1396/2/2 ۰۷:۵۲
در متن کتاب «تسخیر شدگان» اثر داستایوفسکی آمده است که:«هر پرهیزکاری گذشتهای دارد و هر گناهکاری آیندهای. پس قضاوت مکن که دانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی کنم، دنیا تمامی تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد و به من ثابت کند که در تاریکی، همه ما شبیه یکدیگریم.
به مناسبت چهلمین روز درگذشت عبدالعلی ادیب برومند، شاعر ملی و حماسه سرا
در متن کتاب «تسخیر شدگان» اثر داستایوفسکی آمده است که:«هر پرهیزکاری گذشتهای دارد و هر گناهکاری آیندهای. پس قضاوت مکن که دانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی کنم، دنیا تمامی تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد و به من ثابت کند که در تاریکی، همه ما شبیه یکدیگریم. پناه میبرم به خدا از عیبی که امروز در خود میبینم و دیروز، دیگران را به خاطر همان عیب ملامت کردهام. پس محتاط باشیم در سرزنش و قضاوت کردن دیگران؛ وقتی نه از دیروز او و نه از فردای خود خبر داریم.»
باری، توجه به دو موضوع، سرزمینی را خرم میکند و مملکتی را سعادتمند و دولتها را آبرومند و دمکراسی را نهادینه و آزادی و برابری و دادگری، سه اصل مهم در اعتبار بخشی را به فرد و جامعه، ارمغان میدهد:
یکی استفاده درست و بجا از منابع طبیعی و زیست محیطی با بهرهگیری از اندیشمندان روشنبین وارسته و متخصصان کاردان و مهذب و آزموده؛ و دیگر، شناسایی، بهکارگیری و بهرهگیری بهینه از نیروی منابع انسانی، مشارکت عمومی و اراده همگانی به ترتیبی که شایسته سالاری تعبیر میشود. به معنای اینکه هرکس در هر رده سازمانی، باید نسبت به دیگری متخصصتر، خبرهتر، آزمودهتر و با تقواتر باشد و مدیریت او نظارت بر حسن اجرای امور و راهنمایی و هدایت در اعتبار بخشیدن به کمیت و کیفیت برتر و پیشگیری از وقوع جرم و خطا و لغزش با نوعی احساس همدردی و دغدغه مشترک.
تعریف تقوا و مدیریت سالم نیز همین است و گفتهاند به میزان اجتناب انسانها از محرمات، درجۀ تقوای آنها مشخص میشود و کسی که شرایط کافی برای احراز مقامی ندارد و در احزاب رسمی و ملی به تدریج تربیت نشده و دانش و کاردانی و سلامت اندیشه و رفتار و گفتار خرد آیینی را به مرور به نمایش نگذاشته، اما بر کرسی آن مقام بنشیند و یا همزمان مصدر چند شغل و سمت گردد؛ بیتردید فردی به دور از تقواست که آگاهانه یا نادانسته با سرنوشت تشکیلاتی یا ملت و سرزمینی بازی میکند و بسا نظامی را افلیج میکند و مللی را گرفتار میسازد و انتخابات را بیمعنا میکند.
کسب قدرت، فینفسه، صفت پسندیدهای است و برای تحقق هر امری و بهخصوص در اداره تشکیلاتی، احراز آن، از لوازم است؛ لیکن برای آن که قدرت فساد نیاورد و از آن سوء استفاده نشود و سلطهگری و ناشایستگی و سوء مدیریت پیش نیاورد؛ باید با پیروی از قوانین مدنی و نظامنامه اصول اخلاقی مهار شود و هر کس در هر مقام و مرتبت، ملزم باشد که از اراده همگانی و قوانین مدنی مشخص و شفاف پیروی کند و خود را از حساب و کتاب دقیق و شفافی که برای همه قشرهای جامعه تصور میشود، معاف ندارد. چه خوش گفته است مولانا:
لطف و سالوس جهان خوش لقمهای است
کمترش خور کان پرآتش لقمهای است
آتش پنهان و ذوقش آشکار
درد او ظاهر شود پایان کار
با تأسف به سبب اینکه شایسته سالاری در دولتها و تشکیلات ایران، کمابیش جدی گرفته نشده است؛ حساسیت و تواناییهای لازم در استفاده درست از منابع طبیعی و قدرت بهرهمندی از نیروی انسانی کاردان و فهیم و مخلص و تبادلنظر با صاحبنظران و هوشمندان میهندوست با فرهنگ هم مهیا نشد و تشکیل احزاب عمومی و آزاد، رسمیت نیافت. از این سبب به استناد آمار و شرح رویدادها که بخشی از آن را پیوسته در رسانههای گروهی و از زبان مسؤولان در انواع بزهکاریها خواندهایم و شنیدهایم و دیدهایم؛ ضایعات غیر قابل جبرانی در عرصههای مختلف فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و دینی و اعتقادی و اشتغال به بار آورده است و جامعهای را که انتظار میرفت سازمانها و تشکیلات آن بهخصوص در نظام دینی و ملی، نمونهای از درک و فهم و فضیلت و دانایی و پاکی و طهارت و شایسته سالاری و عدالتگستری و فنآوری و سازندگی باشد و چشم و چراغ ممالک جهان جلوه کند؛ به ورطۀ بیماری و هلاکت ناشی از انواع مفاسد مسری و فراگیر و مستمر و بیاخلاقیهای غارتگری و اختلاس و رشوت و تجمیع مال و مقام متأثر از سوءاستفاده از قدرت و منصب و رابطه به هر قیمت، کشانده است.
به یقین هیچ رسالتی درباره انسان جدی نخواهد بود و به مرحلۀ مفید نخواهد رسید مگر اینکه بتواند احترامی برای ذات انسان اثبات کند. اگر کوششهای علوم انسانی و مکتبها نتوانند از عهدها اثبات احترام ذات برآیند، همه دعاوی و استدلالات و پرچانگیها درباره انسان و ادیان، جز رجزخوانی و حماسههای تخدیر کننده، نتیجهای نخواهد داد.
شاعر فرزانه
زندهیاد «عبدالعلی ادیب برومند»، از مفاخر فرهنگ و ادب پارسی، شاعری فرزانه و دلبسته ایران زمین، مردی آزاده و مبارزی استوار در راه اعتلای جامعه و شخصیتی خوشنام در عرصه سیاست و هنر، عصر دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۵ روی در نقاب خاک کشید و پروندهاش بسته شد؛ اما افسوس که در جهت پاسداشت زحمات و تلاشهای آن بزرگمرد تا وقتی در قید حیات بود، به جز رونمایی از کتاب «آفرین ادب» و «نگارستان ادیب»، آیین نکوداشتی درخور وی در مجامع و محافل علمی و فرهنگی تشکیل نشد و نام و یاد و نشانش در خدمات فرهنگی و مبارزات ملی و میهنی و تولید تفکر و نواندیشی در عرصه هویت و میراث ملی و فرهنگیمان ـ در شرایطی که برای افرادی، مکرر جشننامه میگیرند ـ در معرض مطالعه و آگاهی عموم قرار نگرفت و نقش و تأثیر او در شعر و ادبیات و هنر و در نهضت ملی ایران به رهبری زندهیاد دکتر محمد مصدق، واکاوی نگردید و از وجود او در ارکان مطلوب او استفاده نشد. اگرچه فانوس اندیشهاش برای همیشه بر تارک فرهنگ ایران زمین، روشن و راهنمای وطن خواهان و سرایندگان آزاد خواهد بود.
این شاعر میهن دوست به سبب حساسیت و عشق عمیقی که به کشورش ایران و سرنوشت آن داشت، اغلب از اوضاع زمان و گرفتاریهای مردم میگفت و حامی اندیشههای آزادیخواهی در راه استقلال ایران و مبارزه با استبداد و استعمار و استحمار بود و از این سوی به شاعر ملی و شخصیت بلندمرتبه و نویسنده و متفکر سندی، شاه عبداللطیف بهتایی۱معروف به «شاه صاحب» (متوفی ۱۱۶۵ق) میماند که درونمایه کلامش، پیوسته مورد توجه وطنخواهان فهیم قرار داشت و در حوزه اندیشه و قلمرو جهانبینی خود، برای سرزمینی ایدهآل، معرف ایدهها، نظریهها و استعدادها و ذوقیات برتر شناخته میشد؛ و از دیگر سوی در همین نگاه به سیداشرفالدین گیلانی، شاعر مشروطهخواه میماند که به گفته استاد سعید نفیسی:«فریاد او، فریاد ملت ایران بود و از همه ناموران روزگار خود در عرصه دوستی، نامورتر بود.»
انگار خداوند، نفس او را با مردم و سرزمین ایران با نخ باریک دوخته بود و بهگمانم از همین منظر، روزنامه وزین اطلاعات، چند صباحی گوشهای از این بخش از اشعار او را منتشر میکرد و متولیان امروز ایران را متوجه نگاه خردمندانه و هشیاربخشی او مینمود که در شرایط فعلی ایران میتواند ثمربخش و تأثیرگذار باشد.
از بارزترین ویژگیهای ادیب برومند، به جز روحیه غیوری در راه حفظ شرف و وطن که از پاکی درون او حکایت داشت، سادهزیستی بود. او در یک مسیر، بیتکلف، آبرومند،گشادهدست و بدون تشریفات میزیست و با آن همه استعداد و دانش و کمال، خاضع و خاشع و بسیار مظلوم بود. بیتوجهی او به امور دنیوی و عشق و علاقهای که به آبادی میهن داشت، هر برخوردکنندهای را پیرو و ارادتمند او میکرد و هر کس به دیدار او میآمد، بدون اثرپذیری از پیغام ایشان، صحنه را ترک نمیکرد.
ادیب به همان شدت که به حرمتگذاری و تربیت انسانها و تعلیم افراد جامعه و مقدسدانستن زمین و مجموعه طبیعت معتقد بود؛ از سُلطهگری و انحصارطلبی و نفرت که سبب عمده کشتارها و اسارتها و اوضاع بههم ریخته میشود؛ بیزاری میجست و در کل، عشق و محبت و تعامل را اساس زندگی و زمینه برخوردها پیشنهاد میداد.
بهواقع، تجلی روح انسان دوستی، اعتقاد به خداوند و مقدسات مذهبی و گرایش به نیکیها و سجایای حمیده و همه آرمانهای بلند بشری از مختصات نوشتهها و سرودههای اوست که اساساً از ویژگیهای معنوی شعرکهن و از مقوله روشناییهای آن به شمار میرود.
او آموزههای بلند اخلاقی و میهندوستی قابل توجهی را در نهایت ظرافت و با بهرهگیری از تعالیم ارزشمند در مجموعه اشعارش مطرح کرده است. طبیعتگرایی و دلدادگی به مبانی عرفان و مظاهر زیبا چون باغ و صحرا و گلهای رنگارنگ و گیاهان زیبای خودرو و درختان شکوهمند و چهره زیبای خوبرویان و تجلیات بهار عشق و وطنخواهی و فروتنی در اشعار او، جایگاه ویژهای دارد.
غزلهای عاشقانه، شعرهای مذهبی حاوی صبغههای حماسی، اشعار سیاسی، میهنی و اجتماعی و هواداری از نهضت ملیشدن نفت و طرد سیاست استعماری روس و انگلیس و آمریکا و نکوهش و عبرتگیری از امثال عهدنامههای گلستان و ترکمنچای و کودتای ۲۸ مرداد، از ویژگیهای دیگر شعر ادیب محسوب میشود.
ادیب، خردادماه ۱۳۴۷ پس از اینکه «هانری والاس» سناتور و نامزد ریاست جمهوری آمریکا در مجلس آن کشور، اظهارات غرضآلودی نسبت به تمامیت ایران نموده بود، قصیده غرّایی میسراید و به تمام سفارتخانههای خارجی در ایران میفرستد. چند بیت از آن را میآورم که خود در نشستی که با او داشتم، به مطالعهاش رهنمودم داد.
مرد را گر دستیار آید علو فکر و رأی
پای بنهد بر فراز گنبد نیلوفری
ور کسی بدرود گوید فضل و تقوا را ز جهل
جاودان بدرود گوید خود وِرا نیک اختری
دانش و تقوا دو بیهمتا گهر باشند، لیک
شاید ار با یکدگر بندند عقد همسری
این یکی چون حلقه باشد، وان دگر همچون نگین
بینگین دلکش نباشد حلق? انگشتری
مرد را دانش بود یاور به پاس مردمی
فضل را تقوا بود رهبر به کوی برتری
آدمیت نیست جز خوی خوش و رفتار نیک
و آدمی، آن کز بد اندیشی بری باشد بری
آدمی را از زبان و دل شود قدر آشکار
بد زبان و تیرهدل را نیست والا محضری
ترجمان دل بود حرفی که آید بر زبان
تا سخن را نشمری زنهار، کاری سرسری
هر سبکساری که بیاندیشه بگشاید زبان
سُخره چون «هانری والاس» خواهد شد از خیرهسری
بر زبان جاری شد او را گفت? لغوی که کرد
لغو گفتارش ز خُبث ذات او پرده دری
گفت باید کرد ایران را به دو بخش از نقود
بین قطب شرق و غرب اندر حساب همسری
او چنین گفت از جهالت، من چنان دانم کنون
کو بود از فضل عاری، وز جوانمردی عری ۲
ادیب در مقام انسانی جوینده عدالت، آزادگی، وارستگی و شاعری شوریدهحال و دشمن دروغ و نیرنگ، متمایل بود تا طرح ایرانی نو بریزد که در آن، مردم گرفتار بگیر و به بند و آزار والی و حاکم نباشند و از بیان سخن راست و واقع امور نهراسند و میکوشید که از قوم و قبیله و گویندگانی بپرهیزد که به ریا و فریب با اندک عبادت و سجدهای، خود را فردی عادل و عالم و آمر به معروف و ناهی منکر معرفی میکنند، و هم از نااهلان بیهنری فاصله گیرد که براریکه قدرت و ثروت و زورگویی و تهدید و نصیحت و تجاوز به حریم خصوصی افراد مینشینند.
از همین علل، شاید به جرأت بتوان گفت که پس از فردوسی، در عداد بلندمرتبهترین گویندگانی است که در وصف وطن و سربلندی ایران و صیانت از فرهنگ و ادب و آیین آن، سخنان خوش گفته و اشعار دلاویز و آبدار سروده و احساسات و جذبات خویش را به آهنگ تند و تیز بیان کرده است. با سروده و نغمهای رهین احسان و خرد که به وسیله گفتار و آواز به دیگری میرسد و همه را به اهتزاز در میآورد.
در دیداری که در فروردین ۱۳۹۳ در منزل بیپیرایه و پر از گل و سبزه ایشان داشتم، به رغم سن بالا که هنوز آثار درک بالاتر از ناصیهشان هویدا بود؛ از راه التفات، سرودهای به مناسبت تألیف کتابی که در «آداب گفتار» در دست تدوین داشتم، ارائه کردند واجد این مضمون که بسیارگویی ممکن است سرچشمه بسیاری از گناهان همچون غیبت، بدگویی، دروغگویی، تمسخر، چاپلوسی و تملق شود و شخصی که بدون تفکر سخن براند و یا به بیماری پرگویی مبتلا باشد و از هنر شنیدن غافل؛ ابله و جاهل است.
اختیار کردن سکوت و پرهیز از گفتار بیهوده، زمینه فرصت تعمق و تفکر در احوال جهان، خودشناسی و تقویت ریشههای نیکی در درون بشر میآورد و بر سلامت روابط اجتماعی انسانها و آگاهی از معلومات و برداشتهای صحیح تأثیر میگذارد. شخصی که به این صفت خو گیرد، معمولاً جز به درستی و بیان حق و حقیقت، زبان نمیگشاید و زبان و کلام را ابزاری برای آزار دیگران قرار نمیدهد. بر عیب خویش بیناست و دلش را با خاموشی و درک درست از جوانب امور، زنده
نگه میدارد. اینک آن ابیات:
به هنگام سخن گفتن بیندیش
که این آموزهای نغز و بلند است
سخن، پیرایه رفتار و گفتار
به نزدیک خرد،بس ارجمند است
سزد گر با خرد دمساز باشد
که نزد پیر و برنا دلپسند است
سخن را با تفکر امتیازی است
وگرنه عامیان را درخورند است
سخن سنجیده باید گفت و با فکر
وگرنه جلوه گاه ریشخند است
سخن را سرسری گفتن نشاید
که از پیر خرد این نکته پند است
سخن گویی چنین در هر مقامی
به صدخواری،پشیمانی، نژند است
**
کمگوی، ولی به گاه گفتن
سنجیده و نغزگوی و دلجوی
پرچانگی و زیاده گویی
کاهد ز متانت سخنگوی
خاموشی به ز یاوه گفتن
کان را نبود زیان به هر روی
گفتار نکوست زیور مرد
بیهوده سخن، گواه بدخوی
بنابر مضمون ابیاتی دیگر از ادیب، بدیهی است که اگر روایات سکوت را این گونه تفسیر کنیم که آدمی باید در هر حال وحتی در برابر ستم ستمکاران و مفسدان، سکوت کند و فریادی نزند؛ چنین تعبیری بیتردید مخالف اصول اخلاقی و قوانین مدنی و سبب گسترش تعصب و جهل و گناهی بزرگ است.
وقتی همه خاموشند، چه فرق میان عالم و جاهل و انسان و حیوان؟ مگر نه این که:«به نطق، آدمی بهتر است از دواب»؟ و بیشک، سکوت علما و روشنفکران، یعنی غریو واپسگرایی و گسترش تعصب و جهل در فضای آلوده به این صفات که مذموم است. به ابیاتی دیگر از ادیب، توجه کنیم:
دیر خاموشان و کم جوشان، نه جای زندگی است
دور از این دل مردگان، خرم دیاری بایدم
ملت لال و زبان بسته سزاوار فناست
جز به نیروی سخن، جامعه احیا نشود
دم غنیمت شمار و حالی کن
لحظهها را شکار باید کرد
علم و تدبیر و بینیازی را
با شرف، همقطار باید کرد
با خشونت هر آن که قدرت یافت
خلعش از اقتدار باید کرد
در سیاست، شعور و دانش را
جانشین شعار باید کرد
کور کورانه گر پذیرد کس
هر روایت که میکنند کسان،
دهد از کف تعقل و تمّییز
جای گیرد در آستان خسان
بهر رد و قبول، به که بود
عقل و اندیشه رهبر انسان
این چه تفریح ناپسندیده است
غیبت خلق کردن از هر در
عیب اشخاص گفتن و بدشان
بر شمردن به گونه گونه صور
چون یکی در میان جمع بود
به تملق ورا شدن چاکر
وانگه از جمع تا شود بیرون
عیب جستن از او بسی منکر
این نه سرگرمی است، بلکه بود
گنهی پر وبال و شرم آور
عیب جویی ز دیگران کردن
از پی عیبها بود بدتر
سزد گر شوم سوگوار سخن
بگریم بسی بر مزار سخن
سیه جامه پوشم چو تاریک شب
که بس تیره شد روزگار سخن
زیرنویس:————————–
۱ـ بیشتر آثار عبداللطیف که آمیخته و تأثیری است از مثنوی مولانا و غزلیات حافظ و قرآن کریم، به زبانهای فراگیر جهان برگردانده شده است.
کلیات رساله او را پروفسور دکتر آن ماری شیمل، شرقشناس و فیلسوف آلمانی که زبان سندی را نزد ایرانشناس نامی استاد پیرحسامالدین راشدی(متوفی ۱۹۸۲م) در منزل او آموخته بود؛به زبان آلمانی ترجمه و منتشر کرده است و هم درباره او کتاب مستقل نگاشته است.
۲ـ عرّی: عریان، لخت
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید