ماجرای دانشجویان ما در خارجه (1337) / سید محمد علی جمالزاده - قسمت سوم

1393/12/6 ۱۲:۰۳

ماجرای دانشجویان ما در خارجه (1337) / سید محمد علی جمالزاده - قسمت سوم

این بود بطور اجمال تفصیل جر و بحثی که در میان ما جوانان ما در جریان است و شرح مفصلتر آنرا لابد خودتان در روزنامه ها خوانده اید و لازمه بتکرار آن در اینجا نیست. چند نفر از دانشجویان که در حقیقت سخنگوی دوستان و همقطارهایشان شده اند با لحنی که صداقت و تآثر آن هرخواننده ای را برقت می آورد علاوه بر آنچه در ضمن این مقاله آمده حرفهای بسیار دیگری هم زده اند که یکدسته از هموطنان نشان را متقاعد نساخته است و از اینرو را قم این سطور که علاوه بر آنکه خود دانشجو بوده و بسیاری از مراحل دانشجوئی را طی نموده است سالهاست که با دانشجویان ایران و هموطنان جوانش سروکار دارد و چند سالی هم سرپرستی رسمی چند صد تن از آنها در آلمان بوده است می خواهد جساره نتیه مطالعات و مشاهدات و مسموعات خود را در اینجا بعرض هموطنانش برساند.

 

این بود بطور اجمال تفصیل جر و بحثی که در میان ما جوانان ما در جریان است و شرح مفصلتر آنرا لابد خودتان در روزنامه ها خوانده اید و لازمه بتکرار آن در اینجا نیست. چند نفر از دانشجویان که در حقیقت سخنگوی دوستان و همقطارهایشان شده اند با لحنی که صداقت و تآثر آن هرخواننده ای را برقت می آورد علاوه بر آنچه در ضمن این مقاله آمده حرفهای بسیار دیگری هم زده اند که یکدسته از هموطنان نشان را متقاعد نساخته است و از اینرو را قم این سطور که علاوه بر آنکه خود دانشجو بوده و بسیاری از مراحل    دانشجوئی را طی نموده است سالهاست که با دانشجویان ایران و هموطنان جوانش سروکار دارد و چند سالی هم سرپرستی رسمی چند صد تن از آنها در آلمان بوده است می خواهد جساره نتیه مطالعات و مشاهدات و مسموعات خود را در اینجا بعرض هموطنانش برساند.

    دانشجویانی که نمی خواهند به ایران برگردند چنانکه در فوق مذکور گردیده فی الواقع زیاد نیستند و روبهمرفته شاید از یک درصد مجموع آنها تجاوز نکند و لهذا این قضیه را نباید  از جمله و معظلات غامض زندگانی اجتماعی و فرهنگی ایران بشمار آورد و بلاشک همانطور که در گذشته اکثریت کامل دانشجویان ما تحصیل کرده یا نکرده عاقبت بایران برگشته اند اینها هم بر خواهند گشت ولی بهر تقدیر بر ما لازم است که مدام آنها بآمدن به ایران تشوویق نمائیم و بسرنوشت آنها کاملا علاقمند باشیم و آنها را ضامن ترقی و رفاه خود بدانیم و از هر جهت به تهیه و تدارک اسباب و موجبات رفاه آینده آنها اهمیت شایان داده این امر را از جمله کارهای ضروری و لازم در ردیف مدرسه و راه آب و نان و کتاب و دوا بشماریم وبدانیم که مشکلی واقعی عبارت است از تهیه کار و وزندگی برای انها نه اینکه آیا عده قلیلی از آنها به ایران برگردند یا برنگردند.

    آن عده قلیلی هم از دانشجویان ما که مایل نیستند به ایران برگردند بدو دسته تقسیم می شوند:

    دسته اول که شاید اکثریت باشند جوانان راحت طلب و سست عنصر و بی ((ایده آل)) و با صطلاح معروف ((تنه لشی)) هستند که خواب و خور آنها را از مرتبه انسانیت بدور انداخته و عیش و نوش و تنبلی و بیکاری و بیعاری و قمار و شب بیداری و روز خوابیدن و تمام آنچ به شکم و بزیر شکم ارتباط دارد چنان آنها را مشغول داشته که جز در عالم لفاظی دیگر وطن و هموطنانی برایشان باقی نمانده است و ولو درسی هم خوانده و زبانی کم یا بیش آموخته باشند بهیچ دردی نمی خورند و وجود و عدمشان یکسان و بلکه عدمشان بر وجودشان ترجیح دارد و هیچ لزومی ندارد که ما غم و غصه نیامدن آنها را به ایران بخوریم و همانا شاید ترجیح داشته باشد که دور بمانند و بر نگردند و عمر بی قدر و قیمت خود را بهمان حقه بازی و رذالت و کلاه برداری و افتضاح در گوشه قهوه خانه ها و بارها بگذارنند و عاقبت نیز روزی در همانجا را بپایان برسانند و زحمتی و بدنامی بیشتری برای مملکتشان فراهم نسازند.

دسته دوم که بیشتر روی سخن هموطنان و دولت و ملت ایران با آنها ست جوانان حسابی و ایران دوست و درس خوانده و تربیت شده ای هستند که وجود بعضی از آنها حتی در خارج از ایران هم گرانبهاست و عموماً مدارس امریکا که دچار کمبود معلم و دانش آموز هستند حاظرند وجود آنها را مغتنم شمرده آنها را بتدریس و تعلیم دعوت نمایند و همچنین مریضخانه ها که احتیاج به پزشک و دستیار دارند بی میل نیستند که آنها را استخدام نمایند و حقوق آبرومند بآنها بدهند و آینده آنها وعیال و اطفال  آنها را بطرز رضایت بخشی که موجب امنیت خاطر باشد و نظیر آن با اوضاع و احوال فعلی از لحاظ بهداشت و افزایش مرتب حقوق و مزیات و بیمه های اجتماعی و منزل و غیره هنوز نقداً برای ما در ایران امکان پذیر نیست تامین نمایند. بدیهی است که ماندن این جوانها در خارجه دل هموطنانشان را که احتیاج بدانها دارند و تحمل مخارج تحصیلی آنها را کرده اند و امیدوار به آنها بوده اند سخت می سوزاند و آنوقت اس که از هر طرف صداها بلند می شود که اگر بنا باشد که جوانان ما و یا وعده ای از آنها که در واقع حکم مایه خمیر پیشرفت و رستگاری ما را دارند بایران برنگردند تکلیف این مملکت و این مردم چه خواهد بود از فرط یاس و غیظ و غضب اضطراری آن جوانان را بصفات مذموم عدم علاقمندی بوطن و بی حمیتی و بی دردی متهم می دارند و می گویند چون در خارجه پول بیشتری بآنها می دهند و آشنائی با دختران برایشان آسانتر است و زندگی راحت و با آسایش زیردندانشان مزه کرده است وطنشان را فراموش کرده و پشت پا بملک و ملت و یارو دیارزده مقدسات خودشان را یر پا گذاشته اند و بیاد اینکه ایرانی هم وجود دارد و آنها هم یرانی هستند نمی افتند ولی اگر بیشتر بمملکت خودشان تحمل پاره ی ناملایمات و سختیهائی را که عموماً در مراحل اولیه مراجعت بایران پیش می آید می نمودند رفته رفته کارها بر آنها هموار می گردید و شغل و کارمناسب هم پیدا می کردند و ولی چون پشت گرمی بامریکا و دلبستگی بزندگانی راحت آنجا داشتند و شیفته دولارو حقوق کلان بودند زود از میدان در رفتند و پشت بآب و خاک اجدادی خود کردند.

راقم این سطور خود از جمله همین جوانانی است که پس از پایان تحصیلات تقدیر خواسته در فرنکستان دور از ایران و از هموطنان زندگی کند چنانکه الساعه نیز همین سطور را از هزار فرسنگی سرزمینی می نویسد که در آنجا بدنیا آمده و طفولیت خود در آنجا گذرانده و از آنجا هزاران خاطره های شیرین دارد و پدر و مادر و بردار زانش نیز در همانجا زیر خاک خفته اند در صورتیکه خودش به احتمال قوی در همین زمین غربت عمرش بپایان خواهد رسید و بخاک خواهد رفت.

ممکن است بعضی از هموطنانم تصور نمایند از چنین سرنوشتی که اراده خودم چندان دخالت عمده ای نیز در آن نداشته پشیمان و اسفناکم و در نزد وجدان خود شرمنده و سر بزیرم. ابدا چنین نیست و گذشته از آنکه شخصاًمعتقدم که انسان مادامی که ضرر وزیانش بکسی نرسد در کارهای خود آزادست و همانطور که در ممالک متمدن مرسوم است وتمام بزرگان و حکما و عرفای نامدار گفته اند افراد تا آنجائیکه زیانش بکسی نرسد وبر خلاف قوانین حقه مملکت ومحیطشان مباشد اجرای حق آزادی خود حتی در تغییر زبان و مذهب و تابعیت و حتی تغییر نام خود آزاد و مختارند و اصول و قواعد بین المللی و از آنجمله ((اعلامیه جهانی حقوق بشر)) که مجمع سازمان ملل متحده که مملکت ما نیز عضو رسمی آنست در 19 آذر( 10دسامبر 1948) پذیرفته این اصول و قواعد اساسی را تأیید می کند(1) با این همه تصدیق می نمایم که بحکم الضروریات تبیح المحظورات ضرورت بسیاری از امور نارار وار وامیسازد و امروز وضع مملکت ما طوری است که ما حق نداریم باسم آزادی واختیارات قانونی وانسانی خود هموطنان را فراموش کنیم علاقمند بسرنوشت آنها نباشیم و در صورتیکه بدانیم خدمتی در راه کمک به آنها از دستمان ساخته است بدون علت مهمی نباید اقامت در خارجه را بمراجعت بدیار خود ترجیح بدهیم و در آنچه ارتباط بشخص خودم دارد از بخت و طالع و شاکرم که مرا درجائی انداخت و اسبابش را فراهم آورد که توانستم با وجود دورافتادگی از مرز و بوم خود از اندک استعدادی که دست طبیعت در نهادم گذاشته بود تا حدودی استفاده نمایم و خدا را سپاسگزارم که توانستم پاره ای کاره های بسییار ناقابل که بنفع و صلاح مملکتم بوده انجام بدهم در صورتیکه اگر دست تقدیر مرا بوطنم کشیده بود باحتمال قوی قسمت اعظم عمر و وقت و نیرویم صرف سیاست بازی بی برکت شده بود و نتوانسته بودم کاری انجام بدهم ویا چناچه انجام هم داده بودم چه بسا چنان با اغراض زشت و طرفداریهای ناحق آلوده بود که رویهمرفته چندان نفع وفایده ای برای هموطنمانم در آن ملحوظ نبود. خود هم خوب میدانم که کاری هم که در اینجا انجام داده ام قدر و اهمیتی ندارد و در قبال کارهائی که اشخاص وطن خواه در مملکتهای خود انجام میدهند در حکم صفر است ولی وقتی شکسته نفسی را کنار گذاشته کلاه خود را قاضی می کنم و می بینم در این مدتی که در خارجه بوده ام  با آنکه چون ثروت شخصی و سرمایه مورثی نداشته ام و همیشه مجبور بوده ام جان بکنم تا نان بخورم و بار ببرم تار هوار باشم با اینهمه مقدار زیادی از اوقات آزاد خود را صرف کارهائی نموده ام که برای مملکتم خالی از فایده نبوده است برایم یقین حاصل می شود که در واپیسن ساعت عمر در مقابل وجدان در مقابل خود و هموطنمانم شرمنده و پشیمان و سر بزیر نخواهم بود. میدانم که رجزخوانی و خودستائی کاری زشت و نکوهیده است ولی خواستم با این مقدماتی که شاید هم زاید باشد برسانم که با اشخاصی که تصور میکنند لازمه خدمت حضور در خود مملکت است هم عقیده نیستم و بلکه بر عکس یقین دارم انسان اگر عشق به خدمتگزاری و علاقه بیاورد یا داشته باشد ممکن است در خارج از مملکت نیز بتواند خدمات شایانی بوطنش بنمایند و دور ماندن از وطن را بهیچوجه من الوجوه نباید نوعی از خیانت شمرد مگر در مورد کسانی که واقعا خیانت کار و خیانت پیشه باشند و یا آنکه وجود و حضورشان در مملکت بتواند مصدر خدمات عمده ای گردد و بدون علت موجهی اقامت در خارجه را بمراجعت بوطنشان ترجیح بدهند. اگر بخواهیم تعصب را بکنار گذاشته از روی انصاف داوری کنیم حتی این دسته اخیر را هم حق نداریم خائن بخوانیم بلکه باید فقط مقصر بدانم و معلوم است که تفاوت بین مقصر و خائن بسیار است. حالا به این نتیجه میرسیم که جوانان ما که دارای تحصیلات هستند و تربیت یافته اند در مقابل میلیونها هموطنشان که مانند اینها اولاد این آب خاک کند و زبان مادری آنها هم فارسی است و از تربیت و درس و تحصیل رفاه و آسایش محرومند بر طبق همان چیزی که اسمش انسانیت است و در عرف مذهب آنرا صله رحم و برو احسان می نمایند مسئولیت دارند و هیچ علتی ندارد باسم اینکه طالعشان بار بوده اند، لذت گذران را مبدل بلذت مدام بسازند و از شرکت در سرنوشت هموطنانشان یعنی همان کسانی که پول و حاصل زحمت خود اسباب تنعم و لذت چندساله آنها را فراهم ساخته اند سرپیچی نمایند. راقم این سطور تا اینجا با آنچه هموطنانم درباره دانشجویان ایرانی در خارجه می گویند موافقم ولی برای اینکه پا برروی انصاف نگذاشته باشم و در داوری از جاده حق بینی وحقگوئی بیرون نیفتاده باشم باید یک نکته را نیز ناگفته نگذارم وآن نکته عبارت است از اینکه شخصاً هیچ عیبی درین نمی بینم که چند نفری از دانشجویان ما اگر می تواند در خارجه شغلی پیدا کنند که متضمن فواید و منافعی خواه مادی و خواه معنوی برای مملکتشان باشد مثلا معلم زبان فارسی و یا استاد تمدن ایرانی ومذهب زرتشت و زبان شناسی ایرانی و تاریخ ایران و ادبیات فارسی ویا متصدی امور تجارتی و اقتصادی با ایران و یا مشاور امور اجتماعی و عمرانی ایران و پاسخگوی فارسی زبان رادیوها وامثال ذالک باشند وبتوانند از این راه بایران خدمت کنند وحتی جداً مفید و مقتضی میدانم که اسباب تشویق وتسهیل کار جوانانی را که دارای این قبیل شغلها شده اند فراهم بسازیم وبلکه قدم را بالاتر نهاده از عده اعضاء بیفایده بعضی از نمایندگیهای خودمان در خارجه کاسته و برعده این نوع عوامل فعال و مفید بیفزائیم.

 3= عده دیگری از جوانان ما که ممکن است مایل باشند در خارجه بمانند کسانی هستند که در تحصیلات خود توفیقات شایان یافته مورد توجه مخصوص استادان و محافل علمی و فنی و هنری واقع گردیده اند و به آتیه علمی و فنی و هنری آنها می توان امیدواریهای بزرگ داشت یعنی مثلاً بشهادت معلمین و مدارسی که در آنجا تحصیل کرده اند و بگواهی مقالاتی که در مجلات علمی و فنی منتشر ساخته اند و سخنرانیهائی که در مجالس و انجمن های اختصاصی علمی کرده اند بثبوت رسیده که ولو نابغه هم نباشند دارای قریحه و استعداد فوق العاده هستند وممکن است اگر اسباب کارشان مهیا باشند وهمکارهای قابل داشته باشند در زمینه علم و فرهنگ خدمات عمده انجام بدهند و یا آنکه مؤسسات بین المللی مصدر کارهای مهم بشوند بطوریکه مایه آبرومندی ایران را بلند بسازد. اخیراً در مجله ((سخن)) (دی ماه 1336) در تحت عنوان ((چن + تسونگ = اینشتین)) مقاله ی انتشار یافت.شرح حال دو نفر دانشجو جوان چینی بود که در علم فیزیک کشف مهمی نموده اند و جایزه علمی معروف نوبل امسال در علم فیزیک بآنها داده شده است همین چند روزه در روزنامه ها خواندم که عالم فیزیک دان معروف آلمان هایزن برگ(1) که در عالم در ردیف اینشتین جا دارد ودارای شهرت جهانی است باسم فرضیه ((وحدت مکانی)) کشف بسیار مهمی نبوده که مکمل کشفیات اینشتین است وبعداً دیدم که این عالم بزرگ اظهار و داشته است که در کار این کشف تنها نبوده است بلکه با کمک کارهای ان دو جوان چینی و بدستیاری یکنفر جوان ترک که متاسفانه اسمش در خاطرم نمانده است بچنین کشف مهمی توفیق حاصل نموده و این فرمول اساسی را پیدا کرده است. یقین دارم تمام هموطنان ما تصدیق خواهند فرمود که اگر امثال این دو نفر دانشجوی جوان چینی و این جوان ترک در میان ما جوانان پیدا شده بهتر است در همان خارجه بمانند و مشغول کار تحقیقی باشد وبعالم بشریت خدمت نموده باسباب شهرت و سرافرازی ایران را فراهم سازند چنانکه مثلا میرزامحمدخان قزوینی امروز مایه افتخار ومباهات جاودانی ما گردیده است.

 

چند پیشنهاد

چنانکه در طی این مقاله که مختصر می خواستیم و مفصل شد مشهود و مسلم گردید دانشجویان ما اگر از مراجعت بایران هراسناکند بیشتر از این جهت است که می بینند ویا می پندارند که غربت و بی یار ویاوری و بی تکلیفی آنها در حقیقت از روزی شروع خواهد گردید که پایشان بخاک وطن می رسد. درست است که پادشاه خیر خواه و ملت دوست ما که خود نیز دانشجو بوده و در مملکت عدالت پرور وآزاد و آبادی چون سویس تربیت یافته که بالای سر در دانشگاه یکی از بیست دو ایالت مستقل آن که راقم این سطور مقیم آنجاست یعنی ژنو نوشته اند ((درس و تعلیم است که ضامن حقیقی هر آزادی و استقلالی است)) وببدنه عمارت دولتی آن مرسوم به ((سال کمونال)) که هر روز هزاران نفر از جلو آن می گذرند این کلام فیلسوف معروف ژنوی ژان ژاک روسوی مشهور را بر سنگ حک نموده اند که می گوید ((پدرم در حالیکه صدایش که هنوز در گوشم زنگ می زند از شدت رقت و تآثر می لرزید گفت وطنت را دوست بدار)) و در انجا نه تنها حیثیت افراد کاملا ً مراعایت می شود بلکه حیوانات نیز از شفقت و مهربانی مردم برخوردارند چنانکه اگر مرغ آبی و اردکی و یا غوئی از مرغهای دریاچه و رود خانه ای که از وسط شهر می گذرد صدمه ای ببیند و یا بیمار بشود کارمندان شهرداری که پاسبان مخصوص آنها هستند او را به مریضخانه می برند و روزنامه ها با اسم ونشان خبر را بااطلاع اهالی شهر می رسانند ومردم در روزها وساعاتها معین بعیادت او می روند و برسم هدیه و سوغات برایش خوراکها می برند، بله هر چند پادشاهی که در چنین کشوری ترتیب یافته است و مکرر با صراحت و تآکید هر چه تمام ترخود را دوست و خیر خواه و حامی طبقه در حال کنونی در واقع تنها منتظر و امیدوار بمراحم و عواطف پدرانه او هستند بس و بزبن حال می گویند:

(( عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق))

 

((ما جوانان راز آسایش طمع باید برید))

با اینهمه چون اخباری از آشفتگی اوضاع راست یا دروغ بگو ششان می رسد ترس و واهمه و اضطراب بر وجودشان استیلا می یابد و خوابهای پریشان می بینند.

برای رفع این نگرانیها را قم سطور جسارت ورزیده چند پیشنهاد زیر را به پیشگاه اعلحضرت همایونی و دولت و ملت ایران تقدیم می دارد:

اول = بنام (( جمعیت هواداری از جوانان تحصیل کرده )) سازمانی تشکیل یابد که عده ای از اشخاص صلاحیتدار از وزرا ، وکلا و استاد های دانشکده ها و تجار و روزنامه نویس های محترم و علما و فضلای بنام که همه به پاکدامنی و علاقمندی بعلم و دانش معروفند دارای عضویت آن باشد و مقصود اساسی و اصلی آن تشویق و تشجیع دانشجویان و حمایت آنها و امیدواری ساختن و دل دادن با آنها باشد تا دانشجویان ما خاصه آنهائی که کس و کار و ثروت و سرمایه ای ندارند خورد را غریب و بی کس و بی یار و یاور تحصیلاتشان بوطن مالوف برگدند و از پاره ای مشکلات و ناهمواریهای نخستین مرحله ورود بخاک ایران از قبیل نداشتن منزل و غذای متناسب و بی پولی و بی سرو سامانی و غیره ترس و واهمه نداشته باشند و بدانند که عده ای از هموطنان معتبر و محترمشان با آغوش گشاده آنها را خواهند پذیرفت و در پیدا کردن کار برای آنها رهنما و یارو دلسوز آنها خواهند بود و اسباب معرفی آنها را به هموطنانشان در مجالس پذیرائی مخصوص فراهم خواهند ساخت و مادامی که برای آنها کار مناسب و آبرومندان با حقوق کافی و امتیازات رضایت بخش پیدا نشده باشد در حقیقت میزبان آنها خواهند بود و آنها را در مقابل حوایج ضروری هر روزه دست خالی و آواره و سر گردان و بلاتکلیف نخواهند گذاشت.

باید دانست که ممکن است یک عده از این جوانان بازنی که در خارجه گرفته اند و شاید با یکی دو فرزند خردسال با یران وارد بشوند باید مقدم زن و فرزند آنها را نیز مبارک شمرد. هیچ قوه و قدرتی نمی تواند جوانان را از دوست داشتن و عاشق شدن و دل باختن مانع گردد و هر سعی و کوششی که ما بخواهیم درین زمینه بعمل آوریم علاوه بر آنکه کاملاً بی حاصل خواهد بود دخترهای فرنگی که خوب و پاکشان هزار برابر بد و ناپاکشان می باشد می توانند بعضی چیزها را از ما یاد بگیرند چیزهای بسیاری می توانند بما بیاموزند و لهذا ما باید وجود آنها را در مملکت خود مغتنم بشمایم و آنها را میهمانهای عزیز و محترم خود دانسته در فراهم ساختن اسباب آسایش و رضایت آنها نهایت سعی و کوشش را بعمل آوریم. ((جمعیت هواداری از جوانان تحصیل کرده)) باید دانشجویانی که در شهرهائی که تحصیل می کنند عروسی کرده اند مکاتبه نموده  به آنها بفهمانند که ای کاش دست نگاه می داشتند تا تحصیلاتشان بپایان برسد و آنگاه عروسی می کردند ولی با این همه نباید از این راه بیم و هراسی در خود راه بدهند بلکه می توانند مطمئن باشند که اسباب پذیرائی برای زنان و فرزندان آنها نیز فراهم خواهد بود ولی ضمناً لازم است که اداره های سرپرستی مراقب باشند که دانشجویان تا تحصیلات شان بآخر نرسیده عروسی نکننند و به آنها وعده بدهند که وقتی کارشان به پایان رسید و عازم وطن خواهند بود ادارهای سرپرستی اسباب ازدواج آنها را بطور آبرومندانه و با مهربانی و صمیمیت فراهم خواهند ساخت و با دستیاری نمایندگی رسمی ایران و با حضور معلمین و دوستان و کس و کار عروس راه خواهند انداخت.

((جمعیت هواداری از جوانان تحصیل کرده)) (یا هر نام دیگری که داشته باشد) پس از تشکیل و شروع بکار و تماس با دانشجویان و اداره سرپرستی و وزارت فرهنگ و اولیاء دانشجویان با مشکلاتی که در پیش است رفته رفته آشنائی بیشتر خواهد کرد و طریق حل این مشکلات را بطور یکه مبنی بر عقل و درایت و حزم و تجربه باشد خواهد یافت.

دوم= برای اینکه دانشجویان تهیدست در ورود به تهران منزل مناسبی داشته باشند مقتضی است در حوالی دانشگاه یا محل مناسب دیگری که حتی المقدور از ازدحام و سروصدا دور باشد و به اسم ((پذیرا سرا)) یا هر اسم دیگری عمارت پاک و پاکیزه ای که دارای حمام و دوش تلفن و کابخانه و سالون غذا خوری و اطلاق کار می باشد بسازند تا دانشجویانی که در طهران کس و کار ندارند و یا منزل پدر و مادرشان برای جوانانی که چندین برایشان پیدا شود و احتیاجی بمیزبانی دولت و یا جمعیت هواداری نداشته باشند.

3= برای اینکه تمام جوانان تحصیل کرده ما از رفتن بایالات و ولایت امتناع نورزند هم باید فکر کرد و راهی پیدا نمود. البته حقوق مناسب و فراهم ساختن اسباب رفاه و آسایش از قبیل منزل و غیره تا حدی کمک به حل این مشکل خواهد کرد ولی بلاشک کافی نخواهد بود  اشخاص صلاحیتدار و با تجربه در خود مرکز باید بنشیند و ببینند در بعضی از کشورها که اوضاع و احوالشان بمملکت ما شباهت دارد چه راه و چاره ای پیدا کرده اند و هر طور شده دوائی برای این درد بیایند. در وزارت خارجه ما امر بر این جاری است که مآمورین خارجه هر چند سال یکبار مجبورند لااقل یک سال در ایران باشند. شاید بتوان مقرارتی وضع نمود که دانشجویان ما که از خارجه برمی گردند واقلاً آن عده ای از آنها که کار شغلشان مستلزم حضور در مرکز نیست در ده سال اول شغل و کار خود موظف باشند قسمتی از آن مدت را در ایالات و ولایات کار بکنند چیزی که هست باید طریق وترتیبی پیدا کرد که زیاد تبعیض و بی انصافی در میان نباشند بلکه همه در مقابل مقررات یکسان باشند وطرز معامله طوری باشد که نه سیخ بسوزد و نه کباب واجبار واذیت و آزار در میان نباشد.

ژنو،نوروز1337،

سید محمدعلی جمال زاده

 

پی نوشت:

   1. ماده سیزدهم این اعلامیه مطرح است بر اینکه ((هر کسی حق دارد در هر کشوری و از جمله کشور خود را ترک کند و یا بکشور خود برگردد.)) ماده 23اعلامیه می گوید ((هرکسی حق دارد کار خود را آزادانه انتخاب نماید و شرایط منصفانه و رضایت بخشی برای کار خود خواستار باشد و در مقابل بی کاری مورد حمایت قرار بگیرد.)) ماده پانزدهم اعلامیه از اینقرار است ((احدی را نمی توان خودسرانه از تابعیت محروم کرد.))

  2.  Werner Heisenberg کاشف فرضیه ((Feldtheoris)) (وحدت مکانی) این دانشمند بزرگ آلمان امیدوار است که بکومک فرمولی که پیدا کرده بتوان قانون عمل وعکس العمل ذرات مختلف آتوم را در دور هسته مرکزی که تا کنون 21 نوع از آنرا کشف کرده اند بدست آورد ومنجر بیک قاعده واحد ساخت.

انسان شناسی و فرهنگ

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: