثبات بی گناهی متهم به کار می رفت، فرد باید از آتش گذر می کرد و چنان چه آسیبی به وی وارد نمی شد بی گناهیش بر همگان آشکار می شد. اما اگر آتش در وی کار­ساز می افتاد، گناه کار دانسته می­شد.

 

گذر سیاووش از آتش

یکی از درخشان­ترین داستانهای شاهنامه داستان سیاوش و سودابه است.در شاهنامه می­خوانیم که سودابه، همسر کی­کاووس پس از عاشق شدن بر سیاوش و نرسیدن به کام خویش به سیاوش تهمت بست. سیاوش برای پاک کردن دامان خویش از این تهمت ناروا، ناچار به گذشتن از آتش بود. تنها راه اثبات بی گناهی سیاوش، سلامت بیرون آمدن از آتش بود. از آتش گذشتن رسمی کهن برای اثبات حقانیت خویش است همان گونه که موبدان گفتند:

 

ز هردر سخن چون بدین­گونه گشت          بر آتش یکی را بباید گذشت

  چنین است سوگند چرخ بلند                 که بر بی گناهان نیاید گزند...

سیاوش برای پاک کردن خویش از این ننگ به پدر(کی کاووس) می گوید:

سیاوش چنین گفت کای شهریار               که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار

 اگر کوه آتش بُوَد بسپرم                        از این تنگ خوارست اگر بگذرم

کی کاووس که چاره ای جز گذرداندن یکی از این دو- سیاووش یا سودابه - از آتش ندارد، دستور می دهد تا با شتران هیزم آتش را گرد بیاورند:

بدستور فرمود تا ساروان                          هیون آرد از دشت صد کاروان

هیونان به هیزم کشیدن شدند                     همه شهر ایران به دیدن شدند

هیزمی چنان بسیار که :

نهادند هیزم دو کوه بلند                            شمارش گذر کرد بر چون و چند

ز دور از دو فرسنگ هرکس بدید                    چنین جست و جوی بلا را کلید

دو کوه هیزم گرد آمد و بسیاری به تماشا آمدند:

نهادند بر دشت هیزم دو کوه                   جهانی نظاره شده هم گروه

و البته چنین کاری در آن زمانه رسم بوده است:

بدانگاه سوگند پرمایه شاه       چنین بود آیین و این بود راه

سیاوش، با لباسی سفید بر تن به پیشگاه پدرش می­رود:

سیاوش بیامد به پیش پدر        یکی خود زرین نهاده به سر

هشیوار و با جامه های سپید                     لبی پر ز خنده دلی پر امید

...پراکنده کافور بر خویشتن                   چناچون بود رسم و ساز کفن..

و چنان به بی گناهی و پاکدامنی خویش ایمان داشت که به کی کاووس گفت:

سر پر ز شرم و بهایی مراست                    اگر بی گناهم رهایی مراست

ور ایدونک زین کار هستم گناه                  جهان آفرینم ندارد نگاه

به نیروی یزدان نیکی دهش                      کزین کوه آتش نیابم تپش...

سیاوش به درون آتش می رود و همه با دیدگان پر ز خون منتظر بودند که وی چه هنگام از آتش بیرون می آید و آنگاه که سیاوش سوار بر اسب از آن کوه آتش گذر  کرد و بیرون آمد:

چو او را بدیدند برخاست غو             که آمد ز آتش برون شاه نو

اگر آب بودی مگر تر شدی             ز تری همه جامه بی‌بر شدی

چنان آمد اسپ و قبای سوار            که گفتی سمن داشت اندر کنار

و بی گناهی سیاوش بر جهان روشن شد:

سواران لشکر برانگیختند                 همه دشت پیشش درم ریختند

یکی شادمانی بد اندر جهان              میان کهان و میان مهان

همی داد مژده یکی را دگر              که بخشود بر بیگنه دادگر

چو پیش پدر شد سیاووش پاک      نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک

با دیدن این منظره کی­کاووس از اسب فرود آمد و پیاده:

سیاووش را تنگ در برگرفت            ز کردار بد پوزش اندر گرفت

سیاوش به پیش جهاندار پاک            بیامد بمالید رخ را به خاک

که از تف آن کوه آتش برست         همه کامهٔ دشمنان گشت پست

بدو گفت شاه ای دلیر جوان           که پاکیزه تخمی و روشن روان[1]

 

پاک کنندگی آتش در نزد بختیاریها و لرها

آتش منزلت و جایگاه ویژه­ای در میان مردم لر و بختیاری دارد و بی حرمتی بدان را روا نمی دارند تا جایی که هنگامی که می خواهند از ناپسندی رفتار کسی یاد کنند او را "اَو به چاله ریز" (یعنی کسی که آب بر آتش می­ریزد)، می­خوانند.از نظر ایشان بی حرمتی به آتش گناهی بزرگ و نابخشودنی در نزد پروردگار است که سرانجام بدی برای فرد دارد.

آتش ازچنان جایگاه مینوی و مقدسی در نزد این مردم برخوردار است که همچون نمادی مقدس بدان قسم یاد می­کنند. همانند سوگندی که پهلوانان شاهنامه در مقابل آذر گشسب یاد می­کنند. نمونه هایی از این سوگندها از این قرارند:

 

1-به همی اجاق قسم :

معنی: به همین اجاق قسم

 

2- به ای تش قسم

معنی:به این آتش قسم

 

3- به تش و چاله هُونِت قسم

 معنی:به آتش و  اجاق خانه ات قسم

 

پاک کنندگی آتش:

 همانند آنچه در مورد سیاوش در شاهنامه خواندیم،در نزد بختیاریها و لرها نیز آتش وجهی پاک کننده دارد،که می تواند گواهی بر پاکی فرد باشد بنابراین هنگامی که هرگاه فردی متهم به انجام عملی ناپسند بود برای پاک کردن و تبرئه خویش در پیشگاه مقدس آتش سوگند یاد می کرد.

 

نمونه هایی از یافته های میدانی در خصوص پاک کنندگی آتش:

    پدر بزرگم می گه هرکس به دروغ به آتش قسم می خورد عاقبت بدی داشت.

    اون موقع کسی که گناهی کرده به راحتی حاضر نمی شد به آتیش قسم بخوره چون اعتقاد داشتن هر کی قسم دروغ بخوره توون سختی میده. 

    نه تنها چیزای ناپاک رو تو آتیش نمینداختن. در مواقع لزوم روبری آتیش وایمیسادن و برای اثبات بی گناهی بهش قسم می خوردن

 

نتیجه گیری:

فرهنگ مردم بختیاری و لر با شاهنامه پیوند خورده است. این پیوند، تنها در آیین شاهنامه خوانی مردم بختیاری استان خوزستان نیست. بلکه در زندگی روزمره ی مردم بختیاری این پیوندها را می توان دید. در این میانه عنصر آتش و وجه اهورایی آن در شاهنامه و زندگی روزمره ی مردم بختیاری و لر مورد توجه ما بوده است و تلاش کرده ایم برخی عناصر مشترک را در این زمینه باز نمایانیم.

 

منابع:

ﻗﺮآن ﻛﺮﻳﻢ

حیدری،دریا،1392، سوگند در شاهنامه و ارتباط اساطیری آن با آب و آتش،9(16)

دوستخواه، جلیل،1370،اوستا، ج1، تهران:انتشارات مروارید

دهخدا، علی اکبر، لغت نامه

معین، محمد،1384،مزدیسنا و ادب فارسی، تهران:انتشارات دانشگاه امیرکبیر

انسان شناسی و فرهنگ

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: