از عرفان و اخلاق تا هزل و هجو در رباعیات خاقانی / عبدالرضا مدرس‌زاده

1395/7/7 ۱۰:۳۸

از عرفان و اخلاق تا هزل و هجو در رباعیات خاقانی / عبدالرضا مدرس‌زاده

خاقانی شاعر نامدار قرن ششم را معمولاً به سرودن قصاید فاخر عرفانی و اخلاقی می‌شناسند؛ اما این شاعر بزرگ از جاذبه‌ طبع‌آزمایی در قالب‌های دیگر چشم نپوشیده است؛ ازجمله اقدام شاعر در سرودن نزدیک به سیصد رباعی را باید گونه‌ای از جولان هنرمندانه‌ وی در عرصه‌ای دانست که اگرچه چندان در حوزه‌ تخصص او نیست، ماهرانه از عهده‌ کار برآمده است. رباعیات خاقانی حاوی موضوعات گوناگونی از عرفان و اخلاق تا هزل و هجو است که البته بسامد این موضوعات کاملاً متفاوت است.

 

خاقانی شاعر نامدار قرن ششم را معمولاً به سرودن قصاید فاخر عرفانی و اخلاقی می‌شناسند؛ اما این شاعر بزرگ از جاذبه‌ طبع‌آزمایی در قالب‌های دیگر چشم نپوشیده است؛ ازجمله اقدام شاعر در سرودن نزدیک به سیصد رباعی را باید گونه‌ای از جولان هنرمندانه‌ وی در عرصه‌ای دانست که اگرچه چندان در حوزه‌ تخصص او نیست، ماهرانه از عهده‌ کار برآمده است. رباعیات خاقانی حاوی موضوعات گوناگونی از عرفان و اخلاق تا هزل و هجو است که البته بسامد این موضوعات کاملاً متفاوت است. سی‌‌و‌سومین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ خاقانی به بررسی و «تحلیل رباعیات خاقانی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر عبدالرضا مدرس‌زاده در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. آناهید خزیر

 

رباعی وزنی کاملاً ایرانی دارد

در باب اینکه اولین رباعی را چه کسی سروده است، تقریباً مثل اولین شعر فارسی که به محمد بن وصیف سیستانی یا دیگران منسوب است، می‌شود گفت با گونه‌ای افسانه یا واقعیتی که بعداً رنگ افسانه گرفته است، روبرو هستیم. رباعی وزنی کاملاً ایرانی دارد و ابتکار ایرانیان است؛ اما نقطه‌ آغاز یا شخصیت سرآمدی را که شروع کننده‌ اولین رباعی باشد، نمی‌شناسیم؛ مگر اینکه به آنچه معروف است، اعتماد کنیم و بگوییم اولین رباعی به زبان رودکی سمرقندی، برحسب اتفاق و پیش‌بینی نشده، گذشته است. معمولاً کتاب‌های تذکره و تاریخ ادبیات این فضل را به رودکی منتسب می‌کنند. نکته‌ مهم این است که رودکی که ما به عنوان مبدع رباعی می‌شناسیم، استاد قصیده‌پردازی است. این نیز نکته‌ مهمی است که کاربران و بهره‌برداران قالب رباعی در بدو پیدایش آن اتفاقاً دربارها نبوده‌اند.

در دوره‌ای که پادشاهان خود را با قصاید مطول و مطنطن و حتی چندمطلعی اقناع و اشباع می‌کردند، مجالس صوفیه و عرفا را داریم که تمام بحث‌شان بر سر یک رباعی بوده است. تمام شور و حال و وجد صوفیانه آنها با رباعی است. کسانی مثل ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابی‌الخیر و دیگران با همین رباعی که فشرده‌ترین قالب شعری است ـ به جز تک‌بیت‌ها ـ بیان مطلب می‌کردند. هنر هم همین است که این چهار مصراع در مقابل قصیده‌ مثلاً صدبیتی قرار می‌گیرد و بیشتر اوقات تأثیرگذارتر است؛ مثلاً خاقانی در رباعیاتش که حدود سیصد رباعی است، ده ـ پانزده نکته و موضوع را طرح و بیان کرده است؛ در حالی‌که قصیده‌ او با صد بیت فقط طرح بیان یک نکته است. در آن رباعیات می‌بینیم که مجال و فراخ و توانایی شاعر برای بیان آنچه در ذهن دارد، بیشتر است. این هنر اوست که توانسته است معانی گسترده‌ حکمی یا فلسفی یا اخلاقی یا عرفانی را در چهار مصراع جا بدهد. پس سرودن رباعی کار هر کسی نیست.

کسی چون افضل‌الدین مَرَقی، از اجله‌ عرفا و فلاسفه را می‌خواهد که در عرصه‌ رباعی‌سرایی و رباعیات فلسفی و اخلاقی و عرفانی حرفی برای گفتن دارد؛ یا رباعی‌های سرگردانی که در «مرصاد العباد» و «کشف‌الاسرار» می‌بینیم. افضل‌الدین در یک رباعی توحیدی و عارفانه و عاشقانه و قلندرانه، از عدد ۱۰ تا یک را به عکس جا داده است:

 

ده بار ز نُه سپهر از هشت بهشت

هفت اخترم از شش جهت این نامه نوشت

کز پنج حواس و چهار عنصر ز سه روح

ایزد به دو عالم چو تو یک بُت نسرشت

عطار «منطق‌الطیر» است و خاقانی قصیده

 

رباعی کاملاً تفننی است؛ اما چه کسی می‌تواند آن را نپذیرد؟ شما تمام مقولات و معقولات فلسفی را می‌توانید در رباعی بیاورید. رباعی قالب کوچکی است؛ اما تأثیرگذاری و سرودن آنچه بر دلها بنشیند، کار هر کسی نیست. گل سرسبد رباعی‌سرایی هم که رباعی با او جاودان شد، حکیم خیام نیشابوری است. خیام در رباعی‌سرایی کاملاً صاحب سبک است. رباعی‌سرایی کاری حکیمانه و خردمندانه بوده است، نه از سر تفنن.

در دوره‌ خراسانی، رودکی و شاعران سبک خراسانی مثل مسعود سعدسلمان و ظهیر فاریابی همه رباعی‌سرا بودند، اما آنها را به عنوان رباعی‌پرداز و متخصص رباعی نمی‌شناسیم؛ هرچند کارنامه‌ شعر فارسی را در این زمینه پر برگ و بار کرده‌اند. با این‌همه به ‌جز رباعیات خیام، کار مستقل جدی درباره‌ رباعیات دیگران نشده است. چون گفته‌ایم که عطار فقط «منطق‌الطیر» است و خاقانی فقط قصیده و سعدی فقط غزل و دیگران نیز به همین صورت. در نتیجه توجه ما به مفاهیم ادبی تک‌بعدی بوده است و یکسویه.

 

عشق مجازی در سبک خراسانی

یکی از هنرها و کارکردهای رباعی این است که می‌تواند گاهی وقت‌ها یک داستان را در چهار مصراع بیان کند؛ مثل رباعی مشهور خیام: «در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش…» این نکته را هم باید توجه داشت که پا به پای مضامین رایج در یک سَبک و دوره، رباعی هم تقریباً همان مسیر را پیموده است، با برخی تفاوت‌ها؛ مثلاً در سبک خراسانی که اصل ماجرا عشق مجازی است، رباعی‌ها هم تقریباً حالت عشق مجازی دارند؛ هرچند صوفیه آن عشقهای مجازی را تأویل کرده‌اند. در توجه به قالب رباعی یک نتیجه‌ دیگر هم می‌شود استنباط کرد. اگر در دوره‌ای رباعی گل می‌کند برای آن است که مخاطبان و پذیرندگان این شکل از هنر آماده‌ پذیرش آن بوده‌اند. رباعی را در آغاز خطبه‌ها، نامه‌ها، منشآت می‌آوردند، چون سهل‌الوصول بوده است. ضمن اینکه یک کارکرد دیگر رباعی اتحادی است که با موسیقی دارد.

«قول»، ترانه یا رباعی بوده است. این همراهی رباعی و موسیقی کمک می‌کرد تا رباعی گسترش پیدا کند. یکی از مفاهیمی هم که در رباعی هست، مفهوم اغتنام فرصت است. درست است که این مفهومی خراباتی و پر از مستی است، اما راست آن است که فرصت‌ها می‌گذرند. پس اینکه رباعی بار موضوع اغتنام فرصت را به دوش می‌کشد به خاستگاه آن و پیوند رباعی و وموسیقی برمی‌گردد. این شکل از اغتنام فرصت را در غزل‌های حافظ هم داریم. اتفاقاً گفته‌اند که آن غزلها خیامی است. مفهوم اغتنام فرصت و امروز را غنیمت شمردن که در رباعی‌های خیام هست، اقتباسی است که سعدی و حافظ از او کرده‌اند. به هر حال موسیقی یاور و معاضد بسیار متعهدی است در توجه دیگران به رباعی.

 

رباعی با مضمون اخلاق

در مقطعی که قرن ششم است، رباعیات اخلاقی پدید می‌آید. کوتاه بودن قالب رباعی باعث می‌شود که در کتاب‌هایی مثل «قابوسنامه» و «اخلاق ناصری» رباعی‌هایی با مضمون و محتوای اخلاقی ببینیم. مثل این رباعی:

 

کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی

چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی

دادند دو گوش و یک زبانت زآغاز

یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی

 

در دوره‌های بعد، مثلاً در سبک عراقی، نقش رباعی کمرنگ‌تر می‌شود، ولی هست. حافظ و سعدی و عراقی و خواجو همه رباعی دارند، اما بسامد آن زیاد نیست. در دوره‌ سبک هندی (سبک بیدل، نه سبک صائب) و شعر فارسی شبه‌قاره، بیدل دهلوی استاد سرودن رباعیاتی است که به‌راستی در نوع خودش بی‌نظیر است؛ اما در ایران به رباعیات و غزلیات او توجهی نشده است. رباعی‌هایی از بیدل داریم که نشان می‌دهد او استاد سرودن رباعی‌های حِکمی و اخلاقی و مخصوصاً فلسفی است.

اما در باب رباعیات خاقانی می‌توان گفت که بعضی مضامین در رباعی‌های او هست که در غزلها و قصایدش نیست، و برعکس؛ مثلاً آنچه در رباعیات او کمتر می‌بینیم و در قصایدش بیشتر است، بحث عرفان است. خاقانی خودش را در عرفان پیرو سنایی می‌داند؛ اما شگفتا که در رباعی‌های او کلیدواژه‌ها و تعبیرهایی که در قصاید عرفانی‌اش هست، وجود ندارد؛ هرچند رباعی عارفانه هم دارد. آیا رباعیات او محصول دوره‌ خاصی بوده است؟ به هر حال عرفان به معنای عرفان اخلاقی، عرفان شرعی یا عرفان خاص خاقانی که برآمده از مکتب سنایی است، در رباعیات او دیده نمی‌شود.

در قصاید خاقانی نکوهش فلسفه هست. فلسفه‌ستیزی و دفاع از خرد اسلامی و فکر و فرهنگ ایرانی در قصاید او هست و نیز نکوهش یونان؛ اما در رباعیات او یک نکته در مبارزه با فلسفه یا نکوهش یونان دیده نمی‌شود. چیز دیگری که در رباعیات خاقانی نیست، مرثیه‌هاست. آن شکل ناله و غصه و مویه که در قصاید او هست، در رباعیات نیست. این نکته این احتمال را تقویت می‌کند که رباعی به سبب کاربردهای خاصش، پذیرای مضمون یا موضوع مرثیه نبوده است.

 

رقابت‌های شاعرانه‌

نکته‌ دیگری که در مورد خاقانی قابل بحث است، رقابت‌های شاعرانه‌ اوست. خاقانی استاد خودستایی است؛ اما در رباعیاتش از رقابت با شاعر خاصی یا از شعر خودش اصلاً و ابداً حرف نمی‌زند. سه چهار رباعی دارد که در آن می‌گوید استاد و گوهر دریای سخنم، ولی بحث رقابت را باز نمی‌کند. این هم نشان می‌دهد که رباعی کشش دعواهای شغلی را نداشته است. در رباعیات خاقانی نشانی از خودستایی‌های قصایدش نمی‌بینیم. آنچه در رباعیات او هست، یکی بحث توحید است. این توحید، توحید افعالی است؛ یعنی شناختن حضرت حق به وحدانیت در فعل و اینکه حضرت حق فعال مایشاء است. مثل این رباعی:

 

آنجا که قضا رهزن حال تو شود

گر خانه حصار است، وبال تو شود

چون رحمت حق صورت فال تو شود

صحرای گشاده‌حصن مال تو شود

 

یا این رباعی:

 

نه خاک توام به آدمی کرده‌ عشق

نه مرغ توام به دانه پرورده‌ عشق

پس بر چو منی پرده‌دری را مگزین

کآهنگ‌شناس نیست در پرده‌ عشق

 

رباعیات توحیدی

اینها نمونه‌هایی از رباعیات توحیدی خاقانی است. بعد نیش و کنایه‌ها و گله‌گزاری‌هایی است که خاقانی دارد و نیز بحث اغتنام فرصت؛ مثل این رباعی:

 

از عشق بهار و بلبل و جام طرب

گل جان چمن بود که آمد بر لب

لب کن چو لب چمن کنون لعل سلب

جان چمن و جان چمانه بطلب

 

یا:

 

چشمم به گل است و مرغ دستان‌زن تو

میلم به می است و رطل زودافکن تو

زین پس من و صحرا و می روشن تو

من چون تو و تو چون من و من با من و تو

 

که جزو اعنات‌های خاقانی است تا «من و تو» را به اعنات بیاورد و هنرورزی خود را به این شکل نشان بدهد. پیشتر هم گفتم که عرفان به شکل عرفان قصاید در رباعیات او نیست؛ اما این بدان معنا نیست که مفاهیم عرفانی به شکل مورد پسند رباعی، نداشته باشد. یک نمونه از رباعیات عرفانی خاقانی چنین است:

 

ای گوهر گم بوده کجا جوییمت؟

پای آبله در کوی وفا جوییمت

از هر دهنی یکان‌یکان جوییمت

در هر وطنی جداجدا جوییمت

 

گله‌ خیام‌گونه‌

خاقانی شاعر شکوه و شکایت هم است. در واقع کدام شاعری است که اهل شکایت نباشد؟ خاقانی در رباعیات شکوه و شکایت دارد؛ اما این شکوه‌ها با آنچه در قصاید و غزلیاتش آمده، متفاوت است. یک گله‌ خیام‌گونه‌ خاقانی، که هم گله است و هم یأس است و هم اندوه، چنین است:

 

سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب

بار همه خار و خس کشیدیم چو آب

آخر به وطن نیازمندیم چو آب

رفتیم و ز پس باز ندیدیم چو آب

 

یا این رباعی اخلاقی که بیان اندوه و افسوس است:

 

داغم به از دو گوهر نایاب است

کز وی جگرم کباب و دل در تاب است

می‌گویم اگر تاب شنیدن داری

فقدان شباب و فرقت احباب است

خاقانی منتقد بعضی از رفتارها

 

خاقانی به عنوان شاعر و هنرمند، منتقد بعضی از رفتارها هم است؛ شاید مثل حافظ که برخی طعنه‌ها دارد. در رباعیات خاقانی شکل انتقادی هست:

 

کرمی که چو زاهدان خورَد برگ درخت

نی در خور زهد سازد از دیبا رخت

از ابرو و چشم ار به بتان ماند سخت

چه سود که نیستش به معشوقی بخت

 

این انتقادهای هوشمندانه، کوتاه است، اما اثرگذار. خاقانی از هجو و هزل و رکاکت الفاظ در سه چهار رباعی استفاده کرده است؛ اما نگاهی که ما امروز به شعرهای هجو داریم، در قدیم نبوده است. برای آنها این شکلها حالت زنگ تفریح داشته است. در کتاب «مثنوی» مولانا هم چنان الفاظی می‌بینیم؛ به دلیل مقتضیاتی که در آن دوره‌ها بوده است. خاقانی هم به دلیل آنکه شاید پسند جامعه بوده یا تقاضای متقاضی بوده، چنان الفاظی دارد. خاقانی در رباعیات مدح هم دارد، اما خیلی کم. کاری که کرده و به نظر می‌آید که حافظ از او اقتباس کرده باشد، هنر درهم آمیختن شخصیت ممدوح با معشوق است. مثل تعبیر «شاه بُتان» که ظاهراً ابتکار خاقانی است. شکل عالی چنین تلفیقی را در حافظ داریم. اما بیشترین بسامد حدود سیصد رباعی خاقانی به عشق برمی‌گردد. منتهی جلوه‌ها و تعینات و مصداق‌های گوناگون عشق است؛ از عشق مذکر که آن هم تفریق و تفننی قدیمی بوده است و عشق زیبارویان، تا عشق به معشوق حقیقی.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: