1393/7/12 ۰۸:۵۲
«در بین قوای انسانی، قلب مركزیت دارد؛ چرا كه قلب مكانی است كه در آنجا حقایق متعالی با انسان تماس مییابد. قلب عضوی شهودی و محل تجلی الهی است» «تیتوس بوركهارت». قلب مركز عالم صغیر (انسانی) است. همچنین مركز جسم مادی، نیروهای حیاتی، احساسات، روح و نیز محل مواجهه بین انسان و قلمروهای آسمانی است كه جایگاه ارواح است. این حقیقت قلب، بسیار قابل ملاحظه و مركز اسرارآمیزی است كه از دیدگاه حیات این جهانیمان، بسیار كوچك بهنظر میرسد ولی در عینحال، همانطور كه پیامبر فرموده است: «قلب عرش خداوند رحمان است»؛ عرشی كه بر كل عالم احاطه دارد، یا همانگونه كه در حدیث دیگری آمده است: «آسمان و زمین گنجایش مرا ندارد بلكه قلب بنده مومن من گنجایش آن را دارد.»
ترجمه:دكتر سید نادر محمدزاده / مقاله حاضر از كتاب راههایی بهسوی قلب: تصوف و شرق مسیحی انتخاب و ترجمه شده است. این كتاب در حقیقت مجموعهیی از مقالاتی بوده است كه گروهی از دینپژوهان و اندیشمندان بزرگ جهان، در باب ابعاد عرفانی و نظری اسلام، در همایشی در دانشگاه كارولینای جنوبی در اكتبر2001 ارایه كردهاند كه در سه بخش و 11 فصل به همت پروفسور كاتسینگر بهطبع رسیده است. این مقاله را نیز استاد سید حسین نصر، یكی از سنتگرایان برجسته شركتكننده در این همایش، ارایه كرده كه بهتبیین یكی از مفاهیم اساسی عرفان، یعنی قلب كه مركز انسان و درنتیجه مركز هستی، محل تجلی، مكاشفه، شهود و حضور الهی است اختصاص دارد، همچنین به معنا، مفهوم و اهمیت آن در عرفان اسلامی، و مقایسه و ارتباط آن با قلب یا مفاهیم نزدیك به آن در سنتها و فرهنگهای ملل دیگر و نیز تعابیر دیگری كه از آن در عرفان شده است، میپردازد. این مقاله از سوی انتشارات حقیقت در اختیار گروه اندیشه روزنامه اعتماد قرار گرفته كه متن كامل آن را علاقهمندان میتوانند در مجموعه «عرفان ایران» شماره 37 مطالعه كنند.
«در بین قوای انسانی، قلب مركزیت دارد؛ چرا كه قلب مكانی است كه در آنجا حقایق متعالی با انسان تماس مییابد. قلب عضوی شهودی و محل تجلی الهی است» «تیتوس بوركهارت».
قلب مركز عالم صغیر (انسانی) است. همچنین مركز جسم مادی، نیروهای حیاتی، احساسات، روح و نیز محل مواجهه بین انسان و قلمروهای آسمانی است كه جایگاه ارواح است.
این حقیقت قلب، بسیار قابل ملاحظه و مركز اسرارآمیزی است كه از دیدگاه حیات این جهانیمان، بسیار كوچك بهنظر میرسد ولی در عینحال، همانطور كه پیامبر فرموده است: «قلب عرش خداوند رحمان است»؛ عرشی كه بر كل عالم احاطه دارد، یا همانگونه كه در حدیث دیگری آمده است: «آسمان و زمین گنجایش مرا ندارد بلكه قلب بنده مومن من گنجایش آن را دارد.»
این قلب، اقلیم درونی است كه مسیح نیز بدان اشاره كرده است؛ آن هنگام كه گفت: «ملكوت خدا در درون شماست» و در رابطه با قلب است كه بنیانگذاران ادیان و تمام متون مقدس بر این نكته تاكید دارند كه انسان برای نجات و رهایی خود، این عضو خود را پاك و طاهر نگاه دارد. ما در اینجا تنها به عبارات انجیل اكتفا میكنیم: «خوشا بهحال پاكدلان؛ چرا كه آنان خداوند را ملاقات خواهند كرد.» اما این واقعیت عالی در نهاد انسان، از ما پنهان است. ما در وضعیتی قرار داریم كه در آن، قلب در مركز وجودمان به سری تبدیل شده است كه دستنیافتنی است؛ بهگونهیی كه ممكن است گفته شود سلوك معنوی چیزی جز كشف دوباره قلب و نفوذ به درون آن نیست.
این نظریه مركزیت قلب در نشئه انسانی، نظریهیی عمومی و فراگیر است؛ چنانكه ارتباط آن با تعقل، خردورزی و وحدت نیز به همینگونه است. قرآن و كتاب مقدس، اغلب از معرفت قلب سخن میگویند. در مسیحیت، آباء بادیهنشین معانی عرفانی و رمزی حقیقت قلب را بیان كردهاند و این تعالیم سنتی طولانی در كلیسای ارتدكس شرقی بهنام «هسوخاسم» را بهوجود میآورد كه با قدیس گرگوری پالاماس به اوج میرسد كه وی بر «ذكر قلب» تاكید میكند و آن شامل بیان اهمیت قلب و شرح عرفان و الهیات قلب است. در مذهب كاتولیك تحول دیگری نیز اتفاق افتاد كه در آن قلب مسیح جایگزین قلب مومن میشود و معنویتی نو براساس عشق به قلب مقدس عیسی ظاهر میشود؛ اشاره به قلب آغشته به خون مسیح در نوشتههای چهرههایی مثل: قدیس برنارد اهل كلیروز و قدیسه كاترین سینائی فراوان است.
تعالیم مسیحی در باب قلب، كه بر كتاب مقدس استوار هستند، نظریات عمومی ویژهیی را ارایه میكنند كه در یهودیت نیز دیده میشوند. مهمترین آنها ارتباط قلب با روح باطنی انسان و مركز نشئه انسانی است. در عرفان یهودی، معنویت قلب بیشتر گسترش یافته است؛ برخی از عارفان یهودی بر مفهوم «قلب شكسته یا نادم» (vichbar) تاكید میكنند و اظهار میكنند كه جهت رسیدن به شكوه و جلال الهی، شخص باید «قلبش را پاره كند» و آن «قلب شكسته» مذكور در مزامیر، برای این امر كافی است.
جهت روشنساختن عمومیت اهمیت معنوی قلب در آن سوی مرزهای دینی ــ هنگامیكه همچنین بر تكامل «الهیات قلب» و شیوههای «ذكر قلب» خاص هر سنتی، تاكید میشود ـ ممكن است اسم هُروس (الهه مصری، بهمعنای قلب جهان) را بهخاطر آید. در سانسكریت نیز اصطلاح مختص به قلب، hridage، بهمعنای مركز جهان است؛ چون با مقایسه بین عالم كبیر و عالم صغیر، مركز انسان مركز جهان نیز هست. بهعلاوه در سانسكریت اصطلاح Shradda بهمعنای ایمان است و بر معرفت قلبی نیز دلالت دارد. در زبان عربی نیز بدین منوال است؛ در آنجا اصطلاح ایمان هنگامی كه در مورد انسان بهكار میرود بهمعنای Faith است، ولی آن هنگام كه در مورد خدا بهكار میرود، بهمعنای معرفت است؛ همانگونه كه در نام الهی «المومن» دیده میشود. همچنین در سنت دینی خاور دور، در سنت چین اصطلاح Xin هم بهمعنای قلب و هم ذهن یا آگاهی است.
انسان قادر است بهصورت نامحدودی پیشرفت معنوی كند و این آموزه جهانی فوقالعاده را خاطرنشان سازد كه «قلب» مركزی است كه هم انسان را بهعالم معنوی و مراتب عالی وجود مرتبط میسازد و هم وسیلهای برای نایل شدن به آن معرفت باطنی است كه دستیابی به آن مراتب و نهایتا به محل عرش الهی را ممكن میسازد. بهعلاوه تلقیهای خاصی از آموزه قلب وجود دارد كه با ویژگیهای مخصوص یك دین خاص مرتبط میشود؛ همانطور كه شخص آشكارا این مساله را در مورد مسیحیت مشاهده میكند، چون در این دین هم درواقع بیش از یك مذهب وجود دارد كه از این موضوع بحث میكند؛ یعنی مذهب ارتدكس و كاتولیك رومی و ما تنها از یك مورد«قدیس یوهان دلاكروز» سخن نمیگوییم، كه یك نظام الهیات و عرفان قلبی - شبیه به آنچه دراسلام است - بهوجود آورد. به هر حال، هدف ما در اینجا این است كه بهاختصار اهمیت قلب و الهیات و اعمال روحانی مرتبط به آن را در یك مقیاس جهانی و آن طرف مرزهای دینی، پیش از پرداختن به دین اسلام كه در اینجا بهویژه با آن سروكار داریم، خاطرنشانسازیم.
در اسلام ادبیات عرفانی وسیعی وجود دارد كه از قلب و اهمیت معنوی و عقلانی آن سخن میگویند. پیشتر در قرآن بیش از 130 بار به قلب اشاره شده است و احادیث بسیاری از پیامبر اسلام نیز به این موضوع محوری اشاره دارد. همچنین بهندرت میتوان رسالههای عرفانی یافت كه در آن به قلب و آنچه صوفیه آن را «امورالقلبیه» مینامند، اشاره نشده باشد. شخص اغلب با عنوانهای متون دینی و فلسفی - اسلامی كه حاوی اصطلاح قلب هستند، مانند: قوت القلوب، شفاء القلوب، نورالفواد، برخورد میكند. به هر حال مجموعهیی از اصطلاحات وجود دارند كه به قلب در مراتب مختلف حقیقی آن، از جمله: «فواد»، «سر» و «لب» اشاره دارند.
برای تبیین درك اسلامی از قلب، از جنبه مابعدالطبیعی و عملی آن، شایسته است تا با عبارت اصلی برای قلب در زبان عربی شروع كنیم. معنای ریشهیی این اصطلاح دگرگونی است. اصطلاح «انقلاب» كه در ایران امروز به عنوان ترجمهیی برای مفهوم اروپایی revolution مورد استفاده قرار میگیرد، در اصل بهمعنی تغییر حكومت است. یكی از اسامی خداوند نیز «مقلبالقلوب» یعنی دگرگونكننده قلبها است. همچنین ابنعربی از اصطلاح «تقلب» كه از همان ریشه «قلب» مشتق شده است، استفاده میكند و آن بهمعنی قدرت دگرگونكننده ثابتی است كه جزو لاینفك قلب است؛ قدرتی كه در یك حالت پویا باعث «جمعیت قلبی» میشود. ریشه «قلب» همچنین بهمعنای تبدیل و برگشتن بهحالت معكوس است. «قلب» در مرتبه جسمانی بهمعنای تعلیق است و نماد سنتی آن وجود یك مثلث وارونه است. یكی دیگر از معانی ریشهیی این كلمه،«قالب» است؛ یعنی آن چیزی كه حقیقت باطنی انسان را حفظ میكند. بهعلاوه در «قلب» تقابل عناصر منفی و مثبت وجود دارد، چرا كه «قلب» برزخ و اساس قلمرو عالم صغیر است.
در علم «جفر»، از علوم كهن اسلامی، كلمه «قلب» را دگرگون كرده و لفظ «قبل» را از آن ساختهاند. این كلمه، ریشه كلمه قبله است كه انسان در طول نمازهای یومیه واجب بدان جهت رو میكند و در معنا نیز ریشه آن با كعبه ارتباط دارد و جهتی است كه بدان، محل كعبه (خانه خدا) تعیین میشود.
از جهت باطنی، «قلب» همان كعبه است كه عرش الرحمان است. مولوی در اشاره به این مساله یكسانی باطنی، بین كعبه و قلب (كه هدف نهایی حج در كعبه است) میسراید:
ای قوم به حج رفته كجایید كجایید
معشوق همینجاست بیایید بیایید
عبارت «كعبه قلب» یا «كعبه دل» معمولا در ادبیات فارسی و آثار عرفانی بهكار برده میشود. ریشه «قبل» دارای معنی پذیرش و قبول نیز هست كه ویژگیهای اصلی «قلب» هستند. همیشه «قلب» تجلیات الهی را دریافت میكند كه از بالا و درون میرسد؛ و «قلب» نهتنها قدرت انتقال یا تقلب را در بردارد، بلكه قدرت پذیرش، یعنی «قبول» یا «قابل» را نیز دارد. ابنعربی درباره این واقعیت است كه در دیوان مشهورش ترجمان الأشواق بدان اشاره میكند؛ هنگامیكه میسراید: «لقد صار قلبی قابلا كل صورة» (قلبم پذیرای هر صورتی است) و اصطلاحات «قلب» و «قابل» را در این مصرع بهكار میبرد.
قرآن، همچون دیگر كتب مقدس، علم و آگاهی را با قلب، و نداشتن آگاهی را با كوردلی مرتبط میداند. براساس این تعالیم قرآنی و سنت و احادیث نبوی (كه به عنوان نخستین و موثقترین تفاسیر بر كلام خداست) حكمای الهی تعالیمی دقیق در ابعاد مابعدالطبیعی، جهانشناسی و انسانشناختی، در معنا و مفهوم قدیمی این اصطلاحات - در زمینه قلب - را توسعه دادند. آنان همچنین شیوههای متنوعی از قبیل «ذكر» و وسایل رسیدن و نفوذ به «قلب» را تداوم و ترویج بخشیدند كه از پیامبر و صحابه او اخذ كرده بودند. پاسخ به این سوال كه «قلب» چیست تقریبا ناممكن است؛ اما میتوان حداقل برخی ویژگیهای اصلی آن را ذكر كرد. پیش از همه، «قلب»، مركز وجودمان، نسبت به همه مراتب متفاوت آن، اعم از مراتب جسمی، عاطفی و حتی عقلانی و معنوی است. آن چیزی است كه افراد را با اقلیمهای فرافردی وجود شخص متصل میكند. در واقع، اگر در جامعه امروزی معرفت قلبی انكار میشود، بدینخاطر است كه مدرنیته امتناع میكند از اینكه انسان را آنسوی مرتبه وجودی فردی آن ببیند. قلب صرفا مركز وجود ما نیست، بلكه آن مركز متعال است؛ یگانه و منحصر به فردبودن آن از اصل مابعدالطبیعی ناشی میشود كه برای هر مرتبه خاصی از ظهور باید یك اصل واحدی باشد.
«قلب» برزخی میان این جهان و جهان بعدی، عوالم مشهود و نامشهود، اقلیم بشری و اقلیم روح، ابعاد افقی و عمودی وجودی است. به همانطریقی كه خطوط افقی و عمودی صلیب - كه خود نهتنها نماد مسیح در مسیحیت، بلكه همچنین نماد انسان كامل در اسلام است - تنها در یك نقطه تلاقی میكند، اینجا تنها میتواند یك «قلب» برای هر وجود بشری باشد، اگرچه این واقعیت یگانه در درجات و مراتب وجود حضور دارد. پس «قلب» مركز یگانه ما است، مكانی كه خدای الرحمان در آن جای دارد، همچنین مكانی برای نفس خداست. از اینرو ارتباط عمیقی بین ذكر دعایی (كه با نفس انجام میشود) و دل وجود دارد.
براساس حدیث بسیار مشهوری، قلب همچنین آیینهیی است كه باید با ذكر صیقل داده شود: «برای هر چیزی صیقلی است، صیقل قلب، ذكر است.» بهمحض اینكه عمل صیقلزدن انجام شد، قلب محلی برای تجلیات و ظهورات مستقیم اسماء و صفات خدا میشود.
در حقیقت «قلب» مكان عالی برای تجلیاتی است كه یكی بعد از دیگری بر آن فرود میآید. این تغییر و دگرگونی مدام در بازتاب تجلیات تكرارناپذیر الهی بهمعنای لغوی «قلب» مربوط میشود، كه قبلا بدان اشاره شد. البته ممكن است سوال شود، اگر طبیعت «قلب» این است كه پیوسته در دگرگونی و تبدیل باشد، پس چه چیزی در قلب ثابت است و چگونه قلب در صلح و آرامش است؟
جواب در كیفیت آیینگی قلب است. چیزی كه ثابت است، فنای ما در پیش خداست؛ انسان میتواند به آیینه كاملا شفاف بدل شود كه از خودش چیزی ندارد و هر صوری را منعكس كند كه از عالم بالا وارد میشود. آرامش قلب دقیقا تسلیم ارادی و كامل وجود بهخداست. فنا فیالله، عدم و همهچیز شدن ناگهانی است. عدم مانند سطح یك آیینه است و همهچیز از انعكاسیافتن تجلیات پایانناپذیر، از خزانه مستور خدا صادر میشود كه مطابق با قرآن پایانناپذیر است.
هنگامیكه قلب تطهیر و صیقلزده میشود، ممكن است تنها به عنوان یك آیینه توصیف نشود، بلكه همچنین به عنوان چشمی توصیف شود كه باز شده است و حالا میتواند اقلیم نادیدنی را ببیند، چنانچه چشمان مادی قادر به دیدن جهان ظاهری هستند. نماد «عینالقلب» در زبان عربی (چشم دل در فارسی) محدود به دین اسلام نمیشود، بلكه جهانی است؛ چنان كه ما در بیان افلاطون «چشم روح»، در تعبیر قدیس آگوستین «چشم دل» و در تعالیم «چشم سوم» میبینیم. اما درباره آن در صوفیه با تاكید بیشتر بحث میشود. دلیلیكه نماد بصیرت بیش از حواس دیگر مورد استفاده قرار میگیرد، این است كه بصیرت، خاصیتی عینی دارد و عملكرد قلبی و عقلانی را بهتر نمایان میسازد. با وجود این، «قلب» تواناییهای باطنی دیگری نیز دارد. با گوش دل انسان میتواند آهنگ بیصدا را بشنود كه افلاطون درباره آن سخن میگفت و با قوه بویایی، قلب انسان میتواند بوی بهشت را استشمام كند. اما «چشم دل» است كه دارای اهمیت محوری است. چشم دل كه همان عقل درونی است، قوهیی است كه با آن، قادر به مشاهده جهان نادیدنی و خدای غایی هستیم؛ آن همچنین چشمی است كه خدا بدان ما را میبیند. زمانیكه ما با خدا دوست و صمیمی هستیم خدا نیز با ما صمیمی و مهربان است؛ اگرچه این ارتباط معمولا برعكس میشود. تنها هنگامیكه خدا ما را دوست دارد ما میتوانیم خدا را دوست بداریم.
«قلب» همچنین وجهی دارد كه به هر دو جهان توجه میكند (وجهالقلب) و آن وجهی كه رو به خدا میكند غیر از آن وجهی نیست كه خدا به انسان میكند. برای همین است كه عدهیی درصدد محو كردن حقیقت الهی از حوزه آگاهی انسان هستند؛ چنانكه لاادریگرایان و معتقدان به قدسیزدایی زندگی سعی در انجامدادن آن دارند كه نهایتا به محوكردن خود انسان و تقلیلش به مادون انسان میانجامد.
در اعماق «قلب»، «فواد» یا قلب مركزی قرار دارد كه در آن دو چشم (یكی برای دیدن خدا و دیگری برای دیدن جهان) با هم یكی میشوند. برخلاف چشمان ظاهری كه در تعداد نیز دو تا هستند و كثرت را میبینند، چشم باطنی قلب در اصل یكی است، اما قادر به درك هر دو جهان است. بنابراین، آن قدرت تبدیل «كثرت» به «وحدت» را دارد. زمانی كه چشم دل باز شده است، انسان نهتنها قادر به دیدن وحدت است، بلكه همچنین قادر به دیدن وحدت در كثرت و كثرت در وحدت است و بهموجب آن به توحید در عالیترین معنی آن میرسد.
مبادا انسان اهمیت دل را برای ایمان و عشق الهی فراموش كند. همچنین باید گفت كه پیش از همه مطابق با قرآن و حدیث، ایمان حقیقی تنها فكری و زبانی نیست، بلكه با دل مرتبط است. واقعا برای مومنبودن، باید در قلب و با قلبمان ایمان بیاوریم كه در آنجا ایمان قرار دارد. ثانیا «قلب» تنها محل عشق انسانی نیست، بلكه محل عشق الهی نیز است. آتش عشق در «قلب» شعله میكشد و در آنجاست كه انسان معشوق را مییابد. قلب «ولی»، منبع نوری است كه از اشراق باطنی او ناشی میشود و منبع حرارتی است كه از آتش عشق خدا صادر میشود. معرفت و عشق در این سطح در حقیقتی یگانه - مانند نور و گرمای آتش ــ متحد میشوند. مكان این آتش مقدس «قلب» است.
هرچند قلب، حقیقتی مجرد است، مراتب بسیاری را در بردارد و بههمان اندازه معرفت و عشق به خدا را بهوجود میآورد. بسیاری از بزرگان تصوف، از قبیل: مولوی، عطار و نوری، به هفت مرتبه «قلب» اشاره كردهاند. برای آن اصطلاحات تخصصی مختلفی استعمال میشود. حكیم ترمذی برای یكی دانستن این مراتب با دژ متحدالمركز روح، یك گام به جلوتر برمیدارد كه هر كدام با پوشش خود درونیترین و نهفتهترین بخش «قلب» را حفظ میكنند و محافظت درونی را برای دژهای مستحكم درونیتر تهیه میكنند و تنها بعد از مجاهده معنوی زیاد میتوان در آن نفوذ كرد. چنانكه نشان داده شده است، این طرح با طرح قدیسه «ترزا آویلایی» در توصیف قلاع باطنی خود بسیار مشابهت دارد و ما میتوانیم این ایده قلبهای متحدالمركز را كه از اقامتگاههای مستحكم ساخته شده است و بهواسطه دیوارها حفاظت میشود، در منابع عرفان اسلامی و مسیحی بیابیم. این همانندیها، تاثیرات تاریخی و تشابه شكلی را آشكار میكنند. اما در درجه اول، آنها تعالیم جهانی در باب «حكمت خالده» در ارتباط با «قلب» و مراتب وجودی آن (معادل با مراتب حقیقت عالم صغیر) را نشان میدهد.
با رجوع به كلمه «قلب» و با تحلیل یك اصطلاح عربی كه ارتباط نزدیكی با «قلب» دارد، یعنی «قالب» (كه بهمعنی چاه است) ممكن است به جنبه دیگر از حقیقت «قلب» اشاره كنیم. «قلب» چاهی است كه از آن سرچشمه حیات، عشق و معرفت میجوشد. در دین اسلام، آب بهترین نماد لطف و رحمت خداوند است. میتوان گفت كه چون خداوند در قلب مومن جای دارد، هنگامیكه حجاب قلب برداشته شود، آب از چاه قلب فوران میكند؛ همانگونه كه در بیرون، لطف و رحمت الهی جاری میشود. یكی از بهترین نمونه این جریان در این جهان، جریان آب است. بدینخاطر است كه در احادیث ما، گاهی از قلب به «ینبوع الحكمه»، یعنی منبع حكمت، تعبیر میشود. برطبق یك حدیث بسیار مشهور كه در بسیاری از منابع دیده میشود و اساس جنبه عملی تصوف نیز است، «انسانی كه خود را برای خداوند به اربعینی خالص گرداند، خداوند سرچشمههای حكمت را بر او میگشاید و حكمت را از قلبش به زبانش جاری میسازد.» این حدیث همچنین سلوك روحانی را مستقیما به وسایل دسترسی به «قلب» مربوط میسازد و راه برطرفكردن زنگارهای قلبی را خاطرنشان میسازد تا جاییكه سالك بتواند حكمت را از قلب به زبانش جاری سازد.
اگر «قلب» همان حقیقتی باشد كه توصیف شد، پس هركسی برای رسیدن به درك معنوی، نیاز دارد كه به «قلب» خود رجوع كند. مشكل اینجاست كه وجود انسانی دچار هبوط شده است و «قلب»، دیگر بهآسانی قابل دسترسی نیست؛ هرچند كه آن مركز وجود انسان باقی میماند. برای انسانهای عصر طلایی یا در نشئه عدنی كه بر فطرت اولیه خویش بودند، «قلب» مستقیما در دسترس بود. آنان در «قلب»، یعنی با خدا و در خدا زندگی میكردند. اما با هبوط و سقوط، قلب دستنایافتنیتر شده و با پوستههای محكمی پوشیده شده است كه دلالت بر قدرتهای روانشناختی مستحكمی دارد. مدتها قبل از دوران جدید، «قلب»، دژ یا غاری بود كه تنها با مجاهدهیی قهرمانانه و بعد از مبارزه شاق برای كسب معرفت الهی كه در آن (قلب) جاری است، قابل تصرف بود. نماد «قلب» به عنوان غاری مخفی در درون سینه انسان، نمادی جهانی است. ممكن است ایراد شود كه «قلب» همیشه پاك نیست، چنانكه در بسیاری از متون مقدس آمده است. كاربرد اصطلاح «قلب» در معنای معمولی، بهیقین چنین حكمی را تجویز میكند، اما این درك معمولی از «قلب» كه برای همه فراهم است، صرفا همان معنی «قلب» در مفهوم روحانی آن نیست كه در آنجا خداوند رحیم مورد شهود واقع میشود. به هر حال، این دو تا كاملا بیارتباط نیستند. بدینخاطر است كه پیامبر «ذكر» را صیقل «قلب» مینامد؛ البته آن قلبی كه توسط زنگار پوشیده میشود، قلب باطنی یا عرش الهی نیست؛ چون كه آن هرگز زنگار نمیگیرد و نیاز به تهذیب و صیقلزدن ندارد. در هر صورت، تا آنجا كه به حیات روحانی مربوط است، نهتنها صیقل و تهذیب «قلب» امری ضروری است، بلكه همچنین پاك نگه داشتن آن برای حفاظت از همه پلیدیها ضروری است.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید