1393/6/8 ۰۹:۳۰
علی ورامینی/ درآمد: این روزها وقتی بعد از یك سال یا حتی بیشتر به بررسی عملكرد یك دولت میپردازیم، میگویند كه یك سال زمان مناسبی برای ارزیابی نیست. محمد علی رجایی كمتر از یك ماه زمام ریاستجمهوری را در اختیار داشت، اما نه تنها هفته دولت را در سالروز شهادت اوو همراهش محمد جواد باهنر چنین نامیدهاند، بلكه دولتهای پس از او نیز هر یك به گونهیی كوشیدند خود را شبیه او سازند یا چنین بنمایانند. به راستی اما مگر دولت رجایی چه خاصیت یا ویژگیهایی داشت كه به این جایگاه دست یافت؟ ویژگیهای زمانه چه بود؟ آیا این ارزیابیها دقیق است یا خیر؟ این پرسشها را با دكتر مسعود سپهر، استاد علوم سیاسی دانشگاه آزاد شیراز و فعال سیاسی در میان گذاشتم.
آقای سپهر از اینجا شروع كنیم، چرا با وجودی كه عمر دولت شهید رجایی كوتاه بود همواره این دولت به عنوان اسوه و الگو شناخته میشود؟
از یك طرف شهید رجایی ویژگیهایی داشت كه در آن شرایط انقلابی بسیار مورد توجه مردم قرار میگرفت. شهید رجایی بسیار ساده و مردمی بود. این دو ویژگی هم در نوع سخن گفتنش نمود داشت و هم در شیوه زندگیاش. اگر ایشان ادعا میكرد كه طرفدار مستضعفین است، این ادعا در تمام گفتار و كردار او نمود داشت. دومین مطلب این است كه ایشان در تقابل با بنی صدر قرار گرفت. یعنی یك دوگانه یا دیلمای بین او و بنیصدر درست شد و چون بنی صدر روز به روز افول میكرد، شهید شهید رجایی بالاتر میرفت. مساله سوم این بود كه در اوایل انقلاب تمام ملت سرشار از شور و امید بودند. یعنی تمام ما جوانها و همه مردم یا لااقل اكثریت قریب به اتفاق مردم (چون همه لفظ درستی نیست) فكر میكردند همین كه طاغوت رفته است همهچیز درست خواهد شد. تصوری هم كه از حكومت اسلامی داشتند یك تصور اسطورهیی بود. تصوری بود كه هیچگاه در واقعیت تجربه نشده بود و همه حكومت اسلامی را به مثابه حكومت عدل علی(ع) میدانستند. فردی مانند امام (ره) از دید مردم شباهت بسیاری با علی (ع) داشت و البته داشت. او بر راس حكومت است و بر اساس حكومت علوی، همه ظلمها را از بین خواهد برد، همه كارها را به سامان خواهد رساند و مردم به حقوق تضییع شده خودشان خواهند رسید. هیچگاه كسی تصور پیچیدگیها و مشكلاتی كه یكی یكی بعدا رخ نمود نداشت. واقعا تمام دوستان ما، تمام دانشجویان و جوانان گمان میكردیم كه تمام عالم را میتوانیم تغییر دهیم. یك نوع دوگانه خوب و بد، سیاه و سفید در ذهن همه شكل گرفته بود كه همه سعی میكردند با تمام وجود در جبهه حق باشند. طبیعتا شهید رجایی هم سمبل این همه آرزوها، محرومیتها و آرمانها بود و به همین خاطر محبوبیت بسیاری میتوانست بین مردم پیدا كند. ایشان به هیچ عنوان برای مردم شناخته شده نبود. شهید رجایی ابتدا كه سرپرست آموزش و پرورش شد همه میگفتند كه چرا اینچنین؟ چرا آنقدر ساده؟ چون ایشان یك معلم معمولی با ظاهر فوقالعاده ساده بودند. به تدریج و در جریان عمل و در این مقایسه دوگانه حالت قهرمان پیدا كردند و با شهادت هم اسطوره شد. یعنی هیچ گاه فرصت اینكه مورد انتقاد واقع شود و شهید رجایی شروع به حل مشكلات و پیش بردن جنگ كرد كه با شهادتش به اسطورهها تبدیل شد.
اینكه مردم جذب افرادی شوند كه دقیقا مصداق آرمانهایی هستند كه برای آنها انقلاب كردند طبیعی است. وضعیت روشنفكران چگونه بود؟ آنها هم در طرفداری و الگو بودن شهید رجایی با مردم همسو بودند؟
ببینید ما الان در فضای سالهای اولیه انقلاب صحبت میكنیم. در آن سالها اولا؛ تمام مردم از راست و چپ و كوچك و بزرگ همه تحت تاثیر موج سوسیالیستی بودند كه دنیا را فراگفته بود. به نوعی همه چپ زده بودند. امروزه به راحتی اسم از بخش خصوصی میآوریم یا میگوییم از كارآفرینان حمایت كنیم، در آن مقطع اگر این سخنان از زبان من دانشجو بیرون میآمد، از طرف دوستان خودم محكوم به اعدام انقلابی میشدم. شما در آن هنگام میبینید كه حتی نوع پوشیدن لباس هم تغییر میكند یا هركس ماشین مدل بالا دارد از خانه بیرون نمیآورد. این یك فضای عمومی و در واقع جوی غیرقابل مقاومت بود. هیچ كس نمیتوانست خلاف آن بگوید. تجارت از بازار آزاد، جذب سرمایهگذاریها خارجی و از این دست صحبتها آن زمان كفر محسوب میشد. چیزی كه همه دنبال آن بودند این بود كه یك مشت سرمایهدار زالوصفت با كمك شاه و امریكا خون مردم را در شیشه كردهاند و باید همه اینها را از بین برد و وقتی اینها نباشند همهچیز خوب خواهد شد.
زبانی كه پایگاه فكری سنتی در میان مردم داشت. به همین دلیل حتی گروههای چپ هم به نوعی خلع شعار شده بودند و در حركتهایی كه صورت میگرفت مجبور بودند دنبالهرو شوند. حركتهایی مثل هیات هفت نفره واگذاری زمین یا مبارزه با امریكا و اشغال لانه جاسوسی و امثال این اقدامات. گروههای چپ پشت سر گروهای اسلامی مانند شهید بهشتی و شهید رجایی بودند و با این موج همسان شدند. اینها در واقع پیشرو مردم بودند. هر كس در مقابل این جریانی كه راه افتاده بود ایستادگی میكرد، مورد طعن و غضب مردم قرار میگرفت. همچنان كه امروز ما فكر میكنیم در بعضی از موارد شهید بازرگان محق بود و به دلیل تجربه بالایش بیشتر میفهمید. ولی در آن زمان چنین تفكری بین دانشجویان و دیگر اقشار مردم وجود نداشت و شهید رجایی با حالت اسطورهیی در دیدگاه مردم قرار گرفت و به دلیل شهادتش هم در این وضعیت باقی ماند. شاید اگر شهید رجایی امروز زنده بود در یك جبهه دیگری بود.
به نظر شما اصلا سادهزیستی برای یك سیاستمدار فضیلت محسوب میشود؟ یعنی این سبك زندگی تاثیری در بهتر اداره كردن مملكت دارد؟
مسالهیی كه وجود دارد، این است كه ما نمیتوانیم هیچ كس را از ظرف مكان و زمان و ظرفیت اجتماعی كه قرار دارد جدا كنیم. ما نمیتوانیم با دیدگاه و فهم امروز افراد را در گذشته قضاوت كنیم. در فضیلتمند بودن شهید رجایی هیچ شكی نیست چرا كه ایشان بسیار صادق بود، هیچ نوع ناراستی در وجودش نبود، به آنچه میگفت عمیقا اعتقاد و دوست داشت برای مملكت خدمت كند. اما اینكه چه راه و روشی برای خدمت بهتر است، خوب نظرات متفاوتی وجود دارد. ما نسبت به افراد تحلیل فرازمانی و مكانی نمیتوانیم بكنیم. نمیتوان گفت اگر فلان كار میشد بهتر بود چون در تاریخ «اگر» اصلا معنی ندارد. به هر حال تاریخ میگذرد اما فضیلتهای شهید رجایی فضیلتهایی شخصی هستند. شهید رجایی هیچ نیت بدی در هیچ كدام از اعمالش نداشت، اما ممكن است بعضی راه دولتی كردن را در آن زمان راه مفیدی نداند. در صورتی كه تمام انقلابهای آن زمان دولتی كردن را راه رستگاری میدانستند.
سوال من به طور عام بود. سبك و شیوه زندگی یك سیاستمدار در حكمرانیاش تاثیری دارد؟
من فكر میكنم یك فرد مجموعه است از عناصر عوامل متعددی كه در نهایت شخصیت سیاسی او را میسازد. در این مورد كه شما سوال میپرسید، حكم كلی نمیتوان صادر كرد. ما میتوانیم برای هر مثالی كه شما بزنید یك مورد نقیض بیاوریم. مثلا میتوانیم بگوییم یك فرد از خانوادهیی مرفه و ثروتمند منشا خدمات بسیار شده است یا بالعكس فردی از همان طبقه بسیار فاسد شده است. حكم كلی نمیتوان صادر كرد كه فلان طبقه باعث به وجود آمدن این نوع سیاستمدار میشود. اما به طور كلی میتوان گفت تجربه بشری نشان داده است كسانی كه توانستهاند خدمتی كنند حتما دانش و تجریه سیاسی بالایی داشتهاند. اما عكسش صادق نیست. كسانی كه دانش و تجربه بالایی در سیاست داشتهاند حتما منشا خیر نشدهاند. حتی ممكن مصداق این شعر هم شوند كه: چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد كالا. من فكر میكنم اگر در جامعهیی شرایط معمولی وجود داشته باشد و افراد در یك نظام شایستهسالار به صورت سلسله مراتبی رشد كنند و امتحان خود را پس بدهند و دائما هم تحت نظارت باشند آن وقت در نهایت میتوان گفت افراد بهتری به حكمرانی میرسند و حكمرانی مطلوبتر خواهد شد.
اما در شرایط انقلابی فرصت چنین چیزی نیست. من خودم در آن زمان و در سن 22 سالگی رییس دبیرستانی شدم كه خودم قبلا دانشآموز آنجا بودم. خوب فقط در بحبوحه انقلاب امكان دارد كه یك آدم 22ساله رییس یك دبیرستان شود. یا شما قطعا شنیدهاید كه فردی در 19 سالگی فرمانده لشكر شده است و امثال اینها. انقلاب فرصتی ندارد نیروهایش را تربیت كند، هیجانات بسیار زیاد است و افراد انقلابی به دلیل فشارهای زیاد به خصوص تحت حاكمیت ساواك، فرصت فكر كردن و تعمق را پیدا نمیكنند و اكثرا عمل زده میشوند. اما الان كه سی و چند سال از انقلاب میگذرد، انتظار این است كه ما از آن هیجانات دور باشیم و این بحثهایی كه انقلابی عمل كنیم و تغییر مدیریت بدهیم را كنار بگذاریم و به سمت نظام شایستهسالاری برویم كه افراد هم تخصص داشته باشند و هم در صحنههای مختلف در طول سالها امتحان خودشان را پس داده باشند.
شهید رجایی جزو كدام نحله سیاسی بود؟ یا به لحاظ فكری به كدام نحله نزدیكتر بود؟
از نظر فكری جزو افراد شاخص چپ اسلامی میتوان ایشان را دید. مثلا نزدیكترین و همفكرترین فرد به ایشان در آن دوران مهندس بهزاد نبوی است كه هم با او در زندان بود و خیلی مورد اعتماد ایشان بود به حدی كه ستاد بسیج اقتصادی را كه در آن مقطع بسیار مهم بود شهید رجایی به ایشان سپرده بودند.
منافقها هم در آن زمان هم خود را چپ میدانستند و هم اسلامی؟
نه این طور نیست. من منافقان را نه چپ میدانم و نه اسلامی. سال 58 من دانشجوی فوق لیسانس علوم سیاسی دانشگاه تهران بودم. آقای دكتر عباس میلانی كه الان دانشگاه استنفورد هستند در آن سالها و بعد از آزاد شدن از زندان شاه دوباره به دانشگاه برگشتند. من ایشان كه از استادان باتجربه بودند، پرسیدم شما كه با رجوی در زندان بودید وی را چگونه میبینید؟ ایشان گفتند كه مسعود رجوی دقیقا «پلپت» است. یعنی یك فردی كه فكر میكند محور دنیا است و همهچیز را میداند و حاضر است برای این كار همه را بكشد. رجوی و گروهی كه دور او بودند دقیقا همین ویژگی را داشتند. به همهچیز به صورت ابزاری نگاه میكردند. یك كوه ادعا بدون اینكه عمقی داشته باشند. یك بخشهای زیادی از حرفهایی كه میزدند ماركسیستی بود، اما اصلا ماركسیسم را نفهمیده بودند، یك بخشهایی از صحبتهایشان اسلامی بود اما اسلام را نفهمیده بودند. تنها چیزی كه مسعود رجوی بود، خودش بود و همه فجایعی هم بعدها به بار آمد به خاطر نوع تفكرش بود. گمان میكنم اینها را نه چپ میشود دانست و نه اسلامی و نه در كل هیچ چیز دیگری. این در واقع یك پدیده التقاطی و كاملا شخصی و خصلتی بود. پیش از اینكه یك پدیده عقیدتی باشد، یك پدیده روانشناختی است و این مساله هنوز هم ادامه دارد. شهید شهید رجایی از همان دوران زندان با منافقین مرزبندی كرده بود.
منافقین با ترور شهید رجایی قصد داشتند به نظام ضربه بزنند یا هدفشان حذف خود ایشان بود؟
من فكر میكنم آنها میخواستند یك كار بزرگ بكنند. دنبال این بودند كه هیات دولت و سران حزب جمهوری اسلامی را ترور كنند. برای آنها شخص مهم نبود. به خیال خودشان با از بین رفتن این افراد اساس جمهوری اسلامی از بین خواهد رفت و آنها میتوانند مسلط شوند. كشتارهای مجاهدین ترور برای ترور بود. همانطور كه بعدا هم شاهدش هستیم و هر فردی كه ریش و اوركت داشته باشد موضوع ترور برای اینان میشد. فقط مانند پلپت میخواستند كشتار راه بیندازند. هیچ برنامه بلندمدتی نداشتند. مثلا در عملیات مرصاد یا به قول خودشان فروغ جاویدان كل اقدامی كه آنها انجام میدهند یك عملیات كور، بیهدف و خودنمایانه است. خیلی باید عقل كسی معیوب باشد كه گمان كند میتوان یك ستون ماشین راه انداخت تا تهران آمد و تهران را تسخیر كرد و در این بین مردم هم به آنها بپیوندند.
در سال 60 كه ترورها صورت گرفت آنها این توهم را داشتند كه مردم به آنها میپیوندند. در كل آنها ترور را برای ترور انجام میدادند. هر مقامی را كه میتوانستند ترور میكردند. من خودم رییس یك مدرسه بودم كه اهمیتی نداشت اما بعدها كه بعضی از منافقین دستگیر شدند اعتراف كردند كه سه بار میخواستند من را ترور كنند یا یكی از معلمهای مدرسه ما را ترور كردند. برایشان فرقی نمیكرد. ترور برای ترور.
قضیه كشمیری چیست؟ به خاطر خلأ اطلاعاتی- امنیتی دوره انقلاب توانست تا دفتر نخست وزیری نفوذ كند؟
بله. قطعا همین طور بود. در ابتدای انقلاب هیچ تشكیلات و سازماندهی از قبل وجود نداشت یعنی این طور نبود كه انقلاب را یك سری انقلابیون حرفهیی انجام دهند. در بیشتر جاها كمبود نیرو وجود داشت و هركسی با اندكی تظاهر میتوانست به هرجایی وارد شود. بعد از این اتفاقات بود كه عدهیی تشكیلات امنیتی به وجود آوردند. انحلال ساواك یكی از شعارهای اصلی انقلاب بود. یك خوشبینی مفرط در آن زمان وجود داشت و گمان میرفت كه همه خوب هستند و كار خودشان را انجام میدهند. عملیاتهای منافقین بود كه فضای كشور را امنیتی كرد. در همه دنیا هم همین طور است. شما ببینید ضد دولتترین گروهها آنارشیستها هستند و اعتقاد داشتند دولت ابزار سركوب است. آنارشیستها در پی آن بودند كه دولت را منجر كنند. بمب گذاشتند و ترور میكردند. از قضا همین آنارشیستها مهمترین علت تقویت نهادهای امنیتی در اروپا بودند و باعث افزایش سركوب و محدود شدن مردم عادی شدند.
دولتی بعد از دولت شهید رجایی وجود داشت كه شبیه به دولت ایشان باشد؟
چون دورانی مشابه دوران ایشان تكرار نمیشود شاید بتوان گفت شبیهترین دولت، دولت مهندس موسوی بود. مخصوصا دوره دوم و نیروهایی كه بودند كسانی بودند كه با شهید رجایی قبل از انقلاب در زندان یا از كابینه ایشان بودند. كسانی مانند آقای اكرمی كه وزیر آموزش و پرورش بود كاملا شبیه آقای رجایی بود. حتی به لحاظ ظاهری یا مهندس نبوی. خود مهندس موسوی هم در اصول شبیه رجایی بود. من در آن سالها مشاور وزیر آموزش و پرورش بودم و هفتهیی یك جلسه با آقای اكرمی در باب تغییر بنیادین آموزش و پرورش داشتم. به خاطر دارم كه در یكی از آن جلسات آقای اكرمی تعریف كردند كه صبح جلسه هیات وزیران بوده است و در آن جلسه قرار شد كه به بعضی از افراد كه خدمات بزرگی كردهاند یك سكه بدهیم، اما مهندس موسوی شدیدا برآشفته میشود و با این امر مخالفت میكند و خوب این ادامه مشی شهید رجایی است.
بازخوانی دوران دولت شهید رجایی و مشی ایشان چه سودی برای امروز ما دارد؟
اول از همه و مهمترین فایدهاش این است كه گذشته چراغ راه آینده است. اگر با تامل به گذشته نگاه كنیم طبیعتا همیشه اشتباهات را تكرار نمیكنیم و از سوی دیگر سجایایی كه در افراد بزرگ وجود دارد باید مورد توجه قرار گیرد و آنها را عیان كنیم. بزرگترین مشكلی كه جامعه امروز ما را تهدید میكند فساد سیستماتیك است. در دولتهای اوایل انقلاب این پدیده وجود نداشت و هركس از هرجایی كه بود دنبال كیسه دوختن برای خودش نبود و این چیزی است كه ما باید دایما بگوییم و تكرار و بیان كنیم كه پیشینیان ما چگونه با بیتالمال رفتار میكنند تا بتوانیم با الگوی شهید رجایی این فساد را ریشهكن كنیم و بدانیم كه فساد سرطان بزرگی است كه تمام دستاوردهای توسعه را از بین میبرد.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید