1393/6/4 ۱۳:۴۱
دکتر غلامرضا اعوانی رئیس سابق مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و عضو فعلی فرهنگستان علوم است. هم حکیم است و هم در عرفان و ادبیات فارسی دستی دارد و تألیفات فراوانی را در این حوزهها به زیور طبع آراسته است. با او درباره جدال عقل و عشق به گفتوگو نشسته ایم که میخوانید.
شما عشق را چگونه تعریف میکنید؟ آیا عشق با محبت یکی است؟
عشق همان حب مفرط است یا شوق مفرط. انسان در حقیقت نمیتواند هیچ کاری را بدون شوق انجام دهد. مخصوصاً در قبال آینده، بدون شوق، انسان نمیتواند زندگی کند. حال اگر این شوق به حد افراط برسد آنرا عشق مینامند. در قرآن البته لفظ عشق نیامده است اما از کلمه «حب» استفاده شده است، که حب هم بههمان معناست و از صفات الهی است، خداوند محب است، در بسیاری از آیات قرآن کریم ذکر شده است که خداوند چنین افرادی یا چنین کسانی را دوست دارد. اما در حدیث کلمه عشق آمده است. در زبان یونانی هم در آثار افلاطون عبارت اروس [به معنای عشق] را داریم؛ و شاید عشق و محبت با این توضیحی که بیان شد دارای یک اصل و منشأ باشد.
خواجه نصیرالدین طوسی میگوید: وقتی عشق بر کسی خیمه بزند، صاحبش را خشک و زرد میکند. آیا با این نظر موافق هستید؟
بله، کاملاً درست است. این یک بیان فلسفی و متافیزیکی دارد. به این معنی که لازمه عشق، فنای در محبوب است، یعنی نیست شدن در محبوب؛ اینکه انسان از خودش هیچ اراده و خواستی نداشته باشد و وجود او در عشق حقیقی [مثل عشق به حق] و در معشوق و محبوب خود فانی شود، فکری جز فکر محبوب و آرزویی جز آرزوی وصل اونداشته باشد، اگر این وصف عشق باشد [که همین است]، عاشق همیشه زرد روست و همیشه مریض احوال است.
گفت که: عاشقی گر زین سر و گر زان سر است/ عاقبت ما را بدان شه رهبر است…[مولانا]
لذا عشق فنای در محبوب است، حتی محبوب مجازی… در واقع فنا نشدن در محبوب از لوازم عشق است.
بهنظر شما کدامیک از عناصر عقلانیت و ذوق و لذت بیشتر در عشق تأثیرگذار خواهد بود؟
یکی از بحثهای بسیار مهمی که در فلسفه همیشه مطرح بوده و هست، ارتباط میان عقل و عشق است. این بر میگردد به اینکه آیا اینها با هم تعارض دارند یا نه؟ این بحث بسیار مهم و جدی در فلسفه و تاریخ فلسفه است و بستگی دارد به اینکه ما چگونه عقل را تفسیر میکنیم، عقلی که امروزه آن را مورد توجه قرار میدهند و گاهی از عقل به ذهن تعبیر میکنند (یا حتی به مغز هم تعبیر میکنند) با عشق چندان سازگاری ندارد. این در حقیقت معنای ظاهری عقل است. عقل مراتبی دارد، اما عشق چنانکه اکثر حکمای بزرگ اشاره کردهاند شرط لازم رسیدن به عقل مطلق است.
شما برای اینکه از عقل جزئی به عقل کلی بروید، این از طریق عشق و قلب حاصل میشود. قلب در حقیقت مرکز وجود انسان است… در حقیقت اکثر فیلسوفان ذوقی [البته میان فیلسوفان ذوقی و بحثی فرق وجود دارد، یا اینکه باید بین عقل بحثی و عقل ذوقی هم فرق قائل شویم]، که عرفا از زمره آنها اند، عشق را شرط راه میدانند. افلاطون بین عقل جزئی و کلی فرق قائل میشود. عقل جزئی را معمولاً در علوم به کار میبریم و در حقیقت علوم همه زائیده عقلاند. اما از نظر افلاطون این عقل جزئی برای علوم کفایت میکند اما برای علم الهی که حکمت باشد اصلاً کافی نیست و عقل باید به عقل کلی برسد. عقل در حقیقت از نظر افلاطون باید سیر و سلوک کند تا از مرتبه جزئیت به مرتبه کلیت برسد. این راه چنان که افلاطون در رساله سمپوزیوم بیان میکند، تنها عشق است. عشق است که باعث میشود انسان از عقل جزئی به عقل کلی برسد. از این راه عشق به دیالکتیک الهی تعبیر میکند. که در اینجا عقل، عقل شهودی است و از طریق آن به عالم مثل راه پیدا میکند پس بنابراین راه، فقط راه عشق است، این امر در ادبیات عرفانی ما هم صدق میکند.
مثلاً سهروردی رسالهای به نام رسالة العشق را نوشته است و در آن راه رسیدن به حکمت ذوقی را عشق میداند و البته در مولانا هم به تفصیل شاهد این اندیشهایم. او تمایز دقیقی میان عقل جزئی و کلی قائل شده است که بسیار محل توجه است و این توضیحات نشاندهنده جایگاه رفیع عقل کلی است.
با یک دید واقع بینانه نگاه دین ما به عشق مجازی و زمینی چیست؟
عشق زمینی هم در حقیقت مظهر عشق الهی است. همه صفات در حقیقت ظهور صفات الهیاند. بنابراین عشق زمینی هم امر مطلوبی است، اما نباید فقط به زمین و عالم ماده محدود شود. به هر تقدیر عشق، صفت الهی است. البته ما اسمی به نام عاشق نداریم، محب داریم… انالله یحب… دائماً در قرآن کریم ذکر شده است. دین اصلاً مرتبط با حب است. امام صادق(ع) فرمودند: هل الدین الا الحب… آیا دین چیزی جز حب است؟
مسأله دیگر درباره حب که حکمای قدیم ما به آن بسیار توجه داشتند این بود که دین یک معنای وجودی دارد، یعنی ذات وجود بامحبت است و اگر محبت و این حب الهی نبود، وجود هم نبود… خداوند هم در حدیث قدسی میفرماید که: من گنجی بودم پنهان و ناشناخته، دوست داشتم که شناخته شوم… لذا اصل وجود هم محبت است و حکمای ما در این باره رسالهها و کتب فراوانی نوشتهاند. ابن سینا در یکی از رسالههای خود همین نیاز موجودات به خداوند را نوعی حب میداند، همچنین درباره محبت موجودات سخن میگوید، حتی درباره حب جمادات و نباتات نیز سخن میگوید یا در جای دیگری درباره دوستی و محبت نسبت به زیبارویان سخن میگوید که چرا انسان زیبارویان را دوست دارد… حکمای ما رسالههای فراوانی در این زمینهها دارند که کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. بنابراین عشق مجازی امر مردودی نیست به شرط آنکه منجر به عشق الهی شود.
آیا حکما، عرفا و بزرگان ما تجربیاتی از عشقهای مجازی خود را بیان کردهاند؟
انسان عاشق گناهکار نیست… حافظ میگوید: عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید/ ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی… یعنی کسی که هیچ تجربهای از عشق نداشته باشد از کارگاه هستی به نقش مقصود خود نرسیده است. عشق حقیقی، انسان را به مرتبه از خود بیخودی میرساند. یعنی خود او از خود مجازی خودش فارغ میشود و اگر عشق حقیقی باشد به حق واصل میشود. این همان عبودیت است و عبودیت هم نوعی عشق است و بدون عشق، عبودیت ممکن نیست. امکان ندارد که کسی عاشق نباشد و عَبد باشد. عبد، عبد نمیشود مگر آنکه فانی در حق شود. لذا در حب حقیقی است که من مجازی فانی میشود در من حقیقی حق و این همان توحید است. بنابراین حکما و عرفا و قدما به مسأله عشق متوجه بودهاند و به عشق مجازی هم توجه داشتهاند.
بهنظر شما، اخلاق چه جایگاهی در جریان عشق و عاشقی دارد؟
اخلاق البته مراتبی دارد، در حقیقت این امر بستگی به این دارد که ما از اخلاق چه برداشتی داشته باشیم. امروز خیلی از اخلاق بحث میشود. مثلاً امروز از نزاکت اجتماعی به اخلاق تعبیر میشود. این خوب است، اما از دیدگاه حکمت الهی مطلوب نیست.
در حقیقت کتب الهی بخصوص قرآن کریم، همیشه از اخلاق الهی صحبت میکنند. اینکه در احادیث و قرآن و روایات تأکید میشود که به اخلاق الهی متخلق باشید ناظر به همین امر است، بهطور خلاصه باید گفت که: اصل اخلاق الهی، صفات الهی است… اینکه صفات انسانی تبدیل به صفات الهی شود. کوتاه سخن اینکه اصل اخلاق، الهی است و اگر عشق انسان الهی باشد، او را در محبوب فانی میکند و در نتیجه اخلاق نیز الهی خواهد شد.
آیا میتوانیم بگوییم که عشق نیروی محرکه هستی است؟
بله. عشق در حقیقت صفت الهی است و اگر صفت الهی باشد صفت وجود است. یعنی در عالم و هستی و انسان و در موجودات ظهور دارد و بهطور کلی در همه چیز ظهور دارد. بنابراین از دیدگاه حکمت الهی، عشق، صفت موجود به ماهو موجود است. لذا امروز وقتی صحبت از عشق میکنند، فرق دارد با آنچه حکما و قدمای ما میگفتند، آنها رسالههای فراوانی در این باره نوشتهاند اما امروز خیلی به این مباحث توجه نمیشود. لذا باید در این بحث حتماً به حکما و بزرگان گذشته خودمان توجه کنیم.
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید