1393/9/29 ۱۰:۳۸
جبران خلیل جبران در كتاب پیامبر میگوید: فرزندان شما به حقیقت، فرزندان شما نیستند. آنها دختران و پسران زندگیاند در سودای خویش. این جوهرحیات است كه به شوق دیدار خویش هر دم از گوشهیی سر بر میكند. آنها از كوچه وجود شما میگذرند، اما از آن شما نیستند و اگر چه با شمایند، به شما تعلق ندارند. عشق خود را بر آنها نثار كنید، اما اندیشههایتان را برای خود نگه دارید زیرا آنها را نیز برای خود، اندیشهیی دیگر است. جسم آنها را در خانه خود مسكن دهید، اما روح آنها را به آینده واگذارید؛ چرا كه روح آنها در خانه فردا زیست خواهد كرد كه شما حتی در رویا نیز نمیتوانید به دیدار آن بروید.
جبران خلیل جبران در كتاب پیامبر میگوید: فرزندان شما به حقیقت، فرزندان شما نیستند. آنها دختران و پسران زندگیاند در سودای خویش. این جوهرحیات است كه به شوق دیدار خویش هر دم از گوشهیی سر بر میكند. آنها از كوچه وجود شما میگذرند، اما از آن شما نیستند و اگر چه با شمایند، به شما تعلق ندارند. عشق خود را بر آنها نثار كنید، اما اندیشههایتان را برای خود نگه دارید زیرا آنها را نیز برای خود، اندیشهیی دیگر است. جسم آنها را در خانه خود مسكن دهید، اما روح آنها را به آینده واگذارید؛ چرا كه روح آنها در خانه فردا زیست خواهد كرد كه شما حتی در رویا نیز نمیتوانید به دیدار آن بروید. ممكن است تلاش كنید كه شبیه آنان باشید، ولی مكوشید كه آنان را مانند خود بار بیاورید، زیرا زمان به عقب باز نخواهد گشت و با دیروز درنگ نخواهد كرد. شما كمانی هستید كه از چله آن، فرزندانتان چون تیرهای جاندار به آینده پرتاب میشوند. كماندار – كه همان پروردگار هستی باشد- نشانه را در بینهایت میبیند و با قوت، شما را خم میكند تا تیرهایش با شتاب به دوردست پرواز كند. بگذارید فشار این خم شدن، با شادمانی همراه باشد زیرا كماندار هم تیرهای پرشتاب و رو به آینده را دوست دارد و هم ثبات و استحكام كمان را. نگاه نسلهای مختلف به دین ممكن است متفاوت باشد، و این تفاوت عواقب و نگرانیهایی هم به دنبال دارد، از آنجا كه نزدیك به ایام رحلت پیامبر اسلام هستیم، تصمیم گرفتیم نگاه جوانان به مقوله دین را از منظر یك كارشناس بررسی كنیم. با آقای مسعود خشنودزاده، كارشناس ارشد رشته فلسفه و از مدرسین حوزه علمیه به گفتوگو نشستیم تا از نگاه ایشان به بررسی این مساله بپردازیم.
***
فاكتورهای اجتماعی و خانوادگی چقدر در نوع نگاه جوانان به دین تاثیر دارند؟
در تربیت مذهبی خانواده در درجه اول اهمیت قرار دارد، ما شاید در تربیتهای خانوادگی هم كمی اهمال كردهایم، اما هم خانواده بسیار مهم است و هم نظام آموزشی. به نظر من هم نگاه خانوادگی مقداری ضعیف است، هم برخی از متولیان تربیتی پاسخ شفافی ندارند كه با تكیه بر آن پاسخها بخواهند جوانان را اقناع كنند. باید این شبهات بررسی شود، نقاط كور را پیدا كنیم، و پاسخ درستی برای سوالات درست پیدا كنیم، و به جوانان آموزش بدهیم، بعد توقع داشته باشیم كه جوانهای ما این مشكلاتشان حل شود.
در آموزههای دینی ما آمده است كه فرزندانتان را برای زمانه خودشان تربیت كنید، به نظرتان چقدر این فرصت برای جوانان وجود دارد تا بتوانند متناسب با موقعیت زمانه خودشان آموزههای دینی را دریافت كنند؟
این مساله كمی پیچیده است، از طرفی ما باید زبان جوان را بدانیم، از طرف دیگر نباید منفعل باشیم و بگوییم كه چون میخواهیم با زبان جوانها صحبت كنیم، پس بیاییم اعتقادات شخصیمان را كنار بگذاریم تا بتوانیم با جوانان ارتباط مثبت برقرار كنیم. اما ادبیات جوانها یك سری اصطلاحات خاص خودشان است كه ریشه در اندیشهشان دارد. ما شاید كمتر توانستیم با این ادبیات آشنا باشیم و صحبت كنیم. شما آقای شهاب مرادی را ببینید، ایشان وقتی صحبت میكنند، مردم و بیشتر جوانان جذب صحبتهایشان میشوند، شاید ایشان ادبیات به معنای اصطلاح و تكیه كلام جوانها را به كار نبرند، اما پشت این اصطلاحات یك اندیشه وجود دارد و بهتر بگوییم یك نوع نگاه هست، كه شاید ایشان به این نگاه رسیده باشند. چون ادبیات لایه رویین اندیشه است. نگاه جوان به جهان را اگر درك كنیم، بعضی از اصطلاحات رایج بینشان را هم شاید ما نپسندیم، اما اگر به نگاه یك جوان به جهان برسیم شاید بتوانیم یك ارتباط مثبت با او برقرار كنیم. اما متاسفانه ما تصور میكنیم كه این جوانها چون نگاهشان هم افق با بزرگترها نیست، پس نگاه خطایی است. این محصور كردن روش شناخت، كه ما فكر كنیم فقط روشی كه ما داریم روش درستی است و به خودمان بقبولانیم كه نگاه جوانها نگاهی است كاملا حقیقی، شاید یك خطاهایی داشته باشند اما نگاهشان میتواند در عرض نگاه ما باشد، یعنی شاید نگاه ما هیچ برتری به نگاه یك جوان نداشته باشد. اول باید این نگاه را بپذیریم و به آن هویت بدهیم، بعد میتوانیم با او یك گفتوگوی مثبت برقرار كنیم. اما وقتی قبولشان نداریم، و با طرح نخستین شبهه و سوال میگوییم نگاه تو نگاه غلطی است، دیگر جایی برای گفتوگو باقی نمیماند. نخستین شرط گفتوگو پذیرش طرفین است، توقع داریم كه جوانان ما را صد درصد بپذیرند، اما ما حاضر نیستیم آنها و نوع نگاهشان را بپذیریم.
در دین ما تاكید خاصی بر توجه و احترام به جوانان شده است، دلیل این تاكید روی این قشر از جامعه چیست؟
جوانها دارای فطرت پاكی هستند، كه كمتر از بزرگترها درگیر خطا شده است، و به همین دلیل حقایق را – حقیقت هنری، فرهنگی، علمی – بهتر میتوانند دریافت كنند. یك جوان در حال ساختن و شكل دادن به شخصیت خود است، تاكید پیشوایان دین ما هم به همین دلیل است كه این جوان هنوز شخصیتش شكل نگرفته، یا كمتر شكل گرفته، و قابلیت تغییر دارد. این قابلیت یك شمشیر دو لبه است، اگر رهایش كنیم، ممكن است شكل ناهنجاری بگیرد، اگر هم سخت بگیریم ممكن است به نوع دیگری ناهنجار شود. برقراری گفتوگو و اقناع جوانها باعث میشود كه جوانها بتوانند با نگاهی به آینده، در خدمت جامعه شان باشند. اینكه اصلاح جامعه را به جوانان بسپاریم كار بسیار خوبی است، اما شرطش این است كه بتوانیم فطرت پاك جوانها را شكوفا كنیم، و این شكوفا شدن هم تنها با عمل به سخنان نیكو اتفاق میافتد.
ما یك شخصیت بزرگواری در قرن معاصر داشتیم كه بینظیر بودند، آیتالله بهجت، ایشان شاید تفاوت سنیشان با ما ٥٠ سال بود، و با نسل بعد از ما ٧٠ سال فاصله سنی داشتند، اما زمانی كه صحبت میكردند، جوانها از طیفهای مختلف، شیفته ایشان بودند، به دلیل اینكه ایشان اولا با رفتارشان الگوی مناسب جوانان بودند، دوما جوانها وقتی میدیدند كه یك انسان نیكو رفتار و نیكو گفتار كه به همهچیز اهمیت میدهد، و برایشان تفاوتی ندارد كه طرف مقابلش چه جایگاهی دارد، مهم این است كه او یك انسان است با یك اندیشه، و یك تفكر، شیفته ایشان میشدند.
اسلام روی جوانان تاكید دارد، هم به دلیل فطرت پاكشان و هم به دلیل اینكه آنها موتور محركه جامعه هستند و جامعه باید بر اساس اندیشه بزرگترها در كنار اندیشه جوانان ساخته شود. نكته بعد هم این است كه جوانان توانایی تغییر را دارند، وقتی هم كه خطا میكنند به راحتی میتوانند خودشان را اصلاح كنند.
یكی از خصوصیات جوانان پرسشگری است، فكر میكنید محتوای دینی جامعه ما چقدر میتواند پاسخگوی سوالات روز جوانان باشد؟
محتوای دین را ما شاید خیلی خوب به جوانان منتقل نكردهایم یا شاید حوصله انتقال آن به جوانان را نداشتهایم. ما باید سعی كنیم آموزههای دینی را به صورت عقلانی و مدلل برایشان بیان كنیم، جوان امروز در هر رشتهیی كه تحصیل كند، بالاخره با حداقلهای منطق آشناست، ما اگر بخواهیم صرفا آموزههای دینی را برایشان نقل كنیم و استدلال و حكمتی را كه پشت این آموزهها وجود دارد بیان نكنیم، شاید حرفهای ما را نپذیرند. چون خودشان توانایی استخراج آن استدلال را ندارند. اما اگر بیاییم این آموزهها را به صورت برهان و حكمت و فلسفه و استدلال منطقی به آنها ارایه كنیم، این شكل از ارایه را بیشتر میپذیرند. این به معنی دوری از حدیث یا قرآن نیست، ما بیاییم حكمتهای قرآن را با زبانی كه امروزه قابل فهم است برای جوان بیان كنیم. شما اگر به كتاب مفاتیح الحیاة آقای جوادی آملی رجوع كنید همین مورد را میبینید، همه مباحث حكمی قرآن را به شكل استدلالهای همه فهم مطرح كردهاند كه هر كسی در جستوجوی حقیقت باشد و این كتاب را مطالعه كند این حكمتها را درك میكند. این روش متاسفانه در جامعه كمرنگ است. همه میخواهیم با توجه به نص صریح آیات و روایات بدون اینكه حكمت آن را بدانیم، دیگران را ارشاد كنیم. نتیجه این میشود كه امروز این اتفاق افتاده است كه نسل امروز در عین جستوجوگر بودن، دانش مورد تصور ما را ندارند.
در حال حاضر در دوره دبیرستان میبینید كتابها پر از احادیثی است كه حكمتهای آن برای بچهها گفته نمیشود. و دانشآموز فقط برای كسب نمره این احادیث را حفظ میكند. یا در كتابهای اخلاق و معارف دانشگاه یك اشاره كوتاهی به حركت جوهری ملاصدرا شده است، اما یك بخشی از آن انتخاب شده كه هیچ ارتباطی به پرسشهای ذهنی جوانان ندارد، و این موضوع كاملا تخصصی است و مربوط به رشته فلسفه.
گاهی شاهدیم كه برای برخی جوانان دین در حد یك نیاز معنوی است، به نظر شما این نگاه اشتباه است و باید تصحیح شود یا درست است و میتوان به سمت و سوی صحیحتر هدایتش كرد؟
اصل این نگاه مقدس است، اینكه من وقتی در یك تنگنا قرار میگیرم به این نتیجه میرسم كه به یك نیروی ماورایی نیاز دارم خوب است. یك روز كسی از امام صادق پرسید كه اصلا خدا هست؟ امام فرمودند تا به حال شده كشتیات بخواهد غرق شود، در این شرایط چه میگویی؟ مرد گفت: در دلم ندایی میگوید ای كاش نجات پیدا كنم، امام فرمود: این ندا همان اعتقاد به خداست.
اینكه در مشكلاتمان به خداوند رجوع كنیم، یك میل مقدس است. فقط خطر این امر آنجاست كه ما دین را كاهش بدهیم و بگوییم فقط این توسل كردن دین است. این نگاه غلطی است. برای اینكه این نگاه را اصلاح كنیم باید نیازهای جوان را با یك نگاه موشكافانه در نظر بگیریم و از منظر روانشناسی، دینی و جامعهشناسی پاسخهای مناسب این نیاز را پیدا كنیم و این پاسخها را در قالب كلاسها یا مقالات یا سمینارهای دانشگاهی به آنها ارایه كنیم. البته این طور كه بگوییم دین برای این سوال پاسخهای متفاوت دارد، یكی از پاسخها این است، باقی پاسخها را با توجه به امكانات و مراجع علمی و دینی كه در اختیار دارید پیدا كنید. به جای اینكه پاسخ یك مساله را به جوانان بدهیم میتوانیم راه رسیدن به پاسخ مساله را نشانش بدهیم، لذت كشف پاسخ یك مساله میتواند انگیزه ایجاد كند برای حل مسائل دیگر.
به یك شكلی جوان را وادار به اندیشیدن كنیم، چون اینكه شما بگویید ما همه نیازها و سوالات را پاسخ میدهیم درست نیست. برای یك مساله ممكن است از دین پاسخهای بسیاری را بتوان استخراج كرد، میتوانیم یك جواب را استخراج كنیم و بگوییم راهها و زمینهها و ابزار متفاوتی وجود دارد كه شاید پاسخی در عرض این جوابی كه من به آن رسیدهام را بتواند استخراج كند، یا شاید پاسخی در طول این جواب بتوان پیدا كرد. البته این منوط به این است كه ما هر مسالهیی را به جوانان واگذار نكنیم، مسائل را باید دستهبندی و طبقهبندی كرد و یك سری خط قرمزها هم وجود دارد كه باید رعایت شود.
به عبارت بهتر همان نیازی را كه در سختیها به خداوند احساس میشود میتوانیم تعمیم بدهیم به شرایط مختلف و برای جوان این شفافیت را ایجاد كنیم كه در برخی موارد دین نظری ارایه نداده و به عهده انسان گذاشته است تا انتخاب كند، در مواردی ارشاد كرده و در مواردی هم قانون ارایه داده، در برخی موارد هم محدودیت ایجاد كرده است. از جوان بخواهیم كه با احتساب این موارد به دنبال پاسخ مناسب برای سوالات و نیازهای خود برود، البته در این مسیر حضور یك راهنما یا مربی آگاه را هم باید در نظر بگیرد. اما از آنجا كه كنار هر جوانی نمیتوانیم یك راهنمای آگاه را تعریف كنیم، میتوانیم كرسیهای آزاداندیشی، گفتوگوهای بین اندیشهها و فرهنگها یا گفتوگوی تمدنها كه ما در دوران خوش اصلاحات داشتیم، را ترویج كنیم. این كرسیهای آزاداندیشی شاید اگر در دبیرستان و دانشگاه و حوزه مورد حمایت باشد، شاید بسیاری از این مشكلات فعلی ما حل شود. چون جامعه ما در حال گذار از سنت به مدرنیته است. باید این توانایی را داشته باشیم كه این دوران را با كمترین آسیب پشت سر بگذاریم.
یك مشكل دیگری كه داریم ابزارهای اینترنتی است، این ابزارها انسانها را از عمیق بودن دور كرده است. من طلبهها و دانشجوهایی را میشناسم كه ساعتها با این ابزار به قولی اغفال جمعی اوقاتشان را میگذرانند. این مطالعه نكردن و كمبود تعمق و اندیشیدن بزرگترین ضرر و آسیب را به جامعه میرساند.
گاهی جوانان میگویند همان حرفهایی كه پدر بزرگم به پدرم گفته را پدرم هم به من میگوید و ترجیح میدهند با اندیشههای فیلسوفان و روانشناسان یا جامعهشناسان امروزی این معنای تازه دینی را در زندگیشان پیدا كنند، نظر شما به عنوان كسی كه از نزدیك با جوانان در ارتباط هستید، چیست؟
اینكه میگویند پاسخهای لازم به نیازهای تازهشان را در دین پیدا نمیكنند، دلیلش این است كه ما به عنوان متولیان امر آموزش طریقه درست نگاه كردن به امور را به آنها آموزش ندادهایم، و فقط همان نگاهی را كه خودمان داشتیم به آنها منتقل كردهایم. نگاه نسل گذشته شاید نگاه درستی بوده، اما این گفته امیرالمومنین را هم باید در نظر بگیریم كه فرمودهاند: «فرزندانتان را برای آینده تربیت كنید.» ما نهتنها نگاه نویی نداشتیم، بلكه حتی اجازه هم ندادهایم كه جوانها نگاه تازهیی به مسائل، خصوصا دین داشته باشند و مدام افكارشان را محدود كردهایم.
البته یكی از عوارض دوران عبور در جامعه هم همین است. باید سعی كنیم این نگاه و پویایی فكر جوانان را محترم بدانیم، كتاب مفاتیح الحیاة آیتالله جوادی آملی همین نگاه را میخواهد به ما بدهد و سعی دارد بگوید كه دین به ما چه میخواهد بدهد؟ یا از ما چه توقعاتی دارد. در این كتاب غالب مسائل فردی و اجتماعی كه یك انسان معاصر با آن روبهروست را بیان كرده و موشكافانه به مسائل نگاه كرده، موضوع را به مساله تبدیل كرده، و پاسخ مساله را با توجه به روایات دینی ارایه كرده است. در عرض چهار - پنج سال حدود ٢٠٠ هزار نسخه از این كتاب منتشر شده است، این نگاه درست و این روش درست برخورد با دین را وقتی ارایه میدهیم، مردم جذب میشوند.
شما به عنوان كسی كه از نزدیك با جوانان در ارتباط هستید، نگاه جوانان به دین را چطور ارزیابی میكنید؟
جوانها احساس نیاز میكنند به دین، مشكل اینجاست كه وقتی جوانان اقبال به دین دارند، ما به قدر كافی نمیتوانیم آنها را اقناع كنیم؛ در نتیجه این مشكل شاید بهتر باشد بگوییم این مساله در نسل بالاتر ریشه دارد. شور و هیجان و حركت جوانها وقتی به ما میرسد، ما به جای اینكه این شور را تبدیل به شعور كنیم، یا همان شور را باقی میگذاریم، یا اینكه طرد میكنیم این هیجانات را. البته هستند كسانی كه با این شور و حرارت جوانان برخورد صحیح دارند و به مسیر درست هدایتش میكنند. اما خود جوانها نگاهشان نگاه شورآفرین و شعورآفرین است.
به نظرم باید به جوانها اعتماد كرد و این اعتماد كردن نباید صرفا شعار باشد. ممكن است آزمون و خطا كنند اما خطایشان قابل چشمپوشی است، پیامبر از جوانان برای فرماندهی لشگر در جنگهای مهم استفاده میكردند. در دوران اخیر امام به جوانان اعتماد كردند و دیدیم كه انقلاب و جنگ و اتفاقات سالهای ابتدای انقلاب همه بر اساس همین اعتماد شكل میگرفت. اما چه اتفاقی افتاده است كه همان جوانها حالا كه سن و سالی ازشان گذشته، حاضر نیستند به جوانها اعتماد كنند؟
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید