كلام علی ، اعجاز در فصاحت و بلاغت / آیت ‏اللّه‏ مرتضی مطهری

1393/4/29 ۰۸:۲۶

كلام علی ، اعجاز در فصاحت و بلاغت / آیت ‏اللّه‏ مرتضی مطهری

كلمات امیرالمؤمنین (ع) از قدیم‏ترین ایام با دو امتیاز همراه بوده است و با این دو امتیاز شناخته می‏شده است: یكی فصاحت و بلاغت، و دیگر چند جانبه بودن و به اصطلاح امروز چند بعدی بودن. هر یك از این دو امتیاز به تنهایی كافی است كه به كلمات علی علیه‏السلام ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یكدیگر یعنی اینكه سخنی در مسیرها و میدان‏های مختلف و احیانا متضاد رفته و در عین حال كمال فصاحت و بلاغت خود را در همه آنها حفظ كرده باشد، سخن علی علیه‏السلام را قریب به اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی در حد وسط كلام مخلوق و كلام خالق قرار گرفته است و درباره‏اش گفته‏اند: «فوق كلام المخلوق و دون كلام الخالق»1.

 

 

 

كلمات امیرالمؤمنین (ع) از قدیم‏ترین ایام با دو امتیاز همراه بوده است و با این دو امتیاز شناخته می‏شده است: یكی فصاحت و بلاغت، و دیگر چند جانبه بودن و به اصطلاح امروز چند بعدی بودن. هر یك از این دو امتیاز به تنهایی كافی است كه به كلمات علی علیه‏السلام ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یكدیگر یعنی اینكه سخنی در مسیرها و میدان‏های مختلف و احیانا متضاد رفته و در عین حال كمال فصاحت و بلاغت خود را در همه آنها حفظ كرده باشد، سخن علی علیه‏السلام را قریب به اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی در حد وسط كلام مخلوق و كلام خالق قرار گرفته است و درباره‏اش گفته‏اند: «فوق كلام المخلوق و دون كلام الخالق»1.

زیبایی

این امتیاز نهج‏البلاغه برای فردی كه سخن‏شناس باشد و زیبایی سخن را درك كند، نیاز به توضیح و توصیف ندارد، اساسا زیبایی درك كردنی است نه وصف كردنی. نهج‏البلاغه پس از نزدیك به چهارده قرن برای شنونده امروز همان لطف و حلاوت و گیرندگی و جذابیت را دارد كه برای مردم آن روز داشته است، ما نمی‏خواهیم در مقام اثبات این مطلب برآییم، به تناسب بحث، گفتگویی درباره تأثیر و نفوذ سخن علی در دلها و در برانگیختن اعجاب ها انجام می‏دهیم كه از زمان خود آن حضرت تا امروز با این همه تحولات و تغییراتی كه در فكرها و ذوقها پیدا شده، ادامه دارد، و از زمان خود آن حضرت آغاز می‏كنیم.یاران علی علیه‏السلام خصوصا آنان كه از سخنوری بهره‏ای داشتند، شیفته سخنانش بودند، كه ابن‏عباس یكی از آنهاست.

ابن‏عباس آن‏چنان كه جاحظ در «البیان والتبیین» نقل می‏كند، خود خطیبی زبردست بوده است! وی اشتیاق خود را به شنیدن سخنان علی (ع) و لذّت بردن خویش را از سخنان نغز آن حضرت كتمان نمی‏كرده است؛ چنان كه هنگامی كه علی (ع) خطبه معروف شقشقیه را انشاء فرمود، ابن‏عباس حضور داشت؛ در این بین، مردی از اهل سواد كوفه نامه‏ای كه مشتمل بر مسائلی بود، به دست آن حضرت داد و سخن قطع شد. علی علیه‏السلام پس از قرائت آن نامه با آن كه ابن‏عباس تقاضا كرد سخن را ادامه دهد، ادامه نداد. ابن‏عباس گفت هرگز در عمر خود از سخنی متأسف نشدم، آن چنان كه بر قطع این سخن متأسف شدم.ابن‏عباس در مورد یكی از نامه‏های كوتاه علی كه به عنوان خودش صادر شده، می‏گوید: «بعد از سخن پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم از هیچ سخنی به اندازه این سخن سود نبردم.»2

معاویة‏ بن ابی ‏سفیان كه سر سخت‏ترین دشمنان وی بود، به زیبایی و فصاحت خارق‏العاده سخن او معترف بود.محقن ‏بن أبی محقن به علی علیه‏السلام پشت می‏كند و به معاویه رو می‏آورد و برای اینكه دل معاویه را كه از كینه علی (ع) می‏جوشد، خرسند سازد، گفت: از نزد بی‏زبان‏ترین مردم به نزد تو آمدم. آن‏چنان این چاپلوسی مشمئز كننده بود كه خود معاویه او را ادب كرد و گفت: وای بر تو! علی بی‏زبان‏ترین افراد است؟! قریش پیش از علی از فصاحت آگاهی نداشت، علی به قریش درس فصاحت آموخت.

تأثیر و نفوذ

آنان كه پای منبر او می‏نشستند، سخت تحت تأثیر قرار می‏گرفتند، مواعظ وی دلها را می‏لرزانید و اشك ها را جاری می‏ساخت. هنوز هم كدام دل است كه خطبه‏های موعظه‏ای علی علیه‏السلام را بخواند یا گوش كند و به لرزه در نیاید؟ سید رضی پس از نقل خطبه معروف «الغرأ»3 می‏گوید: وقتی كه علی علیه‏السلام این خطابه را القا كرد، بدنها لرزید، اشك ها جاری شد، دلها به طپش افتاد.همام بن شریح از یاران اوست، دلی از عشق خدا سرشار و روحی از آتش معنی شعله‏ور داشت؛ با اصرار و ابرام از علی علیه‏السلام می‏خواهد سیمای كاملی از پارسایان ترسیم كند.علی از طرفی نمی‏خواهد جواب یأس بدهد و از طرفی می‏ترسد همام تاب شنیدن نداشته باشد، لذا با چند جمله مختصر سخن را كوتاه می‏كند، اما همام راضی نمی‏شود، بلكه آتش شوقش تیزتر می‏گردد، بیشتر اصرار می‏كند و او را سوگند می‏دهد. علی شروع به سخن كرد، در حدود 105 صفت4 در این ترسیم گنجانید و هنوز ادامه داشت، اما هر چه سخن علی ادامه می‏یافت و اوج می‏گرفت، ضربان قلب همام بیشتر می‏شد و روح متلاطمش متلاطم‏تر می‏گشت و مانند مرغ محبوسی می‏خواست قفس تن را بشكند، ناگهان فریاد هولناكی جمع شنوندگان را متوجه خود كرد، فریاد كننده كسی جز همام نبود، وقتی كه بر بالینش رسیدند، قالب تهی كرده و جان به جان آفرین تسلیم كرده بود. علی فرمود: «من از همین می‏ترسیدم، عجب! مواعظ بلیغ با دلهای مستعد چنین می‏كند؟!» این بود عكس‏العمل معاصران علی در برابر سخنانش.

اعترافات

علی (ع) یگانه كسی است بعد از رسول‏ خدا كه مردم به حفظ و ضبط سخنانش اهتمام داشتند. ابن‏ابی‏الحدید از عبدالحمید كاتب كه در فن نویسندگی ضرب‏المثل است5 و در اوایل قرن دوم هجری می‏زیسته است، نقل می‏كند كه گفت هفتاد خطبه از خطبه‏های علی (ع) را حفظ كردم و پس از آن ذهنم جوشید كه جوشید.علی الجندی نیز نقل می‏كند كه از عبدالحمید پرسیدند: چه چیز تو را به این پایه از بلاغت رساند؟ گفت: «حفظ كلام ‏الاصلع6 : از بر كردن سخنان علی.»عبدالرحیم بن نباته ضرب‏المثل خطبای عرب است و در دوره اسلامی اعتراف می‏كند كه سرمایه فكری و ذوقی خود را از علی (ع) گرفته است. وی به نقل از ابن ابی‏الحدید در مقدمه شرح نهج‏البلاغه می‏گوید: «صد فصل از سخنان علی را حفظ كردم و به خاطر سپردم و همان‏ها برای من گنجی پایان ناپذیر بود».

جاحظ،، ادیب سخندان و سخن‏شناس معروف كه از نوابغ ادب است و در اوایل قرن سوم هجری می‏زیسته است و كتاب «البیان و التبیین» وی یكی از اركان چهارگانه ادب به شمار آمده است7، مكرر در كتاب خویش ستایش و اعجاب فوق‏العاده خود را نسبت به سخنان علی علیه‏السلام اظهار می‏دارد. از گفته‏های وی برمی‏آید كه در همان وقت سخنان فراوانی از علی علیه‏السلام در میان مردم پخش بوده است.

در جلد اول «البیان التبیین»8 رأی و عقیده كسانی را نقل می‏كند كه صحت و سكوت را ستایش، و سخن زیاد را نكوهش كرده‏اند، جاحظ می‏گوید: «سخن زیاد كه نكوهش شده است سخن بیهوده است، نه سخن مفید و سودمند و گر نه علی‏بن ابی‏طالب و عبدالله بن‏عباس نیز سخن فراوان داشته‏اند.»

جاحظ در همان جلد اول9 این جمله معروف را از علی علیه‏السلام نقل می‏كند: «قیمة كل امرء ما یحسنه»10 آنگاه بیش از نیم صفحه این جمله را ستایش می‏كند و می‏گوید: «در همه كتاب ما، اگر جز این یك جمله نبود كافی، بلكه كفایت بود، بهترین سخن آن است كه كم آن، تو را از بسیارش بی‏نیاز كند و معنی در لفظ پنهان نشده باشد، بلكه ظاهر و نمودار باشد.» آنگاه می‏گوید: «و كان اللّه‏ عزوجل قد البسه من الجلاله و غشاه من نورالحكمة علی حسب نیة صاحبه و تقوا قائله: گویا خداوند جامه‏ای از جلالت و پرده‏ای از نور حكمت متناسب با نیت پاك و تقوای گوینده‏اش، بر این جمله كوتاه پوشانیده است».

جاحظ در همین كتاب، آنجا كه می‏خواهد درباره سخنوری صعصعة‏ بن صوحان11 بحث كند، می‏گوید: «از هر دلیلی بالاتر بر سخنوری او این است كه علی گاهی می‏نشست و از او می‏خواست سخنرانی كند.»

سید رضی جمله معروفی در ستایش و توصیف سخنان مولی علیه‏السلام دارد، او می‏گوید: «كان امیرالمومنین علیه‏السلام مشرع الفضاحة و موردها و عنه اخذت قوانینها و علی امثلته حذا كل قائل خطیب و بكلامه استعان كل واعظ بلیغ و مع ذلك فقد سبق و قصروا، و تقدم و تاخروا. لان كلامه علیه‏السلام الكلام الذی علیه مسحة من العلم الالهی و فیه عبقة من الكلام النبوی: امیرالمؤمنین آبشخور فصاحت و ریشه و زادگاه بلاغت است. اسرار مستور بلاغت از وجود او ظاهر گشت و قوانین آن از او اقتباس شد. هر گوینده سخنور از او دنباله‏روی كرد و هر واعظ سخندانی از سخن او مدد گرفت، در عین حال به او نرسیدند و از او عقب ماندند. بدان جهت كه بر كلام او نشانه‏ای از دانش خدایی و بویی از سخن نبوی موجود است.»ابن ابی‏الحدید از علمای معتزلی قرن هفتم هجری است، او ادیبی ماهر و شاعری چیره‏دست و چنان‏كه می‏دانیم سخت شیفته كلام مولی است و مكرر در خلال كتاب خود شیفتگی خویش را ابراز می‏دارد. وی در مقدمه كتابش می‏گوید: «به حق، سخن علی را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خوانده‏اند، مردم همه دو فن خطابه و نویسندگی را از او فرا گرفته‏اند... همین كافی است كه یك دهم بلكه یك بیستم آنچه مردم از سخنان علی گردآورده و نگهداری كرده‏اند از سخنان هیچ كدام از صحابه رسول ‏اكرم با آنكه فصحایی در میان آنها بوده است، نقل نكرده‏اند، و باز كافی است كه مردی مانند جاحظ در «البیان والتبیین» و سایر كتب خویش ستایشگر او است.»ابن ابی‏الحدید در جلد چهارم كتاب خود، در شرح نامه امام به عبداللّه‏ بن‏عباس، پس از فتح مصر به دست سپاهیان معاویه و شهادت محمد بن ابی‏بكر كه امام، خبر این فاجعه را برای عبداللّه‏ به بصره می‏نویسد12، می‏گوید: «فصاحت را ببین كه چگونه افسار خود را به دست این مرد داده و مهار خود را به او سپرده است، نظم عجیب الفاظ را تماشا كن، یكی پس از دیگری می‏آیند و در اختیار او قرار می‏گیرند، مانند چشمه‏ای كه خود به خود و بدون زحمت از زمین بجوشد، سبحان‏اللّه‏، جوانی از عرب درشهری مانند مكه بزرگ می‏شود، با هیچ حكیمی برخورد نكرده است، اما سخنانش در حكمت نظری بالا دست سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است، با اهل حكمت عملی معاشرت نكرده است، اما از سقراط بالاتر رفته است، میان شجاعان و دلاوران تربیت نشده است؛ زیرا مردم مكه تاجرپیشه بودند و اهل جنگ نبودند، اما شجاع‏ترین بشری، از كار درآمد كه بر روی زمین راه رفته است.»از خلیل‏بن احمد پرسیدند: علی علیه‏السلام شجاع‏تر است یا عنبسه و بسطام؟ گفت: «عنبسه و بسطام را با افراد بشر باید مقایسه كرد، علی مافوق افراد بشر است. این مرد فصیح‏تر از سحبان‏بن وائل و قس‏بن ساعده از كار درآمد و حال آنكه قریش كه قبیله او بودند، افصح عرب نبودند، افصح عرب «جرهم» است، هر چند زیركی زیادی ندارند...»

در آینه عصر حاضر

از چهارده قرن پیش تاكنون، جهان هزاران رنگ به خود گرفته، فرهنگ‏ها تغییر و تحول یافته و ذائقه‏ها دگرگون شده است. ممكن است كسی بپندارد كه فرهنگ قدیم و ذوق قدیم سخن علی را می‏پسندید و در برابرش خاضع بود، فكر و ذوق جدید به نحو دیگری قضاوت می‏كند، اما باید بدانیم كه سخن علی علیه‏السلام، چه از نظر صورت و چه از نظر معنی، محدود به هیچ زمان و هیچ مكانی نیست، انسانی و جهانی است. ما بعدا در این باره بحث خواهیم كرد، فعلاً به موازات اظهار نظرهایی كه در قدیم، در این زمینه شده است، اظهار نظرهای صاحب نظران عصر خود را اندكی منعكس می‏كنیم.

مرحوم شیخ محمد عبده، مفتی اسبق مصر، از افرادی است كه تصادف و دوری از وطن او را با نهج‏البلاغه آشنا می‏كند و این آشنایی به شیفتگی و شیفتگی به شرح این صحیفه مقدس و تبلیغ آن در میان نسل جوان عرب منجر می‏گردد. وی در مقدمه شرح خود می‏گوید: «در همه مردم عرب زبان، یك نفر نیست مگر آن‏كه معتقد است سخن علی علیه‏السلام بعد از قرآن و كلام نبوی، شریف‏ترین و بلیغ‏ترین و پر معنی‏ترین و جامع‏ترین سخنان است.»

علی الجندی، رئیس دانشكده علوم در دانشگاه قاهره، در مقدمه كتاب «علی‏بن ابی‏طالب، شعره و حكمه» درباره نثر علی علیه‏السلام می‏گوید: «نوعی خاص از آهنگ موسیقی كه بر اعماق احساسات پنجه می‏افكند، در این سخنان هست، از نظر سجع، چنان منظوم است كه می‏توان آن‏را «شعر منثور» نامید.» وی از قدامة‏ بن جعفر نقل می‏كند كه گفته است: «برخی در سخنان كوتاه، توانایند و برخی در خطبه‏های طولانی، و علی در هر دو قسمت بر همه پیشی گرفته است، همچنان كه در سایر فضیلت ها.»

طاها حسین، ادیب و نویسنده معروف مصری معاصر، در كتاب «علی و بنوه» داستان مردی را نقل می‏كند كه در جریان جنگ جمل دچار تردید می‏شود، با خود می‏گوید چطور ممكن است شخصیت‏هایی از طراز طلحه و زبیر بر خطا باشند؟! درد دل خود را با علی علیه‏السلام در میان می‏گذارد و از خود علی می‏پرسد كه مگر ممكن است چنین شخصیت‏های عظیم بی‏سابقه‏ای بر خطا روند؟

علی به او می‏فرماید: «انك لملبوس علیك، ان الحق و الباطل لایعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله، واعرف الباطل تعرف اهله»؛ یعنی تو سخت در اشتباهی، تو كار واژگونه كرده‏ای، تو به جای اینكه حق و باطل را مقیاس عظمت و حقارت شخصیت ها قرار دهی، عظمت ها و حقارت ها را كه قبلاً با پندار خود فرض كرده‏ای، مقیاس حق و باطل قرار داده‏ای، تو می‏خواهی حق را با مقیاس افراد بشناسی! بر عكس رفتار كن! اول خود حق را بشناس، آن وقت اهل حق را خواهی شناخت، خود باطل را بشناس، آن وقت اهل باطل را خواهی شناخت، آن وقت دیگر اهمیت نمی‏دهی كه چه كسی طرفدار حق است و چه كسی طرفدار باطل، و از خطا بودن آن شخصیت ها در شگفت و تردید نخواهی بود.

طاها حسین پس از نقل جمله‏های بالا می‏گوید: «من پس از وحی و سخن خدا، جوابی پر جلال‏تر و شیواتر از این جواب ندیده و نمی‏شناسم.»شكیب ارسلان ملقب به امیرالبیان، یكی دیگر از نویسندگان زبردست عرب در عصر حاضر است. در جلسه‏ای كه به افتخار او در مصر تشكیل شده بود، یكی از حضار می‏رود پشت تریبون و ضمن سخنان خود می‏گوید: «دو نفر در تاریخ اسلام پیدا شده‏اند كه به حق شایسته‏اند «امیر سخن» نامیده شوند: یكی علی‏بن ابی‏طالب و دیگری شكیب.» شكیب ارسلان با ناراحتی برمی‏خیزد و پشت تریبون قرار می‏گیرد و از دوستش كه چنین مقایسه‏ای به عمل آورده، گله می‏كند و می‏گوید: «من كجا و علی‏بن ابی‏طالب كجا! من بند كفش علی هم به حساب نمی‏آیم.»13

میخائیل نعیمه، نویسنده مسیحی معاصر لبنانی، در مقدمه كتاب «الامام علی»، تألیف جرج جرداق مسیحی لبنانی می‏گوید: «علی تنها در میدان جنگ قهرمان نبود، در همه جا قهرمان بود: در صفای دل، پاكی وجدان، جذابیت سحرآمیز بیان، انسانیت واقعی، حرارت ایمان، آرامش شكوهمند، یاری مظلومان، تسلیم حقیقت بودن در هر نقطه و هر جا كه رخ بنماید، او در همه این میدان‏ها قهرمان بود.»

سخن خود را پایان می‏دهیم و بیش از این به نقل ستایش افراد و اشخاص نمی‏پردازیم، ستایشگر سخن علی علیه‏السلام ستایشگر خود است.

مادح خورشید، مداح خودست

كه دو چشمم روشن و نامرمدست

سخن خود را در این زمینه به سخن خود علی علیه‏السلام پایان می‏دهیم. روزی یكی از اصحاب علی علیه‏السلام خواست خطابه‏ای ایراد كند، نتوانست و زبانش به اصطلاح بند آمد، علی فرمود: همانا زبان، پاره‏ای از انسان است و در اختیار ذهن او، اگر ذهن نجوشد و واپس رود، از زبان كاری ساخته نیست، اما آنگاه كه ذهن باز شود، مهلت به زبان نمی‏دهد. سپس فرمود: «و انا لامراء الكلام و فینا تنشبت عروقه و علینا تهدلت غصونه: همانا ما فرماندهان سپاه سخنیم، ریشه درخت سخن در میان ما دویده و جا گرفته و شاخه‏هایش بر سر ما آویخته است.»14

جاحظ در «البیان و التبیین» از عبداللّه ‏بن الحسن‏ بن علی(عبداللّه‏ محض) نقل می‏كند كه علی علیه‏السلام فرموده است: ما به پنج خصلت از دیگران ممتازیم: «فصاحت، زیبایی رخسار، گذشت و اغماض، شجاعت و دلیری، محبوبیت در میان زنان.»15

 

پی نوشت:

1.جلد اول، ص 230

2. نهج‏البلاغه، بخش نامه‏ها، شماره 22

3. خطبه 81

4. به حسب آنچه من شخصا شمرده‏ام، اگر در عدد اشتباه نكرده باشم.

5. وی «كاتب مروان بن محمد» آخرین خلیفه اموی است، ایرانی الاصل و استاد ابن مقفع دانشمند و نویسنده معروف است، درباره‏اش گفته‏اند: نویسندگی با عبدالحمید، آغاز شد و با «ابن العمید» پایان یافت. ابن العمید وزیر آل بویه بود.

6. اصلع: یعنی كسی كه موی جلو سرش ریخته است. عبدالحمید با اینكه عملاً فضیلت و كمال مولی را اعتراف می‏كند، به حكم وابستگی اموی، نام آن حضرت را با تعبیر طنزآمیزی می‏آورد.

7. سه ركن دیگر عبارت است از: «ادب الكاتب ابن قتیبه»، «الكامل مبرد»، «النوادر ابی علی قالی» ـ مقدمه البیان و التبیین نقل از مقدمه ابن خلدون.

8. ص 202

9. ص 83

10. ارزش هر كسی همان است كه می‏داند.

11. وی از اكابر اصحاب امیرالمؤمنین است و از خطبای معروف است. هنگامی كه مولی پس از عثمان خلیفه شد خطاب به آن حضرت گفت: «زینت الخلافة و مازانتك و رفعتها و ما رفعتك و هی الیك احوج منك الیها : تو با قبول خلافت، به آن زینت بخشیدی و جلال دادی اما خلافت، تو را زینت نبخشید و جلال نداد، تو به خلافت رفعت دادی و مقامش را بالا بردی ولی خلافت به تو رفعت نداد و مقام تو را بالا نبرد، خلافت به تو نیازمندتر است از تو به خلافت».

12. نامه با این جمله آغاز می‏شود: «اما بعد فان مصر قد افتتحت و محمد بن ابی بكر رحمه‏الله قد استشهد» (نامه 35 از بخش نامه‏ها، نهج‏البلاغه).

13. این داستان را دانشمند معاصر محمدجواد مغنیه مقیم لبنان در احتفالی كه به افتخار ایشان در مشهد مقدس، در چند سال پیش تشكیل شده بوده است، نقل كرده بودند.

14. نهج‏البلاغه، بخش خطبه‏ها

15. جلد ،2 ص 99

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: