1393/6/8 ۰۸:۳۴
کتاب «آفرینِ ادیب» که مدتی قبل به همت شرکت سهامی انتشار و با حضور شخصیتهای فرهنگی کشور در بنیاد موقوفات افشار رونمایی شد، شامل مقالاتی از نویسندگان سرشناس و معتبر کشورمان است. در این کتاب، نویسندگانی نظیر: محمدابراهیم باستانی پاریزی، حسن احمدی گیوی، توفیق سبحانی، ژاله آموزگار، داود هرمیداس باوند، محمد صادقی، ناصر تکمیل همایون، کتایون مزداپور، شروین وکیلی، کامیار عابدی و... از زوایای مختلف به بررسی اشعار و افکار استاد عبدالعلی ادیب برومند پرداختهاند. شاعرانی نظیر مظاهر مصفا، توران شهریاری، هما ارژنگی، خسرو احتشامی و... سرودههایشان را تقدیم کرده و یادداشتهایی از سیمین بهبهانی، احمد سمیعی و بانو فرشیدافشار هم در این کتاب منعکس شده است. گردآوری این مقالات و تنظیم و نشر آن در کتاب «آفرینِ برومند»، حاصل پیگیریهای دلسوزانه شاهین آریامنش و شرکت سهامی انتشار است.
مقدمه
کتاب «آفرینِ ادیب» که مدتی قبل به همت شرکت سهامی انتشار و با حضور شخصیتهای فرهنگی کشور در بنیاد موقوفات افشار رونمایی شد، شامل مقالاتی از نویسندگان سرشناس و معتبر کشورمان است.
در این کتاب، نویسندگانی نظیر: محمدابراهیم باستانی پاریزی، حسن احمدی گیوی، توفیق سبحانی، ژاله آموزگار، داود هرمیداس باوند، محمد صادقی، ناصر تکمیل همایون، کتایون مزداپور، شروین وکیلی، کامیار عابدی و... از زوایای مختلف به بررسی اشعار و افکار استاد عبدالعلی ادیب برومند پرداختهاند. شاعرانی نظیر مظاهر مصفا، توران شهریاری، هما ارژنگی، خسرو احتشامی و... سرودههایشان را تقدیم کرده و یادداشتهایی از سیمین بهبهانی، احمد سمیعی و بانو فرشیدافشار هم در این کتاب منعکس شده است. گردآوری این مقالات و تنظیم و نشر آن در کتاب «آفرینِ برومند»، حاصل پیگیریهای دلسوزانه شاهین آریامنش و شرکت سهامی انتشار است.
***
کوهها با هماند و تنهایند - محمدابراهیم باستانی پاریزی
مقاله محمد ابراهیم باستانی پاریزی در کتاب «آفرینِ ادیب» یکی از لطیفترین مقالات است. او نکاتی را در اشعار ادیب برومند مورد توجه قرار داده که شایان توجه است، مثلاً قصیدهای در وصف کوههای ایران که به گفته وی در شعر فارسی کمتر دیده میشود و به این تفصیل هم اثری از آن در دفاتر شعر فارسی موجود نیست.
او تحت تأثیر این قصیده محکم از خود سوال میکند که «چرا این حرفها را من در این مقاله به زبان قلم آوردم؟» و خود جواب میدهد: برای این است که میخواهم یاد کنم از یک قصیده زیبای کمنظیر که یک استاد بزرگ قصیدهسرای معاصر، یعنی «ادیب برومند» که همین روزها ساخته در وصف کوههای ایران. اول عرض کنم که ـ همان طور که من چند جای دیگر پیش از این نوشتهام ـ اگر دو سه تن نبودند، دو سه چیز در شعر فارسی فراموش میشد و کنار گذاشته میشد؛ چون عصراتم و روزگار کمپیوتر و اینترنت و انقلاب کنار گذاشتن کاغذ ادب فارسی آن را بر نمیتافت.
از این دو یکی «شعر نو» است که با نیما شروع میشود، و اگر توللی «بلم در کارون» نرانده بود، و همشهری عطار، کدکنی «به کجا چنین شتابان» اشعار را راهنمایی و رانندگی نکرده بود، و اگر سهراب سپهری «اهل کاشان» نیامده بود و اگر فریدون مشیری از «تفنگش را به زمین نگذاشته بود»، و اگر اخوان مشهدی نمیگفت: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است…» کسی گمان نمیکرد که شعری هم به نام شعر نو دوام بیاورد.
آری، اگر اینها و دو سه تای دیگر نبودند و نهال شعر نو را آب نمیدادند، همان روزها که مرحوم نیما تخم شعر نو را در جنگلهای مازندران پراکند، در زیر سایههای تنومند گیاهان جنگلی، این نهال نوپا نیز هرگز رشد نمیکرد و در همانجا به خاک فرو میرفت. مورد دوم، در شعر فارسی، «قصیده» است؛ شعری بلند و طولانی با مضمونهایی که تنها در عصر غزنوی و سلجوقی و مغول میتوانست اظهار حیاتی کند، اما بسا بود که به بوته فراموشی درافتد، اگر نبودند قصیدهسرایانی مثل طالب آملی وگوینده:
جهان بگشتم و دردا که هیچ شهر و دیار
ندیدمی که فروشند بخت در بازار
و منجنیق فلک، سنگ فتنه میبارد
من ابلهانه گریزم در آبگینه حصار
و یا همین ملکالشعرای بهار گوینده «قصیده دماوندیه»، و یا قصیده تجلیلیه از نادرشاه در فتح دهلی:
دو چیز است شایسته نزدیک من
رفیق جوان و رحیق کهن
رفیق جوان غم زداید ز دل
رحیق کهن روح بخشد به تن
من در باب انواع شعر، نظر خودم را یک جای دیگر، در مقدمهای که بر کتاب «دیوان توران» خانم شهریاری زرتشتی کرمانی نوشتهام، بیان کردهام و اینجا جای تکرار آن نیست. تنها در مورد رباعی، من نظر خاصی دارم که در همانجا بدان اشاره کردهام که آنها که رباعیگویی میکنند، اگر دلشان خواست، بخوانند؛ ولی به هر حال انواع شعر فارسی ـ که قصیده هم یک نمونه مهم آن است ـ سخن بسیار است و اینجا فقط گذرا از آن گذشتیم.حالا که کمی به مقصود نزدیک شدم، به اصل مطلب بپردازم: من همیشه فکر میکردم دیگر جنازه پرطول و عرض قصیده بعد از بهار بار دیگر به گور رفته بود، اگر پدید نیامده بود شاعری مثل ادیب برومند که تخصص دارد در قصیدهسرایی، و برای مضامین روز و مباحث مورد گفتگوی جامعه قرن بیست و یکم را با کمال استادی و در لطیفترین کلمات و متلائمترین بحرها و سبکها توانسته قصایدی بسازد که آخرین افکار مورد اعتنای بشر قرن بیستم را در آن بگنجاند. و البته قصاید او عموماً از روحیه ملی و طبیعت ناسیونالیستی ـ در جنبههای مثبت آن ـ هرگز خالی نیست؛ مسائلی که کم و بیش در قرن بیستم و بعد از آن مورد گفتگوهای مخالف و موافق قرار گرفته و میگیرد.
در مقیاس کوچکتری، حرف ناتالیا جینز بورگ ایتالیایی را در این مورد میتوان تکرار کرد، آنجا که در تمجید از رمان «صدسال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز گفته است:«… صدسال تنهایی را خواندم.
مدتها بود این چنین تحت تأثیر کتابی واقع نشده بودم. اگر حقیقت داشته باشد که میگویند: رُمان مرده است، و یا در حال احتضار است، پس همگی از جای برخیزیم و به این آخرین رمان سلام بگوییم…» مخلص پاریزی هم مثل بسیاری از دوستان تصور میکردم، دوران قصیدهسرایی به سبک امیرمعزی و فرخی سیستانی به سررسیده، و به قول همان فرخی سیستانی:
فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نو آر، که نو را حلاوتی است دگر
فســـانه کهـــن و کـــارنامــه بـــه دروغ
به کار ناید ـ رو در دروغ رنج میر
حداقل این بود که فکر میکردیم دوران قصیدهسرایی با مرگ بهار و یا ادیبالممالک فراهانی پایان یافته است، و اینک با خواندن قصاید بدیع آقای ادیب برومند با مضامین جدید، باید حرف ناتالیا را تکرار کنیم و «برخیزیم و به این آخرین مجموعه قصیده سلام بگوییم…»
اینک که یادوارهای در بزرگداشت هشتاد ـ نود سالگی ادیب برومند با مقالات و اشعار دوستان و ارادتمندان او به چاپ میرسد، مخلص پاریزی نیز خود را در جمع هواداران ادیب، ناخوانده فراخوانده، این سطور را در بزرگداشت او به رشته تحریر میآورم و چه بهتر آن مقاله آراسته شود به این «قصیده کوهستانیه» ادیب برومند که جزء شاهکارهای ادب فارسی امروز است، و یکی از همان قصایدی است که گفتم در قرن بیست و یکم و عصر کامپیوتر و اینترنت، قصیدهسرایی به سبک انوری و فرخی سیستانی را توجیه میکند.
شاعر ملی- مظاهر مصفا
مظاهر مصفا، شاعر بزرگ ایران و سراینده اشعار ناب و عاشقانه، در وصف ادیب برومند میگوید:
ای برومند ادیبی که به فضل
مایه فخر سپاهانی تو
به نکورویی و خوشخویی و لطف
رشک باغ و گل و ریحانی تو
گوهری از دل دریای عمان
لعلی از کان بدخشانی تو
به فضیلت به مروت به شرف
معنی کامل انسانی تو
نه گزاف است که من میگویم
شاعر ملی ایرانی تو
مظاهر مصفا که سابقه دوستیاش با ادیب برومند از چهل سال میگذرد در «آفرینِ ادیب» به ذکر احوالات و اخلاقیات ادیب برومند پرداخته و روحیات انسانی او را ستوده است. به اعتقاد مصفا، انسانیت برومند درجه والایی دارد و صفات انسانی موهبت بزرگی است:«شاید آدم انیشتین باشد اما صفا و محبت نداشته باشد.»
به نظر او بیشتر امتیازهای برومند در شاعری اوست و بزرگان شعر ایران همچون فردوسی، سعدی و نظامی در شعرش موثر بوده است. چون از کودکی و نوجوانی با آثار بزرگان ادب فارسی مانوس بوده. به نظر مصفا اگر قرار باشد به کسی عنوان شاعر ملی بدهند یکی از افراد شایسته، ادیب برومند است چون وطندوستی در اشعار ادیب برومند با ملکالشعرای بهار و چند تن دیگر همسان است. ممکن است در ادبیات فارسی شاعران به دنبال مضمون و قافیه و معشوق و چنین چیزهایی بوده باشند اما کم هستند کسانی که عشق وطن داشته و برای وطن میسرودهاند.
سرود آزادی - محمد صادقی
مقاله «نگاهی به شعر و اندیشه ادیب برومند» نوشته محمد صادقی یکی از بهترین مقالات کتاب «آفرینِ ادیب» است؛ زیرا پیوند تنگاتنگی که شعر ادیب برومند با رخدادهای تاریخی و فراز و نشیبهای تاریخ معاصر دارد را با تحقیقی کامل در اشعار وی بررسی کرده است. در ابتدا به دفتر «سرود رهایی» پرداخته که حساسیتهای ادیب برومند نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی در زمان اشغال ایران توسط متفقین و نابسامانیهای پس از آن را شامل میشود و سپس به دوره پس از کودتای 28 مرداد پرداخته و مینویسد:«فضای سنگین و مهآلود اجتماعی و سیاسی ایران را پس از کودتای 28 مرداد 1332 شاید با اندیشیدن در فضای ادبی آن دوره بهتر بتوان فهم کرد.»
محمد رضا شفیعی کدکنی در کتابی یکی از درونمایههای اصلی در شعر آن دوره را، مسأله ستیز «امید» و «ناامیدی» بیان میکند. شعر «زمستان» سروده مهدی اخوان ثالث (1334) به عبارتی نمونه بارز یأس، سرخوردگی و پژمردگی میان مردم و بویژه روشنفکران جامعه است، که ائتلاف سیاه دربار، ارتش و استعمار (دولتهای انگلیس و آمریکا) در 28 مرداد، آرزوهایشان را برای ایرانی آزاد و آباد درنوردیده بود. از میان دیگر شعرهای اخوان ثالث در سالهای پس از کودتا (1335) میتوان به این سروده غمانگیز اشاره کرد:
دیــدی دلا ، کــه یــار نـیـــامــد
گـــرد آمــد و ســوار نــیــامــد
بگداخت شمع و سوخت سراپـای
و آن صـبــح زرنـگـــار نـیــامــد
آراســتـیــم خـانــه و خـــوان را
و آن ضـیـف نـامــدار نـیــامــد
دل را و شــــوق را و تـــــوان را
غم خورد و غمگـســار نـیــامــد
سوزد دلــم بـه رنـج و شـکـیـبت
ای بـاغـبــان بــهــار نــیــامــد
وز سـفـلـه یـاوران تـو در جـنــگ
کــاری بــجــز فـــرار نــیــامــد
من دانم و دلت، کـه غمان چـند
آمــد ، ور آشــکـــار نـیــامــد
چندان کـه غـم بـه جان تـو بـارید
بـاران بــه کــوهـسار نـیــامــد
در برابر شعری که حکایت از سرخوردگی شدید در میان مردم داشت و بازگوکننده رنج و اندوه آنها بود، و میتوان گفت، زبان حال بیشتر مردم بود، شعری هم بود که تسلیم وضعیت موجود نشده و یأس را بر نمیتابید.
این شعر هرچند صدا و بازتاب بطن جامعه نبود ولی چون لبخندی بر فراز شبهای تیره، در پی شکستن فضای منجمد (آغشته از آهنگ ناموزون حُزن) و زمستانی جامعه بود. مثل این اشعار:
نیکوتر از جهان امید، ای دوست!
در عالم وجود، جهانی نیست
هر جای را خزان و بهاری هست،
در کشور امید خزانی نیست!
الف.ط ــ 1333
با آن که در میکده را باز ببستند
با آن که سبوی می ما را بشکستند
با آن که گرفتند ز لب توبه و پیمانه ز دستم
با محتسب شهر بگویید که هشدار!
هشدار که من مستِ می هر شبه هستم
سیاووش کسرایی ــ 1334
به اعتقاد محمد صادقی، علیرغم این صداها، شعر اعتراضی ادیب برومند پس از کودتا صدایی است که بیوقفه شنیده میشود. صدایی است که آرام و خواب از چشمانِ مستبدان، زورگویان و ستمپیشگان میرباید.
صدایی است که قلبهای کسانی را که در برابر کودتاگران راه مقاومت برگزیدند قوت میبخشد. نمونههایی از شعر ادیب برومند که با زبانی صریح بیان شده را در ادامه میخوانیم:
نشویم آلت اغراض بداندیش، دگر
در بر گرگ چو شیریم نه چون میش، دگر
با ستمگر نتوان کرد مدارا و سلوک
نتوان بود ستمدیده ازین بیش، دگر
در قبال ستم و جور قیامی باید
کی سزد دیده گریان و دل ریش، دگر
به رقیبان دغا پیشه بدخواه بگوی
نرود خودسری و جابری از پیش، دگر
کاندرین معرکه تا قدرت ملت باقی ست
اثر قاطع و خصم افکن نهضت باقی ست
تا فساد از همه سو یار و مددکار گرفت
ابتذال آمد و هرگونه هنر خوار گرفت!
بی حسابی چو به خودخواهی بی حد پیوست
ابتذال آمد و اندازه هر کار گرفت!
به نظر این نویسنده در واقع بخشی از شعرهای ادیب برومند، چیزی جز تاریخ منظوم یک ملت نیست. دفتر «پیام آزادی» هم از نظر این نویسنده دور نیفتاده، ادیب برومند در این دفتر به رخدادها و مسائل جهانی و آنچه در دنیا میگذرد نظر دارد و همچنان که در دفتر «سرود رهایی» به مقاطع حساس تاریخ، افتخارآفرینیها و مصائب کشورش توجه دارد در این دفتر نیز هوشیارانه به جهان مینگرد. در کنار مردم آزاده و ستمستیز جهان ایستاده و شعر خود را در خدمت آزادی و حقیقت قرار میدهد.
نقد روشهای زورمدارانه و استبدادی در سیاست جهانی یکی دیگر از مولفههای شعر ادیب برومند است، از این رو وی نسبت به لشگرکشیهای شوروی سابق برای خاموش ساختن صدا و خواست مردم واکنش نشان داده و در زمان فروپاشی اردوگاه چپ نیز سرود رهایی ملتهای اسیر را شادمانه سر میدهد.
صلح و مدارا در شعر ادیب هم بخش دیگری از این مقاله است. در این بخش دغدغهها، رنجها و آرزوهای شاعران بزرگ جهان و شعرهای ادیب برومند مرور شده، شعرهایی که بیانگر آرمانها و خواستهای نیک انسانی است.
در آخر هم شعر «آرزوهای شاعر» از ادیب برومند را به عنوان حُسن ختام آورده:
دوست دارم که جهان رونق و سامان گیرد
و آدمی رجعت از این حالِ پریشان گیرد
دوست دارم که جهان جمله پر از داد شود
دورِ بیداد و ستم یکسره پایان گیرد
دوست دارم که حقوق بشر از پرده وهم
سربرون آرد و جا در بر انسان گیرد
دوست دارم که بر افتد ز جهان نطفه جنگ
صلح در بینِ جماعات و ملل جان گیرد
دوست دارم که به هر جای، توانا و ضعیف
از حقوقِ بشری بهره به یکسان گیرد
دوست دارم که ملل جمله به هم یار شوند
تا صفا جای صفآرایی و عدوان گیرد
ای خوش آن روز که آزادی افراد بشر
محترم گردد و انسان رهِ احسان گیرد
نقش ادبا در انسجام فرهنگ ملی ـ داود هرمیداس باوند
در این مقاله نقش هنر و ادبیات و فلسفه در استمرار و تداوم فرهنگ جامعه و در پیچ و خمهای تاریخی به نحو کمنظیری به رشته تحریر درآمده است.
معالوصف به نظر داود هرمیداس باوند، رنسانس فرهنگی برخاسته از خراسان بزرگ نقشی آگاهکننده داشته و با ایجاد یک بستر فرهنگی فراگیر که تمام جوامع فرهنگی ایران را به یکدیگر مرتبط و متصل میکرده، سربرآورده است.
او سپس بحث تاریخی خود را به افکار ادیب برومند پیوند زده و مینویسد، ادیب برومند نقش شخصیتها را در روند متکامله تاریخ، اساسی میداند و در این رهگذر در اشعارش به نقش تاریخساز کورش از جهتی و نادرشاه از جهت دیگر اشاره ویژه دارد. در همین راستا به نقش دیوانسالارانی چون امیرکبیر و دکتر محمد مصدق در دفاع از منافع میهن در قبال تحمیلات خارجی ارج ویژه مینهد. گو اینکه ادیب به سبک نئوکلاسیک علاقه دارد و معتقد است اشعارش بر همان وزنهای پیشین است ولی با زبان ادبی روز و تغییراتی در شکل و ترادف قافیهها و مطالب نو و بیسابقه در ادبیات کلاسیک.
به همین جهت شعر نو را به چالش کشیده است و معتقد است در شعر نو مرز بین نظم و نثر از میان رفته است. هرمیداس باوند در این مقاله مطالب مهم و اساسی را ذیل مفاهیمی مثل فرهنگ و تمدن در طول تاریخ متذکر شده و نقش ادیبان فرهنگساز را در نظر گرفته است. به اعتقاد این نویسنده، ادیب همبستگی موزاییک مانند اقوام ایرانی را در بستر مشترک فرهنگی فراتر از آن در سروده نوروز در محدوده حوزه تمدنی ایران بهتر از هر شاعری بیان کرده:
نوروز باستانی ایران فرا رسید
ابر بهار پرچم ایثار بر کشید
بارید گه به تندی و گاهی به اعتدال
بر کوه و دشت ، چون که خور آمد بیارمید
صحرا و باغ پوشش رنگین به بر نمود
تا فرِّ فرودین سپسِ دی به بر رسید
سر سبزی از در آمد و آویخت بر درخت
زیبنده حلّه ای که ز نوروز مَهْ خرید
باد بهاری از سوی «خوارزم» شد وزان
و ز بوی مهر، خطّه «ری» را بیاکَنید
جشنی گرفت گلبن و رقصی نمود بید
آنگه که از شکوفه، دل باغ بشکُفید
ابر بهار بر سر کهسار خیمه زد
وز خرگهش به کوه گهرها پراکَنید
آذینه بند کرد «بخارا» ز چار سوی
تا بانگ پا، ز قاصد نوروز بشنوید
زرّین ز یاسِ زرد نگر ساحتِ چَمَن
کاندر کنار سنبُلِ نوخیز، بر دمید
از «بامیان» و «بلخ» به شاباشِ فرودین
گوش بهار نغمۀ شور و نوا شنید
سَنج از «هرات» بانگ برآورد و بوق و کوس
کآمد عروس گلرخِ نوروز، برجهید
نوروز ، جشن ملّی ایران ز دیر باز
اقوام را به دامن تحبیب پرورید
شادا و خرّما دل این ملّت هژیر
کاین جشنِ ویژه را به این روز برگزید
باید به زر نوشت چنین نغز چامه را
کز خامهی ادیب بر اوراق زر چکید
بنابراین سروده نوروز تنها توصیف آغاز بهاران نیست، بلکه بازگوکننده همبستگی تاریخی و فرهنگی جوامعی است که در گذر تاریخ از هم به دور افتادهاند و اینک در روند همگراییهای منطقهای در چارچوب اکو باید در جهت استحکام هر چه بیشتر این همبستگی کوشا باشند. هرمیداس باوند مینویسد که شاعر ملی ما همانند برخی از فلاسفه مانند هگل و نیچه قویاً معتقد به نقش شخصیتها در تاریخ بوده است و همچون شعرای ملیگرای آغاز مشروطیت مانند ادیبالممالک فراهانی، ملکالشعرای بهار، عارف و غیره در رویارویی با توقفها و عقبماندگیهای تاریخی و چه بایدکردها درباره آینده دست استعانت به سوی شخصیتهای تاریخی چون کورش، داریوش و... برای حرکت به جلو دراز مینماید. همچنین شاعر ملی ما در مواجهه با نامردیها، نامرادیها، خودخواهیها، زیادهخواهیهای بشر از یک سو و تحلیل واقعی آن در روند و فرایند جنگ دوم جهانی از جمله در حدود 60 میلیون تلفات انسانی، کشتارهای سامانمند بر مبنای ارزشهای ایدئولوژیکی، تخریب شهرها و روستاها و انهدام آثار فرهنگی از سویی دیگر همه و همه نوعی بدبینی نسبت به جهان و به دیگر سخن جهان تهی از انسانیت در او پیدا میشود و او همانند توماس هابس فیلسوف انگلیسی که معتقد است قانون واقعی حاکم بر جوامع بشری همانا قانون جنگل است (همانند جامعه گرگها، جنگ همه علیه همه) در سرودهای میگوید:
جهان جز جفاکار و غدار نیست
بر او دل نهادن سزاوار نیست
به جز رنگ و دستان و مکر و فریب
جهان فریبنده را کار نیست
بشر پرورش یافت اندر جهان
از آن رو مرامش جز آزار نیست
ز درنده حیوان چه داری شگفت؟
که انسان از او کم به مقدار نیست
هرمیداس باوند در انتهای مقالهاش تأکید دارد که شاعر ملی ما ضمن حفظ و پاسداری شعر اصیل پارسی که بزرگترین میراث ملی ماست و یادگار هزار و یکصد سال کوشش و آزمایش استادان گذشته است سازگاری با اندیشههای منظوم نو را لازم میداند که در واقع اشاره به شعروارههای ادیب برومند دارد.
غزلیات آشنا – کامیار عابدی
مقاله دیگری که بیمناسبت نیست به آن اشاره کنم مقاله «ادیب سخندان» نوشته کامیار عابدی است. این نویسنده کوشیده تا مطالبی را در ارتباط با سبک شعر ادیب برومند و محتوای اشعار به نگارش آورده و مسائل اجتماعی مرتبط با آن را هم متذکر شود. به نظر او ادیب برومند یکی از شاعرانی است که به غزل نیز فراوان پرداخته. در این میدان، اغلب به بحرها و وزنهای خوشایند و آزموده فارسی توجه نشان داده. در غزلیات بیشتر واژههایش با ذهن، آشنا است. صراحت گفتار با نوعی بینیازی روحی درهم میآمیزد. گاه به عرفان میگراید گاه به عشق، اما کفه این یک سنگینتر است.
شکایت و تفاخر و خرسندی و دلزدگی، گاه یکدستی غزلها را از جهت محتول به کنار میزند. به حالتی از تلفیق میرساند اما گهگاه هم نمونههایی از انسجام معنی را به دید میآوریم. البته به این دلیل خصلت سیاسی کلام برومند، معانی سیاسی و اجتماعی هم به فراموشی سپرده نمیشود.
نوع بیان، بیتردید کلاسیک است ولی سبک مستقل و بیان امروزی است. هر چند لحظههایی از پرتوهای نو هم بر آنها تابانده میشود. شیوه عراقی با کمی روی بردنهایی به شیوه هندی تعدیل مییابد:
چنان که بر گل یخ بوسهها زند خورشید
لبم به بوسه گرمش نیازها دارد
وجود من هم لبریز عشق توست بیا
که با تمام وجودم در انتظار توام
به اعتقاد این نویسنده ادیب برومند در مرز شعر کلاسیک و نوکلاسیک است. از آن رو که تخطی از قالبهای کهن را جایز نمیداند، کلاسیک است اما از این جهت که به مسایل روز اجتماعی و سیاسی میپردازد، تجدد را در شعر میپذیرد. شاید بتوان راه او را ادامه بلافصل شاعران دوره مشروطه دانست. یعنی شاعرانی چون بهار، عارف، نسیم شمال، فرخی یزدی، لاهوتی، عشقی. به ویژه از میان این شاعران، باید به بهار توجه کرد؛ زیرا قالب محوری در شعر برومند هم قصیده است. میهن و آزادی در این قصاید مورد تأکید و تکیه قرار میگیرد اما نکته اینجاست که قصیدههای ادیب برومند به سبک عراقی نزدیک میشود. برخلاف بهار که یکسره به سبک خراسانی پیوسته است.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید