1393/8/28 ۰۸:۲۸
شعر، موسیقی، کتاب، تئاتر، نقاشی و هنرهای تجسمی هیچکدام ما را به یاد افغانستان نمیاندازد اما در میان دود و آتش جنگ که سالها بر سر همسایه شرقی سایه افکنده، ردپای هنر در خاک این کشور هنوز بهجا مانده است و فرهنگ و هنر همچنان نفس میکشد. افغانستان قرنها بهدلیل قرارداشتن در مسیر جاده ابریشم محل پیوند تمدنهای بزرگ جهان بوده و موسیقی افغانستان نقطهعطف زیباییهای تنوع قومی و زبانی در این کشور است. هنر پیش از اسلام در دو تندیس بزرگ از بودا در شهر بامیان تجسم یافته و شهرهای بلخ، غزنی و هرات معماری و خطاطی را در خود پرورش دادهاند. محمد افسر رهبین، رایزن فرهنگی افغانستان در ایران از رشد و گسترش شاخههای مختلف هنر در افغانستان، پس از سقوط حکومت طالبان میگوید. رهبین خود مترجم، شاعر و نویسنده نامآشنای افغان است که در طول دهههای گذشته در عرصه فرهنگ و ادبیات فعالیتهای زیادی داشته است.
فریبا پژوه: شعر، موسیقی، کتاب، تئاتر، نقاشی و هنرهای تجسمی هیچکدام ما را به یاد افغانستان نمیاندازد اما در میان دود و آتش جنگ که سالها بر سر همسایه شرقی سایه افکنده، ردپای هنر در خاک این کشور هنوز بهجا مانده است و فرهنگ و هنر همچنان نفس میکشد. افغانستان قرنها بهدلیل قرارداشتن در مسیر جاده ابریشم محل پیوند تمدنهای بزرگ جهان بوده و موسیقی افغانستان نقطهعطف زیباییهای تنوع قومی و زبانی در این کشور است. هنر پیش از اسلام در دو تندیس بزرگ از بودا در شهر بامیان تجسم یافته و شهرهای بلخ، غزنی و هرات معماری و خطاطی را در خود پرورش دادهاند. محمد افسر رهبین، رایزن فرهنگی افغانستان در ایران از رشد و گسترش شاخههای مختلف هنر در افغانستان، پس از سقوط حکومت طالبان میگوید. رهبین خود مترجم، شاعر و نویسنده نامآشنای افغان است که در طول دهههای گذشته در عرصه فرهنگ و ادبیات فعالیتهای زیادی داشته است. آخرین اثر او ترجمه کتاب «غبار خاطر» از آثار برجسته در ادبیات معاصر افغانستان بهشمار میآید. بهگفته او اگر حکومت طالبان تا به امروز ادامه مییافت، چیزی به نام تمدن و فرهنگ در افغانستان باقی نمیماند. گفتوگوی «شرق» با محمد افسر رهبین، شاعر، نویسنده و رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی افغانستان در ایران را بخوانید.
***
شما در دهههای گذشته دورههای متفاوتی را در افغانستان تجربه کردهاید. دوران حکومت ظاهرشاه را به یاد دارید، در دوران حکومت کمونیستها به زندان رفتهاید، علیه حکومت طالبان فعالیت کردهاید و در دوران پس از طالبان مسوولیتهای دولتی را برعهده داشتهاید. با توجه به فعالیتهای فرهنگی شما در این دورههای تاریخی، فرهنگ افغانستان در این دورهها چه تغییراتی داشته است؟
سال1302 هجریخورشیدی، نظام پادشاهی در افغانستان به نظام جمهوری تغییر کرد و به باور من این مساله آغاز دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی در افغانستان بود. گام بعدی حرکتهایی بود که برای جهانیشدن در افغانستان انجام میشد. مساله بعدی حمله نظامی شوروی به این کشور بود که بهنظر من مصیبتهای افغانستان ناشی از تهاجم و اشغال کشور من توسط روسهاست. درگیری نیروهای مجاهدین با روسها در شهر کابل باعث شد که بیش از 50هزارنفر در سال تنها در شهر کابل به شهادت برسند.
پس از آن طالبان به افغانستان آمدند. درباره عملکرد طالبان کمتر میتوان سخن گفت چرا که این گروه در سطح بینالمللی در انزوای سیاسی قرار داشتند. تنها چند کشور حکومت طالبان را در افغانستان به رسمیت شناختند. پس از برگزاری کنفرانس بن، پای نیروهای ناتو و آمریکاییها به افغانستان باز شد. حالا میتوان به مقوله فرهنگ که از این گذرگاههای تاریخی افغانستان رد شده، توجه کرد. در روزگار حکومت ظاهرشاه فرهنگ افغانستان چندان پیشرفته نبود ولی سیر طبیعی خود را طی میکرد. نگاه هنرمندانه در کشور وجود داشت و نمونههای خوبی از آن دوران تا به امروز به یادگار مانده است. دریغ است امروزه که 50سال از آن روزگار میگذرد، ما دیگر به آن دوران دست نیافتهایم. در آن دوران مردم با سینما آشنا بودند. فیلمهای سینمایی خوبی تولید میشد و آمفیتئاترهای خوب و فعالی داشتیم. اگر شرایط عوض میشد و افغانستان سیر طبیعی خودش را طی میکرد، فرهنگ و هنر و ادبیات امروز جایگاه خاص خودش را داشت. پس از کودتای کمونیستی روابط افغانستان جز با کشورهایی که در آن زمان متحد اتحاد جماهیر شوروی بودند قطع شد یعنی افغانستان کاملا در یک پیمان سیاسی خاصی قرار گرفت و به همین دلیل هم روابط میان افغانستان و ایران و سایر کشورها از بین رفت. فرهنگ جامعه افغانستان، روسزده شد و من به یاد دارم عدهای حتی نام فرزندان خود را ناتاشا میگذاشتند، یعنی از اسامی روسی استفاده میکردند. به نظر من کودتای کمونیسیتی ریشههای باورها و اعتقادات افغانها را بهگونهای درهم شکست که حرکت در آن دوران تنها بهسمت کمونیستیشدن یا «سویتیزیم» میرفت. البته در آن دوران هنر و ادبیات پیشرفتهایی داشت، مثلا در بخش کتاب همه آثار ماکسیم گورکی و لئو تولستوی در افغانستان ترجمه و منتشر شد، اما مساله مهم این بود که ارتباط افغانستان با سایر کشورهای فارسیزبان قطع شد. از سوی دیگر با قطع ارتباط افغانستان و ایران، جامعه فارسیزبان افغانستان از تحولاتی که در ادبیات و فرهنگ ایران پدید میآمد، ناآگاه باقی ماندند. من به یاد دارم در آن دوران ما با دشواری، چند شماره از مجله «سخن» را که در گذشتهها منتشر میشد یا آثاری از دکتر شفیعیکدکنی و مهدی اخوانثالث داشتیم و بهصورت غیرقانونی دستبهدست به دیگر دوستان میدادیم.
بههرحال در همان دوران، تغییراتی که نیما در شعر ایجاد کرده بود، در افغانستان هم آغاز شده بود و دونفر از شاعران بلندآوازه افغانستان؛ استاد خلیلالله خلیلی و محمدیوسف آیینه بهعنوان آغازگر سبک نیمایی در افغانستان بودند. شاعران افغان از شعر احمد شاملو نیز بهره بردند و بالاخره در حرکتی کلی، بهسمت ایجاد دگرگونی در شعر و ادبیات افغانستان پیش رفت.
افغانستان در چنددهه گذشته درگیر جنگهای داخلی یا خارجی بوده، تاثیر جنگ بر فرهنگ در افغانستان تا چه میزان بوده است؟
جنگ در فرهنگ افغانستان یک شعبه جدید در ادبیات ایجاد کرد. همین جنگ بود که باعث شد ادبیات مقاومت در افغانستان شکل بگیرد. جنگ و جنبشهای مقاومت و آزادیخواهانه در افغانستان در نثر و شعر، تاثیر زیادی داشته است. درواقع توانسته یک روند کاملا تازه را در ادبیات بهوجود آورد که تا امروز هم ادامه دارد. ادبیات مقاومت در واقع همان ایجاد حرکتهای میهنپرستانه و آزادیخواهانه در ادبیات است.
نثر و شعر در آن دوره به چند بخش تقسیم شد؛ آنچه در داخل منتشر میشد و آنچه در خارج. برخی شاعران نیز در داخل همسو با کمونیستها میسرودند و برخی دیگر مانند «سرمد» و «حیدر لهیب» همگی شاعرانی بودند که به افغانستان تعهد داشتند و تقریبا همه شاعرانی که در ادبیات مقاومت فعالیت داشتهاند، حتما زندان را در زمان فعالیت خود تجربه کردهاند.
شما خودتان هم از شاعران زندانی بودهاید. ماجرای بازداشت شما چه بود؟
سال1350 در یکی از مجلههای مشهور آن دوران به نام «سباوون» به معنای بامداد فعالیت میکردم. یکروز شعری را در این مجله منتشر کردم؛ «اژدهایی که شب را میبلعد زیباست و من دندانهای سفیدش را شماره میکنم» پس از انتشار، مسوول مجله که خود عضو شورای مرکزی حزب خلق بود، من را صدا کرد و گفت که شعر تو به این معناست که اژدها مانند جهاد است و شب به معنای نظام کمونیستی و دندانهای سفید هم به معنای مجاهدین است که میآید و نظام کمونیستی را میبلعد. پس از این مساله و بعد از گذشت مدتی من را به زندان معروف و مخوف «پل چرخی» کابل منتقل کردند و بیش از پنجماه در زندان بودم. پس از آن نیز دو بار دیگر به زندان پل چرخی رفتم؛ در آن زندان پس از دو ماه سلول انفرادی توانستم برای اولینبار آفتاب را ببینم. بههرحال حرف من این است که در آن دوره شاعرانی و نویسندگانی که افغانستان را برای افغانستان میخواستند، بازداشت و زندانی شدند.
وضعیت سینما در دوره حکومت کمونیسم در افغانستان چگونه بود؟
نظام کمونیستی انحصارگر بود و همهچیز باید در راستای اهداف آن تهیه میشد. هرچیزی غیر از خط انقلاب، دشمن انقلاب محسوب میشد. این به آن معنا بود که هر فرد دیگری به اندیشه و تفکری غیراز مارکسیسم گرایش داشت، دشمن بود و سربهنیست میشد. به این ترتیب سینما هم در همین دامنه، فعالیت میکرد. آنها واژههایی تحت عنوان «اینترناسیونالیسم پرولتاریا» (جهانگشایی کارگری) را مدام تکرار میکردند؛ بنابراین هنر، ادبیات، نقاشی و سینما هم در انحصار دولت بود و بهسمت روسیسازی جامعه افغانستان پیش میرفت. در آن دوران ارزشمندترین نهادهای فرهنگی ما در هم کوفته شد و امروز نمیتوان در مورد فیلمی حرف زد که یک اثر موفق هنری باشد که از زمان حکومت روسها بر افغانستان باقی مانده باشد.
اگر بخواهیم به فرهنگ و هنر در دوره بعدی، یعنی دوره حکومت طالبان بر افغانستان نگاهی بیندازیم، در آن دوران چه اتفاقی برای فرهنگ و هنر این کشور افتاد؟
نظام کمونیستی و نظام طالبان در دو جهت کاملا مخالف با هم حرکت میکردند و تاثیرات آن دو بر فرهنگ افغانستان نیز قابل مقایسه نیست. برای مثال در نظام کمونیستی محدودیتی برای فعالیت زنان افغان و درسخواندن و کارکردن آنها وجود نداشت و زنان، وظایف سنگینی در امور اجتماعی یا مسایل اجتماعی داشتند. اما وضع در دوره طالبان کاملا متفاوت بود. نگاه آنها هیچ نزدیکی و ارتباطی با آنچه در جهان اتفاق میافتاد، نداشت. طالبان را امروز میتوان با داعش در سوریه و عراق مقایسه کرد.
در زمان طالبان من زندگی مخفی در کابل داشتم و با نیروهای متحدشمال و مقاومت بهصورت مخفیانه همکاری میکردم. یکروز من با یک روسری زنانه- چادری- و با عینک در بازار کابل میرفتم تا قابل تشخیص نباشم. همانطور که از کنار یک قفسه کتابفروشی رد میشدم و کتابها را نگاه میکردم. مرد دیگری از مغازهدار پرسید «برادر، دیوان حافظ را چند میدهی؟» همزمان یکی از ماموران طالبان وارد مغازه شد و این مکالمه را شنید. با زبان پشتو به مرد خریدار گفت: «کتاب حافظ کافر را میخواهی چه کنی. برو قرآن بخوان.»
من که این مساله را شنیدم بهسرعت از کتابفروشی بیرون آمدم که با آنها درگیر نشوم. توجه شما را به این مساله مهم جلب میکنم که بدانید جای دیوان حافظ برای مردم افغانستان همیشه در کنار قرآن بوده است. در مساجد هم همیشه دیوان حافظ و قرآن در کنار هم بودهاند از کودکی پدران ما به ما «الا یا ایها الساقی» را یاد میدادند. حالا تصور کنید طالبان با حافظی که دیوانش همواره در کنار قرآن بوده، چنین رفتار میکرد، با ادبیات و شعر چه برخوردی داشتند. تصویر در آن دوران بهطور کلی حرام محسوب میشد. رفتن زنان به مدرسه و دانشگاه حرام بود. در بازار اگر زنی شلوارش کوتاه بود یا موهایش پیدا بود باید «دره»- شلاق- میخورد و به همین دلیل حکومت طالبان را حکومت «دره و دستار» نامیدهاند.
یعنی اصلا سینما و تلویزیون در آن دوره وجود نداشت؟
خیر.
رادیو چطور؟ من شنیدهام یک موج رادیو در زمان طالبان فعالیت داشته است.
بله. رادیو شریعت از کابل پخش میشد و یک روزنامه هم کار میکرد به نام روزنامه «شریعت».
روزنامه «شریعت» چه روزنامهای بود و چگونه فعالیت میکرد؟
اینروزنامه فقط متن بود. هیچ عکس و طرحی نداشت. عکس و عکاسی حرام مطلق بود. ولی من باید بگویم که جریان طالبان نمیتوانست تنها زاییده مدارس اسلامی پاکستان باشد.
میخواهید بگویید که طالبان هدایتشده فعالیت میکرد؟
بله. این جریان رهبریشده بود به نظر من طالبان بیش از اینکه یک تفکر باشد یک سناریو بود.
مثلا مسالهای که کمتر از آن یاد میشود وجود تاکستانهای بزرگ در شمال افغانستان بود که غربیها از آن بهنام «بزرگترین باغ جهان» یاد میکردند. تا چشم کار میکرد بیش از 50کیلومتر تاکستان بود، اما طالبان هم آن اراضی سرسبز تاک را با خاک یکسان کرد. این مساله نمیتواند برخاسته از یک تفکر دینی باشد.
در دوران حکومت طالبان آثار باستانی افغانستان نیز مورد تعرض و تخریب زیادی قرار گرفت. تخریب مجسمههای بودا در بامیان به مسالهای جهانی تبدیل شد. آن دوران را به یاد دارید؟
در آن روزگاران من در کابل زندگی میکردم و تهدیدها هرروز علیه مجسمههای بودا بیشتر میشد.
یکی از دختران فامیل ما با یک طالب مصری ازدواج کرده بود و ما آنها را بهعنوان میهمان به خانه دعوت کرده بودیم. در آن دوره بحث بین من و طالب مصری بر سر مجسمههای بودا بالا گرفت و من تاکید داشتم مجسمههای بودا نباید منهدم شوند. افغانستان خانه من است و من درباره خانهام تصمیم میگیرم. طالب مصری گفت ولی ما باید با مفاسد اجتماعی و مظاهر ضددینی جهاد کنیم و مجسمههای بودا از نمادهای ضددینی هستند. به او گفتم امروز در افغانستان چه کسی فاسد است؟ گفت: «احمد شاه مسعود»، گفتم در میان این همه، تنها یک مسلمان واقعی است که تو او را فاسد میخوانی. چقدر دلیل داری؟ گفت دلایل خودم را دارم قبول کردم و بعد گفتم جهاد با کفر ارجحیت دارد یا با مسلمانان فاسد، گفت در برابر کفر متجاوز. من هم به او گفتم قبله اول مسلمانان را اسراییل گرفته، از مصر به اسراییل میرفتید و حسابتان را با او تسویه میکردید. در همان مصر مقابر فراعنه مصر را تخریب میکردید چرا به افغانستان آمدهاید و کشور من را نابود میکنید. من همچنان تاکید میکنم که آنچه در دوران حکومت طالبان در افغانستان روی داد، یک سناریو بود، وگرنه افغانستان که با وجود ارتشی قوی 14سال با کمونیستها جنگید میتوانست در مقابل طالبان مقاومت کند ولی بسیاری از دشمنان افغانستان و برخی همسایههای ما کاری کردند که طالبان در دورهای در کشور من قدرت بگیرد و آن را نابود کند.
شما را در افغانستان بابت فعالیتهای فرهنگیتان میشناساند. اما آنطور که گفتید دوره طالبان با جبهه متحد شمال و نیروهای مجاهدین همکاری میکردید. چطور شد که قلم را در دورهای کنار گذاشتید؟
بگذارید بگویم سلاح من، قلم است. در آن زمان من گزارشهای فعالیت طالبان را در کابل مینوشتم و به نیروهای جبهه متحد شمال میرساندم، در اصل من همواره مینوشتم. بر این نکته هم تاکید میکنم که نگاه مردم در کابل در دوره حکومت طالبان با نگاه طالبان مطابق نبود. مبارزات مردم در کابل و در شهرهای دیگر افغانستان با طالبان از راههای فرهنگی ادامه داشت و این مبارزات و مقاومتها خود دلیل سختگیریهای بیشتر طالبان بود.
وضعیت کتاب در دوره طالبان چگونه بود؟ آیا انتشاراتی هم در آن دوره فعالیت میکرد؟
کتابهایی که نشر میشد، کتابهایی دولتی و رسمی بود. چیزی برای تولید وجود نداشت. یک روزنامه «شریعت» بود و یک روزنامه «کابل تایمز» که همان مطالب روزنامه شریعت را به انگلیسی و بدون عکس منتشر میکرد و به برخی سفارتخانهها و نهادهای خارجی فرستاده میشد.
کتابفروشی چطور؟
اگر کتابفروشی هم وجود داشت، بیشتر کتابهای فقهی بود. کتابهای فقهی دیگری نیز به نام کتابهای زرد با کاغذهای زردرنگ از پاکستان به افغانستان وارد میشد. کتابهایی که بنابر فقه حنفی نوشته شده و مذهبی بودند.
امروز وضعیت نشر کتاب در افغانستان چگونه است؟
امروز دگرگونی عجیبی ایجاد شده است.
در عرصه ادبیات چه اتفاقی افتاده است؟
درواقع اگر دوران حکومت طالبان ادامه پیدا میکرد، چیزی به نام تمدن و فرهنگ در افغانستان باقی نمیماند. امروز در افغانستان بیش از 400رسانه چاپی منتشر میشود. همچنین بیش از 30 شبکه تلویزیونی فعالیت میکنند که هرکدام برنامههای خاص مخاطبان خود را دارند و از طرف عقاید و جریانهای فکری متفاوتی حمایت میشوند.
سریالهای ایرانی زیادی در شبکههای مختلف افغانستان پخش میشود و در عرصه رسانه، آزادی زیادی داریم. البته باید توجه کرد که گاهی آزادی زیاد به سمت آنارشیسم میرود. همانطور که عرصه سیاست ما دچار این مساله شدیم. به همین دلیل باید نظارتی بر کار رسانهها باشد.
منظورتان از نظارت از چه نوعی است؟
رسانهها در افغانستان نباید منافی اصول دین اسلام و قانوناساسی مطلبی را منتشر کنند.
در چندهفته پیش چند روزنامهنگار افغان در کابل بازداشت شدند... .
بله. این حق جامعه است. چون آنها قوانین را زیر پا گذاشته بودند و خلاف دین حرف زده بودند. بههرحال باید به قوانین موضوعه کشور احترام گذاشت و آن را رعایت کرد.
وضعیت سانسور در رسانهها در افغانستان چگونه است؟
قانوناساسی در افغانستان هیچگاه اجازه سانسور را نمیدهد. نشریات و رسانهها در افغانستان آزاد هستند. امروز درشتترین یا جدیترین اعتراضات به بالاترین مقامات افغانستان در رسانههای این کشور مطرح میشود. حتی برخی چهرههای نزدیک به طالبان میتوانند در تلویزیونها از نوع نگاه خود دفاع کنند. این نشان از آزادی مطبوعات و رسانهها در افغانستان است و امیدواریم این روند، یک روند همیشگی در افغانستان باشد.
وضعیت ممیزی کتاب در افغانستان چگونه است؟
امروز کتب زیادی در افغانستان در زمینههای مختلف چاپ و منتشر میشود و تنها مساله این است که نوشتهها منافی قوانین اسلام یا قانون اساسی افغانستان نباشد. پس هرکس در هر موردی که میخواهد میتواند کتاب چاپ کند.
یعنی کتابها قبل از اینکه چاپ شوند، از طرف گروههای دولتی بازخوانی میشوند؟
نه، همه کتابها پیش از انتشار بازخوانی نمیشوند. اما کتابهایی که در مورد مسایل خاص باشند باید مجراهای قانونی را طی کنند.
مسایل خاص یعنی چه؟
بهعنوان مثال اگر کسی درباره رابطه غرب و افغانستان بحث میکند و مینویسد، کتابش باید برای انتشار از مجراهای خاص عبور کند و همان مجراها میتوانند آن را مصادره کنند. در غیراینصورت نقدهای سیاسی، تاریخی درباره گذشته افغانستان و امروز بهراحتی در کشور من منتشر میشود.
پس سانسور در موارد انتشار کتاب همچنان در افغانستان وجود دارد. خب، در مورد موسیقی هنوز بحث نکردهایم. وضعیت موسیقی در زمان طالبان چگونه بود؟
در زمان طالبان که اصلا موسیقی وجود نداشت.
امروز وضعیت موسیقی در افغانستان چگونه است؟ آیا کنسرتهای موسیقی در کشور شما برگزار میشود؟ آیا مخالفانی دارد؟ آیا مردم علاقهای به موسیقی دارند؟
یک مساله مهم که باید به آن توجه داشته باشید این است که مردم افغانستان حتی در زمان طالبان هم بهطور مخفیانه موسیقی گوش میکردند و مینواختند. با یکی از آلات موسیقی که بیشتر در افغانستان استفاده میشود، «هارمونی» اشعار مولانا دکلمه میکردند. من فکر میکنم در دورترین نقاط افغانستان هم صدای موسیقی بلند است. امروز که همه شبکههای تلویزیونی استان به پوشش برنامههای مربوط به موسیقی توجه دارند.
موسیقی افغانستان تا چه حد تحتتاثیر موسیقی ایران و هندوستان است؟
با تاسف باید بگویم که اثرپذیری موسیقی افغانستان از موسیقیهای بیرونی، باعث شده موسیقی اصیل افغانستان تحتتاثیر قرار بگیرد. اما در مجموع موسیقی افغانستان تحتتاثیر موسیقی هند است. کسانی که به زبان پشتو حرف میزنند تمایلات بیشتری به موسیقی هندوستان دارند، اما فارسیزبانان با خوانندگان قدیمی موسیقی پاپ ایران آشنا هستند و در کوچه و برزن آنها را زمزمه میکنند. اما باید گفت که بیشتر مردم افغانستان موسیقی سنتی ایران و خوانندگان بهنام و بلندآوازه ایرانی مانند آقای شجریان را کمتر میشناسند. علاقه آنها بیشتر مربوط به موسیقی پاپ است. تبادلات فرهنگی بین ایران و افغانستان امروز بیشتر از گذشته شده است و در چندهفته گذشته چند گروه موسیقی افغان در تهران کنسرتهایی را برگزار کردند، بهنظر فعالیتهای مشترک میتواند هر دو کشور را بیشتر بههم نزدیک کنند.
جنگ و تنش، خواسته یا ناخواسته تاثیر خود را بر فرهنگ عامه مردم دارد. افغانستان در چنددهه گذشته درگیر جنگهای خارجی و داخلی بوده است. این جنگ بر فرهنگ عمومی مردم افغانستان چه تاثیری داشته است؟ آیا فرهنگ عمومی در افغانستان تحتتاثیر جنگها، خشن نشده است؟
من فکر میکنم اگر ما میخواهیم در جامعهای زندگی کنیم که همه فرزندان آدم و حوا در آن زندگی میکنند، حق نداریم بر دیگران بتازیم. تفکرات بسیاری از مصلحان دینی و اجتماعی و پیامبران بزرگ نیز بر مبنای اخوت و برادری و برابری است. حتی تفکرات بودا و گاندی نیز بر همین مبناست. همه تلاشها باید بر این باشد که این نوع تفکر در جامعه افغانستان و جوامع مختلف، ریشه بگیرد. اما مساله این است که جنگ، انسان را تندخو میکند. اینکه در طول روز صدای خمپاره در گوش مردم یک شهر باشد یا هرروز با پیکر بیجان عزیزان و هموطنان خود مواجه شوند، اینها بالاخره تاثیر خود را بر فرهنگ و نوع گفتمان مردم هر جامعه میگذارد. همانطور که گفتم، در زمان روسها، ادبیات و نوع گفتار عامه مردم، مبنی بر جهاد علیه نظام کمونیستی و گسترش فرهنگ پایداری بود. بههرحال شرایط جنگ در افغانستان باعث شده که جامعه افغانستان هنوز ملایمتی که باید داشته باشد را ندارد. اثر جنگ بر اذهان مردم همچنان باقی مانده است. اما خب وقتی مردم یک شهر در طول یکروز با دوهزار خمپاره هدف قرار میگیرند سخنگفتن از خشننبودن جامعه کمی سخت بهنظر میرسد.
وضعیت تئاتر در افغانستان چگونه است،آیا هنرمندان در این زمینه فعالیتی دارند؟
در یکی، دوماه گذشته جشنواره تئاتر افغانستان در کابل برگزار شد که از همه ولایات افغانستان گروههای نمایش کارهای خود را در این جشنواره اجرا کردند و این جشنواره مورد توجه نهادهای فرهنگی افغانستان و مجامع بینالمللی نیز قرار گرفت.
عکاسی و مجسمهسازی در افغانستان در مدتزمانی طولانی ممنوعیتهایی داشته است و حکومت طالبان بهصورت بسیار خشنی با این هنرها مخالفت میکرد. وضعیت هنر مجسمهسازی در افغانستان چگونه است؟
برخی هنرها در افغانستان ترویج نمیشود. شاید عواملی داشته باشد. ممکن است که افراد بتوانند نقاشی کنند یا لوحی را خریداری کنند ولی اگر دولت بخواهد پیکرهسازی را ترویج دهد، باید ریسک آن را نیز بپذیرد. اما بههرحال در افغانستان همهچیز پیدا میشود، همه هنرها را میتوان پیدا کرد. در نهایت شرایط افغانستان امروز را میتوانم در این بیت حضرت مولانا خلاصه کنم که «هیچ ترتیبی و آدابی مجو، هرچه میخواهد دل تنگت بگو.»
ایرانیها با اسامی دو نفر از هنرمندان و نویسندگان معاصر افغان آشنا هستند. آثار صدیق برمک و خالد حسینی برای مخاطبهای ایرانی آشناست. نظر شما درباره فعالیت آنها چیست؟
خالد حسینی از نویسندههای خوب و بنام افغان است. صدیق برمک هم از فیلمسازان بلندآوازه افغان است که یکی از فیلمهای او بهنام «اسامه» توانست جایزههای بینالمللی کسب کند. اما این روزها به تعداد هنرمندان و نویسندگان افغان اضافه میشود. ولی بههرحال نمیتوان از کنار نامهای کاظم کاظمی، سیدابوطالب مظفری، سیدفضلالله قدسی رد شد. من کمتر از یکسال است که بهعنوان وابسته فرهنگی به ایران آمدهام و تلاش من در سالهای ماموریتم در تهران این است که فعالیتهای مشترک فرهنگی بین ایران و افغانستان، با توجه به وجود اشتراکات فراوان زبانی و فرهنگی گسترش پیدا کند.
روزنامه شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید