امام علی‌(ع) و نخستین حرکت‌های تکفیری / احمد مسجدجامعی

1393/5/1 ۱۳:۱۶

امام علی‌(ع) و نخستین حرکت‌های تکفیری / احمد مسجدجامعی

جامعه مسلمانان در دورانی که مردم با امام علی(ع) به خلافت بیعت کردند، به زمان حیات پیامبر اکرم(ص) شباهت چندانی نداشت: فتوحات از سمت شرق و غرب حجاز گسترش یافته و دو قدرت بزرگ آن روزگار، ایران و روم، از پای افتاده و شمار عظیمی از ملیت‌ها و اقوام دیگر به اسلام درآمده یا حاکمیت خلافت را پذیرفته بودند. ورود غنایم و گنجینه‌های خیره‌کننده خسروان ایران و امپراتوران روم به چرخه ناچیز اقتصادی شبه‌جزیره، وضع و حال بیشتر مشاهیر اصحاب را دگرگون کرده بود و آنان در پی افزایش و انباشت ثروت بودند که در شبه‌جزیره حتی با وجود ثروت، کمتر به‌دست می‌آمد.

 

امیرالمومنین علی علیه‌السلام و سه‌جبهه مخالفان

«فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَکثَتْ طَائِفَه وَ مَرَقَتْ أُخْرَی وَ قَسَطَ آخَرُونَ»

 (نهج‌البلاغه، خطبه شقشقیه)

جامعه مسلمانان در دورانی که مردم با امام علی(ع) به خلافت بیعت کردند، به زمان حیات پیامبر اکرم(ص) شباهت چندانی نداشت: فتوحات از سمت شرق و غرب حجاز گسترش یافته و دو قدرت بزرگ آن روزگار، ایران و روم، از پای افتاده و شمار عظیمی از ملیت‌ها و اقوام دیگر به اسلام درآمده یا حاکمیت خلافت را پذیرفته بودند. ورود غنایم و گنجینه‌های خیره‌کننده خسروان ایران و امپراتوران روم به چرخه ناچیز اقتصادی شبه‌جزیره، وضع و حال بیشتر مشاهیر اصحاب را دگرگون کرده بود و آنان در پی افزایش و انباشت ثروت بودند که در شبه‌جزیره حتی با وجود ثروت، کمتر به‌دست می‌آمد. خلیفه دوم کوشش می‌کرد شرایط جدید را به‌خصوص با نظارت و حسابرسی، آن‌هم به شیوه معمول خود تا حدی تحت اختیار درآورد، اما فرصت و توفیق چندانی به دست نیاورد. معاویه از همان زمان والی شام شد و سلوک اشرافی او و حیف‌ومیل بیت‌المال با عکس‌العمل برخی اصحاب مواجه شد. بیعت با امام علی(ع) به خلافت، کاملا مردمی و از گونه‌ای دیگر بود: نه به سقیفه شباهت داشت و نه حاصل شورا بود. در مسجد مدینه یکی از نخستین کسانی که دست بیعت با امام(ع) داد، طلحه بود؛ طلحه و یار نزدیکش زبیر، هر دو از مشاهیر اصحاب رسول خدا(ص)، به حکومت بر سرزمین حاصلخیز بصره و کوفه چشم می‌داشتند، اما چون امام(ع) آن دو را از این بابت ناامید کرد، از در مخالفت درآمدند. آنچه بر هراس مخالفان امیرالمومنین(ع) می‌افزود و آتش مخالفت آنها را شعله‌ورتر می‌کرد، فقط قطع یا کاهش امتیازات پیشین نبود، بلکه امام در آغاز خلافت بر استیفای حقوق از دست‌رفته مردم و اموال غارت‌شده از بیت‌المال تاکید و علنا اعلام کرد آن اموال به‌ناحق‌رفته را پس خواهد گرفت، حتی اگر کسانی آن را مهریه زنانشان کرده باشند.

موضوع فقط ابراز مخالفت با امام نبود، زیرا کسانی همچون سعد وقاص آشکارا از بیعت سر باز زده بودند، اما امام کار ایشان را به خدا واگذار کرده بود و بر خلاف سنت پیشین خلافت، از امتیازات سایرین برخوردار بودند و از بیت‌المال همچنان حقوق می‌گرفتند. ستیز طلحه و زبیر و همراهانشان که بی‌تردید همگی بیعت کرده بودند، از گونه‌ای دیگر و چنان‌که امام فرمود بیعت‌شکن بود: اکنون که امام(ع) حکومت بصره و کوفه یا سرزمین‌های خرم و ثروتمند دیگر مثل یمن را به ما نمی‌سپارد، پس خود آنجا را «اشغال» می‌کنیم، آنها این طرح را با اشغال خونبار بصره و برکناری و آزار حاکم منصوب امام عملی کردند و اولین نبرد در حوزه داخلی مسلمانان را بنیان نهادند. داعیه‌های ایشان مبنی بر خونخواهی خلیفه سوم البته از مصادیق فریبکاری بود. امام(ع) از آغاز این بحران کوشید تا با شیوه‌های گوناگون از طریق افراد مختلف از قبیل ابن‌عباس، مذاکره از وقوع نزاع جلوگیری کند، اما پیمان‌شکنان نپذیرفتند، زیرا «عدل علی» را برنمی‌تابیدند و چنان‌که عایشه به فرستاده امام(ع) گفت، در صورت پذیرش امام، آنگاه ‌باید چیزها و شرایط بسیار دیگری را هم بر خود هموار می‌کردند، زیرا شیوه حکومت تغییر کرده بود. از آن سو باید این نکته را در نظر داشت که سرنوشت بسیاری از حوادث قرن اول هجری در جهان اسلام، به حوادث بصره و کوفه مربوط می‌شد. بصره شهری بندری و تجاری بود و محل آمد‌و‌شد پیروان ادیان و اندیشه‌های گوناگون به‌شمار می‌رفت. کوفه نیز شهری جدید بود و حتی در اوایل حالت پادگان داشت، زیرا ضرورت‌های جریان فتوحات آن را پدید آورده بود. از این‌رو ترکیب جمعیتی کوفه بسیار ناهمگون و حتی متضاد بود. بسیاری از ساکنان کوفه، مهاجران یمنی و مدنی و بخشی از حوزه‌ ایران و گروهی از قبایل بادیه‌نشین بودند و احساسات و روابط قبیلگی و عشیره‌ای مانند خونخواهی جمعی بر آنان غلبه داشت. در برخی از قبایل هم احساسات و تعصبات شهری اندک‌اندک بر تمایلات قبیلگی غلبه می‌کرد. به‌هرحال، ترکیب عجیب و غریبی از تعصبات قبیلگی و شهری سمت و سوی احساسات و علایق ایشان را تعیین می‌کرد. هجرت امام علی(ع) از مدینه به کوفه نشان می‌دهد آن حضرت تا چه حد به‌ آن پایگاه جدید اهمیت می‌داد. شاید آن حضرت این شهر جدید را برای طرح نوینی از حکومت اسلامی از شهر سنتی مدینه که با خلق و خوی پیشین عجین شده بود، مناسب‌تر می‌دانستند. چنان‌که بعدها عبدالله‌بن‌زبیر 20سال برای کسب خلافت، در مکه و مدینه ماند و سرانجام کاری از پیش نبرد. حکومت بر دو شهر کوفه و بصره در واقع تعیین‌کننده و نوعی شراکت در خلافت بود و طلحه و زبیر به همین سبب حاضر شدند با امام(ع) بجنگند. آنها به اندازه‌ای در خواسته و آرزوی خود پافشاری و اصرار داشتند که به نشانه‌های متعدد بطلان راه خود بی‌اعتنایی می‌کردند، ازجمله هشدارها و علایمی که پیامبر(ص) به صراحت و آشکار به عایشه و طلحه و زبیر در باب خودداری از مخالفت با امام علی(ع) داده بود. امام(ع) خود پیش از آغاز نبرد جمل و در شرایطی که لحظاتی دیگر جنگ عملا آغاز می‌شد، یکی از آن توصیه‌های پیامبر(ص) را مبنی بر ترک مخالفت و جنگ با علی(ع) به یاد زبیر آورد و همان موجب شد که زبیر صحنه نبرد را ترک کند و او همان روز در جایی دورتر سرانجام کشته شد، اما امام(ع) حزن و اندوه خود را از مرگ او پنهان نکرد. همچنین آورده‌اند که وقتی کاروان عایشه و دیگران، در میانه راه بصره، در جایی به‌نام حُواب، درنگ کرد و سگ‌ها پارس می‌کردند، عایشه اصرار بر بازگشت داشت، زیرا سخنی از رسول خدا(ص) را به یاد آورد که به او فرموده بود: مبادا سگان حواب بر تو پارس کنند! ولی به او اطمینان داده شد که نام آنجا حواب نیست!  امام تلقی خاصی از این نبرد داشت و گرچه قتال با مخالفان را جایز می‌شمرد، اما همچنان سیره مخصوصی در پیش گرفت: اول آنکه نهایت کوشش را برای جلوگیری از جنگ به کار برد و تا آخر به مذاکره پرداخت و سپس اجازه افراط و زیاده‌خواهی به سپاهیان خویش نداد. از دست‌اندازی بر غنایم بازمانده از قوم شکست‌خورده جلوگیری کرد تا مبادا کسی آنها را به سبب مخالفت با خلیفه، مشرک و خارج از دین معرفی کند و در پی آن، اموال ایشان را حلال بشمرد، بلکه نظر داشت که آن اموال به وراث ایشان تعلق دارد و همسر رسول خدا(ص) با وجود مشارکت گسترده او در ضدیت با امام، با احترام و مراقبت تمام با گروهی از محافظان خاص به سرپرستی برادرش محمدبن‌ابی‌بکر به بصره و مدینه بازگردانده شد. از نظر امام دشمن اصلی اسلام بنی‌امیه و در راس ایشان معاویه بود و هم از این‌رو بود که به‌رغم نصیحت اطرافیان، ابقای او را بر حکومت شام حتی برای مدتی کوتاه روا نمی‌داشت با آنکه از گفت‌وگو، مذاکره و نامه‌نگاری با او برای منصرف ‌کردن معاویه از سرپیچی ابایی نداشت و حتی در موردی که معاویه خواستار تسلیم قاتلان خلیفه سوم شد حضرت به فرستاده او گفت که ابتدا باید حکومت سامان یابد سپس در جست‌وجوی قاتلان خلیفه برآید. اما در نهایت کار به جایی رسید که حضرت با صراحت گفتند: با معاویه جز با شمشیر نباید سخن گفت. حوادث سال‌های بعد بر همه مسلمانان ثابت کرد که چرا امام در نبرد با معاویه لحظه‌ای درنگ روا نداشت و حتی تا واپسین روزهای زندگی در پی تدارک سپاه بود. درست است که مجموعه‌ای از سوابق کینه‌توزانه از زمان حضرت پیامبر(ص) سبب اصلی دشمنی بنی‌امیه با امام علی(ع) می‌شد، اما موضوع عمیق‌تری هم وجود داشت و آن به تلقی امام و شیعیان خالص او از اسلام و حکومت بازمی‌گشت: معاویه و بنی‌امیه و دیگر طراحان سیاست‌های ایشان، یعنی عمروعاص و مروان در اندیشه تبدیل خلافت و جانشینی پیامبر(ص) به سلطنت و پادشاهی بودند و به راستی که باید معاویه را بنیانگذار نظریه خلافت/ سلطنت دانست که نه فقط خلافت بنی‌امیه بر آن مدار استقرار یافت، بلکه حتی بنی‌عباس هم کمابیش بر همان طریقه راه سپردند.

معاویه برای برپایی سلطنت و پادشاهی برنامه ریزی کرده بود. در ماجرای حجربن عدی، مهم ترین اتهام او خروج بر خلیفه و در نتیجه کفر و شرک بود، در حالی که حجر از زهاد بزرگ و قاریان زمان خود به شمار می رفت. در سندی که به دستور زیاد بن ابیه حاکم منصوب معاویه، بزرگان و شیوخ کوفه علیه حجر و یارانش تهیه کردند و به آن شهادت دادند، صریحا ذکر شد که سبب کفر و الحاد حجر، نظر مخالف او با آرای خلیفه است.

    باید این نکته را نیز در نظر گرفت جز گروه بسیار معدودی از هواداران و شیعیان خالص امام(ع) که به راه آن حضرت ایمان داشتند، بسیاری از افراد سرشناس و از اطرافیان و سپاهیان امام(ع) از قبایل سرشناس یا گمنام، در واقع در پی منافع و «سهم» بودند و با گذر زمان، کم کم از امیرالمومنین(ع) فاصله می گرفتند زیرا تصور می کردند از این به بعد می توانند از انواع موهبت ها برخوردار شوند.

    افرادی مانند اشعث بن قیس از بزرگان کوفه، چندان تفاوتی با دیگر مخالفان امام(ع) نداشت و غلبه نوعی تعصب قبیلگی و شهری او را به پشتیبانی از امام(ع) واداشته بود. از قبیل او کسانی بودند که نمی خواستند شام بر عراق سروری و سیادت کند و از این اصل دری به عرصه انواع و اقسام منافع مادی گشوده می شد.

    به هرحال پشتیبانی آنها از امام(ع) با اما و اگرهایی همراه شده بود و بر محدودیت های آن پیوسته افزوده می شد. معاویه از بیعت با امام(ع) سر باز زد و حتی حکم برکناری امام را هم نپذیرفت و به نحوی، خود او و خاندانش در تحریک و تشویق طلحه و زبیر دست داشتند و حتی با آنان همراهی کردند.

    سرانجام امیرالمومنین(ع) با سپاه خود به سمت شام به راه افتاد، اما در میانه راه، در جایی بالای رود فرات، به نام صفین با او رو به رو شد. جنگ صفین میان سپاه امام(ع) و معاویه حدود شش ماه طول کشید و کم کم جنبه فرسایشی یافته بود؛ گرچه به هرحال نشانه هایی از پیروزی نهایی سپاه امام دیده می شد. در هر دو واقعه جمل و صفین، نبرد در سطوح باورهای دینی نیز جریان داشت و معاویه و عمروعاص دریافته بودند که از همین راه می توان نتیجه جنگ را دگرگون کرد، زیرا کسانی در سپاه مقابل آماده بودند تا صحنه نبرد را به بهانه ای ترک کنند.

    در هر دو سوی عراق و شام، بخشی از سپاه از «قُرّاء» بودند، یعنی «حاملان و حافظان قرآن» و حیله عمروعاص در طرح فرازکردن قرآن بر نیزه ها و دعوت طرفین به حکمیت قرآن، بهانه مناسبی به دست کسانی داد که می دانستند حتی در صورت پیروزی طرفی از غنایم و منافع احتمالی نمی بندند. به همین سبب یکی از نخستین کسانی که امام را به پذیرش حکمیت خواند، اشعث بن قیس بود؛ رهبر قبیله کِنده و مرد پرنفوذ کوفه، که گرچه از قاریان و حافظان قرآن نبود، اما در برانگیختن آنان در ابراز مخالفت با امام(ع) نقش اساسی داشت.

    سرانجام به اصرار و پافشاری آنها بود که جنگ بی نتیجه روشنی پایان یافت. تاکید حکمیت خواهان در مخالفت با ابن عباس و اصرار بر انتخاب ابوموسی اشعری -که از قریش نبود و مساله بیعت او با امام مشکوک بود -نشان می دهد سرکردگان آنها این جنگ را بیشتر از چشم منافع قبیلگی می نگریستند. شمار بسیاری از حکمیت خواهان اندکی پس از متارکه جنگ دریافتند به راه خطا رفته اند، اما به جای آنکه باز به صفوف سپاه امام بازگردند و به ندای آن حضرت در آغاز دوباره جنگ با معاویه پاسخ مثبت دهند، از آن حضرت می خواستند «توبه» کند، زیرا از نظر آنان پذیرش هر نوع حکمیت غیرخدا به معنای «کفر» بود و هرکس را که جز این می اندیشید کافر می خواندند.

    از این منظر می توان آنها را نخستین گروه «تکفیری» خواند. تکفیری ها اهل مذاکره نبودند و اگر قرار بود از این طریق به راه راست بازگردند، امام و فرستادگان ایشان کوشش بسیار به کار بردند. بنابر روایتی، وقتی امام علی بر سر منبر کوفه با ایشان مباحثه می کرد، یکی از ایشان انگشت در گوش کرده و دهان گشوده بود -و این نشانه ای از همه تکفیری هاست -و پیوسته این آیه از قرآن کریم را با فریاد تکرار می کرد:

    «وَلَقَدْ اُوحِی إِلَیک وَإِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِک لَئِنْ اَشْرَکتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُک» که به نحوی پذیرش سابقه امام در اسلام هم در آن بود و امام با آیه دیگری از قرآن پاسخ فرمود:

    «فَاصْبِرْ ان وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا یسْتَخِفَّنَّک الَّذِینَ لَا یوقِنُونَ».

    مدتی پیش از جنگ نهروان، خوارج در جایی بیرون کوفه اردو زدند. به نوشته طبری، فرزند یکی از اصحاب پیامبر(ص)، عبدالله بن خَبّاب، با همسر باردارش، از آنجا می گذشت. خوارج راه را بر او بستند و درباره حوادث گذشته و اشخاص از او چیزهایی پرسیدند. در این میان، یکی از ایشان از خرمایی که زیر درخت نخلی ریخته بود، در دهان گذاشت و دیگران او را سخت شماتت کردند که چرا مال حرام خورده است و او را وادار کردند تا خرما را از دهان بیرون اندازد! عبدالله با دیدن نمونه هایی از این دست امیدوار شد که با جماعتی متدین رو به روست، اما هنوز مدت چندانی نگذشته بود که او را بر لب نهر سر بریدند و خون او در آب جاری شد. سپس سراغ همسر باردارش که نزدیک وضع حمل بود، رفتند. هر چه این زن آنان را به رعایت تقوا خواند هیچ سودی نداشت و سرانجام شکم او را هم پاره کردند. این نمونه را می توان نخستین رفتارهای گروه های تکفیری در تاریخ اسلام دانست.

    این ماجرا نشان می دهد خوارج ترکیبی از جماعتی متعصب و راهزن و لاابالی بودند و بسیاری از ایشان بر خلاف آنچه نشان می دادند، به هیچ وجه ذره ای پروای دین و اخلاق و انسانیت نداشته و نام اسلام را به سرقت برده بودند. آنها از سوی دیگر، با این قتل در واقع برای امام علی(ع) پیغام جنگ فرستادند. با وقوع چنین جنایاتی بود که امام بر جنگ با ایشان عزم کرد.

     خوارج گرچه با معاویه هم سر جنگ داشتند، اما کینه آنها با امام علی(ع) بیشتر بود، زیرا در نبرد با شخصیتی چون امیرالمومنین(ع) که خود آنها بارها به مراتب تقوی و سوابق بلند ایشان واقف و معترف بودند، از هر حیث بی سلاح تر بودند و از پاسخ به آن حضرت می گریختند. قطعا برخی از اعضای خوارج از پشتیبانی کسانی از شیوخ کوفه برخوردار بوده اند. می دانیم که ابن ملجم با اشعث ارتباط داشت و گفته اند که اساسا در خانه او سکونت گزیده بود و در ماجرای رازآمیز شهادت امام به دست ابن ملجم، نقشی از اشعث بن قیس دیده می شود. هر چند که امام پس از ضربت خوردن تاکید داشتند با هیچ کس جز قاتل ایشان کاری نداشته باشند. بدین ترتیب، ملاحظه شد دوران خلافت علی امیرالمومنین علیه السلام کاملاتحت تاثیر حوادث و جریان های 30سال پیش از آن قرار داشت و عملابرای ایشان مقدور نبود که الگوی حاکمیت زمان پیامبر را احیا کنند.

روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: