بازتاب آموزه های اخلاقی در غزل های سعدی / دکتر عبدالرضا مدرس زاده

1393/12/9 ۰۹:۰۰

بازتاب آموزه های اخلاقی در غزل های سعدی / دکتر عبدالرضا مدرس زاده

شیخ اجل سعدی شیرازی شاعر نامدار ادب‌فارسی که در گستره جهان نیز نام و آوازه شایان یاد کردی یافته این توفیق را داشته که بتواند به پاره ای نیاز های درونی و فکری آدمیان توجه کند و با زبان شعر و هنر خود به بیان مطالب و مفاهیمی بپردازد که کمتر کسی در هر دوره و روزگاری از بهره‌مندی از آنها بی نیاز است.

 

 

پیش درآمد

شیخ اجل سعدی شیرازی شاعر نامدار ادب‌فارسی که در گستره جهان نیز نام و آوازه شایان یاد کردی یافته این توفیق را داشته که بتواند به پاره ای نیاز های درونی و فکری آدمیان توجه کند و با زبان شعر و هنر خود به بیان مطالب و مفاهیمی بپردازد که کمتر کسی در هر دوره و روزگاری از بهره‌مندی از آنها بی نیاز است.

این مرد بزرگ که به مدد«سیاحت های زاهدانه و حتی مرتاضانه»(زرین کوب ۴۶:۱۳۷۹) کوله باری سرشار از تجربه و مشاهده را با خود به شیراز آورده بود ،لا محاله آنچه می نوشت و می‌سرود رنگی از اخلاق و احساس برآمده از همین را سفرها داشت که با گونه ای احساس مسوولیت که در درونش موج می زد، نمی توانست خواننده مشتاق را از خواندن آنها بی بهره گذارد.

سعدی شناسان، آثار سعدی را در عام ترین شکل طبقه بندی به دو گروه بخش کرده اند؛ آثاری با مایه پند و اندرز و اخلاق و آثاری که جنبه غنایی و تغزلی دارند وگفته اندکه «سعدی یا ناصح است یا عاشق»(موحد،۶۷:۱۳۷۸)؛ اما معمولاً از نسبت و ارتباط میان این دو کمتر سخن گفته اند.

اما از سوی دیگر برخی هم با نیم نگاهی به این سکه دو رویه اخلاق و عشق در آثار سعدی حکم کرده اند که غزل سعدی هر چند عاشقانه است اما «با چاشنی تصوف و اندرز و عبرت نیز آمیخته و با آن زبان منزه و پاک از دیر باز نمونه عالی ترین نوع غزل فارسی محسوب شده است»(شمیسا،۸۸:۱۳۷۰)

طبعاً اگر سعدی به عنوان شیخ در اخلاق و«مفتی ملت اصحاب نظر» در عشق به دو شیوه متفاوت و متقابل سخن گفته بود و هیچ ارتباط و پیوندی میان عشق و اخلاق در آثارش نبود با این میزان اقبال و توجه خواننده در همه اعصار و ادوار رو به رو نمی شد.

همین که سعدی در غزل عاشقانه خود– که عالی ترین گونه عشق سرایی است- «ضمن توصیف جمال و زیبایی، جمال پرستی و نظر بازی ، خویش را از هوس پرستی جدا می‌کند» (غلامرضایی،۳۱۸:۱۳۷۷) یعنی این که تاثیر اخلاق انسانی در شعر عاشقانه کار خود را کرده است.

البته از یاد نبریم که از قرن ششم به بعد غزل جایگزین قصیده های بلند بالا شد و از این جهت این انتظار پیش می آمد که برخی تکالیف قصیده را غزل فارسی- حتی غزل عاشقانه- بر عهده بگیرد. به همین جهت است که«در غزل علاوه بر مضامین معروف حول محور عشق و وصف طبیعت، معانی متنوعی چون مضامین عرفانی و قلندری و مدحی و رثایی به شیوه غزلی روی کار آمد»(حمیدیان،۲۱:۱۳۸۳).

آنچه اکنون از کارنامه هنری سعدی پیش روی ماست نشان می دهد که سعدی باتوجه هم زمان به زهد و تورع و ربودگی به جانب زیبایی پیکر و نظر بازی ،به همه جوانب سرشت انسانی توجه داشته است(اسلامی ندوشن، ۲۹۸:۱۳۸۹) این هم که آن گوینده برخی «هزلیات» که نیاز عمومی مردم شوخ طلب و عوام را در این کار در نظر داشته است، عرصه غزل خود را پاک نگه می دارد، چیزی جز توجه متعهدانه او به ساحت اخلاق و آدمیت نیست ضمن این که شیخ موفق می شود در غزل بیشتر به ستایش عشق بپردازدتا معشوق(دشتی،۳۰۳:۱۳۸۱) که همین امر پاکی غزل او را بیشتر تضمین کرده است.

این هم که تاکید شده است غزل عاشقانه سعدی از هزالی‌ها و مزه اندازی‌های خنک یا تعابیر زننده و رماننده دور مانده است (حمیدیان، ۳۴۶:۱۳۸۳) یعنی این که ساحت عشق به اندازه قداستی که دارد، کاربرد و کارکرد تعلیمی و اخلاقی خواهد داشت.

 

سعدی و ادبیات تعلیمی:

روشن است که هر شخصیت فرهیخته دارای تجربه های مفید، با کمترین حرکات و سکنات و زبان و بیان، خود به خود شیوه و شگردی آموزنده وتعلیمی به یادگار خواهد گذاشت که میزان توجه آیندگان به صاحب آن اثر نشانده دهنده ارزش های آموزشی و انسان ساز مندرج در آثار اوست.

سعدی که سراسر جهان او«فروغ انسانیت و ایثار جوانمردی نورانی است و دلگشا»(یوسفی، ۲۷۳:۲۵۳۶) از این ماجرا بر کنار نیست.

امروز برای همگان روشن است که سعدی با هر موضوع و بهانه ای به دنبال آموزش مفاهیم بلند انسانی و آرمانی به مخاطب خود است و از پادشاه تا گدا همه عناصر و شخصیت ها دست‌آویز او برای طرح مطالبی است که توجه به آنها یعنی گرایش به سوی مطلوب های انسان ساز و آرمان‌گرا.

وقتی که در عادی ترین شکل برداشت مفهوم از غزل های سعدی، آنها امتزاجی از خمریات و عشقیات با عرفان وحکمت تلقی می‌شود(ریپکا،۳۵۶:۱۳۸۱) به معنی آن است که سعدی با همه غور و توغل در مفاهیم عشق و عاشقی از اخلاق روی گردان نیست و حتی در غزل های او آنجا که «از گناه نیز سخن می رود صراحت لهجه و صدق بیان او چندان است که گناه او نیز رنگ اخلاق پیدا می کند» (زرین‌کوب،۲۵۳:۱۳۷۰)

همین که سعدی توانسته است عشق را با همه فراز و نشیب ها وتناقض ها نهادینه کند و به شکلی روان و هنر مندانه به خواننده منتقل کند یعنی این که او از ساحت تعلیم و آموزش و گرایش به ادب‌تعلیمی دور نمانده است.

با وجود آن که« ادبیات پند آموز- جدا از جنبه‌های هنری آن، ملال انگیز است زیرا این گونه ادبیات اغلب تکرار مکرر و توضیح واضحات است» (موحد،۸۱:۱۳۷۸) سعدی که لطافت سخن اخلاقی را در بوستان و گلستان هم به ظهور رسانیده است به نیکی از عهده پردازش هنرمندانه مفاهیم اخلاقی در غزل عاشقانه برآمده است.

اگر به یاد بیاوریم که بوستان و گلستان در بازگشت شیخ به شیراز فراهم شده است و سعدی در طول دهه‌هایی که در سفر و سیاحت بوده است به کسب تجربه و حفظ و ضبط خاطره‌هایی می‌پرداخته است که در نظر داشته است از آنها پیام‌های هدف دار اخلاقی فراهم کند، در می یابیم که در طول دوره طولانی غزل سرایی های شیخ در درون همین سفرها، این اتفاق انداختن نکات اخلاقی رخ داده است. یعنی سعدی همزمان هم غزل عاشقانه می سرود و هم تجربه‌های مفید سرشار از اخلاق و آدمیت‌گرایی را می‌اندوخته است.۱

نگاهی به سیر طبیعی جایگیری غزل های اخلاقی و موعظه آمیز سعدی در مطاوی غزل های عاشقانه مؤید آن است که این روند و روی کرد به شکلی طبیعی در جریان بوده است.

به همین دلیل است که در می یابیم اقدام مصحح بزرگ کلیات سعدی۲ در جدا سازی غزل‌های اخلاقی و موعظه آمیز از غزل های عاشقانه پختگی ، لطف جداسازی مجموعه هزلیات از دیگر آثار شیخ را ندارد و اصلاً همین جداسازی که فروغی آن را انجام داد – و مصححان دیگر چون دکتر مصفا و دکتر یوسفی آن را نپذیرفتند- باعث شد کسانی که در باب غزل سعدی کار می کنند صرفاً به غزل های عاشقانه او بپردازند و از آن غزل ها به صرف قرار گرفتن در بخش مواعظ صرف نظر کنند.شکل طبیعی شاعری سعدی آن است که غزل ها آن گونه که سروده شده پاک نویسی شده است و به همین جهت غزل:

اگر خدای نباشد ز بنده ای خشنود

شفاعت همه پیغمبران ندارد سود

نزدیک این غزل آمده است:

کیست این ماه منور که چنین می گذرد

تشنه جان می دهد و ماء معین می گذرد.

که این امر نشان می دهد که سعدی تنها شاعر بزرگ ایرانی است که تقریباً درباره همه چیز حرف داشته و حرف زده است. از«عشق و عرفان تا عفت و اخلاق».(همایون کاتوزیان،۳۴۹:۱۳۸۵)

این هم که گفته‌اند: «سعدی در غزل از زبانی بهره گرفته که طبیعی است و کوششی برای رهایی از محاورات روزمره نشان نداده است» (موریسن۷۱:۱۳۸۰)به معنی حفظ کردن و تداوم بخشیدن به شیوه زبانی شیخ در غزل به شیوه کتاب‌های اخلاقی اش گلستان و بوستان است.

روشن است که سعدی در غزل، ملاحظه این موارد را دارد که قرار است شعر عاشقانه بسراید؛ به ویژه این که او در مسیری قرار گرفته است که باید بر اساس آن ،روند عاشقانه سرایی انوری را که به نوعی ابتدایی و خام است، کامل کند.

پس هدف اصلی از اخلاق حرف زدن و آن راتعلیم کردن نیست، اما همین که او در غزل کوشش می کند، از یکی دو اصطلاح عرفانی استفاده کند و مقام معشوق را آنقدر بالا ببرد که حکم معبود پیدا کند(شمیسا، ۲۱۳:۱۳۸۳)، کافی است تا او از اخلاق سرایی هم رشته هایی در غزل به دست دهد.به ویژه این که می دانیم«سعدی نیز همچون دیگر منادیان اخلاق علی الخصوص یک معلم است، معلمی که معتقد است جامعه برای پیشرفت هیچ وسیله و راهی جز اصلاح ندارد.» (فوشه کور،۲۱۹:۱۳۷۷)

 

اخلاق در غزل عاشقانه سعدی

آنچه در این مقال مورد توجه ماست بررسی نسبت اخلاق و عشق در غزل های سعدی است و از این زاویه می توان دو گونه بحث را دنبال کرد:

 

الف) اخلاق گرایی در غزل عاشقانه

ب) عشق در غزل های اخلاقی

درباره دسته اول باید گفت که سعدی کوشش کرده است باحفظ حریم عشق و چاشنی قراردادن رفتارهای مبتنی بر اخلاق، فضای غزل عاشقانه را تلطیف کند ولی در دسته دوم، او سخن از راستی و درستی و ایمان و معرفت آورده و چاشنی سخن را عشق قرارداده است .

گفتنی است که همین دسته دوم از غزلهاست که به سلیقه فروغی جداسازی شده و در بخش مواعظ آمده است که تاکید می کنیم حتی از همین غزل های صرفاً موعظه آمیز هم می توان دریافت که گوینده اش همان کسی است که این همه از عشق سخن به میان آورده است. اکنون برخی توضیحات و نمونه ها را در باب هر دو شیوه غزل سعدی می آوریم.

 

الف) اخلاق گرایی در غزل عاشقانه:

شاید نظر برخی شیفتگان شعر فارسی و اهل ادب چنین باشد که شعر عاشقانه یعنی بیان احساس هایی که میان عاشق و معشوق در جریان است و اینکه مهم نیست که شاعر این گونه بیان معترض ساحت اخلاق هم بشود یا نه و حتی تاکید دارند که شعر بایست کاملاً در تصرف این بیان احساس بی هیچ حد و مرزی باشد.۳ به همین دلیل هر جا سخن از شعر تعلیمی سعدی می آید، صرفاً از بوستان او نام می برند(فرشید ورد،۴۷:۱۳۶۳)؛ اما کمتر به این توجه شده است که غزل سعدی نه تنها بد آموزی ندارد، بلکه از نظر تعلیمی آموزه های مفیدی در خود دارد.

تشخیص و پسند سعدی آن است که در سراسر غزل عاشقانه هر جا مضمونی فرصت حضور اخلاق را در شعر فراهم کند، نباید از آن گذشت.

البته گاهی گرایش سعدی به اخلاق گویی در شعر عاشقانه، لحن شعر را حاکی از سرزنش هم می‌کند که یادآور واسوخت در شعر عاشقانه است؛۴ مثلاً آنجا که سفارش می کند: «مکن بیگانگی با ما، چو دانستی که از مایی»، (ص ۵۹۷) از همین مقوله است.برای این که نشان دهیم سعدی در اوج عشق و احساس سرایی از مفاهیم اخلاقی روی گردان نیست. نمونه هایی از شعر او را می آوریم.

۱- در خواست روی پوشیدن از معشوق

سعدی که بحث« غیرت» عاشقانه و عارفانه آگاهی کامل دارد این موضوع روی پوشیدن را در شعر مطرح می کند:

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت

تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت(ص۴۳۴)

این غیرت نشان دادن را سعدی این گونه هم گفته است:

دوست دارم که کست دوست ندارد جز من

حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی(ص ۵۹۶)

این هم که صمیمانه و صادقانه از تعبیر «دوست دارم» برای در خواست خود استفاده کرده است، چیزی جز بیان نصیحت و خواهش و حتی دستور در لفافه مهربانی و صمیمیت نمی‌تواند باشد.

در حالی که در شعر عاشقانه پیش از سعدی با این صراحت چنین تعبــیری یافــت نمی شود، می توان گرایش اخلاقی سعدی رادر عشق یادآور شد.

زیرا پذیرفتنی نیست که فرخی و انوری از غلام ترک بخواهند روی بپوشاند.

 

۲- افشا نکردن نام معشوق

باز سعدی برای آمیختن عشق با اخلاق ،از پنهان ماندن نام معشوق یاد کرده است که هم یادآور مؤنث بودن معشوق و هم نشان دهنده تاکید سعدی بر حرمت عشق و معشوق در راستای اعتقاد یک دل و یک دلبر است:

خوش است نام تو بردن ولی دریغ بود

در این سخن که بخواهند برد دست به دست(ص۴۲۶)

غیرت نگذارد که بگویم که مرا کشت

تا خلق ندانند که معشوقه چه نام است(ص۴۴۰)

حتی در جابی تجاهل می کند:

هر کسی را نام معشـوقی کـــه هست

می بــرد، معــشوق مــا را نام نیست(ص۷۸۹)

به هر روی، این شگرد مصداقی از غیرت‌گرایی سعدی و آموزش این امر می تواند باشد.

 

۳- ایثار کردن جان و مال در راه عشق:

سعدی برای انجام تعهد راستین به معشوق، ایثار مال و جان را شرط کار می داند؛ در حالی که در غیر این حالت ،عاشق پیرو عشق مجازی، پای‌بندی اخلاقی و تعهد انسانی به معشوق نخواهد داشت:

بذل جان ومال و ترک نام وننگ

در طریق عشق اول منزل است(ص۴۳۸)

جان است و در محبت جانان دریغ نیست

اینم که دست می دهد ایثار می کنم(ص۵۶۷)

 

۴- نهایت مدارا و تسلیم در برابر معشوق :

از شاعر پای بند اخلاق شنیدن این تعبیرات قابل توجه است:

راه آه سحر از شوق نمی یارم داد

تا نباید که بشوراند خواب سحرت

آن چنان سخت نیاید سرمن گر برود

نازنینا که پریشانی مویی زسرت(ص۴۳۴)

 

۵- تابع فرمان معشوق بودن

از صفات عاشق یکی هم همین سر به فرمان دوست نهادن است و این که عاشق هر بلا و ابتلا و در واقع آزمایش معشوق برای سنجش توان و ارادت خود را می پذیرد:

حاکمی بر زیر دستان هرچه فرمایی رواست

پنجه زور آزما با ناتوان افکنده ای(ص۸۰۳)

گذشت بر من از آسیب عشق آنچه گذشت

هنوز منتظرم تا چه حکم فرمایی(ص۵۹۹)

با وصل نمی پیچم وز هجر نمی نالم

حکم آنچه تو فرمایی من بنده فرمانم(ص۵۶۳)

از یاد نبریم که در همه مکاتب اخلاقی ، اطاعت و فرمان پذیری، از اصول اولیه کار است.

 

۶- اشاره به اصول کلی اخلاقی با چاشنی عشق:

از آنجا که روابط عاشقانه بیرون از اشکال و گونه های روابط انسانی نیست، پاره ای اظهار نظرها و پیشنهادها که اساس گفتگوها می تواند باشد، جنبه اخلاقی و تعلیمی دارد و می توان آنها را به آسانی پیدا کرد. حتی به نظر می رسد به دلیل این که رابطه عاشقانه، عالی ترین گونه روابط میان انسان هاست؛ پس بهترین و مفیدترین دیدگاه ها و کار کردها را می توان از آن انتظار داشت.مثلاً در رابطه عاشقانه سخن از افتادگی و تواضع و افتقار و اظهار درویشی عاشق در برابر معشوق است که این خود یکی از بهترین نمادهای زندگی بر پایه اخلاق تواند بود.اگر از این زاویه به شعر عاشقانه فارسی و به ویژه غزل عاشقانه سعدی نگاه کنیم، همه آن احترام و ارادت عاشق به معشوق و باحرکات و عادات و آداب او- که گاهی نیاز به تحمل و مرارت خاصی دارد- کنار آمدن چیزی جز توجه به کارکردهای صحیح و بایسته اخلاقی نیست.

نمونه ای از این کارکردهای اخلاقی که در شعر عاشقانه هم نمود منطقی دارد، چنین است:

 

الف) اغتنام فرصت

غنیمت شمردن لحظه ها یکی از موکدات آشکار در میان باورهای دینی و عقلی و حتی آنجاهایی است که شعر جنبه خراباتی و زهد ستیز هم دارد که قاعدتاً در شعر عاشقانه،(به لحاظ کم بودن فرصت ها و دیر دست دادن فرصت و وقت خوش وصال) ارزش و اهمیت آن دیدار را بیشتر نشان می دهد؛ اما این ویژگی مانع از آن نیست که موضوع اغتنام فرصت در بیرون از حوزه شعر غنایی کاربرد نداشته باشد که اتفاقاً به دلیل این که خواننده ، شعر عاشقانه را به اعتبار موضوع عشق می خواند به شیوه ای غیر مستقیم ،تاکید به غنیمت شمردن وقت در غیر حالات عشق را پیش چشم خواهد داشت.نمونه هایی از توجه سعدی به اغتنام فرصت:

غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحبدلی

باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را(ص۴۱۷)

سعدیا دی رفت و فردا هم چنان معلوم نیست

در میان این و آن فرصت شمار امروز را(ص۴۱۵)

بیا که وقت بهار است تا من و تو به هم

به دیگران بگذاریم باغ و صحرا(ص۴۱۳)

خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع

ناله موزون مرغ بوی خوش لاله زار(ص۵۱۹)

نصیب از عمر دنیا نقد وقت است

مباش ای هوشمند از بی نصیبان(ص۵۷۸)

 

ب) ترک آزار کردن

در شعر شاعران، آنچه به چشم می آید، جفای معشوق و آزار دادن عاشق است . با توجه به باورها و سفارش های مؤکد اخلاقی در باب نفی مردم آزاری، آنچه از سوی شاعر عاشق مطرح می شود، جنبه اخلاقی و تعلیمی هم دارد:

مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق

دوستان ما بیازردند یار خویش را(ص۴۱۶)

مــردمی کـــن مجـوی آزارم

که نه کاری است مردم آزاری(ص۶۹۰)

قادری بر هر چه می خواهی مکن آزار من

زان که گر شمشیر بر فرقم نهی آزار نیست(ص۴۵۴)

خطاست این که دل دوستان بیازاری

ولیک قاتل عمد از خطا چه غم دارد(ص۵۴۸)

حتی سعدی از روی سرزنش و هشدار گفته است:

روز دیوان جزا دست من و دامن تو

تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم (ص۵۴۸)

 

ج) تواضع و فروتنی نمودن

هر چند این شیوه از نشانه ها و حالت های اصلی عاشق در برابر معشوق است، اما از کار کرد و تاثیر اخلاقی خالی و بر کنار نیست و بیان آن در غزل عاشقانه پسندیده و تعلیمی است:

من از تو روی نپیچم گرم بیازاری

که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری(ص ۶۲۱)

سعدی چو سروری نتوان کرد لازم است

با سخت بازوان به ضرورت فروتنی(ص۶۳۶)

هم به در تو آمدم از تو که خصم و حاکمی

چاره پای بستگان نیست به جز فروتنی(ص۶۳۸)

از آنجا که شکل گیری رابطه عاشقانه براساس تفاوت سطح جایگاه عاشق و معشوق است؛چون هرچه که معشوق مظهر استغناء و آرامش و بی‌خیالی و به خواب رفتن و عهد شکنی و بی اعتنایی و … است؛ در مقابل این عاشق است که باید مظهر نیازمندی، بی قراری، بی‌خوابی، تعهد و پیمان داری و … باشد.

آنچه که این تناقض و تقابل را رفع می‌کند، چیزی جز رعایت اصول اخلاقی و رفتاری بر پایه آموزه‌های عشقی و احساسی نیست و اتفاقاً در عرفان هم باید سالک در برابر رفتارهای هوشمندانه و آگاهانه مراد و پیر افتقار و پای فشردن بر هدف و دست از طلب بر نداشتن را پیشه خود سازد.

اگر اخلاق را پایبندی و تعهد انسان بر پاره‌ای اصول مسلم، بدیهی و آرمان ساز بدانیم، همین که عاشق در مقابل جفای معشوق به مقام تحمل درد عشق می رسد و در بند عشق بودن از رهایی برایش مهم تر می‌شود؛ یعنی این که پاره‌ای اصول – که حتی در مکتب عقل به آن وقعی نهاده نمی‌شود – انسان ساز و آدم پرور می شود و از این بابت سعدی استاد مسلم نهادینه کردن اصول اخلاقی بر مدار عشق و دیگر دوستی است.

اگر بر اساس آموزه های عشق، عاشق در راه رسیدن به مقصود تحمل رنج می کند۵ ، پای بند یکی بیش نیست،۶ عهد و پیمان را فراموش نمی کند،۷ دوستی و دوست را بر همه چیز دیگر در دنیا ترجیح می دهد۸ و دهها مورد ریز و درشت دیگر، پس می توان نتیجه گرفت که عاشق در مسیر تعالی و آرمان جویی است با این ویژگی که به جای توجه به فرمان عقل و اندیشه ،از عشق و احساس دستور گرفته است.و درست از این زاویه اگر به موضوع نگاه کنیم، می توانیم به ضرس قاطع بگوییم که همه آموزه های شعر عاشقانه فارسی که راهی به لهو و لعب و نفس پرستی ندارند، در مسیر تعلیم و اخلاق گرایی و پند و اندرز قرار می گیرند و از این بابت سعدی معلم راستین اخلاق گویی (چه بر اساس عقل و ایمان و زهد ورزی و چه براساس عشق و احساس گرایی) است.

 

شگردهای خاص سعدی

الف) تک مضراب های اخلاقی زدن

سعدی برای آن که از اخلاق گویی فارغ نباشد، فرصت های پیش آمده در میان بیت‌های عاشقانه را از دست نمی‌دهد و به مناسبت و بهانه‌ای نیکو، سخن اخلاقی خویش را بیان کرده است. مثلاً درغزل پانزدهم در حالی که بیت قبل و بعد از بیت مورد نظر ما سخن از « می با جوانان خوردن» و «خاطر به صحرا کشیده شدن » است؛ این بیت کاملاً اخلاقی مطرح می شود:

از مایه بیچارگی قطمیر مردم می‌شود

ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را(ص۴۱۶)

نیز در غزلی که در آن صحبت از آن است که «خوشتر از ایام عشق ایام نیست»؛ (ص۷۸۸) در پایان همه حرف های عاشقانه (۹ بیت) ۳ بیت کامل کننده و تمام کننده غزل است که کاملاً اخلاقی است و ربطی به عشق ندارد:

باد صبح و خاک شیراز آتشی است

هر که را در وی گرفت آرام نیست

خواب بی هنگامت از ره می برد

ور نه بانگ صبح بی هنگام نیست

سعدیا چون بت شکستی خود مباش

خودپرستی کمتر از اصنام نیست

در بیت اول از باد صبح و لزوم درک آن سخن رفته است و در بیت دوم، راه افتادن به سبب خواب بی هنگام مورد نظر است. بیت سوم هم موضوع اخلاقی روشن تر آمده است. یا این نمونه زیبا که در غزل عاشقانه ای که سخن از خلوت بی مدعی و صحبت آمیزگار است (ص۵۱۹) و در ادامه غزل سعدی به اخلاق و عرفان گریز می زند و می گوید:

برگ درختان سبز پیش خداوند هوش

هر ورقی دفتری است معرفت کردگار

در همین غزل سخن از رفتن دور جوانی (که مضمونی اخلاقی است) به میان می آورد:

دور جوانی گذشت موی سیه پیسه گشت

برق یمانی بجست گرد بماند از سوار

هم چنین در غزلی عاشقانه به مطلع : فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر (ص۵۲۳) فرصت را مغتنم می شمارد و از باران فضل الهی یاد می کند:

گر نبارد فضل ، باران عنایت بر سرم

لا به بر گردون رسانم چون جهودان در فطیر

نیز در غزل شاد و بهاری«بر آمد باد صبح و بوی نوروز»؛ (ص۵۲۵) در حالی که سخن از سوز و نوای بلبل است، ناگهان می گوید:

جهان بی ما بسی بوده است و باشد

برادر جز نکونامی میندوز

نکویی کن که دولت بینی از بخت

مبر فرمــان بد گــوی بد آموز

 

ب) تغییر کاربری دادن

هنر دیگر سعدی آن است که تعابیر به کار رفته در شعر عاشقانه را در شعر اخلاقی خود به گونه ای دیگر به کار می گیرد. مثلاً در شعر عاشقانه تعبیر «نقش دیوار» مربوط است به زیبارویان دیگر در مقابل معشوق سعدی که معشوق راستین شیخ، هم صورت و هم سیرت درست و زیبا دارد و آنها از این محروم اند:

پیش رویت دگران صورت بر دیوارندنه

چنین صورت و معنی که تو داری دارند(ص۴۹۴)

اما آنجا که سخن از اخلاق در میان باشد این تعبیر صورت بر دیوار کارکردی دیگر دارد:

نه هر چه جانورند آدمیتی دارند

بس آدمی که در این ملک نقش دیوارند(ص۷۹۱)

مصداق دیگر تعبیر بی وفایی است که در غزل عاشقانه در شان معشوق به کار رفته است:

یار با ما بی وفـــایی می کند

بی گـــناه از مـــن جدایی می کند(ص۴۹۹)

اما در شعر اخلاقی این معشوق بی وفا همان دنیای سفله و پست است:

دنیا حریف سفله و معشوق بی وفاست

چون می رود هر آینه بگذار تا رود(ص۷۹۳)

نمونه دیگر آن است که سعدی در شعر عاشقانه، عشق را جدا کننده انسان از دیگر جانداران و آفریده ها می داند و بر آن تاکید بسیار دارد:

جماعتی که ندانند حظ روحانی

تفاوتی که میان دواب و انسان است(ص۴۴۲)

برون از خوردن و خفتن حیاتی هست مردم را

به جانان زندگانی کن بهایم نیز جان دارد(ص۴۷۳)

آدمی را که خـــارکی در پای

نـــرود، طـــرفه جــانور باشد(ص۴۸۰)

هر آدمی که بینی از سر عشق خالی

در پایه جمادست او جانور نباشد(ص۴۸۲)

اما در غزل های اخلاقی، خوردن و شهوت و خفتن فرق گذارنده میان انسان و حیوان است.

خور و خواب‌وخشم وشهوت،شغب است‌وجهل وظلمت

حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت(ص۷۹۰)

نیز در شعر عاشقانه، نظر به روی زیبارویان تاکید شده است ( که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد) و در شعر اخلاقی، نظر به قدرت پروردگار مورد نظر است:«ما را نظر به قدرت پروردگار است». (ص۴۴۶)

 

ب) عشق در غزل های اخلاقی

سعدی که همیشه مترصد بهترین فرصت ها برای بیان بهترین دیدگاه ها و اندیشه های شاعرانه است (و بی شک سخن گفتن از اخلاق و عشق در صدر فهرست تفکرات شاعرانه اوست) در میان صدها غزل عاشقانه ای که دارد، این فرصت را داشته است که از اخلاق هم سخن به میان آورد.

در بخش قبل نشان دادیم که حتی در شعر عاشقانه که سعدی می تواند (و توانسته است) به بهترین شکل بیان احساس کند، مدار کار او بر بیان اصول اخلاقی است؛ اما در این بخش منظور ما غزل هایی است که شیخ با موضوع پند و نصیحت و سفارش های اخلاقی، آنها را آغاز می کند اما به دلیل رویکرد جدی اش به عشق، نمی تواند از عشق یاد نکند.

از میان دسته بندی چهارگانه غزل های سعدی (طیبات و …)؛حدود ۱۰ درصد به غزل های اخلاقی اختصاص دارد که برخی مصححان آنها را با جداسازی در بخشی به نام «مواعظ» آورده اند.

در این غزل ها معمولاً شروع سخن به شکل نصیحت و موعظه است (و البته برخی از آنها تا آخر غزل سیر اخلاقی خود را ادامه می دهد) و سپس شاعر به مناسبتی از مضمون و موضوعی عاشقانه یاد می کند و به آن می پردازد. برای نمونه سعدی در غزل به مطلع:

ای که انکار کنی عالم درویشان را

تو ندانی که چه سود و چه سر است ایشان را (ص۷۸۵)

سخن از آزادگی و قناعت در میان است و این که:«عقل آن است که اندیشه کند پایان را»؛ اما در ۴ بیت پایان غزل، سعدی نتوانسته است از عشق یاد نکند:

عاشقی سوخته ای بی سر و سامان دیدم

گفتم ای یار مکن در سر فکرت جان را

نفسی سرد برآورد و ضعیف از سر درد

گفت بگذار من بی سر بی سامان را

پند دلبند تو در گوش من آید هیهات

من که بر درد حریصم چه کنم درمان را

نیز در غزلی که مطلع آن چنین است:

آن را که جای نیست همه شهر جای اوست

درویش هر کجا که شب آید سرای اوست (ص۷۸۷)

غزل کاملاً اخلاقی و اجتماعی آغاز شده است و از «مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست» سخن رفته است، ولی در ادامه شاعر نتوانسته است از عشق سخن نگوید:

عاشق که بر مشاهده دوست دست یافت

در هر چه بعد از آن نگرد اژدهای اوست

هر آدمی که کشته شمشیر عشق شد

گو غم مخور که ملک ابد خون بهای اوست

از دست دوست هر چه ستانی شکر بود

سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست

شگفت این که در میان همین سه بیت عاشقانه باز یک بیت اخلاقی را جای می دهد:

بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست این پنج روز عمر که مرگ از قفای اوست

این وضعیت در یکی از معروف‌ترین غزل‌های اخلاقی – عرفانی شیخ اجل هم روی می‌دهد. غزل معروف:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست (ص۷۸۷)

انصافاً با کارکردهای اخلاقی یی که دارد، یکدست عاشقانه و احساسی نیست، بلکه رنگ اخلاق و عرفان آن غالب تر از رنگ عشق و احساس های معمول در غزل سعدی است؛ زیرا در این غزل سخن از غنیمت شمردن دم صبح، زنده کردن دل مرده، سر سویدای بنی آدم و خم بودن پشت عبادت همگان بر درگاه خداوند و محکم بودن بنیاد بقا از خداوند است. ۳ بیت کاملاً عاشقانه – که البته تعبیر عرفانی آن هم لطیف است – در میان همین غزل خواندنی است:

به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است

به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست

زخم خونینم اگر به نشود به باشد

خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست

غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد

ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست

نکته مهم دیگر در این گونه شعرهای سعدی، آن است که شیخ در غزل اخلاقی – اجتماعی خود از دوستی و عشق سخن رانده است؛ اما طرز بیان و لحن کاملاً تحت تاثیر کارکردهای اخلاقی موردنظر است. مثلاً در غزل زیر همان مضمون های رایج در شعر عاشقانه مورد تاکید قرار گرفته اند، اما با لحنی کاملاً اخلاقی و موعظه گونه:

هر که با یار آشنا شد گو ز خود بیگانه باش

تکیه بر هستی مکن در نیستی مردانه باش (ص۷۹۶)

که در واقع همان مضمون ترک خود کردن و در ذات معشوق مستغرق شدن را موردنظر دارد.

کی بود جای ملک در خانه صورت پرست

رو چو صورت محو کردی با ملک هم خانه باش

منظور سعدی ترک صورت پرستی است که در عشق بسیار به آن تاکید دارد.

پاک چشمان را ز روی خوب دیدن منع نیست

سجده کایزد را بود گو سجده گه بتخانه باش

همان مفهوم نظر خدای بینان طلب هوا نباشد را در بیانی دیگر گفته است.

عاشقی بر خویشتن چون پیله گرد خویشتن

ورنه بر خود عاشقی جانباز چون پروانه باش

منظور سعدی ترک خود کردن و در عشق جانباز بودن است.

سعدیا قدری ندارد طمطراق خواجگی

چون گهر در سنگ زی چون گنج در ویرانه باش

رها کردن سروری و خواجگی در راه عشق و داشتن حالتی زار و ویران در عشق .

ملاحظه می شود که به رغم کاربرد واژگانی چون: یار، بیگانه، صورت پرست، پاک چشم، روی خوب، عاشقی ، بتخانه و.. شعر کاملاً حالت و شمایل غزلی اخلاقی را پیدا کرده است.

همین حالت را در غزل اخلاقی دیگری از سعدی می توان نشان داد. در این غزل:

پاکیزه روی را که بود پاکدامنی

تاریکی از وجود بشوید به روشنی

گر شهوت از خیال دماغت به در رود

شاهد بود هر آنچه نظر بر وی افکنی

ذوق سماع مجلس انس ات به گوش دل

وقتی رسد که گوش طبیعت بیا کنی

بسیار برنیاید شهوت پرست را

کش دوستی متبدل شود به دشمنی (ص۸۰۵)

در این ابیات با وجود کاربرد واژگانی چون: شهوت ، خیال، دماغ، شاهد، نظر ، ذوق ، سماع، دوستی، دشمنی، شعر کاملاً اخلاقی و تعلیمی شده است و در کنار ابیات بالا ابیات کاملاً اخلاقی و اجتماعی و معمولی (حاوی پندهای معمولی) هم به چشم می آید:

شاخی که سر به خانه همسایه می برد

تلخی برآورد مگرش بیخ بر کنی

 

نتیجه گیری:

مرور اشعار سعدی نشان می دهد که:

۱- شیخ به اخلاق و عشق توجهی توأمان دارد و نمی خواهد با توجه بیش از اندازه به یکی، دیگری را فرو گذارد. تعبیر کلیدی صورت و سیرت هم که در غزل او هم زمان مورد توجه است، نمود همین روی کرد دقیق و معتدل شاعر به موضوع را نشان می دهد، صورت متناسب عشق و سیرت متناسب اخلاق است.

۲- به نظر می رسد با توجه به رواج مضمون‌هایی مانند ترک لشکری، عشق مذکر و … شیخ کوشش کرده است با دخالت دادن اخلاق در غزل عاشقانه از تندی و شتاب آن گونه مضامین بکاهد و به نوعی باعث لطیف تر شدن آن ها در شعر شود و همین دلیل است که غزل عاشقانه سعدی را به رغم عبور کردن از مسیر ترک ستایی و از معشوق غلام و بنده یاد کردن، کاملاً دلپذیر و قابل استفاده است.

۳- سعدی با این کار گونه ای تلفیق ناخودآگاه میان عشق و عرفان و اخلاق در شعر قرن هفتم فراهم آورده است و توفیق یافته است شعر کاملاً برهنه و مجازی امثال انوری را با احساسات پخته امثال عراقی و عطار و خاقانی در هم بیامیزد.

۴- روشن است که منظور ما بسامد این گونه غزل ها در شعر سعدی است و گر شاعر از سر تفنن همه گونه شاعر عاشقانه (نیش دار و هزل‌گونه، واسوخت گرا …) هم دارد.

۵- سعدی به دلیل آن که بیشتر از عشق سخن می گوید تا از معشوق، به گونه ای غیر مستقیم به تعلیم و آموزش عشق و احساس گرایی می پردازد که از این جهت غزل سعدی هم ارزش «تعلیمی» پیدا می کند.

۶- سعدی در نقش «مفتی»،«معلم» و کسی که راه و رسم عشق بازی را مانند حرف زدن به عربی در بغداد می داند، به بهترین شکل از پس «تعلیم» عشق بر آمده است.

۷- نگاهی به احساس گرایی‌های سعدی در گلستان و به ویژه در بوستان، مقوله عشق را در غزل‌هایش نمایان تر می سازد.

 

پی نوشت:

۱- دیباچه هر دو کتاب، تاریخ های ۶۵۵ (بوستان) و ۶۵۶ گلستان دارد و این سالهایی است که شیخ از سفرهای دور و دراز به شیراز باز گشته است. البته روشن است که در همان سال های سفر او به طرح ریزی داستان ها توجه و کوشش داشته است.

۲- شادروان محمدعلی فروغی

۳- این شیوه حتی تا غزل معاصر هم دامنه دارد که برخی را نظر آن است که شعر عاشقانه می‌تواند کاملاً برهنه و صریح و بی پرده باشد.

۴- واسوخت در غزلیات سعدی را در جای دیگر کاویده ایم ن.ک. مجله درّ دری، دانشگاه آزاد اسلامی نجف آباد سال اول شماره اول، ۱۳۹۰

۵- گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید

چون عشق حرم باشد سهل است بیابان‌ها (ص۴۲۰)

۶- غلام همت آنم که پای بند یکی است

به خاطری متعلق شد از هزار برست (ص۴۲۵)

۷- عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم (ص۵۵۱)

۸- دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف

لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است (ص۴۴۰)

 

منابع:

اسلامی ندوشن. محمدعلی.( ۱۳۸۸ ) چهار سخنگوی سیاه وجدان ، تهران: قطره، چاپ پنجم، ۱۳۸۹، جام جهان بین ، تهران: قطره، چاپ دوم

انوشه ، حسن(۱۳۸۱ ) فرهنگنامه شعری، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم

حمیدیان، سعید:( ۱۳۷۸) سعدی در غزل، تهران: قطره.

دشتی ، علی: (۱۳۸۱) در قلمرو سعدی، تهران: امیرکبیر، چاپ ششم.

ریپکا، یان: (۱۳۸۱) تاریخ ادبیات ایران، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ دوم.

زرین کوب، عبدالحسین، ۱۳۷۹، حدیث خوش سعدی ، تهران: سخن.

سعدی ، مصلح الدین:( ۱۳۷۵ ) کلیات سعدی، به تصحیح محمدلی فروغی، تهران: امیرکیبر، چاپ پنجم.

(۱۳۸۳) کلیات سعدی، به تصحیح دکتر مظاهر مصفا، تهران: روزنه، چاپ دوم.

(۱۳۸۵) غزل های سعدی ، به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، تهران: سخن.

شمیسا، سیروس:(۱۳۷۰) سیر غزل در شعر فارسی، تهران: فردوس٫

صدیقیان، مهین دخت:( ۱۳۷۸) فرهنگ واژه‌نمای غزلیات سعدی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

غلامرضایی، محمد:(۱۳۷۷)سبک شناسی شعر پارسی، تهران: جامی.

موریسن، جورج:(۱۳۸۰) ادبیات ایران از آغاز تا امروز، تهران: نشر گستره.

همایون کاتوزیان، محمدعلی:( ۱۳۸۵)سعدی شاعر عشق و زندگی ، تهران، نشر مرکز٫

یوسفی، غلامحسین:( ۲۵۳۶ ) برگ‌هایی در آغوش باد،تهران :توس٫

***دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد کاشان

 

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: