حیات فکری ـ سیاسی امام عصر(عج) / رسول جعفریان - بخش دوم

1396/2/23 ۰۹:۵۸

حیات فکری ـ سیاسی امام عصر(عج) / رسول جعفریان - بخش دوم

اشاره: بخش نخست این نوشتار که برگرفته از کتاب «حیات فکری ـ سیاسی امامان شیعه‌(ع)» است، به اینجا رسید که نوبختی ضمن بحث درباره فرقه دوازدهم از فرَق شیعه که همان امامیه بوده‌اند، به بخشی از مبانی این مکتب در موضوع امامت اشاره می‌کند که ذکر شد و اینک دنباله سخن:

 

 

اشاره: بخش نخست این نوشتار که برگرفته از کتاب «حیات فکری ـ سیاسی امامان شیعه‌(ع)» است، به اینجا رسید که نوبختی ضمن بحث درباره فرقه دوازدهم از فرَق شیعه که همان امامیه بوده‌اند، به بخشی از مبانی این مکتب در موضوع امامت اشاره می‌کند که ذکر شد و اینک دنباله سخن:

مسائل کلامی و جانشینی حضرت مهدی(ع)

[نوبختی] سپس اضافه می‌کند: مبانی فوق برگرفته از روایات صادقین(ع) است که کسی از شیعه در مقام رد یا انکار آن برنیامده و در صحّت طرق و اثبات و استحکام اسناد آن جای هیچ‌گونه شک و تردیدی وجود ندارد. از نظر شیعه، زمین نمی‌تواند لحظه‌ای از حجت خدا خالی باشد؛ زیرا در چنین صورتی زمین و هر آنچه در روی آن است، بی‌درنگ از هم فرو می‌پاشد. ما به امامت امام ماضی ـ امام عسکری(ع) ـ که مقرون به وفات آن حضرت بوده، اعتقاد و اعتراف داریم که او را جانشینی است از صُلب خود او و هموست که امامت امت پس از آن حضرت به عهده وی گذاشته شده و به اذن خدا روزی از پرده غیبت بیرون خواهد آمد و امر خود را آشکار خواهد ساخت؛ زیرا اختیار غیبت و ظهورش در دست خداست. چنان که امیر مؤمنان(ع) فرمود: «اللهم انک لاتخلوا الارض من حجه لک علی خلقک ظاهرا معروفا أو خائفا مغمورا کیلا تبطل حجتک و بیّناتک». ما به این مطلب امر شده‌ایم و در تأیید این اعتقاد، روایات صحیحی از امامان گذشته به دست ما رسیده است. بندگان خدا را نشاید که در کارهای خدا به جستجو و کاوش بپردازند و درصدد کشف آنچه خدا از آنان پنهان داشته، برآیند و در مورد آنچه آگاهی بدان ندارند به قضاوت پردازند و جایز نیست نام مبارک آن حضرت را بر زبان آورده، برای شناسایی اقامتگاه آن حضرت به پرسش و کسب اطلاع بپردازیم مگر وقتی که امر شد…

در ادامه، از مسأله تقیّه سخن به میان آورده و با اشاره به رعایت تقیه از طرف امام صادق، کاظم و رضا(علیهم‌السلام) رعایت آن را از طرف شیعیان در شرایط آغاز غیبت، به مراتب لازم‌تر از دوران آن بزرگواران می‌داند. وی در مقام اثبات این مطلب، به روایاتی استناد کرده که بنا به مدلول آنها، ولادت بابرکت آن حضرت برای مردمْ پنهان و نام مقدسش ناشناخته خواهند ماند تا کمی پیش از قیام جهانی خویش، خود را به مردم معرفی فرماید. و در پایان می‌گوید: این راه درست و روشن و پذیرفتنی است که یکسره شیعه امامی درست بر آن بوده است.

شیخ مفید نظیر همین دلایل را برای رد عقاید گروه‌هایی که درباره جانشینی امام یازدهم نظرات نادرستی دادند، به کار گرفته است. از اصول مهمی که شیخ بدان اشاره می‌کند، همان اصل خالی نبودن زمین از حجت خدا و نیز حدیث «هر کس بدون شناخت امام زمان خود بمیرد، بر مرگ جاهلی مرده است» می‌باشد. نظیر همین روایات و پاره‌ای از دلایلی که از این روایات استفاده می‌شود، توسط شیخ طوسی در «الغیبه» در رد آراء گروه‌هایی که پس از رحلت حضرت عسکری(ع) پیدا شده‌اند، ارائه شده است.

علاوه بر اصل «خالی نبودن زمین از حجت خدا»، دو آیه از قرآن نیز به عنوان پشتوانه کلامی مهم مهدویت نازل شده است. نخست آیه «و نُرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»۱و دیگری آیه «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون».۲

شیخ مفید در آغاز بحث از شرح حال امام زمان(ع) به این دو آیه و نیز این حدیث مشهور نبوی استناد کرده است: «لن تنقضی الایام واللیالی حتی یبعث الله رجلا من اهل بیتی یواطی اسمه یملأها قسطا و عدلا کما مُلئت ظلما و جورا».

به طور کلی از زبان ائمه شیعه، صدها روایت درباره وعده ظهور قائم(ع) نقل شده و این مطالب در آثار حدیثی شیعه به صورت مشتمل یا آثار مستقل، آمده بود. این روایات، برای شیعه کمترین تردیدی را باقی نگذاشت که قائمیت یا مهدویت یک اصل است و باید در انتظار آن باشند. این باور در شیعه ـ درست مانند اصل امامت ـ یک اصل اساسی به شمار آمده است.

 

حضرت مهدی(ع) و نواب خاصه

پس از رحلت امام عسکری(ع) به سال ۲۶۰، بلافاصله «غیبت صغری» شروع شد و تا رحلت آخرین نایب امام‌زمان(ع) در سال ۳۲۹ ادامه داشت. پس از آن «غیبت کبری» آغاز گردید. در دوره غیبت صغری، امام‌زمان(ع) از طریق چهار نفر نایب خاص خودش با شیعیان مرتبط بود و امورشان را حل و فصل می‌کرد. این امور، افزون بر مسائل مالی، شامل مسائل عقیدتی و فقهی نیز می‌شد. رابطان میان آن حضرت و شیعیان، چهار نفر از اصحاب باسابقه و مورد اعتماد امامان پیشین بودند که یکی پس از دیگری این وظیفه خطیر را برعهده داشتند و به عنوان «نوّاب خاص» آن حضرت معروفند. این افراد از طرف امام(ع) با وکلای او در دورترین نقاط بلاد اسلامی در تماس بودند و نامه‌ها و خواسته‌های شیعیان را به محضر مقدس ایشان می‌رساندند و در جواب، توقیعاتی از طرف آن حضرت صادر می‌شد.

نکته قابل توجه آنکه در این دوره نه تنها شخص امام‌زمان(ع) از دیده‌ها پنهان بود، بلکه سفرای او نیز به طور ناشناخته و بدون آنکه جلب توجه کنند، عمل می‌کردند. افزون بر آن، دوری شیعیان امامی از برنامه‌های انقلابی و براندازی، سبب شد تا با تهدیدهای کمتری مواجه شوند و بتوانند به اوضاع خویش سر و سامانی بدهند. نتیجه این موضعگیری آن بود که شیعیان امامی در مرکز خلافت عباسی، حضور قاطع خویش را حفظ نمودند و به عنوان یک اقلیت رسمی و شناخته شده، خود را بر حکومت عباسی و سنیان افراطی ذی‌نفوذ در بغداد، تحمیل کردند. در این زمان، مرکزیت شیعه در بغداد، با نظارت خود بر شیعیان دیگر بلاد، زندگی مذهبی آنها را نیز تحت سازمان و تشکیلات خود درآورد.

سیاست‌های خاصی که در آن دوره، از سوی شیعیان به کار گرفته شد و از پشتیبانی امامان معصوم(ع) نیز برخوردار بود، نفوذ برخی از بزرگان شیعه در دستگاه خلافت عباسی و حتی تصدی مقام وزارت آنها بود.در اینجا شرحی کوتاه از نواب خاص امام زمان(ع) و نیز اقداماتی که به دستور آن حضرت و به وسیله آنان صورت می‌گرفت، می‌آوریم:

 

۱- عثمان بن‌سعید عمری سمّان

ایشان اولین نایب خاص امام زمان(ع) بود، سمان به معنای روغن‌فروش است و اختیار این شغل، به منظور پوشش برای فعالیت‌های مذهبی و سیاسی وی بود؛ زیرا اموالی که برای رسانیدن آن به امام به وی داده می‌شد، در ظرف روغن می‌نهاد و نزد آن حضرت می‌برد. پیش از آن هم برخی از وکلای امامان، این سیاست را به کار می‌گرفتند؛ چنان که محمد قطان وجوهات را در پوشش پارچه‌فروشی به آن حضرت می‌رسانید.

عثمان بن سعید از قبیله اسد و از وکلای حضرت عسکری(ع) محسوب می‌شد. پیش از آن نیز از افراد مورد اعتماد امام هادی(ع) بود؛ چنان که آن حضرت او را به عنوان فردی موثق و معتمد به اصحاب خود معرفی فرموده بود. هنگامی که جمعی از شیعیان یمن خدمت امام عسکری(ع) مشرف شدند، آن حضرت به عثمان بن سعید، به عنوان وکیل خود، مأموریت داد تا اموالی را که برای ایشان آورده بودند، تحویل بگیرد. همو بود که تغسیل و تکفین امام عسکری(ع) را به عهده گرفت و پیکر پاک آن حضرت را در قبر نهاد.

 

۲- ابوجعفر محمدبن عثمان بن‌سعید عمری

ایشان دومین نایب خاص حضرت مهدی(ع) بود که پس از درگذشت پدرش، حضرت ضمن توقیعی به وی تسلیت گفت و پس از دعای خیر در حقش، امور را به او واگذار کردند. او نیز همانند پدرش از نزدیکان و افراد مورد اعتماد امام عسکری(ع) بود؛ چنان که ضمن روایتی از آن حضرت چنین آمده: «عمری و فرزندش، مورد اعتماد هستند. هرچه به شما بگویند، از طرف من گفته‌اند. از آنان پیروی کنید، آن دو افراد موثق و مورد اعتماد هستند.»

به رغم مخالفت‌هایی که از ناحیه برخی غالیان با وی صورت گرفت، بیشتر شیعیان پیروی از او را گردن نهادند و هرگز در عدالت وی تردیدی به خود راه ندادند. وی تا سال ۳۰۵ هجری در قید حیات بود و رابط امام(ع) با شیعیان محسوب می‌شد و هدایت وکلای آن حضرت در بلاد اسلامی را بر عهده داشت. در طول مأموریت او توقیعاتی ناظر بر تأیید سفارت وی از ناحیه مقدسه صادر گردید. به نوشته شیخ طوسی، وی تألیفاتی در حدیث نیز داشته که به دست حسین بن‌روح و سپس ابوالحسن سمری رسیده است.

 

۳- ابوالقاسم حسین بن‌روح

سومین نایب خاص امام زمان(ع)، حسین بن روح بود که از معتمدان ابوجعفر عمری و از نزدیکان وی در بغداد به شمار می‌رفت. ابوجعفر با ارجاع مراجعین به حسین بن‌روح، زمینه جانشینی وی را فراهم آورد و در واپسین روزهای حیات، به دستور حضرت ولی‌عصر(ع) او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد؛ پس از آن شیعیان برای تحویل اموال به وی رجوع می‌کردند. اقبال در «خاندان نوبختی» اخبار مفصلی درباره حسین بن روح آورد و او را از طرف مادر منتسب به خاندان نوبختی دانسته است. این بدان دلیل است که وی را قمی نیز خوانده‌اند. وی از اصحاب امام عسکری(ع) بود و با حضور جمعی از بزرگان شیعه در بغداد به جانشینی ابوجعفر عمری معرفی شده است.

حسین‌بن‌روح در دورانی که آل فرات شیعی متصدی مقام وزارت «مقتدر عباسی» و از هواداران شیعیان بودند، در دستگاه خلافت نفوذ کرد؛ اما با روی کار آمدن «حامد بن عباس» که از مخالفان شیعه حمایت می‌کرد، مشکلاتی برایش به وجود آمد. از سال ۳۱۱ که حامد روی کار آمد تا سال ۳۱۷ که حسین بن روح از زندان رها شد، گزارش دقیقی از زندگی او در دست نیست. فقط می‌دانیم که وی از سال ۳۱۲ تا ۳۱۷ در زندان به سر برده است. پس از آن تا شعبان سال ۳۲۶ که درگذشت، از موقعیت والایی در بغداد برخوردار بود و به دلیل نفوذ آل نوبخت در دستگاه حکومتی، کسی مزاحم وی نمی‌شد. عباس اقبال می‌نویسد: «حسین بن روح به تصدیق مخالف و موافق، از فهمیده‌ترین و عاقلترین مردم روزگار بود.»

 

۴- ابوالحسن علی بن محمد سمری

ایشان چهارمین و آخرین نایب امام زمان‌(ع) است که به دستور آن حضرت و توسط حسین بن روح به جانشینی وی منصوب شد و تا سال ۳۲۹ مجموعا در حدود سه سال نیابت خاص آن حضرت را بر عهده داشت. ابوالحسن در اصل اهل یکی از روستاهای اطراف بصره بود. مهمترین تحولی که در دوره سمری رخ داد، توقیعی از امام‌(ع) حاوی پیشگویی درباره قریب‌الوقوع این نایب بود که چند روز پیش از درگذشت وی مطرح شد. متن این توقیع، آغاز غیبت کبری را وعده می‌داد. اینک [ترجمه] متن توقیع: «خداوند به برادرانت در فقدان تو پاداش بزرگ عطا فرماید. تو تا شش روز دیگر رحلت خواهی کرد؛ کارهایت را جمع و جور کن و به هیچ‌کس به عنوان جانشین خود وصیت مکن. اکنون زمان غیبت کبری فرا رسیده و ظهور من تنها با اجازه خداوند خواهد بود و آن پس از مدتی طولانی و زمانی خواهد بود که دلهای مردم در نهایت قساوت و روی زمین پر از بیداد و ستم باشد. کسانی پیش شیعیان ما مدعی ارتباط و دیدار با من خواهند شد. هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی چنین ادعایی کند، دروغگویی بیش نخواهد بود.» این توقیع اصول کلی دوره جدید را خاطرنشان کرد و در کنار سایر توقیعات و احادیثی که پیش از آن از ائمه شیعه(ع) صادر شده بود، راه نوینی را برای شیعیان ترسیم کرد.

 

مروری بر اقدامات نواب در ارتباط با شیعیان

تمامی کارهای نواب خاص، حتی در امور جزئی جاری، در شعاع رهنمودها و دستورهای امام زمان(ع) انجام می‌گرفت؛ بنابراین ما بایست مرور خود را براساس مطالبی که در توقیعات صادره از ناحیه مقدسه آمده، ارزیابی کنیم؛ گرچه بسیاری از آنهاـ اگر زمانی هم گردآوری شده‌ـ متأسفانه در حال حاضر در دسترس ما قرار ندارد. اقدامات نواب را در چند جهت می‌توان مورد بررسی قرار داد:

الف) مبارزه باغُلات: یکی از اساسی‌ترین محورهای مبارزات فرهنگی و سیاسی ائمه هدی(ع) مبارزه با انشعابات درونی تشیع و در رأس آنها مسأله غلات بوده است. در این اواخر، نفوذ غلات بیشتر شد و با همراهی برخی از فرزندان امامان نظیر جعفربن علی‌الهادی با آنها، و نیز حمایت برخی از شخصیت‌های سیاسی شیعه، کار آنان رونق گرفت. از جمله غلاتی که در این دوره به صحنه آمدند، یکی محمدبن‌نُصیر، مؤسس «نصیریه» بود که در زمان امام هادی(ع) و پس از آن ادعاهای غلوآمیزی از وی بر سر زبان‌ها افتاد. شیخ طوسی می‌گوید: «او در زمان نایب دوم، عقاید غلوآمیزی از قبیل اعتقاد به ربوبیت ائمه(ع) را رواج می‌داد. ابوجعفر او را مورد لعن و نفرین قرار داد و از وی بیزاری جست. پیروان او پس از وی به سه فرقه تقسیم شدند که البته چندان دوامی نیاوردند.» نصیریان امروزه که در سوریه زندگی می‌کنند، از پیروان همین نحله هستند.

از دیگر کسانی که در ابتدا از فقهای امامیه و از وکلای ائمه(ع) محسوب می‌شد، محمدبن علی شلمغانی بود. وی با وجود سمتی که داشت، به دلایل جاه‌طلبانه‌ای به سوی غلو کشیده شد و مخصوصا روی نظریه حلول تکیه فراوانی کرد. او می‌کوشید برخی از زیردستان خود را فریب دهد و لعن و طردهای حسین‌بن روح را درباره خود چنین توجیه کند که چون او اسرار را درک کرده و وی به افشای آن می‌پردازد، دلیل این چنین مورد طرد و لعن قرار می‌گیرد.

بنا به نقل شیخ طوسی، او می‌پنداشت روح رسول خدا(ص) در کالبد نایب دوم و روح امیرمؤمنان(ع) در بدن نایب سوم و روح فاطمه زهرا(س) در ام‌کلثوم دختر ابوجعفر نایب دوم حلول کرده است. حسین‌بن روح این عقیده را کفر و الحاد آشکار دانست و او را فردی نیرنگباز و حیله‌گر نامید و عقایدش را مانند عقاید نصارا درباره مسیح(ع) و نیز شبیه عقاید حلاج دانست. وی برای بی‌اعتبار کردن شلمغانی، تلاش زیادی کرد و در نهایت نیز توقیع امام‌زمان(ع) بر مجاهدت او در این زمینه مهر تأیید نهاد.

در عین حال شگردهای شلمغانی برای مدتی توانست برای امامیه مشکلاتی ایجاد کند. بدون تردید او و همکارانش یکی از مهمترین اسباب بدنامی شیعیان بودند. غیر از اشخاص معینی که رهبری غلات را بر عهده داشتند، گاه و بیگاه در میان توده شیعیان نیز عقاید غلوگونه‌ای بروز می‌کرد. در روایتی که آن را شیخ طوسی نقل کرده در این باره چنین آمده است:

جماعتی از شیعیان بر سر اینکه آیا خدا توانایی خلق کردن و روزی‌دادن را به ائمه هدی(ع) اعطا کرده یا نه، با هم اختلاف کردند. گروهی آن را مجاز دانسته و گروه دیگر بر بطلان آن حکم کردند. در نهایت به ابوجعفر نایب دوم رجوع کردند و از او خواستند تا توقیعی در این مورد از حضرت ولی‌عصر برای آنها بیاورد. جواب امام(ع) چنین بود: «همه چیزها را خدا آفریده و روزی را او تقسیم می‌کند؛ زیرا او نه جسم است و نه در جسمی حلول می‌کند. او را انبازی نیست و همو شنوا و بیناست؛ اما ائمه هدی(ع) از خدا می‌خواهند و او به درخواست آنان و برای احترام ایشان خلق می‌کند و روزی می‌دهد.» بدین‌ترتیب روشن می‌شود که بحث و جدل درباره عقاید غلوآمیز در آن زمان به‌طور جدی مطرح بوده و یکی از وظایف خطیر نوّاب حل این مشکلات و مبارزه بی‌امان با اندیشه‌های انحرافی غلات بوده است.

ب) رفع شک و تردیدها درباره حضرت مهدی(ع): یکی از اقدامات حساس نواب خاصه آن بود که شک و تردیدهای موجود درباره وجود مقدس امام زمان(ع) را از میان بردارند. این تلاش‌ها بیشتر در دوران نایبان اول و دوم انجام شد و پس از آن نیز تا پایان غیبت صغری مسائلی در این زمینه مطرح می‌شد. در میان توقیعاتی که هم‌اکنون از آن حضرت در دست است، تعدادی درباره همین مسأله است. به نقل از شیخ طوسی، در میان ابن ابی‌غانم قزوینی و جماعتی از شیعیان بحثی درگرفت؛ او اصرار می‌ورزید که امام یازدهم فرزندی نداشته است. به ناچار شیعیان نامه‌ای به ناحیه مقدسه فرستادند و از امام زمان(ع) جواب خواستند تا بدین‌وسیله به بحث و جدل در این باره فیصله داده شود. در جواب، نامه‌ای به خط آن حضرت صادر شد که در آن ضمن مروری بر اصل مسأله امامت و ولایت و اشاره به ائمه پیشین، چنین آمده بود: «گمان می‌برید که خدا پس از امام یازدهم دینش را باطل ساخته و رابطه میان خود و مردم را قطع کرده است؟ نه، چنین نیست و تا قیام قیامت نیز چنین نخواهد بود.» به دنبال آن درباره ضرورت غیبت و لزوم مخفی ماندن آن حضرت از چشم ستمکاران مطالبی در توقیع مزبور عنوان شده است.

روایت دیگری، از توقیع نسبتا مفصلی حکایت دارد که پس از ادعای جانشینی امام عسکری(ع) از طرف برادرش جعفر، از ناحیه مقدسه صادر شد و در آن نیز ضمن مروری بر مسأله امامت ائمه هدی(ع) و علم و عصمت آنان و اشاره به ناآگاهی جعفر از حلال و حرام و عدم تشخیص حق از باطل و محکم از متشابه، سؤال شده است که: وی در چنین شرایطی چگونه مدعی امامت شده است؟

تردید محمدبن ابراهیم‌بن مهزیار در این زمینه که پدرش از وکلای امام یازدهم و عمویش علی‌بن مهزیار از برجسته‌ترین یاران امام هادی(ع) به‌شمار می‌آمد، پس از دریافت نامه‌ای از امام زمان(ع) برطرف شد. در این زمینه روایات دیگری نیز وارد شده است. از جمله روایتی است حاوی توقیعی که ضمن آن، حضرت مهدی(ع)، ضمن اثبات وجود مقدس خود در برابر شکاکان، به پاره‌ای مسائل فقهی پاسخ داده است. چنان‌که پیشتر اشاره کردیم، نواب خاص با اینکه بر اثبات وجود امام دوازدهم اصرار داشتند، از شیعیان می‌خواستند که درباره شناخت مشخصات آن حضرت اصرار نورزند و این رویه، به دلیل حفظ امنیت امام(ع) اتخاذ شده بود.

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ قصص(۲۸): ۵ ۲ـ انبیاء (۲۱): ۱۰۵

منبع: روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: