جستاری از دكتر سید حسین نصر، درباره حضور الهی و تجلی آن در قلب انسان

1393/7/12 ۰۸:۵۲

جستاری از دكتر سید حسین نصر، درباره حضور الهی و تجلی آن در قلب انسان

«در بین قوای انسانی، قلب مركزیت دارد؛ چرا كه قلب مكانی است كه در آنجا حقایق متعالی با انسان تماس می‏یابد. قلب عضوی شهودی و محل تجلی الهی است» «تیتوس بوركهارت». قلب مركز عالم صغیر (انسانی) است. همچنین مركز جسم مادی، نیروهای حیاتی، احساسات، روح و نیز محل مواجهه بین انسان و قلمروهای آسمانی است كه جایگاه ارواح است. این حقیقت قلب، بسیار قابل ملاحظه و مركز اسرارآمیزی است كه از دیدگاه حیات این جهانی‏مان، بسیار كوچك به‏نظر می‏رسد ولی در عین‏حال، همان‏طور كه پیامبر فرموده است: «قلب عرش خداوند رحمان است»؛ عرشی كه بر كل عالم احاطه دارد، یا همان‌گونه كه در حدیث دیگری آمده است: «آسمان و زمین گنجایش مرا ندارد بلكه قلب بنده مومن من گنجایش آن را دارد.»

 

ترجمه:دكتر سید نادر محمدزاده / مقاله حاضر از كتاب راه‌هایی به‏سوی قلب: تصوف و شرق مسیحی انتخاب و ترجمه شده است. این كتاب در حقیقت مجموعه‏یی از مقالاتی بوده است كه گروهی از دین‏پژوهان و اندیشمندان بزرگ جهان، در باب ابعاد عرفانی و نظری اسلام، در همایشی در دانشگاه كارولینای جنوبی در اكتبر2001 ارایه كرده‏اند كه در سه بخش و 11 فصل به همت پروفسور كاتسینگر به‏طبع رسیده است. این مقاله را نیز استاد سید حسین نصر، یكی از سنت‏گرایان برجسته شركت‏كننده در این همایش، ارایه كرده كه به‏تبیین یكی از مفاهیم اساسی عرفان، یعنی قلب كه مركز انسان و درنتیجه مركز هستی، محل تجلی، مكاشفه، شهود و حضور الهی است اختصاص دارد، همچنین به معنا، مفهوم و اهمیت آن در عرفان اسلامی، و مقایسه و ارتباط آن با قلب یا مفاهیم نزدیك به آن در سنت‏ها و فرهنگ‏های ملل دیگر و نیز تعابیر دیگری كه از آن در عرفان شده است، می‏پردازد. این مقاله از سوی انتشارات حقیقت در اختیار گروه اندیشه روزنامه اعتماد قرار گرفته كه متن كامل آن را علاقه‌مندان می‌توانند در مجموعه «عرفان ایران» شماره 37 مطالعه كنند.

 

«در بین قوای انسانی، قلب مركزیت دارد؛ چرا كه قلب مكانی است كه در آنجا حقایق متعالی با انسان تماس می‏یابد. قلب عضوی شهودی و محل تجلی الهی است» «تیتوس بوركهارت».

قلب مركز عالم صغیر (انسانی) است. همچنین مركز جسم مادی، نیروهای حیاتی، احساسات، روح و نیز محل مواجهه بین انسان و قلمروهای آسمانی است كه جایگاه ارواح است.

این حقیقت قلب، بسیار قابل ملاحظه و مركز اسرارآمیزی است كه از دیدگاه حیات این جهانی‏مان، بسیار كوچك به‏نظر می‏رسد ولی در عین‏حال، همان‏طور كه پیامبر فرموده است: «قلب عرش خداوند رحمان است»؛ عرشی كه بر كل عالم احاطه دارد، یا همان‌گونه كه در حدیث دیگری آمده است: «آسمان و زمین گنجایش مرا ندارد بلكه قلب بنده مومن من گنجایش آن را دارد.»

این قلب، اقلیم درونی است كه مسیح نیز بدان اشاره كرده است؛ آن هنگام كه گفت: «ملكوت خدا در درون شماست» و در رابطه با قلب است كه بنیانگذاران ادیان و تمام متون مقدس بر این نكته تاكید دارند كه انسان برای نجات و رهایی خود، این عضو خود را پاك و طاهر نگاه دارد. ما در اینجا تنها به عبارات انجیل اكتفا می‏كنیم: «خوشا به‏حال پاكدلان؛ چرا كه آنان خداوند را ملاقات خواهند كرد.» اما این واقعیت عالی در نهاد انسان، از ما پنهان است. ما در وضعیتی قرار داریم كه در آن، قلب در مركز وجودمان به سری تبدیل شده است كه دست‏نیافتنی است؛ به‏گونه‏یی كه ممكن است گفته شود سلوك معنوی چیزی جز كشف دوباره قلب و نفوذ به درون آن نیست.

این نظریه مركزیت قلب در نشئه انسانی، نظریه‏یی عمومی و فراگیر است؛ چنان‏كه ارتباط آن با تعقل، خردورزی و وحدت نیز به همین‏گونه است. قرآن و كتاب مقدس، اغلب از معرفت قلب سخن می‏گویند. در مسیحیت، آباء بادیه‏نشین معانی عرفانی و رمزی حقیقت قلب را بیان كرده‏اند و این تعالیم سنتی طولانی در كلیسای ارتدكس شرقی به‏نام «هسوخاسم» را به‏وجود می‏آورد كه با قدیس گرگوری پالاماس به اوج می‏رسد كه وی بر «ذكر قلب» تاكید می‏كند و آن شامل بیان اهمیت قلب و شرح عرفان و الهیات قلب است. در مذهب كاتولیك تحول دیگری نیز اتفاق افتاد كه در آن قلب مسیح جایگزین قلب مومن می‏شود و معنویتی نو براساس عشق به قلب مقدس عیسی ظاهر می‏شود؛ اشاره به قلب آغشته به خون مسیح در نوشته‌های چهره‌هایی مثل: قدیس برنارد اهل كلیروز و قدیسه كاترین سینائی فراوان است.

تعالیم مسیحی در باب قلب، كه بر كتاب مقدس استوار هستند، نظریات عمومی ویژه‏یی را ارایه می‏كنند كه در یهودیت نیز دیده می‏شوند. مهم‌ترین آنها ارتباط قلب با روح باطنی انسان و مركز نشئه انسانی است. در عرفان یهودی، معنویت قلب بیشتر گسترش یافته است؛ برخی از عارفان یهودی بر مفهوم «قلب شكسته یا نادم» (vichbar) تاكید می‏كنند و اظهار می‏كنند كه جهت رسیدن به شكوه و جلال الهی، شخص باید «قلبش را پاره كند» و آن «قلب شكسته» مذكور در مزامیر، برای این امر كافی است.

جهت روشن‏ساختن عمومیت اهمیت معنوی قلب در آن سوی مرزهای دینی ــ هنگامی‏كه همچنین بر تكامل «الهیات قلب» و شیوه‌های «ذكر قلب» خاص هر سنتی، تاكید می‏شود ـ ممكن است اسم هُروس (الهه مصری، به‏معنای قلب جهان) را به‏خاطر آید. در سانسكریت نیز اصطلاح مختص به قلب، hridage، به‏معنای مركز جهان است؛ چون با مقایسه بین عالم كبیر و عالم صغیر، مركز انسان مركز جهان نیز هست. به‏علاوه در سانسكریت اصطلاح Shradda به‏معنای ایمان است و بر معرفت قلبی نیز دلالت دارد. در زبان عربی نیز بدین منوال است؛ در آنجا اصطلاح ایمان هنگامی كه در مورد انسان به‏كار می‏رود به‏معنای Faith است، ولی آن هنگام كه در مورد خدا به‏كار می‏رود، به‏معنای معرفت است؛ همان‌گونه كه در نام الهی «المومن» دیده می‏شود. همچنین در سنت دینی خاور دور، در سنت چین اصطلاح Xin هم به‏معنای قلب و هم ذهن یا آگاهی است.

انسان قادر است به‏صورت نامحدودی پیشرفت معنوی كند و این آموزه جهانی فوق‌العاده را خاطرنشان سازد كه «قلب» مركزی است كه هم انسان را به‏عالم معنوی و مراتب عالی وجود مرتبط می‏سازد و هم وسیله‏ای برای نایل ‏شدن به آن معرفت باطنی است كه دستیابی به آن مراتب و نهایتا به محل عرش الهی را ممكن می‏سازد. به‏علاوه تلقی‏های خاصی از آموزه قلب وجود دارد كه با ویژگی‏های مخصوص یك دین خاص مرتبط می‏شود؛ همان‏طور كه شخص آشكارا این مساله را در مورد مسیحیت مشاهده می‏كند، چون در این دین هم درواقع بیش از یك مذهب وجود دارد كه از این موضوع بحث می‏كند؛ یعنی مذهب ارتدكس و كاتولیك رومی و ما تنها از یك مورد«قدیس یوهان دلاكروز» سخن نمی‏گوییم، كه یك نظام الهیات و عرفان قلبی - شبیه به آنچه دراسلام است - به‏وجود آورد. به هر حال، هدف ما در اینجا این است كه به‏اختصار اهمیت قلب و الهیات و اعمال روحانی مرتبط به آن را در یك مقیاس جهانی و آن طرف مرزهای دینی، پیش از پرداختن به دین اسلام كه در اینجا به‏ویژه با آن سروكار داریم، خاطرنشان‌سازیم.

در اسلام ادبیات عرفانی وسیعی وجود دارد كه از قلب و اهمیت معنوی و عقلانی آن سخن می‏گویند. پیش‏تر در قرآن بیش از 130 بار به قلب اشاره شده است و احادیث بسیاری از پیامبر اسلام نیز به این موضوع محوری اشاره دارد. هم‏چنین به‏ندرت می‏توان رساله‌های عرفانی یافت كه در آن به قلب و آنچه صوفیه آن را «امورالقلبیه» می‏نامند، اشاره نشده باشد. شخص اغلب با عنوان‏های متون دینی و فلسفی - اسلامی كه حاوی اصطلاح قلب هستند، مانند: قوت القلوب، شفاء القلوب، نورالفواد، برخورد می‏كند. به هر حال مجموعه‏یی از اصطلاحات وجود دارند كه به قلب در مراتب مختلف حقیقی آن، از جمله: «فواد»، «سر» و «لب» اشاره دارند.

برای تبیین درك اسلامی از قلب، از جنبه مابعدالطبیعی و عملی آن، شایسته است تا با عبارت اصلی برای قلب در زبان عربی شروع كنیم. معنای ریشه‏یی این اصطلاح دگرگونی است. اصطلاح «انقلاب» كه در ایران امروز به عنوان ترجمه‏یی برای مفهوم اروپایی revolution مورد استفاده قرار می‏گیرد، در اصل به‏معنی تغییر حكومت است. یكی از اسامی خداوند نیز «مقلب‌القلوب» یعنی دگرگون‏كننده قلب‏ها است. هم‏چنین ابن‏عربی از اصطلاح «تقلب» كه از همان ریشه «قلب» مشتق شده است، استفاده می‏كند و آن به‏معنی قدرت دگرگون‏كننده ثابتی است كه جزو لاینفك قلب است؛ قدرتی كه در یك حالت پویا باعث «جمعیت قلبی» می‏شود. ریشه «قلب» همچنین به‏معنای تبدیل و برگشتن به‏حالت معكوس است. «قلب» در مرتبه جسمانی به‏معنای تعلیق است و نماد سنتی آن وجود یك مثلث وارونه است. یكی دیگر از معانی ریشه‏یی این كلمه،«قالب» است؛ یعنی آن چیزی كه حقیقت باطنی انسان را حفظ می‏كند. به‏علاوه در «قلب» تقابل عناصر منفی و مثبت وجود دارد، چرا كه «قلب» برزخ و اساس قلمرو عالم صغیر است.

در علم «جفر»، از علوم كهن اسلامی، كلمه «قلب» را دگرگون كرده و لفظ «قبل» را از آن ساخته‏اند. این كلمه، ریشه كلمه قبله است كه انسان در طول نمازهای یومیه واجب بدان جهت رو می‏كند و در معنا نیز ریشه آن با كعبه ارتباط دارد و جهتی است كه بدان، محل كعبه (خانه خدا) تعیین می‏شود.

از جهت باطنی، «قلب» همان كعبه است كه عرش الرحمان است. مولوی در اشاره به این مساله یكسانی باطنی، بین كعبه و قلب (كه هدف نهایی حج در كعبه است) می‏سراید:

ای قوم به حج رفته كجایید كجایید

معشوق همین‏جاست بیایید بیایید

عبارت «كعبه قلب» یا «كعبه دل» معمولا در ادبیات فارسی و آثار عرفانی به‏كار برده می‏شود. ریشه «قبل» دارای معنی پذیرش و قبول نیز هست كه ویژگی‏های اصلی «قلب» هستند. همیشه «قلب» تجلیات الهی را دریافت می‏كند كه از بالا و درون می‏رسد؛ و «قلب» نه‏تنها قدرت انتقال یا تقلب را در بردارد، بلكه قدرت پذیرش، یعنی «قبول» یا «قابل» را نیز دارد. ابن‏عربی درباره این واقعیت است كه در دیوان مشهورش ترجمان الأشواق بدان اشاره می‏كند؛ هنگامی‏كه می‏سراید: «لقد صار قلبی قابلا كل صورة» (قلبم پذیرای هر صورتی است) و اصطلاحات «قلب» و «قابل» را در این مصرع به‏كار می‏برد.

قرآن، همچون دیگر كتب مقدس، علم و آگاهی را با قلب، و نداشتن آگاهی را با كوردلی مرتبط می‏داند. براساس این تعالیم قرآنی و سنت و احادیث نبوی (كه به عنوان نخستین و موثق‏ترین تفاسیر بر كلام خداست) حكمای الهی تعالیمی دقیق در ابعاد مابعدالطبیعی، جهان‏شناسی و انسان‏شناختی، در معنا و مفهوم قدیمی این اصطلاحات - در زمینه قلب - را توسعه دادند. آنان همچنین شیوه‌های متنوعی از قبیل «ذكر» و وسایل رسیدن و نفوذ به «قلب» را تداوم و ترویج بخشیدند كه از پیامبر و صحابه او اخذ كرده بودند. پاسخ به این سوال كه «قلب» چیست تقریبا ناممكن است؛ اما می‏توان حداقل برخی ویژگی‏های اصلی آن را ذكر كرد. پیش از همه، «قلب»، مركز وجودمان، نسبت به همه مراتب متفاوت آن، اعم از مراتب جسمی، عاطفی و حتی عقلانی و معنوی است. آن چیزی است كه افراد را با اقلیم‏های فرافردی وجود شخص متصل می‏كند. در واقع، اگر در جامعه امروزی معرفت قلبی انكار می‏شود، بدین‏خاطر است كه مدرنیته امتناع می‏كند از اینكه انسان را آن‏سوی مرتبه وجودی فردی آن ببیند. قلب صرفا مركز وجود ما نیست، بلكه آن مركز متعال است؛ یگانه و منحصر به فردبودن آن از اصل مابعدالطبیعی ناشی می‏شود كه برای هر مرتبه خاصی از ظهور باید یك اصل واحدی باشد.

«قلب» برزخی میان این جهان و جهان بعدی، عوالم مشهود و نامشهود، اقلیم بشری و اقلیم روح، ابعاد افقی و عمودی وجودی است. به همان‏طریقی كه خطوط افقی و عمودی صلیب - كه خود نه‏تنها نماد مسیح در مسیحیت، بلكه همچنین نماد انسان كامل در اسلام است - تنها در یك نقطه تلاقی می‏كند، اینجا تنها می‏تواند یك «قلب» برای هر وجود بشری باشد، اگرچه این واقعیت یگانه در درجات و مراتب وجود حضور دارد. پس «قلب» مركز یگانه ما است، مكانی كه خدای الرحمان در آن جای دارد، همچنین مكانی برای نفس خداست. از این‏رو ارتباط عمیقی بین ذكر دعایی (كه با نفس انجام می‏شود) و دل وجود دارد.

براساس حدیث بسیار مشهوری، قلب همچنین آیینه‏یی است كه باید با ذكر صیقل داده شود: «برای هر چیزی صیقلی است، صیقل قلب، ذكر است.» به‏محض اینكه عمل صیقل‏زدن انجام شد، قلب محلی برای تجلیات و ظهورات مستقیم اسماء و صفات خدا می‏شود.

در حقیقت «قلب» مكان عالی برای تجلیاتی است كه یكی بعد از دیگری بر آن فرود می‏آید. این تغییر و دگرگونی مدام در بازتاب تجلیات تكرارناپذیر الهی به‏معنای لغوی «قلب» مربوط می‏شود، كه قبلا بدان اشاره شد. البته ممكن است سوال شود، اگر طبیعت «قلب» این است كه پیوسته در دگرگونی و تبدیل باشد، پس چه چیزی در قلب ثابت است و چگونه قلب در صلح و آرامش است؟

جواب در كیفیت آیینگی قلب است. چیزی كه ثابت است، فنای ما در پیش خداست؛ انسان می‏تواند به آیینه كاملا شفاف بدل شود كه از خودش چیزی ندارد و هر صوری را منعكس كند كه از عالم بالا وارد می‏شود. آرامش قلب دقیقا تسلیم ارادی و كامل وجود به‏خداست. فنا فی‏الله‏، عدم و همه‏چیز شدن ناگهانی است. عدم مانند سطح یك آیینه است و همه‏چیز از انعكاس‏یافتن تجلیات پایان‏ناپذیر، از خزانه مستور خدا صادر می‏شود كه مطابق با قرآن پایان‏ناپذیر است.

هنگامی‏كه قلب تطهیر و صیقل‏زده می‏شود، ممكن است تنها به عنوان یك آیینه توصیف نشود، بلكه همچنین به عنوان چشمی توصیف شود كه باز شده است و حالا می‏تواند اقلیم نادیدنی را ببیند، چنانچه چشمان مادی قادر به دیدن جهان ظاهری هستند. نماد «عین‏القلب» در زبان عربی (چشم دل در فارسی) محدود به دین اسلام نمی‏شود، بلكه جهانی است؛ چنان كه ما در بیان افلاطون «چشم روح»، در تعبیر قدیس آگوستین «چشم دل» و در تعالیم «چشم سوم» می‏بینیم. اما درباره آن در صوفیه با تاكید بیشتر بحث می‏شود. دلیلی‏كه نماد بصیرت بیش از حواس دیگر مورد استفاده قرار می‏گیرد، این است كه بصیرت، خاصیتی عینی دارد و عملكرد قلبی و عقلانی را بهتر نمایان می‏سازد. با وجود این، «قلب» توانایی‏های باطنی دیگری نیز دارد. با گوش دل انسان می‏تواند آهنگ بی‏صدا را بشنود كه افلاطون درباره آن سخن می‏گفت و با قوه بویایی، قلب انسان می‏تواند بوی بهشت را استشمام كند. اما «چشم دل» است كه دارای اهمیت محوری است. چشم دل كه همان عقل درونی است، قوه‌یی است كه با آن، قادر به مشاهده جهان نادیدنی و خدای غایی هستیم؛ آن همچنین چشمی است كه خدا بدان ما را می‏بیند. زمانی‏كه ما با خدا دوست و صمیمی هستیم خدا نیز با ما صمیمی و مهربان است؛ اگرچه این ارتباط معمولا برعكس می‏شود. تنها هنگامی‏كه خدا ما را دوست دارد ما می‏توانیم خدا را دوست بداریم.

«قلب» همچنین وجهی دارد كه به هر دو جهان توجه می‏كند (وجه‏القلب) و آن وجهی كه رو به خدا می‏كند غیر از آن وجهی نیست كه خدا به انسان می‏كند. برای همین است كه عده‏یی درصدد محو كردن حقیقت الهی از حوزه آگاهی انسان هستند؛ چنان‏كه لاادری‏گرایان و معتقدان به قدسی‏زدایی زندگی سعی در انجام‏دادن آن دارند كه نهایتا به محوكردن خود انسان و تقلیلش به مادون انسان می‏انجامد.

در اعماق «قلب»، «فواد» یا قلب مركزی قرار دارد كه در آن دو چشم (یكی برای دیدن خدا و دیگری برای دیدن جهان) با هم یكی می‏شوند. برخلاف چشمان ظاهری كه در تعداد نیز دو تا هستند و كثرت را می‏بینند، چشم باطنی قلب در اصل یكی است، اما قادر به درك هر دو جهان است. بنابراین، آن قدرت تبدیل «كثرت» به «وحدت» را دارد. زمانی كه چشم دل باز شده است، انسان نه‏تنها قادر به دیدن وحدت است، بلكه همچنین قادر به دیدن وحدت در كثرت و كثرت در وحدت است و به‏موجب آن به توحید در عالی‏ترین معنی آن می‏رسد.

مبادا انسان اهمیت دل را برای ایمان و عشق الهی فراموش كند. همچنین باید گفت كه پیش از همه مطابق با قرآن و حدیث، ایمان حقیقی تنها فكری و زبانی نیست، بلكه با دل مرتبط است. واقعا برای مومن‏بودن، باید در قلب و با قلب‌مان ایمان بیاوریم كه در آنجا ایمان قرار دارد. ثانیا «قلب» تنها محل عشق انسانی نیست، بلكه محل عشق الهی نیز است. آتش عشق در «قلب» شعله می‏كشد و در آنجاست كه انسان معشوق را می‏یابد. قلب «ولی»، منبع نوری است كه از اشراق باطنی او ناشی می‏شود و منبع حرارتی است كه از آتش عشق خدا صادر می‏شود. معرفت و عشق در این سطح در حقیقتی یگانه - مانند نور و گرمای آتش ــ متحد می‏شوند. مكان این آتش مقدس «قلب» است.

هرچند قلب، حقیقتی مجرد است، مراتب بسیاری را در بردارد و به‏همان اندازه معرفت و عشق به خدا را به‏وجود می‏آورد. بسیاری از بزرگان تصوف، از قبیل: مولوی، عطار و نوری، به هفت مرتبه «قلب» اشاره كرده‏اند. برای آن اصطلاحات تخصصی مختلفی استعمال می‏شود. حكیم ترمذی برای یكی دانستن این مراتب با دژ متحدالمركز روح، یك گام به جلوتر برمی‏دارد كه هر كدام با پوشش خود درونی‏ترین و نهفته‏ترین بخش «قلب» را حفظ می‏كنند و محافظت درونی را برای دژهای مستحكم درونی‏تر تهیه می‏كنند و تنها بعد از مجاهده معنوی زیاد می‏توان در آن نفوذ كرد. چنان‏كه نشان داده شده است، این طرح با طرح قدیسه «ترزا آویلایی» در توصیف قلاع باطنی خود بسیار مشابهت دارد و ما می‏توانیم این ایده قلب‏های متحدالمركز را كه از اقامتگاه‌های مستحكم ساخته شده است و به‏واسطه دیوارها حفاظت می‏شود، در منابع عرفان اسلامی و مسیحی بیابیم. این همانندی‏ها، تاثیرات تاریخی و تشابه شكلی را آشكار می‏كنند. اما در درجه اول، آنها تعالیم جهانی در باب «حكمت خالده» در ارتباط با «قلب» و مراتب وجودی آن (معادل با مراتب حقیقت عالم صغیر) را نشان می‏دهد.

با رجوع به كلمه «قلب» و با تحلیل یك اصطلاح عربی كه ارتباط نزدیكی با «قلب» دارد، یعنی «قالب» (كه به‏معنی چاه است) ممكن است به جنبه دیگر از حقیقت «قلب» اشاره كنیم. «قلب» چاهی است كه از آن سرچشمه حیات، عشق و معرفت می‏جوشد. در دین اسلام، آب بهترین نماد لطف و رحمت خداوند است. می‏توان گفت كه چون خداوند در قلب مومن جای دارد، هنگامی‏كه حجاب قلب برداشته شود، آب از چاه قلب فوران می‏كند؛ همان‌گونه كه در بیرون، لطف و رحمت الهی جاری می‏شود. یكی از بهترین نمونه این جریان در این جهان، جریان آب است. بدین‏خاطر است كه در احادیث ما، گاهی از قلب به «ینبوع الحكمه»، یعنی منبع حكمت، تعبیر می‏شود. برطبق یك حدیث بسیار مشهور كه در بسیاری از منابع دیده می‏شود و اساس جنبه عملی تصوف نیز است، «انسانی كه خود را برای خداوند به اربعینی خالص گرداند، خداوند سرچشمه‌های حكمت را بر او می‏گشاید و حكمت را از قلبش به زبانش جاری می‏سازد.» این حدیث همچنین سلوك روحانی را مستقیما به وسایل دسترسی به «قلب» مربوط می‏سازد و راه برطرف‏كردن زنگارهای قلبی را خاطرنشان می‏سازد تا جایی‏كه سالك بتواند حكمت را از قلب به زبانش جاری سازد.

اگر «قلب» همان حقیقتی باشد كه توصیف شد، پس هركسی برای رسیدن به درك معنوی، نیاز دارد كه به «قلب» خود رجوع كند. مشكل اینجاست كه وجود انسانی دچار هبوط شده است و «قلب»، دیگر به‏آسانی قابل دسترسی نیست؛ هرچند كه آن مركز وجود انسان باقی می‏ماند. برای انسان‏های عصر طلایی یا در نشئه عدنی كه بر فطرت اولیه خویش بودند، «قلب» مستقیما در دسترس بود. آنان در «قلب»، یعنی با خدا و در خدا زندگی می‏كردند. اما با هبوط و سقوط، قلب دست‏نایافتنی‏تر شده و با پوسته‌های محكمی پوشیده شده است كه دلالت بر قدرت‌های روان‏شناختی مستحكمی دارد. مدت‌ها قبل از دوران جدید، «قلب»، دژ یا غاری بود كه تنها با مجاهده‏یی قهرمانانه و بعد از مبارزه شاق برای كسب معرفت الهی كه در آن (قلب) جاری است، قابل تصرف بود. نماد «قلب» به عنوان غاری مخفی در درون سینه انسان، نمادی جهانی است. ممكن است ایراد شود كه «قلب» همیشه پاك نیست، چنان‏كه در بسیاری از متون مقدس آمده است. كاربرد اصطلاح «قلب» در معنای معمولی، به‏یقین چنین حكمی را تجویز می‏كند، اما این درك معمولی از «قلب» كه برای همه فراهم است، صرفا همان معنی «قلب» در مفهوم روحانی آن نیست كه در آنجا خداوند رحیم مورد شهود واقع می‏شود. به هر حال، این دو تا كاملا بی‏ارتباط نیستند. بدین‏خاطر است كه پیامبر «ذكر» را صیقل «قلب» می‏نامد؛ البته آن قلبی كه توسط زنگار پوشیده می‏شود، قلب باطنی یا عرش الهی نیست؛ چون كه آن هرگز زنگار نمی‏گیرد و نیاز به تهذیب و صیقل‏زدن ندارد. در هر صورت، تا آنجا كه به حیات روحانی مربوط است، نه‏تنها صیقل و تهذیب «قلب» امری ضروری است، بلكه همچنین پاك نگه‏ داشتن آن برای حفاظت از همه پلیدی‏ها ضروری است.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: