دین، ژورنالیسم، فلسفه در گفت و گو با دکتر همایون همتی

1393/6/4 ۱۰:۱۶

دین، ژورنالیسم، فلسفه در گفت و گو با دکتر همایون همتی

وقتی بناست که با دکتر همایون همتی درباره «فلسفه و ژورنالیسم» گفت و گو کنم ناگزیر باید از تحول و تطور مفهوم فلسفه در طول تاریخ آغاز کنم، تا پس از روشن کردن این سیر بتوانم بپرسم فلسفه و ژورنالیسم چه رابطه ای با هم دارند و چگونه با یکدیگر تعامل می کنند. البته در این گفت و گو علاوه بر این از رابطه دین و ژورنالیسم ورابطه دین پژوهان با ژورنالیسم هم پرسش می کنم و نظر ایشان را درباره جایگاه مجلات تخصصی جویا می شوم و در آخر از ایشان می خواهم که نظرشان را درباره مجله «اطلاعات حکمت و معرفت» و عملکرد آن در طی این صد شماره برای ما بگویند.

 

علی بابایی: وقتی بناست که با دکتر همایون همتی درباره «فلسفه و ژورنالیسم» گفت و گو کنم ناگزیر باید از تحول و تطور مفهوم فلسفه در طول تاریخ آغاز کنم، تا پس از روشن کردن این سیر بتوانم بپرسم فلسفه و ژورنالیسم چه رابطه ای با هم دارند و چگونه با یکدیگر تعامل می کنند. البته در این گفت و گو علاوه بر این از رابطه دین و ژورنالیسم ورابطه دین پژوهان با ژورنالیسم هم پرسش می کنم و نظر ایشان را درباره جایگاه مجلات تخصصی جویا می شوم و در آخر از ایشان می خواهم که نظرشان را درباره مجله «اطلاعات حکمت و معرفت» و عملکرد آن در طی این صد شماره برای ما بگویند.

***

جناب دکتر برخی بر این نظرند که میان فلسفه و ژورنالیسم رابطه تباین برقرار است و اساسا وارد کردن فلسفه به حوزه مطبوعات کاری نادرست است. پیش از این که نظر شما را در این باره جویا شوم، باید بپرسم با توجه به تغییر تعریف فلسفه در طول زمان، خواه به عنوان یک حوزه  معرفتی و خواه به عنوان  رشته ای که با رشته های متعدد تعاملی مداوم دارد، آن را چگونه تعریف می کنید؟

روشن است که همه ابعاد بحث را نمی توان در یک مصاحبه کوتاه مطرح ساخت و بدیهی است که بسیاری از مسائل ناگفته باقی خواهد ماند که امیدوارم در فرصت های دیگری به آنها نیز بپردازم. فلسفه ای که در جهان اسلام پدید آمد در آغاز امتداد فلسفه یونان بود که نوعی مابعد الطبیعه یا متافیزیک محسوب می شد  و از هستی موجودات بحث می کرد. موضوع آن " موجود بما هو موجود" بود و هستی عریان و بی تعین کلیه موجودات را مورد بحث قرار می داد یعنی هستی نامشروط و نامقید. به دیگر سخن، خواص عام هستی داشتن را تبیین می کرد که وجود داشتن یعنی چه و چه خصوصیاتی دارد. بعدها در آثار فیلسوفان مسلمان همین نکات را مشاهده می کنیم. در کتاب های معروف فلسفه اسلامی مثل آثار فارابی، غزالی، ابن سینا، سهروردی، ملاصدرا، حکیم سبزواری، علامه طباطبایی و استاد مطهری، استاد جوادی آملی و استاد مصباح یزدی و دیگر اقران و همگنان فلسفه را بحث از وجود، درجات و مراتب وجود، علل و نحوه وجود اشیا معرّفی کرده اند. البته مرحوم مطهری و استاد مصباح یزدی در آثار خود به برخی معرفت های درجه دوم و "فلسفه های مُضاف" (Philosophy of) هم توجّه کرده اند که بسیار مُغتنم است. متأسفانه تأکید افراطی و انحصاری فیلسوفان مسلمان بر بحث وجود، این گمان را تقویت کرده است که گویا فلسفه منحصر در مابعد الطبیعه و مباحث وجود است و بنابراین در عمل فلسفه در میان مسلمانان به "هستی شناسی" تقلیل یافته است که امروز به آن "اُنتولوژی" (Ontology) نیز گفته می شود. این یک خطای رایج و جاافتاده است که فلسفه به هستی شناسی، فرو کاسته شده و به دیگر شاخه ها و شُعبه های فلسفه هیچ توجهی نشده است. این خطا و غفلت، منجر به زیان های بسیاری شده است. فلسفه چندین بخش دارد که در همه متون درسی رسمی فلسفه در دانشگاه های معتبر غرب نیز ذکر شده اند. بخش هایی مثل دین شناسی، معرفت شناسی، هنر و زیباشناسی، منطق، متافیزیک و گاهی از 6 تا 9 بخش اصلی برای فلسفه ذکر کرده اند در حالی که میان ما منحصر و محدود به مابعدالطبیعه شده که جزئی از فلسفه است نه کلّ آن و در اینجا در واقع نوعی " مغالطه جزء و کل" رخ داده است که هوشمندانه باید از آن حذر کرد. در تاریخ فلسفه، معنا و تعریف و تلقی فلسفه نزد افلاطون و ارسطو همان " بحث از وجود اشیاء" است. گفتیم که نزد فیلسوفان مسلمان نیز عمدتاً همین تلقی از فلسفه وجود دارد. تنها سقراط بود که به نقد افکار و نیز تحلیل مفاهیم توجه داشت که به "روش سقراطی" معروف گشته است. او به حوزه " فلسفه اخلاق" نیز پرداخته است. به طور کلی مباحثی مثل وجود و عدم، جوهر و عَرَض، احکام ماهیت، علت و معلول، حُدوث و قِدم، حرکت و زمان، انواع سَبَق و لُحوق، بخش عمده مباحث فلسفی را می سازند که به "امور عامه" یا "الهیات بالمعنی الاعم" معروف است و بخش دیگر فلسفه مباحث مربوط به وجود واجب (یعنی خدا)، صفات و افعال او، مسأله ارتباط او با جهان و مخلوقات، پیدایش شرّ، مسأله عدل الهی، معاد و رجوع موجودات به خداوند را در بر می گیرد که نام اصطلاحی آن " الهیات بالمعنی الأخص" است. بعضی فیلسوفان مسلمان به طرح پاره ای مباحث اعتقادی مثل نبوت و امامت نیز در آثار خود پرداخته اند یا بخشی کوتاه در باب اخلاق نیز به آن افزوده اند مثل کتاب "شرح منظومه" حکیم سبزواری. در سراسر قرون وسطا نیز همین تلقی از فلسفه سیطره داشت و فیلسوفان مسیحی و یهودی به طرح همین مباحث آمده از یونان می پرداختند. اُکام و به تبع او لوتر، نقدهایی بر فلسفه یونانی و ارسطویی وارد ساختند.

 

پس از این دوران هم که دوران تجدید حیات علمی رخ داد و می توان گفت از رُنسانس به بعد با ظهور دکارت " فلسفه جدید" پدید آمد.

بله. دکارت به مسایلی مثل شک، یقین، معرفت، ذهن، ارتباط تصورات ما با جهان خارج توجّه کرد و پس از او فیلسوفانی مانند لاک، برکلی، هیوم و کانت همین راه را ادامه دادند البته با تفاوت هایی در نگاه و رویکرد. و از اینجا بود که گفته شد فلسفه متضمن نوعی روانشناسی است، روانشناسی فلسفی (که نزد فلاسفه مسلمان به آن "علم النفس" گفته می شد). هگل، فلسفه را به عنوان " علم مطالعه شیوه های اندیشیدن" قلمداد نمود و از اینکه فلسفه را علم مطالعه ذَوات و حقایق جزئی و معین یا فعالیت های شخصی درونی بداند حذر کرد. بنابر این با هگل، فلسفه به منطق تحویل یافت. در آغاز قرن بیستم، مخالفان هگل بر او حمله كردند به خصوص در بریتانیا، برتراند راسل و جی.ای.مور علیه هگل گروی شوریدند آنها وظیفه اصلی فلسفه را تحلیل می دانستند. ویتگنشتاین نیز در "رساله منطقی- فلسفی" به نقد فلسفه سنتی پرداخت. او در "“تراکتاتوس”" استدلال کرد که فلاسفه باید هر گونه ادّعای فتوادهی درباره چیستی واقعیت را کنار بگذارند یعنی باید فلسفه مابعدالطبیعه را رها کنند. او معتقد بود تنها راهمان برای شناخت چگونگی اشیا از طریق علوم طبیعی است. در واقع تنها گزاره های علوم طبیعی دقیقاً از چیزی سخن می گویند. به نظر ویتگنشتاین، فلسفه یک نوع کوشش و فعالیت است که کارش ایضاح مفاهیم (Clarification) می باشد. این وضوح بخشیدن به مفاهیم، تحلیل یا تحلیل فلسفی نامیده می شود. در واقع ویتگنشتاین اظهار کرد که تمام فلسفه، نقد و سنجش زبان است. این دیدگاه در فلسفه معاصر بسیار مؤثر واقع شده است. نباید نهضتی را نادیده بگیریم که تأثیری عظیم در فرانسه و آلمان و ایالات متحده به جا گذاشت. یعنی نهضتی که به پدیدار شناسی معروف است و اسم و شهرت خود را مدیون اِدموند هوسرل می باشد. هوسرل بر این عقیده بود که کار فیلسوف، بررسی پدیدارها به معنای افعال ذهن و واقعیت های بی واسطه آن می باشد. چنین پدیدارهایی قابل شناخت می باشند و بدون خطا شناخته می شوند. پدیدارشناسی تأثیری تردیدناپذیر بر فیلسوفان اگزیستانسیالیست گذاشت و منتقدانی نیز ایرادهایی بر آن وارد ساختند که اکنون جای طرح این مبحث نیست. گفتیم که با ویتگنشتاین، فلسفه به تحلیل زبان، فروکاسته شد اما درباره اینکه ماهیت تحلیل، دقیقاً چیست دیدگاه های مختلفی وجود دارد. پوزیتیویست های منطقی که خودشان را "حلقه وین" نامیدند معتقد بودند که نظر ایشان درباره ماهیت فلسفه با آنچه که در "“تراکتاتوس”" آمده، تفاوت عمده ای ندارد. آنها در این نظر موافق ویتگنشتاین بودند که فلسفه مابعدالطبیعه به عنوان مُهملات (None sense)، کنار گذاشته شود و در این نکته نیز با ویتگنشتاین هم رأی بودند که کار فیلسوف، روشنگری یا تحلیل است.

 

حال که داریم سیر تحول و تطور معنای فلسفه را در تاریخ فلسفه بررسی می کنیم؛ لطفا اندکی درباره معنای تحلیل نزد آن ها برایمان بگویید.

در واقع باید بگویم که آنها همچنین در این مطلب با ویتگنشتاین هم‌عقیده بودند که منظور از این تحلیل، عبارت است از ترجمه جملات زبان متعارف به زبان منطقاً رسا و ساخت این زبان، اگر به طور عام سخن بگوییم از طریق منطق جدید میسر می شود و اما در حالی که ویتگنشتاین درباره موضوع محتوای این زبان منطقاً رسا توضیحی نداد، پوزیتیویست های منطقی گفتند که زبان باید مشتمل بر جملاتی باشد که بیانگر مشاهدات بالفعل و شدنی باشد. آنها می گفتند که قضیه وقتی معنای واقعی دارد که تنها و تنها از طریق حواس، قابل اثبات باشد. در واقع این سلاح اصلی آنها علیه فلسفه مابعد الطبیعی بود. ویتگنشتاین در کتاب "“تحقیقات فلسفی”" که در 1953 و پس از مرگش منتشر شد، دیدگاهش را تغییر داد و به نقد آرایی پرداخت که خودش آنها را در “تراکتاتوس” مطرح کرده بود. نظریه جدید او درباره ماهیت فلسفه با یک تئوری نوین در باب چیستی معناداری مرتبط می شد. او در “تراکتاتوس” گفته بود که معنای یک واژه کلیدی مثلاً به اصطلاح او "اسم"، آن شیء عینی است که آن واژه برای آن وضع شده است ولی در کتاب “تحقیقات فلسفی”، این نظر رد می شود. سؤال از معناداری یک کلمه به معنای سؤال کردن از برخی حقایق خارجی نیست. بلکه سؤال کردن از قواعدی است که بر اساس آن کلمه استعمال می شود. او معتقد شد که معنای کلمه، کاربرد (Usage) آن در زبان است. نگرش جدید ویتگنشتاین به فلسفه، بسیاری از فلاسفه را تحت تأثیر قرار داده است. فیلسوفان معاصر، هنوز هم معتقدند که کار فلسفه، تحلیل است. اما دیدگاه آنها با پوزیتیویست های منطقی و همین طور با دیدگاه ویتگنشتاین در “تراکتاتوس” متفاوت است. فیلسوفان تحلیلی دیگر در صدد روشنگری ساختار منطقی که در زبان معمولی نهفته است نیستند بلکه تلاش آنها در این است تا تصویری روشن از قواعد حاکم بر کاربرد زبان به دست آورند. به اعتقاد آنها مسایل فیلسوفان "خود زاییده اند" (self-generated). آنها می‌گویند ابتدا هوا را گردآلود می کنیم و بعد می نالیم که قادر به دیدن نیستیم. آنها به آشفتگی های زبانی که دیگر فلاسفه ایجاد کرده اند حساس اند و معتقدند همه ما مسئول فلسفیدن کج و ناراستیم.

 

اندیشه های ویتگنشتاین با چه انتقاداتی روبرو شد؟

نظرات ویتگنشتاین در مورد زبان و فلسفه از سوی مدافعان " فلسفه زبان متعارف" (Ordinary Language) که رهبرشان فیلسوف آکسفورد آوستین بود مورد حمله قرار گرفت. او در این فکر با ویتگنشتاین هم رأی بود که بسیاری از لغزش های فیلسوفان، "خودانگیخته اند" (self- Induced). اما برخلاف ویتگنشتاین که با هر نوع نظام سازی مخالف بود او اذعان داشت که یک نوع نظام سازی به شکل دسته بندی برخی شیوه های مهم جمله بندی، هم ممکن است و هم پر ثمر. فلسفه زبان متعارف پس از مرگ آستین در 1960 زیاد دوام نیاورد. اما دیگر منتقدان ویتگنشتاین بودند که آرایشان هنوز هم مؤثر می باشد. مثل تئوری کاربرد معناداری که توسط تئوری " شرط صدق" (Truth-Condition) فرگه احیا شد. که ویتگنشتاین در “تراکتاتوس” از آن حمایت می کرد ولی در کتاب “تحقیقات فلسفی” به ردّ آن پرداخت. این تئوری به شکل جدیدش مورد قبول فیلسوف آمریکایی- دونالد دیویدسون- واقع شد. تلاش های مربوط به پیدا کردن شرایط صدق تمام جملات معنادار، فنی ترین بخش فلسفه جدید را تشکیل می دهد که از شیوه های منطق صوری استفاده می کند و اصطلاح معناشناسی (semantics)به آن داده شده است. برخی فیلسوفان غیر از مسأله معناداری، وظیفه فلسفه را تحقیق در مورد "توجیه پذیری" (Justifiability) دانسته اند. در سال های اخیر توجّه زیادی به فلسفه سیاسی، فلسفه اخلاق و فلسفه دین شده است. در کنار آن به فلسفه علم، معرفت شناسی و فلسفه دین نیز عنایت ویژه ای مبذول گشته است و اکنون صدها فیلسوف در اروپا و آمریکا به این شاخه های فلسفه مشغول هستند. چنانکه درآغاز گفتم، فلسفه مساوی و مترادف با مابعدالطبیعه نیست. امروز معرفت هایی که " فلسفه مُضاف" نامیده می شوند کاملاً مورد اعتنای فیلسوفان قرار گرفته اند. مثلاً فلسفه ذهن، فلسفه حقوق، فلسفه دین، فلسفه اخلاق، فلسفه سیاسی، فلسفه عمل یا کُنش، فلسفه زبان و نیز شاخه هایی مثل فلسفه زیست شناسی، فلسفه فیزیک، فلسفه ادبیات، فلسفه ریاضیات، فلسفه روانشناسی و فلسفه هنر پدید آمده اند. امروز، فلسفه با مسایل عملی زندگی بشر پیوند یافته است که به آن " فلسفه کاربردی" (Applied Philosophy)می گویند. در فلسفه کاربردی، غیر از اخلاق زیستی، اخلاق حرفه ای و اخلاق کاربردی، به مسائلی مثل تعلیم و تربیت، حقوق بشر، محیط زیست، خانواده و جوانان می پردازند. اکنون در جهان صدها ژورنال، انجمن، مرکز و انستیتوبه فلسفه کاربردی اشتغال دارند. غیر از فلسفه های مُضاف و معرفت های درجه دوم مثل متافلسفه، فلسفه منطق، فلسفه عرفان، دانش فلسفه را برای تحلیل مقولاتی مثل معماری، تکنولوژی و معنای زندگی به کار می گیرند و از فلسفه زندگی، فلسفه انسان و فلسفه آزادی سخن می گویند. پس ملاحظه می شود که فلسفه یک نوع نیست، فلسفه ها وجود دارند. ما با انواعی از نظام ها و مکتب های فلسفی رو به رو هستیم که فلسفه مابعدالطبیعه تنها یکی از آنهاست. غیر از فلسفه‌های نقادی، تحلیلی، فنومنولوژی، اگزیستانس، پوزیتیویسم، لینگوئیستیک، اتمیسم منطقی، هرمنوتیکی، پویش، پراگماتیسم، تومیسم، حکمت خالده، انواعی از فلسفه های تجربی، رئالیسم، ایده آلیسم (پراگماتیسم)، ماتریالیسم و فلسفه های نیهیلیستی و الحادی و سکولار وجود دارند. و امروز نیز از فلسفه های مدرن و پُست مدرن سخن می رود که خود داستان مفصلی دارد. متأسفانه در محیط ما به سبب فقر علمی و بی ارتباطی با مراکز علمی معتبر جهان چنین گمان می رود که فلسفه تنها یک نوع است و آن نیز همان مابعد الطبیعه ارسطویی است که گاه نیز جاهلانه به آن حمله می برند و خواهان تفکیک آن از دین و یا الغاء و اِمحای آن می شوند.

 

اکنون با توجّه به نکات مهمی که تا کنون طرح کردید یکبار دیگر پرسشم را طرح می کنم که رابطه فلسفه و ژورنالیسم چگونه است و وارد کردن فلسفه به حوزه مطبوعات چه حُکمی دارد؟

رابطه فلسفه و ژورنالسیم قطعاً تباین نیست ولی تساوی و ترادف هم نیست. نه می توان مطبوعات را یکسره از کار فلسفی و محتوای فلسفی تُهی ساخت که اساساً غیر ممکن و نشدنی است و نه می توان کل فلسفه و همه انواع فلسفه و مباحث دقیق آن را به مطبوعات کشاند که آن مظروف فراتر از مجال این ظرف است. تشریح این نکات نیاز به پاسخ مبسوط و تفصیلی دارد که جای آن در این مصاحبه نیست.

 

بر اساس این تعریف رابطه آن ها را چگونه ارزیابی می کنید؟

حضور بحث های فلسفی در ژورنال ها ضروری است هم به لحاظ فرهنگی و هم اجتماعی. زیرا متضمّن نوعی آموزش به جامعه است و نیز بستری سودمند برای طرح آرای متفکران است و خود موجب تعامل اجتماعی بیشتر و برقراری ارتباط با قشرهای مختلف و نیز تضارب آرا و تعاطی افکار و نقد سالم عقاید و نظرات می شود که بسیار برکت خیز است. ولی باید هوشیار و مراقب بود که در این تعامل نه فلسفه عوامزده وسطحی شود و نه مسایل فنی و دشوار فلسفی بی کم و کاست مثل درس های دانشگاهی نشریات را پُر سازد. وجود نشریات تخصصی از همین روست و آن گونه بحث های تخصصی فلسفه را در آنجا باید مطرح ساخت ولی آموزش جامعه لازم است و نمی توان کل جامعه را از مواهب فلسفه و آموزش های آن محروم ساخت. ظرافت ها و ریزه کاری های این اقدام را در سؤال های بعدی، قدری توضیح خواهم داد.

 

به نظر شما دین و ژورنالیسم چگونه با یکدیگر تعامل می کنند؟

در مورد رابطه دین و ژورنالیسم نیز وضع به همین مِنوال است. نه ژورنالیسم را می توان از اعتقادات دینی تهی ساخت یا پاکسازی کرد و نه شایسته است که نظرات و دیدگاه های آکادمیک دین پژوهی را به ژورنال ها کشاند. اینجا نیز محتاج نشریات کاملاً تخصصی هستیم تا هم دین پژوهان، آرای خود را در آنها نشر دهند و هم زمینه و امکان نقد آرا و تبادل نظر میان دانشمندان فراهم آید. البته این یک اقدام سترگ و خطرخیز است و نیاز به رعایت اصول و آدابی دارد که در سؤال های بعدی به پاره ای از آنها اشاراتی خواهم داشت.

 

آیا متفکران حوزه اندیشه دینی و دین پژوهان، صرفا از ژورنالیسم به مثابه وسیله ای برای تبلیغ و یا ترویج دین استفاده می کنند و رابطه میان آن ها را رابطه ای یک سویه قلمداد می کنند یا قائل به رابطه ای دو سویه هستند به این معنا که ژورنالیسم هم می تواند بر پژوهش های دینی تأثیر بگذارد و حتی به آن جهت دهد؟

به طور قطع این یک رابطه دوسویه است که هم ژورنالیست ها باید فعالانه در آن مشارکت کنند و هم فیلسوفان و اندیشمندان باید نقش و همکاری داشته باشند و البته محتاج دقت، انصاف، آزادگی، روحیه همکاری، تواضع، خیر اندیشی و سِعه صدر از هر دو طرف است. بسیاری از متفکران ما در اثر همین بی اعتنایی یا احساس استغناء از ژورنال ها و بی توجهی و نخواندن آنها، در جریان افکار جدید، مسایل جدید، پرسش های نوین، حتی جریان های فلسفی نوین قرار نمی گیرند و مشکلات فلسفی جامعه و جوانان را نمی شناسند و کاری هم در این مورد نمی کنند. این عیب بزرگی است که متأسفانه بسیار مشاهده می‌شود. بی ارتباطی بعضی متفکران ما با ژورنالیسم، نقطه ضعف بزرگی است. روحیه تک روی، انزوا طلبی، بدبینی به دیگران ... و نیز بعضی رویدادها و جریان های سیاسی به این ضعف دامن زده است.

 

جناب دکتر همتی آیا باید اندیشه های فلسفی را همگانی و ساده سازی کرد به نحوی که همه بتوانند به سطحی از آن دست یابند یا بهتر است فلسفه به عنوان رشته ای دانشگاهی و بالاتر از آن یک حوزه معرفتی باقی بمانند و فقط عده ای متخصص به آن مشغول باشند؟

بله، ساده سازی فلسفه کاملاً ضروری است و در همه جهان هم امری پذیرفته و جا افتاده است. کتاب های زیادی در جهان با عنوان " فلسفه آسان" یا " فلسفه به زبان ساده" (philosophy made simple)وجود دارند. حتی کتاب های فلسفه در چند سطح نگاشته و منتشر می شوند. مثل فلسفه برای کودکان، نوجوانان، بانوان، برای غیر متخصص ها و ... که این رسم بسیار خوبی است و مناسب است که ما نیز در جامعه خودمان از آن پیروی کنیم و فلسفه را در چند سطح آموزش دهیم. ما به هر دو نیاز داریم هم به فلسفه تخصصی و هم به فلسفه همگانی و در چند سطح هم باید کار کنیم. تجدید نظر گسترده در زبان آموزش فلسفه و نحوه طرح و ارائه مطالب و نیز تغییر متون آموزشی فلسفه از کارهای فوری جامعه ما است. زبان ثقیل و هضم ناپذیری که تاکنون در طرح افکار فلسفی و آموزش فلسفه به کار رفته است باید تغییر اساسی یابد: مسایل فلسفه نیز روزآمد شود و به جای تکرار برخی مسایل کهن و بی فایده به پرسش های جدید فلسفی اندیشیده شود. دلایل و استدلال ها نیز کمّاً و کیفاً باید عوض شود. توجه به فلسفه های مُضاف، فلسفه های جدید، فلسفه تطبیقی از ضرورت های انکارناپذیر است. خواندن دو یا سه متن در حوزه های علمیه و حفظ کردن چند جزوه نامفهوم و پُر غلط در بعضی دانشگاه ها، آموزش فلسفه نیست. غفلت از تاریخ فلسفه، فلسفه های مُضاف و فلسفه تطبیقی از کمبودهای ملموس نظام آموزشی ماست. همین طور بی توجهی به معرفت شناسی و فلسفه علم نیز آسیب هایی را پدید آورده است. فلسفه کاربردی باید به گستردگی در جامعه ما تأسیس و ترویج یابد. همین طور بی توجهی به معرفت شناسی و فلسفه علم نیز آسیب هایی را پدید آورده است. کل نظام آموزشی ما در زمینه فلسفه، محتاج بازنگری و تغییر اساسی است، چه در حوزه ها و چه در دانشگاه ها. عهد دشوارگرایی و دشوارنویسی سرآمده است. دوران وضوح و شفاف گویی و شفاف نویسی است. امروز دشوار فهم بودن مباحث، یک عیب و یک رذیلت است. مطالب را باید دسترس پذیر، آسان فهم و زودیاب نوشت و آموزش داد. ژورنال ها قطعاً فرهنگ سازی می کنند و در هر جامعه ای از عوامل و ارکان اصلی فرهنگ سازی هستند و نباید از جایگاه و اهمیت آنها غافل بود. نقش آنها در روان سازی و قابل فهم ساختن مباحث فلسفی تردیدناپذیر است. فلسفه نباید محدود به عده ای متخصص باشد به ویژه در جامعه ای که در حال گذار است و یا عزم نوسازی و پیشرفت و توسعه دارد.

 

به نظر شما مجلات تخصصی در حوزه های مختلف از چه منظری مهم و قابل اعتنا هستند؟

من در اینجا فقط به ژورنال های تخصصی در حوزه دین و فلسفه نظر دارم. اهمیت این نوع ژورنال ها چنانکه در بالا گفتم هم به دلیل فرهنگ سازی است و هم میدان دادن به طرح آرای مختلف و فراهم آوردن عرصه ای برای بحث و نقد و تبادل نظر میان اندیشمندان. ضرورت و فایده عمده این نشریه ها آگاهی بخشی به افراد جامعه، ارتقای سطح درک و فهم مردم، حل مشکلات علمی و عملی جامعه در همه ابعاد، کمک به تحقق دموکراسی، تصحیح برخی خطاهای فرهنگی، هشدار به مدیران اجرایی جامعه و آموزش آنان، برقراری دیالوگ سالم و مستمر علمی بین دانشمندان داخل و خارج، معرفی فرهنگ و میراث ارزشمند فرهنگی خودمان و بسیاری فواید دیگر است.

 

جایگاه ژورنال های تخصصی در کشورهای اروپایی و آمریکایی چیست؟ سطح کیفی آن ها چگونه است و مخاطبان آن ها عمدتا چه کسانی  هستند؟ به نظر شما چه تفاوت های عمده ای میان ژورنال های تخصصی کشور ما با ژورنال های تخصصی کشورهای غربی وجود دارد؟

تفاوت ها بسیار است. داشتن هیأت تحریریه و هیأت علمی و مشاوران توانا، دانشمند، پُرکار، مبتکر و تمام وقت، توجّه به آداب علمی نگارش و ویرایش، نحوه چاپ، توجه دقیق به متدولوژی، ضوابط دقیق برای انتخاب مشاوران و اعضای هیئت تحریریه و .... تأمین مالی اعضا، اعطای امتیازات به همکاران، دانشمندان و اهل قلم مثل بورسیه ها، کمک های مالی، انجام سفرهای علمی و تفریحی، ایجاد امکان ملاقات با همتایان و دانشمندان برای آنها، وجود جامعه مدنی حقیقی و قوی و حمایت های مادی و معنوی از اهل قلم و همکاران این نشریه ها، برنامه ریزی و سیاست گذاری واقع بینانه، منظم و دقیق، رعایت اصول تحقیق و نیز اصول حرفه ای در کار، چیزی که در جامعه ما کمتر می توان مشاهده کرد، آموزش مستمر ژورنالیست ها و به روز کردن دانسته های آنها، وجود آزادی های بیشتر در آن جوامع که گاه البته به افراط و ابتذال کشیده می شود ولی در اینجا نظر ما فقط معطوف به ژورنال های علمی و تخصصی است نه نشریات عمومی یا مبتذل. در آن دیارها نظام توبیخ و تشویق نیز وجود دارد و کاملاً اجرا می شود. نویسندگان به طور مستمر ارزیابی می شوند. خودِ خوانندگان و نهادهای مختلف بر کار ژورنالیست ها نظارت دائمی دارند. سنّت نقد، نهادینه شده است و سخنان سست، به سرعت مورد نقد علمی قرار می‌گیرد.

اینها که گفتم متأسفانه در جامعه ما یا اصلاً وجود ندارد یا بسیار اندک و با کیفیت نازل و شعارآلود. خط قرمزها در جامعه ما چنان فراوان است که بسا اوقات متفکران را به احتیاط، محافظه کاری و خودسانسوری می کشاند و جرأت نوآوری، نوگویی و نواندیشی را از آنان می ستاند. تنگ نظری ها و توجیهات بی جا، سلیقه ای عمل کردن ها نیز از دیگر موانع محدود کننده تحقیق و اندیشه است. البته خود اهل قلم نیز گاه غیرمسئولانه می نویسند یا دنبال سیاسی کاری و باندبازی و ... می روند و از این حیث مقصرند. حرمت فرهنگ در درجه نخست با خودِ اهل فرهنگ است. حفظ بهداشت فرهنگی جامعه و پاس داشتن حرمت قلم و اندیشه قبل از همه به عهده خود اهل اندیشه است.

 

به طور ویژه می خواهم بدانم مجلات تخصصی حوزه دین و فلسفه را در ایران چگونه ارزیابی می کنید و مهم ترین نقاط ضعف و قوت آن ها از نظر شما چیست؟

متأسفانه اکثر نشریات جامعه ما سیاست زده اند. قبیله ای و جناحی عمل می کنند. نگاه علمی ندارند. اندیشمندان را با نگاه حزبی می نگرند. اگر از قبیله آنها نباشی تو را به بازی نمی گیرند ولو علامه دهر هم باشی. برای این ادعا، مثال ها و نمونه های عینی فراوانی دارم و خاطره های تلخ و دل آزاری در ذهنم انباشت شده است که شاید روزی آنها را بنگارم. مطبوعاتی های ما اغلب اصول علمی ژورنالیسم را یا بلد نیستند یا رعایت نمی کنند. با متفکران طلبکارانه، کاسبکارانه و بازاری مآب، مواجه می‌شوند. حقوق مالی مؤلفان را نمی دهند، به چشم کارمند اداری به آنان نگاه می کنند. در موارد بسیاری صداقت، پارسایی، انصاف، امانتداری و سلامت فرهنگی جامعه را مراعات نمی کنند. فریب ندادن مردم و داشتن سعه صدر، در عرصه نشریات در هر سطحی از ضروریات است. همچنین پرهیز از عوامزدگی، حقیقت را فدای مصلحت نکردن، دوری از خرافه اندیشی، تنش زدایی، افراط گری، سیاسی بازی، تلقی تجاری از فرهنگ و اندیشه، بیگانه پرستی، غربزدگی از دیگر مواردی است كه باید رعایت شود. ژورنالیسم مبتذل، فریبکار، سیاست زده، غربزده، تقلیدگرا، بیمار و منحرف زیان های فراوانی به بار می‌آورد که جبران آنها به سادگی امکان پذیر نخواهد بود. رعایت اخلاق ژورنالیسم، اخلاق اندیشه و اخلاق فرهنگی از اقتضائات این حرفه است که دریغا در جامعه ما کمتر به چشم می خورد. سطح پایین تحصیلات و سواد ژورنالیست ها، فقر مطالعه و ناآشنایی با میراث فرهنگی خودمان مثل ادبیات غنی، شعر، عرفان، فلسفه و الهیات در بسیاری از نشریات ما کاملاً چشمگیر است. باید ژورنالسیم حرفه ای و آکادمیک را در جامعه احیا کنیم. در جامعه ما متأسفانه برای برخی کسان تعبیر ژورنالیسم با نوعی تحقیر همراه است. ما باید نگرشمان را در این خصوص تصحیح کنیم نه تحقیر ژورنالسیم و نه تحسین و تکریم صِرف. کاستی ها را باید دید و خدمات را باید سپاسگزار بود. در عین حال از ضرورت آموزش ژورنالیست ها نباید غفلت کرد. انصاف باید داد گام های خوبی پس از پیروزی انقلاب برداشته شده و ژورنالیست های مؤمن، اندیشمند و توانایی ظهور کرده اند ولی دریغا اینها پُر شمار نیستند. ژورنالیست های متعهّد و اندیشمند باید از نزاع های جناحی و جنجال آفرینی پرهیز کنند. مبلّغ فرنگی ها شدن و بی توجهی به هویت ایرانی و فرهنگ بومی و میراث گرانقدر اسلامی این مرز و بوم، زیبنده ژورنالیست های فرزانه و میهن دوست و مؤمن نیست. فرهنگ ایرانی- اسلامی ما سرشار از جاذبه های معنوی و فکری است. باید این سرمایه های عظیم فرهنگی را با زبان روز و قابل فهم و زیبا به دنیا معرّفی کرد.

 

به عنوان آخرین پرسش می خواهم به سراغ مجله اطلاعات حکمت و معرفت بروم. این شماره صدمین شماره پیاپی این مجله است، کارکرد این مجله را در طی این نه سال چگونه ارزیابی می کنید؟

خوشبختانه بنده به لحاظ سیاسی، جناحی یا تشکیلاتی هیچ گونه وابستگی ندارم و فقط به عنوان یک معلّم دانشگاه که اهل کتاب و اندیشه است اظهار نظر می کنم. بنابراین هیچ گونه شائبه ای در مورد قضاوت و ارزیابی بنده نمی رود. بنده همه شماره های این مجله را ندیده و مطالعه نکرده ام. چند سالی نیز به علت مأموریت خارج از کشور، دور از وطن بودم و مجله نیز به دستم نمی رسید. در ایران نیز سابقاً مجله را به طور منظم دریافت و مطالعه نمی کردم ولی بی خبر هم نبودم. پس از بازگشت از مأموریتم به لطف آقای دکتر رحمتی- سردبیر فاضل و محترم مجله- تقریباً هر شماره را دیده ام، پس قضاوتم محدود و معطوف به چند سال اخیر است. به نظرم با توجّه به شماره های منتشر شده در چند سال اخیر، یکی از وزین ترین، فرهنگی ترین و غنی ترین نشریات ادواری کشور در حوزه فلسفه، دین پژوهی، الهیات و حوزه های مرتبط است. بخش معرّفی تازه های نشر و گزارش های فرهنگی، اطلاع رسانی خوبی برای پژوهشگران دارد. تنوّع مقالات و موضوعات بسیار ارزشمند و مفید است. باید به آقای دکتر رحمتی و تیم همکارانشان تبریک و دست مریزاد گفت. مصاحبه های مفیدی در مجله انجام می شود. مشاوران علمی این مجله نیز از استادان نامدار و اندیشمندان برجسته کشورند.فقط در مورد حروف چینی فشرده و ریز و صفحه بندی بسیار فشرده و نوع کاغذ و پشت جلد شاید تجدید نظر و بهینه سازی نیاز باشد که حضوراً هم این موارد را خدمت آقای دکتر پیشنهاد داده ام. لازم است در حوزه عرفان پژوهی،به خصوص فلسفه عرفان و معرفت شناسی عرفان، همین طور فلسفه دین، کلام جدید و الهیات مدرن و پست مدرن به نشر مقاله های بیشتری بپردازید. در مورد نحوه توزیع و نیز ارتباط با متفکران، شاید نیاز به هماهنگی ها و فعالیت های بیشتری باشد به خصوص مراعات نظم و خُلف وعده نکردن با این قِشر حسّاس و پر مشغله.

از زحمات همه عزیزان به سهم خود تشکّر می کنم و برای همه از خدای بزرگ، توفیق خدمت به فرهنگ این دیار را خواستارم.توجه به فلسفه های تحلیلی و فلسفه های اگزیستانس نیز باید تقویت شود. ویژه نامه ها و مصاحبه ها با متفکران بسیار سودمند است و از نقاط قوّت مجله است. توصیه اکید من به عنوان یک معلم ناچیز مراعات اصول و آداب و روحیه علمی، دقت و انصاف، رعایت سلامت فکری جامعه، پرهیز از سیاست بازی و سیاسی کاری است که آفت فرهنگ و اندیشه است.

 

اطلاعات حکمت و معرفت

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: