فرسایش در نگارش و پژوهش / غلامرضا گلی زواره - بخش سوم

1396/1/14 ۰۸:۴۶

فرسایش در نگارش و پژوهش / غلامرضا گلی زواره - بخش سوم

حسن رضازاده که مجموعه آثار جلوه را تصحیح کرده و به طبع سپرده، متذکر گردیده است برخی تصور کرده‌اند میرزای جلوه در صدد تخطئه ملاصدرا بوده است ولی از عبارات و حواشی او چنین هدفی نمایان نمی گردد

 

حسن رضازاده که مجموعه آثار جلوه را تصحیح کرده و به طبع سپرده، متذکر گردیده است برخی تصور کرده‌اند میرزای جلوه در صدد تخطئه ملاصدرا بوده است ولی از عبارات و حواشی او چنین هدفی نمایان نمی گردد، بلکه برعکس او از آخوند صدرا به بزرگی یاد کرده و برایش تکریم ویژه‌ای قائل است. وی اضافه می‌کند: اگر کسی مآخذ عبارات متنی را مشخص کند، معنایش قدح نویسنده نیست، بلکه با این تلاش علمی و سودمند، خدمتی ارزنده کرده است. نشان دادن منابع اسفار و انتشار این اثر همراه با مصادرش از آرزوهای استادان ما بوده و هست و یکی از کارهای علمی خوب که بُعدی از تاریخ علوم را هم محقق می‌سازد، این است که با ارزیابی هر اثر علمی، افکار نو مؤلف که از خود اوست، از مطالب دیگران جدا گردد.

به طوری که روشن می‌شود، بخشی از مطالبی که هر خوانندة اسفار در بدو امر فکر می‌کند از ملاصدراست، از آن مرحوم نیست و حتی گاهی عین عبارتی که در اسفار یاد شده، درکتب متقدمین دیده می‌شود و صدرا بعد از نقل آن مطالب و عبارات در موارد فراوانی به مآخذ اصلی هیچ گونه اشاره‌ای نکرده است. البته این کار ملاصدرا ذره‌ای از شأن او نمی کاهد؛ زیرا در آن زمان ذکر مآخذ مرسوم نبوده است. اما روشن کردن مرجع برخی نوشتن‌های او، نقصی بر او و ابتکاراتش وارد نمی کند زیرا نباید عصر او را با زمان جلوه و دوران خود قیاس کنیم (رضازاده، ۱۳۸۵، ج۱، ۴۶-۴۷).

اما علاقه قزوینی دربارة ملاصدرا، ادعای تأمل برانگیزی دارد و از خطاهای او در تنظیم متون عربی گفته و افزوده است: این حکیم رساله‌ای از فخر رازی را رونویسی کرده و به نام خود معرفی نموده و در کتاب اسفارش فصولی طولانی دارد که مطالب آن از سایرین است بدون اینکه صاحبان آنان مشخص گردند و مردمی که اطلاع ندارند، تصور می‌کنند از خود اوست. (قزوینی، ۱۳۸۸، ج۷-۸، ۹۰-۹۱) محمدرضا حکیمی نیز نوشته است: مطالب ملاصدرا در اسفار نحله‌های فکری قدمای یونان و هند است. او نام این کتاب را احتمالا از فیلسوفی مصری گرفته است، مانند اغلب مطالب که از پیشینیان و اقدمین اخذ فرموده است. ملاصدرا عباراتی را از المباحث المشرقیه فخر رازی نقل کرده و هیچ به مآخذ اشاره ننموده و گفته است هیچ کس قبل از من این مطلب را نگفته است و این امر موجب شگفتی است. (حکیمی، الهیات الهی و الهیات بشری، ۱۳۸۸، ۳۵۷-۳۵۸) روزی در منزل شیخ محمد فرید نهاوندی با حضور شهید مطهری، دکتر بهشتی و چند نفر دیگر بحث دربارة ملاصدرا در گرفت؛ آقای فرید اظهار کرد برخی آرای ملاصدرا از فخر رازی اخذ شده و پاره‌ای از عبارات کتاب اسفار عین عبارت کتاب مباحث المشرقیه فخر رازی است. این ادعا که موجب شگفتی حاضران و انکار برخی گردید، سبب شد هر دو کتاب را ازقفسه بیرون آورند، مرحوم فرید مباحث شرقیه را می‌خواند و دیگری اسفار را گشوده بود، عبارات مشابه مقایسه شد: با هم هیچ فرقی نداشت، حتی در جایی این جمله در هر دو کتاب وجود داشت: هذا ممّا لَم یسبقی الیه احد (این مطلب را کسی قبل از من نگفته است)! مرحوم مطهری گفت رسم علما این بوده که در بیان یک مطلب علمی اگر سخنان دانشمند دیگر را مناسب می‌دیدند، همان عبارات را به صورت اقتباس می‌آوردند (مختاری، ۱۳۷۲، ۲۵۷-۲۵۸).

 

ناروایی‌هایی در نگارش آثار

نظامی گنجوی می‌گوید:

عاریت کس نپذیرفته‌ام آنچه دلم گفت بگو، گفته‌ام

وی در جای دیگر گفته است:

اجرت خور دسترنج خویشم گر محتشمم ز گنج خویشم

گنـج دو جهـان در آستینم از دزدی و مفلـسی چه بینم؟

چه بسیار اتفاق افتاده است عده‌ای که هوس تألیف و تصنیف و سودای شهرت و بلندنامی دارند، به جای اینکه میراث علمی و ادبی را تقویت کنند، از محصولات فکری و علمی دیگران بهره نبرده و آنها را به نام خود مصادره کرده‌اند. این کار آنان «انتحال» نامیده می‌شود؛ چرا که سخن و فکر دیگری را برخود بسته‌اند و مطالبی را بدون تغییر یا با اندکی تصرف از آن خود دانسته‌اند، در حالی که میوه باغ اندیشمندان دیگر است (همایی، ۱۳۷۱، ۳۵۰ و ۳۵۸) این حرکت مصداق تدلیس را نیز دارد که به معنای پنهان کردن واقعیت و یا انتساب اوصاف و کمالی به خویش است، به گونه‌ای که مورد فریب خوانندگان می‌گردد، این گونه پخته خواری‌ها، سرقات و کتاب‌سازی را عده‌ای مذمت کرده‌اند، برخی در برابرش خاموش گردیده، عده‌ای به توجیه آنها پرداخته و برخی حتی این گونه تألیف‌های مصادره‌ای را اسباب ترویج علم تلقی کرده‌اند. به حکم «الناس مسلطون علی اموالهم» قوی‌ترین حق مالکیت، مالکیتی است که انسان بر اثر خلاقیت فکری و نبوغ علمی وصرف وقت و فرسودگی روح و روان و جسم و جان به دست آورده است و کسی که به چنین تولیدی دست زده، اولویت درمالکیت آن را دارد و حقی است که اصالت دارد و دیگران نه تنها حق ندارند در آن دگرگونی بوجود آورند بلکه موظفند از این مالکیت معنوی صیانت نمایند، اما گویادر حراست از این میراث ارزشمند غفلت‌های غیر قابل اغماض صورت گرفته و روند پرآفتی را به‌وجود آورده و به بوستان فرهنگ و معرفت لطماتی وارد ساخته است (الهی، ۱۳۸۲، ۱۱۴).

دستبرد به آثار دیگران، به دو شکل انجام می‌گیرد: یکی اینکه عین نوشته‌های دیگران را مؤلفی بدون کم و زیاد کردن، به نام خود، درج می‌نماید و دیگر اینکه آگاهی‌های نویسنده قبلی را رونویسی کرده و به اقتضای زمان و مکان و فضای اجتماعی وفرهنگی، در آنها تحولاتی به وجود آورده، پاره‌ای از آنها را به دلخواه حذف و مطالب ویژه‌ای که از اغراض شخصی پیروی می‌کند، بدان اضافه می‌نماید که این دو حالت زشت و مذموم است و با این کار شیادان، شهرت می‌یابند و مؤلفان و محققان واقعی در گمنامی و فراموشی قرار گرفته و حق‌کشی ظالمانه‌ای در حق آنان اعمال می‌گردد (منصوری، ۱۳۶۶، ۱۰-۱۱) برخی استنساخ کنندگان در گذر تاریخ نیز هنگام تحریر کتابهای دانشمندان از این قبیل خطاها مرتکب می‌شده‌اند چنان که محدث قمی می‌گوید کتابی را به خوشنویسی دادم تا از روی آن نسخه‌ای با خط زیبا تهیه کند ولی بسیاری از مطالب را مطابق میل خویش عوض کرده بود. این گونه اعمال نوعی خیانت در امانت است (مطهری، ۱۳۸۹، ج۱۳، ۱۳۸) گاهی هم شیفتگی شاگردان نسبت به استاد موجب این پدیده خواهد گردید. کتاب اعلام الوری به قلم طبرسی به دست سیدبن طاووس رسید، اوّل نسخة خطی این اثر افتاده بود و چون سید آن را ملاحظه کرد از محتوایش احساس وجد کرد و از آن جا که برایش مشخص نبوده است این اثر از مرحوم طبرسی است، لاجرم خود آن بزرگوار مقدمه‌ای در آغازش نگاشت. بعد از ارتحال آن جناب، شاگردانش تصور کردند این کتاب که ربیع الشیعه نامیده شده بوده از مؤلفات سید است اما بعدها علما متوجه شدند ربیع الشیعه عین کتاب اعلام الوری است و از سویی در فهرست کتابها و اجازات سید و نیز در کتاب کشف المحجه از آن ذکری به میان نیامده و در هیچ جایی خود سید به آن اشاره نکرده و به آن ارجاعی هم نداده است (قمی، فوائد الرضویه، ۱۳۸۷، ج۱، ۵۴۴-۵۴۵).

دکتر محمد روشن که تاریخنامه طبری (گردانیدة منسوب به بلعمی) را بعد از تصحیح و تحشیه به چاپ می‌سپارد، به این واقعیت پی می‌برد که مؤلف واقعی این اثر ابوعلی بلعمی نیست و به وی نسبت داده‌اند. وی می‌نویسد پس از بررسی در نسخه‌های تاریخنامه طبری و سنجش و مقابله نسخه‌ها با یکدیگر و تطبیق ترجمه یافتن تازی و افزودن‌ها و کاستی‌های آن، بدون اندک شبهه و تردید به یقین دریافتم که تاریخ نامه طبری در سه گونه روایت که حاصل کار سه گروه از دبیران دانشمند دیوان بلعمی بوده، گردانیده شده است. (بلعمی، ۱۳۷۸، ج۱، مقدمه) محمد قزوینی نیز می‌نویسد به احتمال بسیار قوی ترجمه تاریخ طبری صرفا به سعی و اهتمام و عنایت بلعمی بوده نه به قلم شخص او (نظامی عروضی، ۱۳۲۷ش، ۹۶) مرحوم ملک‌الشعرای بهار بعد از بررسی نسخه‌های تاریخنامه طبری به این واقعیت رسید که گویی این کتاب را چند نفر در فواصل قرون عدیده ترجمه کرده‌اند و افزوده: چون انسان به اول هر نسخه بنگرد، تصور کند تمامی نسخه‌ها از آن بلعمی است و باز خواهد گفت بلعمی چند تن بوده‌اند و یا آنکه بلعمی این ترجمه را به چند نفر واگذار کرده است.

بهار اضافه می‌کند: وقتی شخص متتبّع این نسخ را می‌خواند، متوجه می‌شود تصرفات بی‌رویه نسّاخ و حاشیه‌نویسان در امتداد قرون عدیده چه بلاها بر سر آثار قدما آورده‌اند و از این رو می‌توان عقیدة بعضی محققان را قبول کرد که اشعار شاهنامه به‌ندرت با اصل گفتة فردوسی مطابقت می‌کند و مشخص می‌گردد نسخه‌های قدیمی به دلیل کهنگی دارای افتادگی‌هایی می‌شد و ناسخی که بعد آن را می‌نوشته، به جای آن سقطات، چندی از خود گذارده و یا اگر فاضل بوده، از روی اصل عربی صفحاتی یا سطوری ترجمه کرده و به جای ترجمه طبری گذاشته است و درهمین بین کسی که این نسخه‌ها را خوانده، بر اساس محفوظات و آگاهی‌های شخص مطالبی به آن افزوده و ناسخی که بعدها می‌خواسته این نسخه را تحریر کند، آن حواشی و افزودنی‌ها را جزء متن آورده است! (گلبن، ۱۳۵۵، ج۱، ۳۰۳-۳۰۴)

مرحوم استاد جلال‌الدین همایی می‌نویسد: یکی از مدعیان لاف زده بود که کتابی در میراث زوج و زوجه نوشته که در موضوع فقه اسلامی بی‏سابقه و کم نظیر است، بعد از بررسی‌های لازم، مشخص گردید که مؤلف کتاب‌ساز مذکور نسخه‌ای از رساله میراث زوج و زوجه شهید ثانی را به خط خود آن فقیه عالم داشته و به توهم اینکه نسخه‌ای منحصر به فرد است و افراد دیگر از آن اطلاعی ندارند، آن را انتحال کرده و به خود نسبت داده بود!

شخص دیگری که مدعی تبحر در حکمت و عرفان بود، یکی از رسایل فلسفی حکمای سلف را به عنوان اثر تألیفی خود معرفی کرد و انتشار داد و چون نسخة کهن از آن به خط پدیدآور اصلی به دست آمد، برایش رسوایی به بار آورد و اهل فن البته قبل از آن، بر حسب قرائن و شواهد مطمئن بودند که این کار یک سرقت ادبی است، مدعی دیگری از متأخران یکی از نگاشته‌های سید علاءالدین گلستانه (متوفی ۱۱۰۰ هجری) را به نام خود طبع و نشر کرد (همایی، ۱۳۷۱، ۳۶، ۳۶۱) در سال ۱۳۴۵ش اثری با عنوان عرایس الجواهر و نفایس الاطیاب از ابوالقاسم کاشانی در جواهرشناسی به اهتمام ایرج افشار به طبع رسید، برای مصحح کتاب به‌خوبی روشن گردید این اثر اصالت ندارد چنان که قبلا عباس اقبال آشتیانی به این واقعیت رسیده و گفته بود عرایس الجواهر از منبع دیگری نقل و تحریر گردیده است، بعدها وقتی مرحوم ایرج افشار بررسی‌های خود را ادامه داد، متوجه گردید کتاب جوهرنامه نظامی مأخذ تنسوخ‌نامه خواجه نصیر و عرایس الجواهر بوده است. این اثر اخیر از چهار مقاله، سه مقاله را به‌تمامی از جواهرنامه نظامی رونویسی کرده و مؤلف نام خود را بر آن نهاده بود. البته افشار در آن مقاله نوشت خواجه نصیر و ابوالقاسم کاشانی جای به جای به مطالب مأخوذ از جوهرنامه اطلاعات علمی و واژه‌های عصر خود را افزوده‌اند و از این حیث هر یک از دو کتاب فوائدی مختص به خود دارند ونباید کتب آنان را بی‌فایده تلقی کرد (کاشانی، عرایس، ۱۳۴۵، ۱۷؛ افشار، ۱۳۵۰، ۳۵).

کتاب جامع‌التواریخ به قلم خواجه رشید‌الدین فضل‌الله همدانی، ادیب، حکیم و طبیب و وزیر دربار مغولان اثری جامع در تاریخ عمومی و حوادث عصر مغول به شمار می‌رود؛ اما بخش سوم این کتاب معروف که در تاریخ اولجایتو است، از آن ابوالقاسم عبدالله بن علی کاشانی می‌باشد؛ چنان که مؤلف اخیر در کتاب تاریخ اولجایتو، به این موضوع اشاره دارد: «آدینه دهم دستور ایران (وزیر ایران) خواجه رشید‌الدین کتاب جامع التواریخ که تألیف و تصنیف این بیچاره بود، به دست جهودان مردود بر رأی پادشاه عرضه کرد و جایزة آن برد و با وجود وعده به تصنیف، یک درم به مؤلف و مصنف آن نداد که سعی بلیغ و جهد نجیح نموده بود. رنج بردم ولی مخدوم منر آن به نام خویشتن بر کار کرد!» (قاشائی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸، ۵۴)

دکتر منوچهر مرتضوی در کتاب مسائل عصر ایلخانان، به این موضوع اشاره کرده و عقیده دارد اگرچه عده‌ای در گردآوردن مطالب و مباحث جامع‌التواریخ، به خواجه رشید‌الدین کمک کرده‌اند، اما افتخار تنظیم و تدوین مطالب و نظارت مؤثر بر مباحث مختص خواجه است (مرتضوی، ۱۳۵۸، ۵۴۳). گویا مرحوم مرتضوی به بررسی‌های مجتبی مینوی اعتنایی نکرده است که عقیده دارد تاریخ ملوک انبیای مندرج در جامع‌التواریخ برگرفته از تاریخ طبری است، ماجرای غزنویان، دیالمه و سامانیان مأخوذ از تاریخ یمینی و بخش سلاجقه رونویسی گردیده از منبعی ناشناخته است (کتاب شناخت، ۱۳۶۳، ۵۱، ۵۲) مینوی می‌نویسد: جامع‌التواریخ چیزی جز نقل و استنساخ پر از اغلاط و سقطات و الحاقات نابجای کتابهای تاریخ قدیمی‌تری که به فارسی انشاء شده بوده، نیست! (مجله دانشکده ادبیات تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹، ۳-۴) تاریخ جدید یزد ـ تألیف احمد کاتبی ـ کاملا تقلید و رونویس از تاریخ یزد به قلم جعفربن محمدبن حسن جعفری می‌باشد، چه به لحاظ مطالب و حتی در مورد فصل بندی؛ اما کتاب اصلی حوادث تا سال ۸۴۵ هجری را در بر می‌گیرد و مطالب کتاب اخیر از ۸۴۵ تا ۸۶۲ هجری ارزنده است. (کتبی، ۱۳۶۴، ۱۲)

مؤلف «جامع‌التواریخ حسنی» که اثر خود را در سال ۸۵۵ هجری تألیف کرده دربارة غیاث‌الدین محمد ابرقوهی شیرازی می‌نویسد: «مخدوم بنده کمینه بود (شاه شجاع وی را) به مکه فرستاد تا در آنجا خانقاهی جهت مجاوران احداث کند.» به گفتة دکتر عبدالحسین نوایی، این عبارت مؤلف یادشده را رسوا ساخته است و مشخص می‌گردد تاریخ خود را از روی کتاب تاریخ آل مظفّر به قلم محمود کتبی رونویسی کرده و این عبارت را هم بدون توجه به معنای آن عینا در کتاب خود گنجانیده است؛ چرا که غیاث‌الدین ابرقوهی در سال ۸۰۵ هجری یعنی نیم قرن قبل از تألیف جامع‌التواریخ حسنی فوت کرده است و تقریبا محال است که او نسبت به این مؤلف سمت مخدومی داشته باشد. (همو، ۱۳۶۴، ۲۵)

سیف‌الدین حاجی بن نظام عقیلی کتابی با عنوان آثار الوزرا دارد که برگرفته و رونویسی گردیده ازکتاب نسائم الاسحار من لطائم الاخبار ناصر‌الدین منشی کرمانی است، میرجلال‌الدین ارموی (محدث) که این دو اثر را بعد از تصحیح و تعلیقات عمیق و دقیق به طبع سپرده است، می‌نویسد: مؤلف مزبور بنا را بر اخذ مطالب از کتاب نسائم‌الاسحار در مواردی که مأخذش تنها آن کتاب بوده، گذارده است؛ اما با این تصرف که مطالب مأخوذه را تلخیص کند و آنچه لازم ندانسته حذف و اسقاط نماید؛ از این روی کتاب مزبور اهمیت تاریخی را از دست داده است؛ زیرا در این تلخیص، اشتباهات عجیبی را دچار شده و خبطها و خطاهای مهمی را مرتکب گردیده است و در بعضی موارد اصلا مطالب را عوض کرده و سررشته مقصود را که هدف مورخ اولی بوده، گم کرده است. آنچه از ملاحظه سراسر کتاب و تدبر در مطاوی آن برمی‌آید، آن است که مصنف بهرة وافر از فضل و کمال نداشته است. (عقیلی، ۱۳۶۴، مقدمه)

 

از احسن‌التواریخ تا طومار

بنابه نوشته منصوری، مؤلف احسن‌التواریخ، حسن بیک روملو، وقایع مربوط به قرن نهم ایران را از کتابهای مطلع‌السعدین، حبیب‌السیر و تاریخ دیاربکریه رونویسی کرده و در نوشته‌های مربوط به دوران صفویه از نگاشته‌های دو مورخ ایرانی که نسخه‌های خطی آنان درجهان از دو سه جلد تجاوز نکرده، استفاده کرده و عین نوشته‌های آنان را به نام مشاهدات عینی و اطلاعات تاریخی روملو قلمداد کرده است و اصولا حسن بیک روملو از نامهای ساختگی است! احسن‌التواریخ روملو و خلاصه‌التواریخ قاضی میر احمد منشی هر دو از منبع واحدی کسب اطلاعات کرده و اخبار و آگاهی‌های تاریخی را به نفع خود تغییر داده و بر متن اصلی کتابها حشو و زوائدی انجام داده‌اند و به دلیل اینکه نوشته‌های مذکور را از اطلاعات دست اول و مشاهدات عینی مؤلفان قلمداد کنند و در خواننده ایجاد یقین نمایند، مناصب و مقاماتی را به مؤلفین مزبور نسبت داده‌اند و آنان را از مقربان درگاه و مورخان آگاه دربار صفویه معرفی کرده‌اند.

«لباب الالباب» محمد عوفی را سیدعلی حسینی استنساخ کرده و به نام «بزم‌آرای» تذکره‌ای برای خویش ساخته است، روضات‌الجنان و جنات‌الجنان حافظ حسین کربلایی به نام روضه اطهار معروف به «تذکرة حشری» تغییر نام می‌دهد و جالب آنکه همان احسن‌التواریخ مجعول و تماماً از سرقت انجام یافته، توسط میرزا بیک بن حسن حسینی جنابدی مورد دستبرد قرار می‌گیرد و به نام «روضه‌الصفویه» نگاشته می‏شود. «گلستان هنر» از میراحمد منشی بعد از رونویسی از مقدمه مرقع قطب‌الدین محمد قصه‌خوان و مقداری از رساله «صراط السطور» مولانا سلطان علی مشهدی نظام می‌پذیرد و رنگ و رونق به خود می‏گردد. اما همین کتاب رونویسی شده در قرن سیزدهم هجری مورد انتحال محمد یوسف لاهیجی قرار می‏گیرد و جزوی از «تاریخ‌الملوک» ایشان می‌گردد.

کتاب سفرنامه آنتونی شرلی در سال ۱۹۳۳ توسط سردنیس رایت به طبع رسید، در سال ۱۳۱۵ش، میم ملک‌نژاد در سال سوم و چهارم مجله پیمان مندرجات جعلی و بی‌اساس سفرنامه مذکور را بازگو کرده است؛ اما متاسفانه همین سفرنامه بی‌اساس از منابع مهم نصرالله فلسفی در نگارش «زندگانی شاه عباس صفوی» قرار گرفت. کتابی تحت عنوان «تومار شیخ بهایی» در سال ۱۳۰۷ ش در اصفهان به چاپ رسید و در مقالات و سخنرانی‌هایی مورد استناد قرار گرفت و با نهایت تاسف این سند مجهول در دایره‌المعارف فارسی دکتر مصاحب که اثری معتبر و مرجعی علمی و تحقیقی است، جزو تألیفات شیخ بهایی معرفی شده است (مصاحب، ۱۳۸۷، ج۲، ۱۵۲۲).

علامه مجلسی در خاتمه دومین جلد کتاب مرآت‌العقول در شرح اصول کافی می‌گوید: قبلا من تعلیقاتی بر کتاب کافی نوشته بودم، چون مشاهده کردم دیگران آن را اخذ کرده و درکتابهایی گنجانیده و وانمود کرده‌اند از خودشان است، مطالبی بر آنها افزودم و این مجلد را در ۱۱۰۰ هجری تدوین نمودم. (مجلسی، ۱۳۵۳ ش، جدو، ۲۷۲) سیدحسن قبانچی از خطبای فاضل صاحب اثری است به نام الجواهر الروحیه، وی مقاله اسرار زکات را با همان الفاظ از کتاب فردوس الاعلی شیخ محمدحسین کاشف‌الغطا بدون یک لفظ تغییر گرفته، تعلیقات ایشان را هم حذف کرده و ابداً اسمی از مؤلف اصلی نبرده است. (دوانی، ۱۳۷۰، جدو، بیست و چهار)

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: