1393/4/11 ۱۰:۱۲
اشاره: تازهترین كتابی كه انتشارات اطلاعات از استاد حجتی كرمانی منتشر كرده، «عشق و دعا در رمضان» است كه با مرور بر برخی از دعاهای ماه مبارك، خواننده را با وجوهی از نیایشهای معصومان آشنا میسازد. آنچه در پی میآید، بخش چهارم این كتاب است كه به شرح مختصر و گویای «دعای مشهور سحرهای ماه مبارك رمضان» پرداخته شده است.
***
این دعا كه از مشهورترین دعاهای ماه مبارك رمضان است، با آهنگ زیبا و موزون و مضمونهای عالی و رمزگونة خود، درخور نگارشی عاشقانه است. هماهنگی و وزن و همگونی شكل و مـحتوای دعا به گـونهای است كه حتی كسانی كه با عربی آشنایی ندارند، كم و بـیش از نظم آهنگین و مضامین دلپذیر آن و به خاطر كـلمات آشنایی هـمچون «جلال» و «جمال» و «كمال» و «قوّت» و «مشیت» و «عزّت»، لذت میبرند و ما در این بخش بر سر آنیم كه با زیباییهای جانبخش این دعا آشـنا شـویم و اندكـی دربارة مضامین آن، بحث و دقت كنیم. این بخش از سخن میتواند عرفانی/ فلسفی یا عشقی/ عقلی به شمار آید؛ هر چند چنین ادعایی از این نگارندة ناتوان به هیچوجه درخور نیست، اما از آنرو كه این نگارش با برداشت از كتاب شریف «شرح دعای سحر» تألیـف عارف مـجاهد امام خمینـی (قدس سره الشریف) انجام میشـود، با توجه به مـنبع نگارش، میتوان چنین ادعایی را پـذیرفت؛ البته اگر نگارنده توانسته باشد بخشی از مـطالب سنگین و سـطح بالای آن كتاب را فهمیده و منتقل كرده باشد.
یادآوری این نكته ضروری است كه فهم مطالب كتاب «شرح دعای سحر» امام خمینی نـیاز به طی مـقدمات و آشـنایی با مـسائل و اصطلاحات و مقامات ارجمند عرفانی دارد و كسی كه با عرفان علمی و عملی آشنایی نداشته باشد، نمیتواند از این كتاب بهرهمند شود ولی از آنجا كه به قول شاعر:
آب دریا را اگر نتوان كشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
بدینترتیب، سعی خواهیم كرد بخشی از مطالب سادهتر و زودیابتر این اثر شریف عرفانی را در اینجا بـیاوریم تا جان خوانـندگان از شـمیم عطر جانفزای آن معطر گردد.
نیایشگر در این دعای جلیلالقدر، خداوند را با 24 اسم و صفت ذاتی و افعالی به ترتیب زیر میخواند: 1) بهاء 2) جمال 3) جلال 4) عظمت 5) نور 6) رحمت 7) كـلمات 8) كـمال 9) اسـماء 10) عزّت 11) مشـیت 12) قدرت 13) سـلطان 14) علم 15) مَنّ 16) مسائل (آنچه از خدا مسألت میكنند) 17) قول 18) شرف 19) ملك 20) علوّ 21) آیات 22 و 23) شـأن و جـبروت 24) هر آنچه كه خدا به بنده پاسخ میگوید.
نگرشی كلی به دعای سحر
نیایشگر در این دعا، تنها خدا را میخواند؛ اما چیزی از او نمیخواهد و این نكتهای نغز و شریف است كه این نیایش را در سطحی بسیار بلند میبرد و شاید بتوان از همین روزنه به ژرفای بسیار والا و زیبای این دعای عظیمالشأن نگریست. ما در این دعا با روحی مواج و عاشق مواجهیم كه در یك مكاشـفة الهی در اسـماء و صفات ذاتی و صفات افعالی خدا شـناور است و جز خدا و اسماء و صفات ذاتی و افعالی او چیزی نمیبـیند و چیزی نمیخواهد. در این دعا، نه تنها از حوائج روزمرة دنیوی كه پارهای از دعاها مشـتمل بر آن است سخنی نمیرود، بـلكه درخواستها و مـقاصد والای معنوی نیز درخواست نمیشود.
میدانیم كه دعاهای مأثوره از اهل بیت(ع) آكنده از مقاصد و مسائل معنوی است و روح نیایشگر آن بزرگواران غرقه در تمنای كـمالات معنوی از درخواست مـقاصد دنیوی، رخ تابـیده و از آنها ـ به جز در مـواردی نادر ـ چشم پوشیده و در همهجا قرب به حق جُسته و از موانع مادی این جهانی در عذاب و رنج بوده است. به طور كلی دعاهای والای پیشوایان دینی مشحون از خوف و رجاء و بیم و امید است؛ و همة بیم، دوری از حق است و همة امید و رجاء به قرب پروردگار. آنچه آنان را به شدت متأثر میكند، تعلقات ناگزیر اینجهانی است و آنچه آنان را به شـوق میآورد و امید میدهد، اتصال به مـبدأ كلّ و برداشته شدن حجابها ـ حتی حجابهای نور ـ است.
اما در این دعا، از این همه... خبری نیست و بلكه تنها جذبة اسماء و صفات الهی است كه نیایشگر را مجذوب شیدای خویش كرده و او را از خود و همة خواستهای مادی و معنوی فارغ ساخته است. اكنون مروری سریع بر فقرات نورانی دعا:
1 ـ خدایا! تو را به خوبترین خوبیهایت میخوانم. همة خوبیهایت خوب است. خدایا! من تو را به همة خوبیهایت میخوانم.
2 ـ خدایا! تو را به زیباترین زیباییهایت میخوانم و همة زیباییهایت زیباست. خدایا! من تو را به همة زیباییهایت میخوانم.
3 ـ خدایا! تو را به باشكوهترین شكوه و جلالت میخوانم و همة شكوه و جلالت شكوهمند است. خدایا! من تو را به همة شكوه و جلالت میخوانم.
4 ـ خدایا! تو را به بزرگترین عظمتت میخوانم... كه هـمهاش عظیم است.
5 ـ خدایا! تو را به روشنترین نورت میخوانم... كه هـمهاش نورانی است.
6 ـ خدایا! من تو را به پردامـنهترین رحـمتت میخوانم... كه هـمهاش پردامنه است.
7 ـ خدایا! تو را به تامترین كلماتت میخوانم... كه همهاش تام است.
8 ـ خدایا! من تو را به كاملترین كلماتت میخوانم... كه همهاش كامل است.
9 ـ خدایا! تو را به بزرگترین نامهایت میخوانم... كه همهاش بزرگ است.
10 ـ خدایا! تو را به شكستناپذیرترین عزتت میخوانم... كه همهاش شكستناپذیر است.
11 ـ خدایا! من تو را به گذراترین مشیتت میخوانم... كه همهاش گذراست.
12 ـ خدایا! تو را به تواناییات كه بر همه چیز سیطره یافتی، میخوانم... كه همة تواناییات مسیطر است.
13 ـ خدایا! تو را به نافذترین علمت میخوانم... كه همهاش نافذ است.
14 ـ خدایا! من تو را به پسندیدهترین گفتارت میخوانم... كه همهاش پسندیده است.
15 ـ خدایا! من تو را به دوست داشتنیترین مسألتها از تو میخوانم... كه همهاش دوستداشتنی است.
16 ـ خدایا! من تو را به شریـفترین شرفت میخوانم... كه هـمهاش شریف است.
17 ـ خدایا! تو را به پر دوامترین فرمانرواییات میخوانم... كه همهاش دائمی است.
18 ـ خدایا! تو را به والاترین والاییات میخوانم... كه همهاش والاست.
19 ـ خدایا! تو را به فاخرترین مُلكت میخوانم... كه هـمهاش فاخر است.
20 ـ خدایا! تو را به قدیمترین مـنتگذاریات میخوانم... كه هـمهاش قدیم است.
21 ـ خدایا! من تو را به گرامیترین نشانههایت میخوانم... كه همهاش گرامی است.
22 و 23 ـ خدایا! من تو را به همة شأن و جبروتت میخوانم... و به هر شأنی تنها... و هر جبروتی تنها...
24 ـ خدایا! من تو را به هر چه كه بدان پاسخم دهی، میخوانم... پس دعایم را مستجاب كن.
ملاحظه میشود كه در این دعا، نیایشگر تنها دست مسألت به درگاه خدا دراز دارد و دیگر هیچ... و تنها در هنگام سؤال و درخواست است كه از خود و از سؤالش سخن میگوید: یعنی تنها در دو عبارت «انّی» و «اسألك»؛ و جز در این دو كلمه هیچ از خود نمیگوید و هیچ برای خود نمیخواهد.
و این گسـترة نامتناهـی بهاء، جمال، جلال، عظـمت، نور، رحمت، كمال، كلمات، اسماء، عزت، مشیت، قدرت، علم، مسائل، شرف، سـلطان، قول، مُلك، عُلوّ، منّ، آیات، شأن و جبروت الهی است كه فضای عطرآگین روحی نیایشگر را در برگرفته... و مگر بـندة عارف وارسـتهای كه در چنین فضای والای نور و عرفان و جذبه و عشقی قرار گیرد، دیگر زبان آن دارد كه جز از این والاییها و زیباییها وجلالها و جمالها و... سخن گوید؟
آری، این دعا از یكی از والاترین تـجلیات روح والای انسان نیایشگر حكایت دارد؛ تـجلیاتی كه در سراسر دعاهای بلند و آكـنده از مـعارف الـهی حضرات معصومین(ع) جلوهگر است. اینك، با بهرهگیری از كتاب «شرح دعای سحر» كمی در مورد نخستین فقرة نورانی از فقرات این دعای پر جلال و عظمت سخن میگوییم:
1 ـ بهاء الهی: «اللهم انی اسئلك من بهائك...»
فهم مضمون این فقره متوقف بر آن است كه كلمة «بهاء» را معنی كنیم و آنگاه به «أبهی» و «بَهی» بپردازیم. امام خمینی(ره) مینویسـند: «بهاء» به معنی حُسن است و حُسن، تمامی هستی است؛ زیرا هر خیر و خوبی و حُسن و درخشـندگیی در جهان هست، از بركات «وجود» و پرتو آن است.
گفتهاند: اینكه «وجود»، خیر و خوبی است، یك مسـألة بدیـهی است. پس وجود، سراسر خوبی و حسن و نور و ضیاء است. «هیولا» را از آن رو كه دارای وجودِ پست و فعلیت ناقص است، دارای وحشت و ظلمت و مركز «شرور» و منبع «دنائت» میدانند. ابوعلیسینا گـفته است: دنیا چون در «نعال وجود» (كف پای هستی) قرار گرفته و آخرین تـنزلات هستی است، «اسفل السّافلین» خوانده میشـود؛ گرچه دنیا به چشم اهل دنیا، زیبا و خوب و لذیذ میآید؛ زیرا هر دسته به آنچه دارند، دلخوشند! وقتی «سلطان آخرت» برآید و پردهها از جلوی چشم قلب برداشته شود و حقیقت منكشف گردد، چشمها از خواب غفلت بیدار شده و جانها از بستر جهالت به پا میخیزند و حالت دنیا را باز میشناسند و مرجع و مآل آن را میفهـمند و پستی و زشتی و ظلمت و وحشت آن پدیدار میشود. پیغمبر(ص) فرمود: «یحشر بعض النّاس علی صورةٍ حسنٌ عندها القرده و الخنازیر: پارهای از مردم به صورتی محشور میشوند كه بوزینهها و خوكها در مقایسه با آنها، زیبا هستند!»
پس به هر اندازه كه «وجود»، از شائبة عدمها و فقدانها و درآمیختگی با ظلمات و جهل، خالص باشد، به آن اندازه زیبا و خوب و درخشنده خواهد بود؛ و لذا عالم مثال، از ظلمات طبیعت درخشندهتر است و عالم روحانیات و مقربین كه عالم مـجردات است، هم از عالم طبیعت و هم از عالم مثال منورتر است و عالم ربوبی از همة اینها درخشندهتر است؛ زیرا از شائبة نقص، خالص است و از اختلاط عدم، پاك است؛ چرا كه از ماهـیت و لواحق ماهـیت مـنزه است؛ و هر چه بهاء و درخشندگی هست، از عالم ربوبی است و هیچ حُسن و ضیائی جز نزد او نیست. (و هو كل الـبهاء و منه الـبهاء) هـمة حُسن و بهاء، خود اوست و هر چه حُسن و زیبایی است نیز، از اوست.
سید محقق داماد (میرداماد) در كتاب «قبسات» فرموده است: خدای تعالی همة هستی است و همهاش «هستی» است و همهاش بهاء و كمال است، بیهیچ غبار نقص و كاستی. او نور است بدون هیچ درآمیختگی با كدورت؛ زیرا خداوند «وجود» است بدون «عدم» و «انّیت»؛ واقعیت محض است بدون «ماهیت». عالم نیز به اعتبار اینكه پیوسته به خداست و به او نسبت دارد و پرتو و رحمت گستردة او بر پیكرههای ظلمانی است، «بهاء» و «نور» و «اشراق» و «ظهور» است.
خداوند میفرماید: «قل كلّ یعمل علی شاكلته: [ای پیغمبر] بگو كه هركس مطابق طبیعت خود عمل كند»، «الم تر الی ربك كیف مدّ الظل: مگر ندیدی [ای پیامبر] كه خدا چگونه پرتو (پرتو هستی) را بر كشید؟» پرتو نور نیز نور است؛ ولی همین عالم كه به اعتبار پـیوستگی و انـتساب به خدا، بـهاء و نور است، به اعتبار خود، نابودی و ظلمت و وحشت و نفرت است: «كل شئ هالك الا وجهه: همه چیز نابود است به جز وجه خدا.»
پس بعد از آنكه همة «تعینات» (وجودهای متعین و مشخص و جزئی)، مستهلك و نابود شوند و همة ماهیتها (محدودیتهای وجودی) فانی گردند، «وجه الهی» باقی خواهد ماند كه هـمان جهت وجوبی اشیاست كه به ذات حقّ آویخته بوده و مستقلاً قوام و تحقق ندارد و به خودی خود، هیچ حكمی نداشته است. از پیغمبر(ص) روایت شده است: «لودُلیتم الی الارض السُّفلی لهبطتم الی الله: اگر شـما را به پستترین نقطة زمین هستی درآویزند، شـما به سوی خداوند فرود آمدهاید!»
بنابراین خداست كه بهاءِ تام و مطلق است و جز او هیچچیز هویت و بهائی ندارد؛ عالَم به خودی خود، هیـچگونه بهاء و هویت و وجود و حقیقتی ندارد. عالَمی كه از خود هیچگونه وجودی ندارد چگونه میتواند بهاء و نور و شرف و ظهور داشته باشد؟ عالم، خود به خود «نقصان» و «قصور» و «هلاك» و «دثور» (محو و نابودی) است. (پایان كلام امام خمینی)
تا اینجا به اجمال با تفسیر «بهاء الهی» آشنا شدیم و از بـیان امام آموختیم كه بهاء (یعنی حُسن) همان وجود و هستی است؛ زیرا هر حُسنی از هستی و هر زشتی و بدیی، از نیستی است. وجود، مساوق با حسن و خوبی است و عدم، مساوی با زشتی و بدی.
آموختیم كه چرا نیایشگر در آغاز، خدا را به «نیكوترین نیكویـی»اش میخواند؛ اما فوراً نیكوییهای خدا را به یكسان نیكو میشـمارد و باز خدا را به همة نیكوییهایش میخواند. حالا به یك نكتة بسیار شریف و دقیق بپردازیم؛ و آن اینكه این تفاوت نگرش در هستی كه نیایشگر آن را یك بار «نیكو» و «نیكوتر» و «خوب» و «خوبتر» میبیند و یك بار، سراسر عالم را یكپارچه خوب میبیند و تفاوتی در آن مشاهده نمیكند، از آن چیست.
نویسندة عارف «شرح دعای سحر» در بیان بسیار شریف و پر جذبه و عارفانهای با اشاره به مراحل تكاملی سیر شهودی ابراهیم خلیل(ع)، این تفاوت نگرش را توضیح دادهاند و ما این مـطلب والا را با بـیان خودمان به شرح زیـر ارائه میكنیم:
عارف برای رسـیدن به مقامات عالی شهودی، ناگزیر است از مراحل سهگانة «حواسّ»، «تخیلات» و «تعقّلات» گذر كند. این سه مرحله به روایت كلام الهی در سیر شهودی ابراهیم خلیل(ع) به عنوان رؤیت ستاره، رؤیت ماه و رؤیت خورشید، یاد شده است. در این تفسیر عرفانی رؤیت كوكب (زهره) به معنای تجلی ربوبیت نفس، و رؤیت قمر (ماه) به معنای تجلی ربوبیت قلب و رؤیت شمس (خورشید) به معنای تجلـی ربوبیت روح تأویل شـده است كه با درخشش نور «حق مطلق»، همة این ربوبیتها نفی میشود و ابراهیم(ع) در پایان میگوید: «انّی وجّهت وجهی لِلّذی فطر السّموات و الارض...» نویسندة عارف، كلام مولوی را اشاره به این تدریـج معرفت میدانند آنجا كه گفته است:
از جــمادی مُردم و نامی شـدم
وز نـــما مُردم ز حـیوان سر زدم
مُردم از حیوانی و انسـان شـدم
از چه ترسم؟ كی ز مُردن كَم شدم؟
باز میمـیرم ز انســان و بشــر
پس برآرم با مــلائك بــال و پر
بار دیـگر از مــلك پران شـوم
آنـچه اندر وهم نایــد، آن شـوم
پس عدم گردم عدم، چون ارغنون
گویــدم كانّا الیـــه راجــعون
آنگاه مینویسند: «بدان، كسی كه با گام معرفت به سوی خداوند متعال قدم برندارد، به مقصد نهایی نخواهد رسید و در «احدیت جمع» مستهلك نخواهد شد و خدا را به طور «مطلق» و بینهایت مشاهده نخواهد كرد؛ مگر بعد از سیر تدریجی در منازل و مدارج و مراحل و معارج از «خلق» به «حق مقید»؛ و از «حق مقید» به «حق مطلق»... بدینسان كه «قید» را كمكم از خود میزداید و از نشئهای به نشئة دیگر منتقل میشود تا به «حق مطلق» برسد.
نویسندة عارف در خلال شرح دلـپذیر خود جا به جا به اشـعار حافـظ شیراز و ملای رومی تمثّل میجویند:
تو را زكنگرة عـرش میزنـند صــفیر
ندانمت كه در این دامگه چه افتاده است
غلام هـمت آنم كه زیر چــرخ كبـود
ز هر چه رنگ تعلق پــذیرد آزاد است
نیست در لوح دلــم جز الف قامت یار
چه كــنم؟ حرف دگر یاد نداد اســتادم
2 ـ جمال الهی: «اللهم انی اسألك من جمالك...»
3 ـ جلال الهی: «اللهم انی اسألك من جلالك...»
خدای متعال در مقام «الهیت» هـمة صفات مـتقابل را داراست؛ مانـند رحمت و غضب، بطون و ظهور، اوّلیت و آخریت، سخط و رضا... هر صفتی كه مـتعلق به «لطف» الـهی است، صفت جمال است؛ و هر صفتی كه متعلق به «قهر» اوست، صفت جلال است. ظهور و نورانیت و زیبایی عالَم، نشانة صفت جمال است و مقهوریت عالم در برابر سطوت نور و سلطة كبریای او، نشانة صفت جلال است. صفت جلال به وسیلة صفت جمال ظهور پیدا میكند و زیر پردة هر صفت جمال، صفت جلال پنهان است. «جمال تو در همة حقایق جریان دارد و چیزی جز جلال تو پردة جمال تو نیست.»
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید