گفت وگو با فریدون مجلسی ـ محمد صادقی - بخش اول

1393/4/23 ۰۸:۰۴

گفت وگو با فریدون مجلسی ـ محمد صادقی - بخش اول

طراح نظریه «برخورد تمدنها» پس از طرح این موضوع که هویت تمدنی به طور روزافزون اهمیت خواهد یافت، تمدنهای زنده جهان را به هفت یا هشت تمدن بزرگ تقسیم کرد (تمدنهای غربی، کنفسیوسی، ژاپنی، اسلامی، هندو، اسلاو، ارتدوکس، امریکای لاتین و تمدن آفریقایی) و خطوط گسل میان این تمدنها را منشأ درگیریها و تقابلهای آینده دانست. وی با طرح موضوع غرب در برابر سایرین به عبارتی می‌خواست بگوید که مرزبندیها و صف‌آراییهای تازه بر اساس تمدنها شکل می‌گیرد و به ویژه می‌گفت که کانون رویارویی‌های آینده بین تمدن غرب و جوامع کنفسیوسی و جهان اسلام خواهد بود.

 

 

اشاره: طراح نظریه «برخورد تمدنها» پس از طرح این موضوع که هویت تمدنی به طور روزافزون اهمیت خواهد یافت، تمدنهای زنده جهان را به هفت یا هشت تمدن بزرگ تقسیم کرد (تمدنهای غربی، کنفسیوسی، ژاپنی، اسلامی، هندو، اسلاو، ارتدوکس، امریکای لاتین و تمدن آفریقایی) و خطوط گسل میان این تمدنها را منشأ درگیریها و تقابلهای آینده دانست. وی با طرح موضوع غرب در برابر سایرین به عبارتی می‌خواست بگوید که مرزبندیها و صف‌آراییهای تازه بر اساس تمدنها شکل می‌گیرد و به ویژه می‌گفت که کانون رویارویی‌های آینده بین تمدن غرب و جوامع کنفسیوسی و جهان اسلام خواهد بود.

پس از طرح این نظریه، واکنشهای فراوانی نسبت به آن در سراسر جهان رخ داد، کتابها و مقاله‌های مختلفی نوشته شد و نقصهای کوچک و بزرگ آن، از سوی اندیشمندان، فرهنگ‌مداران و سیاست‌پیشگان جهان همچون زبیگنیو برژینسکی، جین کرک پاتریک، آلوین تافر، شینتارو ایشی هارا، ریچارد روبین اشتاین، جارل کروکر، برایان بیدهام، دیتر زنگهاس، آمارتیاسن و... مورد نقد قرار گرفت و همچنان توجه به این موضوع در میان نوشته‌ها و گفته‌ها دیده می‌شود.

آمارتیاسن نویسنده کتاب «هویت و خشونت» که‌اندیشمندی نامدار در جهان به شمار می‌آید و جایزه نوبل اقتصاد (1998) را نیز به دست آورده، توانسته است بدون پیشداوری و با نگاهی به دور از تعصب، درکی واقع‌بینانه از روابط فرهنگی در دنیای امروز ارائه دهد؛ زیرا وی شیفته علم و عدالت است، اخلاق و انسانیت را از اقتصاد جدا نمی‌کند، مبارزه برای فقرزدایی در جهان را راهی درست برای برقراری صلح و آرامش جهانی می‌داند و... آمارتیاسن همچنان که دیدگاههای برتری‌جویانه و خودخواهانه تمدنها را مورد انتقاد قرار می‌دهد، تفکیک و جداسازی تمدنی و رویارو قرار دادن آنها را نیز خشونت‌آفرین ارزیابی می‌کند.

به باور او انسانها دارای هویتهای گوناگون هستند و تفکیک بر اساس یک هویت، نادیده انگاشتن جنبه‌های دیگر انسانی است. وی ابراز می‌دارد که ما در زندگی متعارفمان خود را عضو گروههای گوناگونی می‌دانیم و درنتیجه به همه آنها تعلق داریم. شهروندی، اقامت، ریشه جغرافیایی، جنسیت، طبقه، سیاست، حرفه، علایق ورزشی، سلیقه موسیقایی و نمونه‌هایی مانند آن ما را در شمار گروههای گوناگونی قرار می‌دهد و هر کدام از این گروهها که فرد همزمان به همه آنها تعلق دارد، به او هویتی ویژه می‌بخشد و این گونه است که ما می‌توانیم هویتهای بسیار متفاوتی داشته باشیم. بنابراین با طرح دیدگاه خود از نگاه یکسونگر به جهان و انسانها پرهیز می‌کند و واقعیت موجود جهان را به درستی مقابل چشمان ما قرار می‌دهد.

نویسنده کتاب «هویت و خشونت» طبقه‌بندی انسانها بنا بر تمدنهایی که ظاهراً به آن تعلق دارند و به شکل کارتنهای تمدنی دسته‌بندی شده‌اند را به پرسش می‌گیرد و این در حالی است که تاکنون بیشترین نقدها درباره تقسیم‌بندی تمدنها در نظریه برخورد تمدنها، به نوع تقسیم‌بندی بازمی گشت و نقص در شیوه تقسیم‌بندی مورد مناقشه بود؛ اما آمارتیاسن اساس این تقسیم‌بندی را نادرست تشخیص داده و آن را برای درک واقعی از جهان کنونی سودمند نمی‌پندارد. آنچه پیش رو دارید گفتگویی است با استاد فریدون مجلسی، مترجم کتاب هویت و خشونت.

***

ارزیابی شما از نظریه برخورد تمدنها چیست؟ آیا این نظریه ترسیم‌کنندة رخدادهای پس از جنگ سرد در حوزه روابط بین‌الملل است؟

نمی‌دانم مقوله برخورد تمدنها را که ساموئل هانتینگتون مطرح کرد تا چه ‌اندازه می‌توان یک «نظریه» نامید. واژه نظریه این توقع را نزد انسان برمی‌انگیزد که بیشتر برآمده از مراجع و مقامات علمی و آکادمیک و بر پایه منطق و روش تحقیق علمی باشد. هرچند هانتینگتون عنصری علمی و دانشگاهی محسوب می‌شد، اما نگاهی به سوابقش به عنوان مشاور امنیتی وزارت امور خارجه امریکا و مقامات دولتی و اجرایی دیگر نشان می‌دهد عقاید او بیش از آنکه جنبه نظری داشته باشد، جنبه سیاسی و کاربردی داشته است. به عبارت دیگر گویی می‌خواهد در قالب این مقوله برخی نقاط ضعف و خطرهایی را که منافع کشورش را تهدید می‌کند، شناسایی کند تا در جهت حفظ و تعالی منافع ملی که برنامه اصولی دستگاه دیپلماسی هر کشور معقولی است، برای دفع یا خنثی کردن آن خطر اقدام شود.

به نظر من عنوان کردن مقوله «برخورد تمدنها» بیشتر برای ایجاد آمادگی در افکار عمومی برای توجیه توسل به سیاستها و اقداماتی بوده است که به نظر هانتینگتون باید در سطح جهانی برای رفع آن مخاطرات یا مبارزه با آن انجام می‌شد . به نظر او آثار این تفاوتها، تبعیض‌ها و دوگانگی‌های فرهنگی، امنیت امریکا و غرب را تهدید می‌کرد. پس منطقی می‌نمود که مسأله مطرح و راه حلهای آن بررسی شود.

خوشبختانه اصل این مقوله و تفکیک جهان به چند حوزه رقیب و رودررو و خصوصاً قرار دادن سه حوزه اصلی مسیحی، اسلامی و کنفسیوسی در برابر یکدیگر، به ‌اندازه کافی در کتابها و مقالات اخیر مطرح شده است که در اینجا به همین اشاره اکتفا می‌کنیم. آنچه به مطلب عنوان شده از سوی هانتینگتون در مقاله مشهوری که در این باره در سال 1993 در نشریه معتبر فارین افیرز منتشر کرد اعتبار می‌بخشید، این بود که واقعیات و مصادیق عینی که مثلاً به صورت خیزشهای اسلامی ضدغربی، یا مقاومتها و درگیریهای شدید گروههای اسلامی در قلب خاستگاههای فرهنگ غربی مسیحی در پاریس و لندن و جاهای دیگر آن هم به صورت خشونت‌آمیز انفجارها و عملیات منجر به جرح و قتل پیوسته رخ می‌نمود، واقعیت آن را ثابت می‌کرد و فاجعه 11سپتامبر 2001 و کوبیدن انتحاری هواپیماهای مسافری به برجهای مرکز تجارت جهانی در نیویورک و بخشی از پنتاگون در واشنگتن ظاهراً در این باره جای تردیدی باقی نمی‌نگذاشت.

طرح این مقوله چند نوع واکنش ایجاد کرد: یکی واکنشی موجی و احساسی از سوی بسیاری از گروههای متعصب اسلامی که با شنیدن شایعه اینکه کسی پیدا شده است که اسلامیت را در مقابل مسیحیت قرار دهد و حرفهایی هم زده است، به خشم آمدند و به خیابانها ریختند و خواهان نابودی همه بدخواهان شدند، غافل از اینکه واکنشها و حرکات خود آنان موجب پدیداری چنان مقوله‌ای بوده است و اکنون نیز بر آن مهر تأیید می‌زد.

واکنش دیگر از سوی کسانی بوده است که ضمن تأیید اینکه چنان مقوله‌ای بر مبنای واقعیات و مصادیقی طرح شده است، آن را فاقد حقیقت یا حقانیت و در نتیجه بی‌اعتبار می‌انگاشتند. گروهی هم معتقد بوده‌اند که اصولاً طرح چنین تقابلی به خودی خود موجب تقابل می‌شود و خطر بالقوه را به خطر بالفعل بدل می‌کند.

هانتینگتون تاریخ چالشها و جنگها را به چند مرحله تقسیم می‌کند: جنگ شاهان، یعنی دورانی که کشورها به اعتبار فرمانروایانشان وجود داشتند، و این فرمانروایان بودند که با یکدیگر می‌جنگیدند. جنگ کشورـ ملتها که بعد از انقلاب فرانسه است که به پدیداری کشورهای ملی و معیارهای تجدد منجر می‌شود. جنگ ایدئولوژیها میان کمونیسم با فاشیسم نازیسم و لیبرال دمکراسی، سپس میان کمونیسم و لیبرال دمکراسی و سپس جنگ سرد میان دو بلوک و دو ابرقدرت که دیگر در قالب درک کلاسیک اروپایی دولت ملت نمی‌گنجید. در این جنگ هر یک از دو طرف از هویت خود به اعتبار ایدئولوژی‌اش دفاع می‌کرد. این گونه درگیریها را تا این مرحله می‌توان جنگ درونی غربی نامید.

 

به عقیده او پس از جنگ جهانی دوم، سیاست جهانی از مرحله غربی خود خارج می‌شود و کانون آن به تعامل میان تمدنهای غربی و غیرغربی یا به میان تمدنهای غیرغربی منتقل می‌شود که این گونه تمدنها دیگر بازیچه تاریخی اهداف استعماری غرب محسوب نمی‌شوند، بلکه به عنوان نیروهای شکل دهنده تاریخ به غرب و جهان می‌پیوندند...

درباره اینکه آیا این نظریه یا مقوله ترسیم کننده رخدادهای پس از جنگ سرد در حوزه روابط بین‌الملل است یا نه، باید بگویم بیش از آنکه این نظریه یا مقوله رخدادهای پس از جنگ سرد را ترسیم کند، این رخدادهای پس از جنگ سرد بود که به پدیداری این نظر منجر شد. در واقع جیمز گراهام ـ تحلیل‌گر سیاسی مشهور ـ در سال 2004 در همان نشریه فارن افیرز چنین مقایسه‌ای را مطرح می‌کند و می‌گوید:

«در جنگ سرد، متعاقب جنگ جهانی دوم، کمتر مقاله‌ای به‌اندازه مقاله هانتینگتون درباره برخورد تمدنها.... بر چگونگی نگرش سیاست‌گذاران غربی به ویژه امریکایی اثرگذار بوده است.» دلیل این مقایسه را شاید بتوان در این دید که جنگ سرد چالشی بود میان دو ایدئولوژی و در واقع این سلطه‌طلبی کمونیسم بود که خود را برحق می‌دانست و این حقانیت را نیز برای خود قائل بود که همچنان که بر ملل تابع خود مسلط بود، بر جهان نیز سلطه یابد.

با خیزشهایی که متعاقباً در جهان اسلام پدیدار شد که اتفاقاً همزمان با فروپاشی شوروی یا حتی بر اثر آن شدت یافت و شعارهایی که در میان آن گاهی بوی گونه‌ای سلطه‌طلبی جدید به مشام می‌رسید و اینکه در عمل چالشهای اصلی غرب پس از جنگ سرد در عراق و افغانستان و ایران و برخی نقاط اسلامی دیگر در آفریقا و خاورمیانه و قفقاز و حتی در اندونزی و مالزی و فیلیپین تجلی یافته است، شاید موجب بروز چنین توهمی شده باشد.

اما به نظر من برخلاف جنگ سرد میان جهان سرمایه‌داری و جهان کمونیسم که مبنای ایدئولوژیک داشت، چالشهای بعدی که به آنها اشاره شد، بیشتر دلایل فرهنگی داشته یا ناشی از اختلاف فازهای فرهنگی بوده است، که حتی نمی‌توان آن را اختلاف تمدنی نامید، و این دوگانگی و اختلاف فاز که در درون جوامع اسلامی نیز همچون درون سایر جوامع وجود دارد، طی زمان و در بوته ذوبی که اینک جهانی شده است، ذوب و مستحیل خواهد شد.

جالب اینکه هانتینگتون در مصاحبه‌ای در مجله آلمانی اشپیگل (به نقل از مجله ترجمان، شماره 65 سال 1375) خود در این باره می‌گوید: «من دشمنان تازه‌ای برای خودمان خلق نمی‌کنم، این کار بسیار احمقانه است. اینکه برخی معتقدند من مایلم بار دیگر جنگ سرد یا حتی جنگ گرم دیگری رخ دهد، بی‌پایه و اساس است؛ اما اعتقاد راسخ دارم در آینده سیاست جهانی دیگر از سوی ایدئولوژیهای رقیب یا دولتهای ملی یا بلوکهای اقتصادی تعیین نخواهد شد، بلکه این کار را فرهنگهای متخاصم برعهده خواهند گرفت. اگر قرار باشد در این شرایط جنگ جهانی دیگری روی دهد، آن جنگ نبرد بین فرهنگهای گوناگون خواهد بود. رزمگاهها و میادین جنگی آینده در امتداد جبهه‌های فرهنگی قرار دارند... جبهه‌های حائل میان این تمدنها به عنوان مراکز بحران و خونریزی جانشین خطوط تماس ایدئولوژیک دوران جنگ سرد می‌شود...» تأکید هانتینگتون بر جایگزینی چالش فرهنگی به جای چالش ایدئولوژیک، جنگ سرد است که پس از انقلاب روسیه رخ نمود.

اینکه این چالش فرهنگی مشروع است یا نا مشروع، برحق است یا نه، موضوعی نظری است؛ اما اینکه چنین چالشی وجود دارد یا نه، واقعی است یا واقعیت ندارد، مطلب دیگری است. ما خود شاهد آنیم که این چالش از هر دو طرف واقعیت دارد: هم از طرف فرهنگ غرب که خود را هدف خونین چنین چالشی می‌بیند و صدای انفجارهای آن را نیز شنیده است و حتی در کوههای وزیرستان و پامیر با آن به جنگ گرم مشغول است، و هم از این سو که با تجلیات فرهنگ غرب مبارزه می‌شود و آن را سرکوب می‌کنند.

من به سهم خود نمی‌توانم بر واقعیت این جنگ سرد فرهنگی چون آن را دوست ندارم، چشم بپوشم؛ اما می‌توانم آن را کوتاه‌مدت و ناشی از دوران گذاری بدانم که رشد بی‌اندازه سریع ارتباطات و دنیای مجازی بر آگاهی از این تفاوت فرهنگی و واکنشهای آن دامن زده است و این سرعت ارتباطات و کسب و تبادل اطلاعات خود احتمالاً در میان‌مدت، و قطعاً در بلندمدت داروی درمان این گسل یا گسلهای فرهنگی خواهد بود.

 

با توجه به اینکه شما کتابی از آمارتیاسن را درباره روابط فرهنگی در جهان امروز ترجمه کرده‌اید، لطفاً درباره دیدگاهها و اندیشه‌های او توضیح دهید و تفاوتهای اساسی میان اندیشه‌های هانتینگتون و آمارتیاسن در چیست؟

دیدگاه آمارتیاسن را در پاسخ به هانتینگتون می‌توان در شمار منتقدان گروه دوم دانست که به آن اشاره شد؛ یعنی آنهایی که معتقدند چنین برخوردی بر پایه مصادیق و واقعیت‌هایی قرار دارد، اما حقانیت ندارد و قابل استناد نیست. آمارتیاسن استاد اقتصاد و فلسفه از سال 1998 تا 2004 رئیس ترینیتی کالج دانشگاه کمبریج در انگلستان بوده و از آن پس در دانشگاه هاروارد تدریس می‌کند. او در سال 1998 برنده جایزه نوبل در رشته اقتصاد شده است و از محبوبترین و محترمترین شخصیت‌‌های علمی جهان است. او در سال 2009 هشتادمین درجه دکتری افتخار خود را دریافت کرده است، و وقتی چنین کسی سخنی می‌گوید، وزن و اعتبار دیگری دارد.

از نظرات آمارتیاسن چنین برمی‌آید که از دیدگاه او هانتینگتون معلول را به جای علت گرفته است؛ یعنی اگر گسل فرهنگی وجود دارد که وجود دارد، ناشی از اختلاف فاز در تحولات فرهنگی در میان جوامع جهان کنونی و بحران هویت است. اما این اختلاف فازها هم پدیده‌های تازه‌ای نیستند.

وی می‌گوید: در درازای تاریخ فقط چند قرنی است که ـ به اصطلاح عامیانه ـ دری به تخته خورده و غرب در زمینه‌های علمی و مادی پیشی گرفته است، در حالی که در همین دوران با رفتارهای تبعیض‌آمیز و نژادپرستانة ناشی از تصور اصالت برتری و غرور خود، رفتارهای اخلاقی و اجتماعی و سیاسی قابل سرزنشی داشته است. و پیش از آن طی سه‌هزار سال گذشته این فرهنگهای ایرانی ـ اسلامی و هند و چین بوده‌اند که برتری و پیشگامی داشته و فرهنگ غرب را تغذیه و تقویت کرده‌اند.

خانم کران دسای ـ نویسنده نامدار عصر ما ـ در رمان برجسته خود به نام «میراث سراب»، ضمن اشاره‌ای به رفتارهای تلخ و اهانت‌آمیز دوران استعمار انگلیس در همین مرحلة توسعه تمدن غرب، برای نمونه به عبارت زیر از اچ.هاردلًس اشاره می‌کند که در قرن 19 کتابی در اندرز به هندیان به نام «راهنمای آداب‌دانی نجیب‌زادة هندی» نوشته و در آن اشاره کرده بود که: «نجیب‌زاده هندی با همه احترامی که برای خودش قائل است، نباید وارد بخشی بشود که به اروپاییان اختصاص یافته است؛ همچنان که نباید وارد کالسکه‌ای شود که ویژه بانوان است، گرچه ممکن است عادات و رفتارهای اروپایی را اکتساب کرده باشید و این جسارت را داشته باشید که نشان دهید از هندی‌بودن شرمسار نیستید...»

این سخنان گرچه امروز عجیب و مسخره می‌نماید، اما در واقع در تحلیل هانتینگتون و با در مقابل قرار دادن تبعیض‌آمیز فرهنگها که لابد فرهنگ مسیحی غربی در آن برجستگی و حقانیت دارد، رگه‌هایی از این تفکر نژادپرستانه را می‌توان یافت. آمارتیا سن نیز در همین زمینه به خاطره‌ای بسیار تازه یعنی در زمانی که با داشتن عنوان برنده جایزه نوبل ریاست ترینیتی کالج دانشگاه کمبریج را بر عهده داشت، می‌نویسد: «در سفری در بازگشت به هند، افسر مهاجرت فرودگاه لندن با دیدن گذرنامه هندی من، طبق معمول بسیار دقت و موشکافی کرد. تا اینکه در فرم پرسشنامه به جایی رسید که نشانی اقامتگاهم را طی اقامت در انگلستان پرسیده بودند و من نوشته بودم: در دانشگاه کمبریج، اقامتگاه ویژه رئیس ترینیتی کالج. آنگاه افسر مهاجرت که گویی یک هندی را برای چنان مقامی قابل نمی‌دانست، از من می‌پرسد: آیا از دوستان رئیس کالج هستید؟ و من از خود پرسیدم: آیا از دوستان خودم هستم؟ و وقتی خودم را واجد چنین صفتی یافتم و پس از اندکی مکث، گفتم آری. افسر که از این تأخیر مشکوک شده بود، ساعتها مرا نگاه داشت تا بتواند هویتم را تسجیل کند...!»

آمارتیاسن تأکید بر هویتهای واحد و همگون را که گویی می‌خواهند همه انسانهای جوامع خود را در قالبهای یک شکل قرار دهند، عامل اصلی خشونتها می‌داند. به عبارت دیگر این تفکر اسلامی یا کنفسیوسی و... نیست که چنان چالشی ایجاد می‌کند، بلکه انحصاری شدن هویت انسان است که او را در مقابل هویتهای دیگر به مقاومت و واکنش وامی‌دارد. هویت انحصاری هویتهای دیگر را دشمن می‌پندارد.

وی به انواع خشونتها در درون جوامع مسیحی غربی و در درون جوامع اسلامی و میان مسلمانان و هندوان و میان سایر اقوام اشاره می‌کند که ربطی به تقسیم‌بندی تمدنی مبتنی بر دین که هانتینگتون مطرح کرده است، ندارد. فاصله و اختلاف فرهنگی شهرمدار و روستامدار که مدل کوچکی از اختلاف فرهنگی مورد اشاره هانتینگتون است، در درون کشورهای جهان سومی هم وجود دارد، گاهی منجر به انقلابها و جابجایی‌های حاکمیت از شهرمداری به روستامداری هم می‌شود، که طی موجهای بعدی، تکرار معکوس این تحول از روستامداری به شهرمداری در درون این جوامع چالشهای دیگری را ایجاد می‌کند تا سرانجام در جایی به تعادل اجتماعی برسد.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: