1396/4/3 ۱۰:۴۰
نمایشگاهی از مجسمههای حمیدرضا عینی با عنوان «در خیال یك رنگ» این روزها در گالری فرمانفرما برپاست. نمایشگاهی با بیش از ٣٠ اثر از این هنرمند مجسمهساز كه در آنها به سراغ كار با ابزار آشنای نقاشی یعنی قلممو رفته است.
هنرمند قبل از هر چیزی باید با خودش صادق باشد
علی مطلبزاده: نمایشگاهی از مجسمههای حمیدرضا عینی با عنوان «در خیال یك رنگ» این روزها در گالری فرمانفرما برپاست. نمایشگاهی با بیش از ٣٠ اثر از این هنرمند مجسمهساز كه در آنها به سراغ كار با ابزار آشنای نقاشی یعنی قلممو رفته است. او در متن كوتاهی كه برای این نمایشگاه نوشته این «قلمموها» را سازنده پسزمینه همه چهرهها و تابلوها میداند كه پس از پایان كارشان گوشه انبار رها میشوند. عینی اینبار قلمموها را پیش از شروع كار نمایش داده است. با این حساب عینی در نمایشگاهش با ایده كلی گفتوگو به یكی از علایق سالهای دورش هم ادای دین میكند. ولی داستان مجسمهساز شدن این هنرمند ٥٩ ساله هم در نوع خودش جالب است. خودش آن را اینطور تعریف میكند: «در سالهای منتهی به انقلاب رشته نقاشی قبول شدم اما ثبتنام نكردم. بعدها اوایل دهه هشتاد وقتی شنیدم رشته مجسمهسازی در دانشگاههای ما تدریس میشود رفتم سراغش. این علاقه چیزی بود كه از ١٢ سالگی در من مانده بود. آن زمان با خانمی كه استاد دانشگاه بغداد بود همسایه بودیم و رفتوآمد داشتیم و همین موجب میشد چندان دور از فضای مجسمهسازی نباشم. در سال ٧٣ وارد دانشگاه شدم و مثل یك دانشجوی خوب درسم را ادامه دادم. آقای ویكتور دارش به عنوان آدمی كه احترام خاصی برای این حرفه قائل بود باعث شد تا با این رشته آشناتر شوم. بعدها هر كار و شغل دیگری داشتم رها كردم و مجسمهسازی را ادامه دادم. قبل از آن سینما و تئاتر را هم تجربه كرده بودم. با سیدخلیل عالینژاد خیلی رفیق بودم و حتی در موسیقی تنبورسازی را هم تجربه كردم. همه این راهها را رفتم اما در نهایت به این نتیجه رسیدم تنها چیزی كه من را راضی و خوشحال میكند همین مجسمهسازی است. این شد كه تسلیم مجسمهسازی شدم و دیدم بهترین رفیقم است.» اما عینی نمایشگاه اخیرش را در طول دورههای مختلف كاریاش یك دوره گذار میداند، نمایشگاهی كه بخشی از آن برای مخاطب عمومیتری ترتیب داده شده است. او برای همین كار متریال اصلی كارهایش را تغییر داده و مجسمههایی خلق كرده كه مخاطبان به عنوان كاملكننده چرخه تولید هنری امكان خرید بیشتری برای این آثار داشته باشند. هرچند او در بخشی از این گفتوگو به این نكته هم اشاره میكند كه حتی این موضوع هم سبب نشده كه برای جلب نظر مخاطب در شكل كارهایش تغییر آنچنانی بدهد. گفتوگو با این مجسمهساز را به بهانه نمایشگاهش در ادامه بخوانید.
اگر قرار باشد از زاویه دید شما به دنیا و نسبت هنرمند با آن نگاه كنیم آن را چطور خواهیم دید؟
برای من بعید است كه فكر كنم از چیزهایی كه در اطراف ما در دنیا میگذرد كاملا بیبهره هستیم. تاریخشناسان معتقدند ایرانیها هر چیزی را هم خوب یاد میگیرند و هم ایرانیزهاش میكنند، آن هم طوری كه صاحبانشان دیگر آن را نمیشناسند. ایرانیها در قرنهای مختلف توانستند این سرزمین متنوع و عجیب و غریب را با تمام اعتقادات مختلف متحد نگه دارند. این موضوعی است كه قرنها ادامه پیدا كرده است. در این راه همه ما سختیهای خیلی زیادی هم كشیدیم، اما باز هم این توان را داریم كه اگر اختلافی هم بین ما هست به راحتی كنارش بگذاریم. این اتفاقی است كه در دنیا زیاد میافتد. من به تمام اتفاقات دنیا با دید مثبت نگاه میكنم و به نظرم هر لحظه وضع بهتر از قبل میشود. شاید به عمر ما قد ندهد، ولی این اتفاق آخرش میافتد.
با همین نگاه هم به سراغ ایده گفتوگو در آثارتان رفتید؟
من خودم نمیخواستم روی این موضوع تاكید كنم...
یعنی ایده اصلیتان این نبود؟
خود من چون این نگاه را داشتم، هر كار دیگری هم میكردم همین كه میبینید از آب در میآمد. من خودم را به حركت به سمت گفتوگو با یكدیگر متعهد میدانم. این سادهترین راه است برای اینكه دنیا بفهمد ما پرت نیفتادهایم و با واقعیت ما مواجه شوند. در این بین نگاه خوشبینانه هم ندارم و شرایط واقعی را میسنجم. درست كه در تمام این سالها شرایط سختی را هم تجربه كردیم، اما همه آنها هم جزو تاریح ماست و در جاهایی لازم است بخشی از آن را فراموش كنیم. از نظر من روحیه انتقامجویی و حل مسائل به روشهای دیگر غیر از گفتوگو كودكانه است و در شأن ما نیست كه اینطور رفتار كنیم.
با این شرایط ایده اصلی در این آثار همان گفتوگوی تمدنهاست. شما چه چیزهایی به آن اضافه كردید؟
من نمیخواستم در مورد این آثار توضیح بیشتری بدهم. معتقدم كار باید خودش حرفش را بزند. اما خیلیها گفتند تعداد كسانی كه از روی كار موضوع آن را دریابند خیلی كم است. من بهشخصه در این مورد رویكرد عمومیتری داشتم و دوست داشتم خودم با مخاطبی كه معمولا با آن درگیر هستم وارد گفتوگو شوم. اما همین نظرات باعث شد تا برای آثار اسم بگذارم. این اسامی و مجموعه آثار همان دغدغهای را نشان میدهد كه من در عرصه هنر معاصر دارم. من معتقدم بعد از انقلاب در مملكت ما سه قدم بزرگ برداشته شده است. قدم اول اینكه با ظهور آقای خاتمی به دنیا كه هیچ به خودمان ثابت كردیم - اگر كه میگوییم دروغ بد است - یك مردی هست كه دروغ نمیگوید. نشان دادیم اگر ما به فساد ایراد میگیریم، مردی وجود دارد كه فسادناپذیر است. او آمد و ثابت كرد كه ما نباید نگران آینده باشیم. مورد بعدی نارضایتی از تحولاتی بود كه چند سال پیش اتفاق افتاد. اما گام سوم انتخابات اخیر بود. ما نشان دادیم كه وقتی قرار باشد نه بگوییم آن را با آری میگوییم. این پیچیدگی به نظرم بسیار باشكوه و باارزش است. این نشانه ارزشمداری ماست؛ ملتی كه شما هر طور با آن تا كنید آخرش زبان خودش را پیدا میكند. نگاه كنید كه دو ماه پیش مردم ما چه احساسی نسبت به هم داشتند و الان چه احساسی دارند. من با آدمهای اطرافم در این مورد زیاد صحبت میكنم. مردم ما احساسشان عوض شده و حال خوبی دارند. اگر دقت كنید میبینید هیچ اتفاقی نیفتاده، آقای روحانی رییسجمهور بوده و هنوز هم رییسجمهور است. خب، این تغییر حال از كجاست؟ به این دلیل است كه مردم وارد گفتوگو شدند و صدای همدیگر را شنیدند. من به عنوان یك هنرمند نمیتوانم چیزی بالاتر از این را به زبان بیاورم. من معلم مردم نیستم، بلكه منعكسكننده چیزی هستم كه در بین آنها میگذرد. اگر قصد داشتم حرفی نزنم میتوانستم یك منظره بسازم، اما حالا كه قرار است حرفی بزنم چیزی غیر از این هم ندارم. من قبل از انقلاب به دنیا آمدم و تمام این چهل سال دوران كاریام را با همین مردم سپری كردم.
به عنوان یك هنرمند در آثارتان چه چیزی به این اتفاقات اضافه كردید؟
اولا كه سعی كردم آنها را زیباتر از چیزی كه اتفاق افتاده است نشان دهم. خب، میتوان با سرنیزه هم بعضی اتفاقات را نشان داد اما من اینطور نیستم. مردم قلممو را دوست دارند و تصورشان این است كه با آن خانهشان را خوشرنگ و آب میكنند. مردم با قلممویی كه در این آثار به سراغش رفتهام همیشه رابطه خوبی دارند. غیر از این من همیشه یك پله بالاتر از تمایل عمومی میایستم تا تاثیر مثبت بیشتری داشته باشم. آدم بدبین میتواند همین اتفاقات را واژگون نشان بدهد. من اینطور نیستم. من از این مردم انرژی میگیرم و وقتی با آنها ارتباط میگیرم متوجه میشوم اكثرشان مثل من فكر میكنند. من میخواستم به هموطنانم بگویم شما میتوانید شهروند جهانی باشید...
پس شاید در این میان زیاد هم شنیده باشید كه این نگاه خیلی خوشبینانه است و نمیتوان اینقدر با دید خوش به همه اتفاقات نگاه كرد. اینكه هر اتفاقی ممكن است تمام معادلات را به هم بریزد...
دقیقا. ما عین یك بندباز هیچوقت در شرایط آرامش خاطر نیستیم. من میبینم كه میل عمومی چنین چیزی است و همان را دنبال میكنم. هنوز هم خیلیها هستند كه باور نمیكنند دنیا روزی بهتر از این خواهد شد كه الان هست. احتمال اتفاق بد هم همیشه هست. در این بین مهم نیست چه به سر ما میآید مهم این است كه ما راه درست را میرویم وگرنه خود من معتقدم هرگز انسان به آن كمالی كه میخواهد نمیرسد.
در اینجا نگاه شما به خودتان به عنوان یك هنرمند پذیرفتن نقشی شبیه یك واسطه است؟
نقش یك هنرمند كمی بیشتر از این است. بعد از اینكه امپرسیونیستها با كشف دوربین عكاسی علیه هنر فاخر و اشرافی شوریدند ماجرای هنر و رابطه آن هم با مردم عوض شد. هنرمندان در آن زمان و بعدتر به طرف مردم رفتند و همین بساط هنر اشرافی را محدود كرد. آن موقع یك اتفاق بزرگ افتاد و آن این بود كه مردم دیگر حسرت هنر را نمیخوردند و مصرفكننده آن شدند و حالا هنرمند باید سلیقه آنها را هم رعایت میكرد. این ماجرا آنقدر پیش رفت كه حتی قلههای بزرگ هنر از بین رفتند و در حال حاضر جهان هنر پر از تپههای زیباست. در همین حین به آرامشهای بیشتری هم رسیدیم. از نظر من در حال حاضر این اوقات فراغت در زندگی را تنها باید با فرهنگ پر كرد. آسایش خالی از فرهنگ از نظر من میتواند خطرناك باشد. پر كردن این اوقات وظیفه هنرمند است. اما من در حال حاضر وقتی به آن چیزی كه باور دارم عمل هم بكنم احساس خوشبختی میكنم. من در این كارهایم سعی كردم همه اینها را هم نشان دهم.
فكر میكنید مخاطب ایرانی هم تا این حد آموزش دیده كه بتواند به عنوان سفارشدهنده به هنرمند عمل كند؟ و آیا هنرمند ایرانی وظیفه خودش میداند كه این مختصات و قواعد كلی موجود را در هنرش رعایت كند؟ من شاید بپذیرم كه مخاطب ما تا حدودی نقش خودش را در این چرخه پذیرفته باشد اما به نظرم هنرمند ایرانی همچنان هنرمندی است كه در خلوت و در كارگاهش فارغ از دنیای بیرونی كار خودش را میكند...
من این حرف را تایید میكنم اما آن را طور دیگری میبینم. وقتی كه میگوییم هنر و در عرصهای حرف میزنیم كه وسیعتر است، به این نتیجه میرسیم مردم ما خیلی پیشتر از چیزی هستند كه فكر میكنیم. ستون فقرات هنرهای ما ادبیات است، آن هم به خاطر آدمهای بزرگی است كه طی قرنها كار خودشان را كردند. این خودش مساله مهمی در تاریخ هنر ما است كه نمیتوان به راحتی از كنار آن گذشت. همه مردم ما با شعر ادبیات آشنا هستند. شما به رابطه بین مردم و هنرمند اشاره كردید، اما در این زمینه بین ما و بخشهای دیگر دنیا اختلاف است. آنها به خاطر اینكه همهچیز را با دلار و بازار میسنجند جو خاصی به وجود آوردند. همین باعث شده تا كاری را كه نشود روی خط تولید فرستاد نپسندند. این شد كه آمدند و هنرمند را روی خط تولید انداختند. شما وقتی در هالیوود یك فیلم میسازید از همان ابتدا باید بدانید برای آن چند بلیت میتوانید بفروشید و برای همان برنامهریزی كنید. در دنیا برای هنر آنها جذابیت كالایی ایجاد میكنند و بنابراین هنرمندی كه در مقابل این جذابیت سر خم نكند و كار خودش را بكند و با آن همراه نشود در دنیای آنها جایی نخواهد داشت. اما در اینجا شرایط به شكل دیگری است. در ایران، نه كریتورها و نه مجموعهدارها و نه هنرمندان مزایای این نوع از بازار و ارتباط كالای هنریاش را با مردم در نمییابند، اما معایب آن را خوب میفهمند. برای همین است كه باید سواد تخصصی در رشتههای مختلف كه هنرهای تجسمی هم جزو آن است را وارد بكنیم. نه در مدارس و نه در دانشگاههای ما در این موارد اصلا صحبتی نمیشود. این سواد است كه به ما میگوید اول از همه باید یك ارگان فرهنگی و فراگیر وجود داشته باشد تا بتواند رابطه بین مردم و هنر را سیال و از آن حمایت كند. حمایت قدرت دولتی، آن هم دولتی كه منتخب مردم است و مسوول تهیه خوراك هنری و فرهنگی برای آنها است باید در خدمت آرتیستها و سازمانهای بزرگ مرتبط با هنر باشد تا این مجموعه بتواند كارش را درست انجام دهد.
من سوالم در مورد خواست مردم از هنرمندان بود. آیا مردم در جامعه ما مجاز هستند كه این درخواستها را از هنرمندان داشته باشند؟
نه. برخی هنرمندان ما از این راهی كه باید وارد دنیای هنر نمیشوند. از نظر آنها هر چه شما نامفهومتر كار كنید و حرف بزنید پسندیدهتر میشوید. اما خب، هیچكدام از اینها تا ابد نمیماند. من صحبتم این است كه باید چنین اتفاقی بیفتد. كسانی هستند كه در حال حاضر تلاش میكنند تا این سواد بینالمللی را در زمینههای مرتبط با هنرهای تجسمی در ایران رواج دهند. به هر حال به عنوان یك شهروند جهانی لازم است تا نیازمان به فرهنگ را تعریف كنیم و در ارزیابیهایمان به چیزی اقتدا كنیم. با این تعریفهاست كه خیال من هنرمند هم راحت میشود و برای كار انگیزه پیدا میكنم. نكته دیگر سیستم آموزشی ماست. این سیستم امروز به بنبست رسیده است. یكزمانی درس خواندن ماجرای میمون و مباركی بود و جوانان ما بسیار برای آن انگیزه داشتند. بعدها پدیدهای به نام دانشگاه آزاد به وجود آمد كه در این زمینه كمك محدودی كرد. اگر این جامعهای كه الان شما با آن مواجه هستید تجربه دانشگاه آزاد را نداشت ما همین قدمهایی را هم كه تا الان برداشتیم برنمیداشتیم. سرشكن كردن ارزش و اعتبار دانشگاه و عمومی كردن دانش كمك زیادی به ما كرد. تجربه یك دختر روستایی كه برای ادامه تحصیل به پایتخت میآید یا با رفتن به استان دیگری چهار سال از خانوادهاش دور است فقط در گرفتن مدرك خلاصه نمیشود. او با این تجربه به یك شخصیت اجتماعی تبدیل میشود و شما از آن به بعد بهراحتی نمیتوانید حقش را زیر سوال ببرید و هر برخوردی دوست داشتید با او بكنید. اینها نتیجه این تجربه اجتماعی است. اما خب، از طرفی دیگر محتوای چیزهایی كه تدریس میشود، حتی در دانشگاههای معتبر دولتی و رسمی تماما افت كرده است. حالا وقتش رسیده كه به اینها رسیدگی شود. استعدادكشی و نابود كردن هنرمندان در ایران از آنچه در رشتههای علمی میبینیم خیلی وحشتناكتر است. استعدادیابی در هنر ما اصلا پیشبینی شده نیست. ما هموطنان را بیشتر به علم تشویق میكنیم تا هنر. وقتی سیستم آموزشی اینطور باشد در مصرف هنر هم دچار مشكل خواهیم بود. باید در مدرسههایمان آموزش بدهیم كه چرا یك اثر هنری ارزش دارد. اینكه جایگاه صنایع دستی كجاست و هنرمند صنایع دستی با یك آرتیست مولف و بنیانگذار خلاق چه تفاوتهایی با هم دارند را جز در مدرسههای ما در كجا میتوان آموزش داد. با آموزش اینها به بچههایمان اولا هنرمندان را كشف میكنیم و در قدم بعدی به مصرفكنندههای هنری آموزشهای لازم را میدهیم.
برای شخص شما مخاطب در اولویت است؟
هیچكس نمیتواند اثری تولید كند كه به جامعهاش مربوط نباشد. همه ما انعكاسی از شرایط اجتماعی و سیاسی مملكت خودمان هستیم و در آثارمان هیچ راه دیگری نداریم. آن شخصی هم كه در اصطلاح ما هنرمند جهانی است در نهایت به عنوان یك هنرمند شرقی این كار را میكند. شخصیت آدمهای اهل فرهنگ و هنر در همین جامعه شكل میگیرد و همه آنها محصول این جامعه هستند. ولی خب، من سفارش از كسی نمیپذیرم.
این سوال بعدی من بود...
من هم محصول این جامعه هستم و اگر كاری میكنم در خدمت آن هستم. در این بین كارهایی هم میكنم كه خاص خودم است و آنها را به هیچكس نشان نمیدهم. من حاضر نمیشوم بعضی از كارهایم را كه خیلی شخصی هستند به كسی نشان بدهم، اما موقعی كه كارهایم همینهایی باشد كه در این نمایشگاه میبینید دوست دارم بقیه هم آنها را ببینند.
به مخاطب چقدر اجازه دخالت در پروسه كاریتان را میدهید؟
مخاطب بعد از اینكه كار من تولید شد آن را میبیند. اگر قرار بر دخالت مخاطب باشد وقتی این اتفاق میافتد كه او بدون اینكه بداند حرفهام چیست در موقعیتهای مختلفی در جامعه از پشت ویترین یك مغازه گرفته تا در تاكسی تاثیراتش را روی من میگذارد. من بهشخصه دنبال این نیستم كه از همه این ارتباطها الهام بگیرم ولی خواه ناخواه همه اینها در كارم دخالت میكند. در این بین چیزهای دیگری هم دخیل است، از خواندن ادبیات گرفته تا حوادث روزمره و هر چه روی در و دیوار این شهر میبینم. من خودم را نمیتوانم از اینها در امان بدارم و همهشان روی من تاثیر میگذارند. به نظر من هنرمند قبل از هر چیزی باید با خودش صادق باشد. اگر اینطور نباشد محصول كارش مطابق با آنچیزی كه در درونش است نخواهد بود و همین كار را خراب میكند.
در كنار همه اینها شما آدمی بهشدت اخلاقگرا هم هستید. در كارهایتان این مورد كاملا حس میشود...
بله. اخلاق از نظر من خیلی وسیعتر از این حرفهاست. وقتی در جامعه مسائلی وجود دارد كه همچنان پنهان است و از آن با وضوح كامل صحبتی نمیشود، لازم است كه این پنهان بودن را در آثار هنری آن جامعه هم ببینیم. البته اخلاقیات نباید در كار هنری آشكار باشد. من از هنر ایرانی و از شعر و ادبیات دو چیز را یاد گرفتم؛ دو خصیصهای كه از نظرم شاهكار هنر ایرانی است؛ اینكه موجز و از راه پنهان حرفمان را بزنیم. در این كارها من سعی كردم تقریبا این دو مورد را رعایت كنم. من فكر میكنم كه اگر بخواهم كارم ایرانی باشد چارهای ندارم جز اینكه اینطور حرف بزنم.
نخستین چیزی كه در این كارها خیلی به چشم من آمد علاقه شما به نقاشی بود. این علاقه قرار است در كارهای دیگر شما هم ادامه پیدا كند؟
این علاقه دلیل دیگری داشت. مردم ما با نقاشی و بهخصوص نقاشی ساختمان ارتباط و آشنایی زیادی دارند. اگر قلمموی نقاشی چند نفری را به یاد نقاشی میاندازد، قلمموی ساختمانی برای همه اینطور است. كار اصلی من در مجسمه برنز است. این كاری كه در این نمایشگاه كردم برایم مثل یك ایستگاه بود. من مطمئنم كه دیگر قلممو نخواهم ساخت و برای دفعه بعدی با متریال دیگری هم كار خواهم كرد. همهچیزهایی كه در این نمایشگاه میبینید یعنی سنت، مدرنیته و اخلاق در آن كارها هم خواهد بود اما به شكل پیچیدهتر. از نظر من در كار هنری باید به توسعه هم فكر كرد. در این صورت وقتی یك كار را به یك گالری خارجی میفروشیم فقط به خاطر پول این كار را نمیكنیم. به هر حال با این كار بخشی از خودمان را در آنجا تعریف میكنیم كه این كار میتواند در تبادل فرهنگی نقش مهمی بازی كند. همه ما در اقیانوس واحدی زندگی میكنیم و بنابراین نمیتوانیم خودمان را از دیگر بخشهای دنیا جدا بدانیم. این موضوع در مورد هنرمندان هم صادق است. این نمایشگاه برای من گریزگاهی بود تا ارتباط وسیعتری را با مخاطبم برقرار كنم.
برای مابقی كارها هم همین برنامهها را دارید. آیا قرار بود در انتها برسیم به آثاری كه كاركردهای دیگری هم جز یك اثر صرف هنری داشته باشند؟
بله، همینطور است. كاری كه روی دیوار قرار میگیرد به من این امكان را میدهد تا برای نشان دادنش نیاز به پایه نداشته باشم. همین موضوع باعث میشود تا آن كار شانس بیشتری برای حضور در خانههای مردم پیدا كند. اگر به كارها دقت كرده باشید متوجه شدهاید كه به غیر از موی قلممو، برای مابقی قسمتهای آن از همان متریالهای معمول برای ساخت استفاده كردم. من برای اجرای این كارها رفتم پیش آقای ظهیری در كارخانه پارس قلم. با تمام مصالحی كه از او گرفتم كار كردم تا ببینیم كدامیك از آنها بهتر جواب میدهد. من به دوام این كارها به عنوان یك اثر هنری احتیاج داشتم و همین باعث شد تا به جای موهای قلممو از مفتول استفاده كنم. اما از جایی به بعد با خودم گفتم بس است و این نمایشگاه مثل جزوهای است كه باید بسته شود. من قصدم نداشتم كه این مجموعه را به این زودی به نمایش بگذارم تا اینكه گالری چنین پیشنهادی داد. این پیشنهاد باعث شد تا برای این نمایشگاه دلگرمتر شوم. به هر حال انعكاس این كارها و نمایششان فقط در گالری نیست و با این نمایشگاه در این مجموعه در موقعیتهای مختلفی مطرح میشود. در عین حال احساس میكنم بار مسوولیتی كه با بودن این آثار پیش من وجود داشت از روی دوشم برداشته شده است. برداشتن اینبار سبب میشود كه فكرهای جدید به سویم روان شوند و در نهایت جلو بروم.
در این نمایشگاه دو كار چوب هم دیده میشد. این آثار در كجای مجموعه كاری شما قرار میگیرند؟
این دو كار از این مجموعه جدا شدهاند و خودشان را قلممو نمیدانند. آنها را با منظور دیگری ساخته بودم اما در مرحلهای با خودم گفتم بگذار بروم جلوتر. البته آنها از منظری هم با قلمموها ارتباط دارند ولی اتفاق دیگری در آنها میافتد. یك بازی دوگانه در آنها دیده میشود. این از نظر من همان دوگانگی بین دو نیمه وجودی انسان است... همه ما شب و روز بین خودآگاه و ناخودآگاهمان در رفت و آمد هستیم و دلیل خیلی از چیزها را در نگاه اول درك نمیكنیم. هنرمندان به این دركنشدنیها الهام میگویند، اما به نظر من چنین چیزی در وجود هنرمند بوده و هنرمند با فكر كردن آن را از تاریكی ناخودآگاهش به جلو آورده است.
كار روی این مجموعه از وقتی كه آن را شروع كردید تا نمایشش چقدر زمان برد؟
یك سال و نیم پیش بود كه فكر كردن به آن شروع شد. وقتی از ساخت قلمموی عادی با موی معمولی منصرف شدم یك توقف چندماهه بین كارها افتاد. در این وقفه از آن برسهای سفید و سیاه كارهای دیگری ساختم كه اصلا ربطی به مجموعه این قلمموها نداشت. بعدتر تصمیم گرفتم دستههای این قلمموها را خودم بسازم. پیش یكی از دوستان مبلسازم رفتم و او تجهیزات را در اختیارم گذاشت. كار آنها خیلی حساب شده است و همین باعث شد اجراهای اولم كاملا صنعتی از آب در بیاید. احساس كردم اگر كارها كمی خامتر باشند كسی به من ایرادی نخواهد گرفت. این شد كه به طرح كلی این كارها رسیدم. با چوب سفید شروع كردم، اما چون هر اثری روی چوب سفید باقی میماند در نهایت از راش استفاده كردم. كارم كمی سختتر شد اما همین انتخاب باعث شد كارها بهتر شوند. بعدتر مرحله ساب زدن و رنگ كردن را با همان روشی كه بود پیش بردم و بعضی از موارد را با آزمون و خطا به سرانجام رساندم. سختترین مرحله انتخاب صفحات پشت آثار بود. استفاده از این پلكسیها باعث شد تا حس اینكه قلمموها با هیچ چیز ارتباطی ندارند، ایجاد شود. همین من را راضی كرد و باعث شد تا بعد از پیشنهاد گالری این نمایشگاه برگزار شود.
در مجموع از این تجربه رضایت دارید؟
من از بازخورد این نمایشگاه خیلی راضی هستم. خیلیها آمدند و بعد از اینكه در مورد یكی دو كار سوال پرسیدند بقیه كارهایی را كه در این نمایشگاه بود برایم توضیح دادند. این رفتار برای من خیلی جالب بود. رضایت بینندهها و لبخندشان نشان میداد كه حساب كتابهای من زیاد دور از واقعیت نبوده است.
بین صحبتهایتان به این اشاره كردید كه خام بودن بعضی از این كارها در اجرا تعمدی بوده است...
حتی در بعضی از كارها كاری كردم تا این خامی خودش را بیشتر نشان بدهد. من میخواستم كه این كارها در نهایت به قلممو تبدیل نشوند اما به هر حال این اتفاقی بود كه میافتاد. یكی از این كارها من را یاد سردر دانشگاه تهران میاندازد. من حس خاصی نسبت به آن دارم.
از ابتدا قصد به نمایش گذاشتن همین تعداد كار را داشتید؟ كمی تعداد آثار بیشتر از حد معمول به نظر میرسید؟
البته كارهایی هم داشتم كه برای این نمایشگاه آنها را سر هم نكردم. من همیشه به همین شكل عمل میكنم و بعضا در كارهای برنزی ٣٠ یا ٤٠ كار میكنم و فقط ١٠ كار را نشان میدهم. اینبار گالری فضای بیشتری داشت و من هم با خودم گفتم زیاد سخت نگیرم. همین شد كه تصمیم گرفتم به خاطر آنها كه از كارهای سادهتر استقبال میكنند همه كارها را تا حد امكان نمایش بدهم. خودم دوست داشتم كارهایی مثل آنها كه جدل بیشتری در آن بود در این مجموعه نشان ندهم، اما بعدتر به این فكر كردم تعادل مجموعه به هم میخورد. من دوست داشتم حس این مجموعه كمی گس باشد و اگر آنها را نمیآوردم این حس از نمایشگاه گرفته میشد.
خودتان از بین این همه كار انتخابی ویژه هم دارید؟
بله، من همان قلمموی پیر طلایی را انتخاب میكنم. یكی هم اثری است كه در این نمایشگاه با عنوان «هماندیشی» ارایه شده است. این كارها تاثیرشان روی خودم بیشتر است. وقتی این كارها تكمیل شدند با خودم گفتم كه باید آنها را توی ملافه بپیچم و بیاورم به نمایشگاه (میخندد) ...
من «اسیر خشم» را خیلی دوست داشتم...
در این اثر اتفاقی افتاده كه در بقیه كارها نمیبینید. این قلممو قدرت انتخابش را از دست داده است. آنچنان به اصطلاح قدرتمند است كه خشمش میتواند كولاك به پا كند ولی گیر افتاده...
برای پروژه بعدیتان سراغ چه موضوعی میروید؟
فعلا دارم روی برنزهایم كار میكنم كه برنامه نمایشگاهی آن معلوم نیست. این كارها شبیه بخشی از وجود انسان هستند كه هیچكدامشان كامل به نظر نمیرسند. همهشان سر به تو دارند و مشغول خودشان هستند. در مجموعه قبلی كه كار كردم فقط یكی از كارهایم این شكلی بود. آن كار خیلی مورد توجه دیگران قرار گرفت.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید