هفده شهر/ عبدالله مستوفی

1393/11/8 ۰۹:۰۲

هفده شهر/ عبدالله مستوفی

در جنگ دوم روس، قشون روس به تبریز وارد شد و مصمم بود به سمت میانه حرکت کند. دولت ایران خود را در مقابل کار تمام شده‌ای دید و ناچار شد شرایط صلحی که دولت روس املا می‌کرد، بپذیرد. فتحعلی‌شاه برای اعلام ختم جنگ و تصمیم دولت در بستن پیمان آشتی، سلامی خبر کرد. قبلاً به جمعی از خاصان دستوراتی راجع به اینکه در مقابل هر جمله‌ای از فرمایشات شاه چه جوابی باید بدهند، داده شده بود و همگی نقش خود را روان کرده بودند.

 

برگی از تاریخ

در جنگ دوم روس، قشون روس به تبریز وارد شد و مصمم بود به سمت میانه حرکت کند. دولت ایران خود را در مقابل کار تمام شده‌ای دید و ناچار شد شرایط صلحی که دولت روس املا می‌کرد، بپذیرد. فتحعلی‌شاه برای اعلام ختم جنگ و تصمیم دولت در بستن پیمان آشتی، سلامی خبر کرد. قبلاً به جمعی از خاصان دستوراتی راجع به اینکه در مقابل هر جمله‌ای از فرمایشات شاه چه جوابی باید بدهند، داده شده بود و همگی نقش خود را روان کرده بودند.

شاه بر تخت جلوس کرد و دولتیان سرفرود آوردند. شاه به مخاطب سلام، خطاب کرد و فرمود: «اگر ما امر دهیم که ایلات جنوب با ایلات شمال همراهی کنند و یکمرتبه بر روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این قوم بی‌ایمان برآورند، چه پیش خواهد آمد؟» مخاطب سلام که نقش خود را خوب حفظ کرده بود، تعظیم سجود مانندی کرده، گفت: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» شاه مجدداً پرسید:«اگر فرمان قضاجریان شرف صدور یابد که قشون خراسان با قشون آذربایجان یکی شود و توأماً بر این گروه بی‌دین حمله کنند، چطور؟» جواب عرض کرد: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»

اعلیحضرت پرسش را تکرار کردند و فرمودند:«اگر توپچی‌های خمسه [زنجان] را هم به کمک توپچی‌های مراغه بفرستیم و امر دهیم که با توپهای خود تمام دار و دیار این کفار را با خاک یکسان کنند، چه خواهد شد؟» باز جواب داد: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» خلاصه چندین فقره ای از این قماش اگرهای دیگر که تماماً به جواب یکنواخت «بدا به حال روس» مکرر تأیید می‌شد رد و بدل گردید.

شاه تا این وقت روی تخت نشسته و پشت خود را به دو عدد متکای مرواریددوز داده بود، در این موقع دریای غضب ملوکانه به جوش آمد، روی دو کندة زانو بلند شد، شمشیر خود را که به کمر بسته بود، به قدر یک وجبی از غلاف بیرون کشید و این دو شعر را که البته زادۀ افکار خودش بود، به طور حماسه با صدای بلند خواند:

کشم شمشیر مینایی

که شیر از بیشه بگریزد

زنم بر فرق پسکوویـچ

که دود از پطر برخیزد

مخاطب سلام با دو نفر که در یمین و یسارش روبروی او ایستاده بودند، خود را به پایة تخت قبلة‌عالم رساندند و به خاک افتادند و گفتند: «قربان! مَکِش، مَکُش که عالم زیر و رو خواهد شد!» شاه پس از لمحه‌ای سکوت گفت: «حالا که این طور صلاح می‌دانید، ما هم دستور می‌دهیم با این قوم بی‌دین کار را به مسالمت ختم کنند.»

 

*شرح زندگانی من

به این ترتیب عهدنامه‌های ننگین گلستان و ترکمانچای که به ترتیب در ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ بین دولت قاجار و روسیة تزاری بسته شده بود، اجرا گردید و بخشهایی از شمال غربی ایران شامل قفقاز، ارمنستان و گرجستان به اضافة خان‌نشین‌های ایروان و نخجوان به روسیه واگذار شد. ایران حق کشتی‌رانی در دریای مازندران را از دست داد و ملزم به پرداخت ۱۰ کرور تومان به روسیه به عنوان غرامت جنگی شد. شعر «مرگ شهزاده» سرودة مرحوم حمید مصدق در همین زمینه است که به اندوه عباس‌میرزا اشاره دارد:

پشت شهزاده قاجار شکست

چون سر میز به اجبار نشست

سند صلح به امضای تزار و قاجار

گشت مکتوب و سر ایران را

هیفده شهر، بهین شهرستان را

به یک امضا ز تن مام وطن برکندند

شاهزاده سوی شاه با دل و جان پریشان آمد

سوی تهران آمد

حیرتش گشت فزون شور و غوغایی دید

همه جا جشن و چراغانی بود

سخن از فتحی ایرانی بود

شاه قاجار نشسته بر تخت

شاعران وقاد یا نه، جمله قواد

فتحنامه به کف از فتح سخن می‌گفتند

تهنیت‌ها به شه و مام وطن می‌گفتند

دل شهزاده شکست

صبحگاهان از غم دیده بر دنیا بست!

روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: