استعاره و زبان‌ / علیرضا محمدی

1395/4/6 ۰۹:۲۸

استعاره و زبان‌ / علیرضا محمدی

استعاره مفهومی کمکی است که برای رساندن مفاهیم سخت و دیریاب از جهان هستی مورد استفاده قرار می‌گیرد. هم اسطوره و هم فلسفه، زبانی استعاری دارند که جهان بیرون ذهن را با کمک استعاره به جهان ذهنی تقلیل می‌دهند تا آن را قابل فهم سازند. در هر دو مورد ما در واقع با تلاش بشری روبه‌رو هستیم که برای گریز از امر ناشناخته برای غلبه بر ترس از طبیعت ناشناخته، سعی کرده تا آن ناشناخته بیرونی و درونی (طبیعت بیرونی و درونی)‌ را نظم ببخشد و آن را معنادار ساخته تا بتواند آن را تحمل کند. بی‌شک فقدان عناصر قدرتمندی مثل وزن، قافیه و استعاره ضربه مهلکی بر استدلال انتزاعی در فلسفه وارد می‌کند.

 

استعاره مفهومی کمکی است که برای رساندن مفاهیم سخت و دیریاب از جهان هستی مورد استفاده قرار می‌گیرد. هم اسطوره و هم فلسفه، زبانی استعاری دارند که جهان بیرون ذهن را با کمک استعاره به جهان ذهنی تقلیل می‌دهند تا آن را قابل فهم سازند.

      در هر دو مورد ما در واقع با تلاش بشری روبه‌رو هستیم که برای گریز از امر ناشناخته برای غلبه بر ترس از طبیعت ناشناخته، سعی کرده تا آن ناشناخته بیرونی و درونی (طبیعت بیرونی و درونی)‌ را نظم ببخشد و آن را معنادار ساخته تا بتواند آن را تحمل کند. بی‌شک فقدان عناصر قدرتمندی مثل وزن، قافیه و استعاره ضربه مهلکی بر استدلال انتزاعی در فلسفه وارد می‌کند.

      ویکو ادعا می‌کند که همین تمایزی که بین «حقیقی» و «استعاری» قائل هستیم، تنها در جوامعی دیده می‌شود که توانایی تفکر انتزاعی را کسب کرده‌اند. هر جا که تفکر «انضمامی» است، مثل مورد بچه‌ها، یا در آنچه مردم‌شناس فرانسوی، کلود لوی استروس  «ذهن وحشی» نامیده است، چنین تمایزی وجود ندارد. خلاصه آنکه استعاره «گل و بته‌‌دوزی» تفننی بر امور واقع نیست؛ راهی است برای تجربه کردن آن امور واقع؛ راهی است برای اندیشیدن و زندگی کردن؛ نمایش خیالی حقیقت است.

      اگر زبان را نظامی سازمند، قائم به ذات و خودمختار بدانیم تجربه را با شرایط خود و به روش خود تقسیم‌بندی می‌کند و در جریان این فرآیند «قالب» خاص خود را بر جهان آنهایی می‌زند که به این زبان سخن می‌گویند.

      پس در نتیجه زبان و تجربه کنش و واکنش دارند و تردیدی باقی نمی‌گذارد که چنان در اساس درهم ادغام شده‌اند که  دشوار می‌توان آنها را دو وجود مجزا دانست. زبان، واقعیت را به هیات خود خلق می‌کند، پس کاربرد زبان به این شکل، اساسا مستلزم آن است که از طریق یک نوع واقعیت به واقعیت دیگر برسد. این فرآیند در اساس فرآیندی «انتقالی» است و استعاره به عنوان یکی از مفاهیم زبانی نقش بسزایی در این مورد دارد.

      واژه  metaphor، از واژه یونانی Metaphora گرفته شده که خود مشتق است از Meta به معنای «فرا» و Pherein به معنای «بردن».

      مقصود از این واژه، دسته خاصی از فرآیندهای زبانی است که در آنها جنبه‌هایی از یک شی‌ء به شیء دیگر «فرابرده» یا منتقل می‌شوند، به نحوی که از شیء دوم به گونه‌ای سخن می‌رود که گویی شیء اول است. استعاره را همواره اصلی‌ترین شکل زبان مجازی دانسته‌اند. زبان مجازی یعنی زبانی که مقصودش همان نیست که می‌گوید. عبارات هرگاه در معنای حقیقی با یک شیء در ارتباط باشند، به شیء دیگری نیز می‌توان منتقل‌شان کرد. این تصرف به صورت انتقال یا فرابری در می‌آید و هدفش دست یافتن به معنای جدید، وسیع‌تر، خاص یا دقیق‌تر است.

      صورت‌های مختلف «انتقال» را صناعات ادبی یا انواع مجاز می‌نامند. یعنی چرخش‌های زبان از معنای حقیقی به سوی معنای مجازی.

      یونانیان تردیدی نداشتند که زبان از برجسته‌ترین ویژگی‌های انسان است، تا آنجا که برای تعریف انسان از زبان استفاده می‌کردند. به نظر آنان، انسان حیوان ناطق است و همین توانایی تفکر، انسان را از سایر جانوران متمایز می‌کند. از نظر ارسطو فنون زبان به سه مقوله متمایز تقسیم می‌شود: منطق، فن خطابت و فن شعر. تفاوت این سه مقوله تا حدود زیادی از استعاره ناشی می‌شود.

      شعر از استعاره بسیار سود می‌جوید زیرا با فرآیند محاکات [یا تقلید] سر و کار بسیار دارد و ویژگی‌اش جستجوی «تمایز» در بیان است. اما هدف منطق و خطابت به ترتیب «ایضاح» و «امتناع» است و هر چند ممکن است این دو برای ایجاد تاثیراتی خاص از استعاره سود جویند، پیش از همه با رسانه نثر و ساختارهای کلام «متعارف» سر و کار می‌یابند. ارسطو، استعاره را به منزله جدا شدن از شیوه‌های متعارف زبان می‌داند. از نظر او، استعاره نوعی «اضافه افزوده» به زبان است، «چاشنی زدن به گوشت» است. او هشدار می‌دهد که زیاده‌روی در کاربرد استعاره ممکن است زبان متعارف را بیش از حد لزوم به شعر تشبیه کند و صراحتا می‌گوید که این راه به جایی نمی‌برد.

      از نظر ارسطو کلمات غریب، تنها مایه سردرگمی ما می‌شوند؛ کلمات متعارف هم فقط آنچه را از پیش می‌دانیم به ما منتقل می‌کنند؛ تنها با استعاره می‌توان به بهترین وجهی چیزی تازه به حاصل آورد. در واقع، استعاره بخشی از فرآیند یادگیری است.

      به نظر می‌رسد که دیدگاه کلاسیک نسبت به زبان و استعاره، استعاره را «انفکاک‌ناپذیر» از زبان می‌داند؛ صناعتی که می‌توان توان برای حصول تاثیرات ویژه و از پیش اندیشیده وارد زبان کرد. این تاثیرات به زبان کمک می‌کنند تا به آنچه هدف اصلی‌اش تلقی می‌شود برسد، یعنی افشای «واقعیت جهانی» که بلاتغییر ورای آن قرار دارد. این دیدگاهی است که می‌توان آن را رمانتیک نامید و به موجب آن استعاره از زبان جدایی‌ناپذیر است؛ زبانی که بالضروره استعاری است و واقعیتی که در نهایت محصول غایی‌ کنش و واکنش اساسا استعاری کلمات است .

 

پیوند زبان و هستی‌

استعاره در انسان‌شناسی هانس گادامر

      اگر دیدگاهی مدرن در باب استعاره وجود داشته باشد، همانا ادامه دیدگاه رمانتیک است؛ هر چند در آن تحولات جالبی رخ داده حاکی از آن که این دو سر پیوستار آنقدر در تقابل با هم نیستند که نتوان آشتی‌شان داد.

      مثلاً رهیافت زبان‌شناسی نوکلاسیک را داریم که اعتبار دیدگاه رمانتیک را تا آنجا می‌پذیرد که در آن وجود نوعی پس‌زمینه استعاری برای زبان پذیرفته شده، اما کاوش در فرآیندهایی را پیشنهاد می‌کند که به مدد آنها ممکن است استعاره به عنوان پیش‌زمینه در زبان جاگیر شود و دیدگاه مردم‌شناسی نورمانتیک را داریم که دیدگاه کلاسیک را تا اینجا می‌پذیرد که استعاره‌ها واقعیت را برای ما خلق می‌کنند، اما در ضمن متذکر می‌شود این واقعیتی جدید نیست و بیشتر تقویت و بیان دوباره واقعیتی قدیمی است که در کل شیوه زندگی ما از پیش مفروض گرفته شده است.

      گادامر به طور مشخص موضوع استعاره را طرح می‌کند و استعاره را به مثابه انتقال‌ (metaphor-as-transference) که از زمان ارسطو متداول است، مطرح می‌کند.

      او اظهار می‌دارد: انتقال از یک حیطه به حیطه‌ای دیگر تنها کارکردی منطقی ندارد، بلکه منطبق است با استعاری بودن بنیادین زبان. به گفته گادامر هستی که می‌تواند به فهم درآید، زبان است. این سخن دست‌کم بدان معناست که زبان شرط فهمیدن هر چیزی از هر سنخ است. هر فهمی نه از رهگذر همدلی یا حتی بازآفرینی، بلکه از طریق زبان روی می‌دهد، بنابراین اگر زبان آن طور که گادامر می‌گوید، اساسا استعاری باشد، این استعاری بودن باید در فهم بازتاب پیدا کند. پس یکی از پرسش‌هایی که حقیقت و روش (عنوان کتاب گادامر)‌ به آن دامن می‌زند این است؛ قول به این که فهم، خود اساساً و ماهیتاً استعاری است چه معنایی دارد.

      از نظر گادامر، زبان اساسا استعاری و بیان استعاری مقدم بر تکوین مفهومی و مجال و موقعیت آن است. تکثیر استعاری مفاهیم مهارناپذیر و همان طور که گادامر می‌گوید، نامحدود است. این تکثیر با حد و مرز عبورناپذیر مواجه نمی‌شود و در تعیین مفهومی خاتمه نمی‌یابد. اصطلاحاتی نظیر arm (دسته)‌ یا leg ((پایه صندلی)‌ افزون بر این که استعاری هستند، معنی حقیقی دارند تا جایی که جایگزین حقیقی دیگری برای نامیدن دسته‌ها و پایه‌های صندلی وجود نداشته باشند.

      واژه حقیقی وقتی دستخوش انتقال استعاری می‌شود دچار آن چیزی است که عزیمت به واژه غیرحقیقی یا مجازی به نظر می‌رسد، با این حال، حاصل این انتقال در حالت آرمانی، همگون و یکپارچه شدن 2 چیز است که به شکل استعاری به یکدیگر پیوند خورده‌اند، به طوری که واژه حقیقی از حدود و ثغور پیشین خود خلاص می‌شود و گسترش می‌یابد و اکنون بیش از آنچه قبلا معنا داده بود، معنا می‌دهد. با قوانین انتقال استعاری، تعریف و تعین پیشین واژه حقیقی ناقص و محدود از آب درمی‌آید. از رهگذر همگون شدن تفاوت در استعاره، واژه حقیقی در آن غیری که بر آن اطلاق می‌شود، درستی یا حقیقی بودن کامل‌تر خویش را می‌یابد. آنچه عزیمت به نظر می‌رسید، در حقیقت بازگشت به خانه است. پس نحوه هستی روح و استعاره یکسان است. جنبشی که از رهگذر آن چیزی از خودش بیگانه و در همان فرآیند به طور کامل‌تری خودش می‌شود.

      بر وفق دیدگاه گادامر، هایدگر و کانت وقتی شهود بی‌واسطه امکان‌ناپذیر است، فهم به استعاره متوسل می‌شود.

      از نظر گادامر، استقرا و قیاس هیچ کدام از این امر را تبیین نمی‌کنند که مفاهیم چگونه شکل می‌گیرند و فهم چگونه پیش می‌رود؛ چرا که هر دوی آنها سلسله مراتبی و تک‌راستا هستند یا از جزیی به کلی پیش می‌روند یا برعکس. اما فهم با هیچ کدام از این دو روند سروکار ندارند. به هر حال فهم در کاربرد پیش می‌رود. عمل پیوندی که فهم را پیش می‌برد، همچنان می‌توان کاربرد خواند، به شرط آن که کاربرد را متقابل بدانیم نه یکجانبه. هر حدی، حد دیگر را تغییر می‌دهد و در آن تاثیر می‌گذارد به طوری که آنها با یکدیگر کنش متقابل برقرار می‌کنند. فقط این تاثیر متقابل یا کنش تعاملی فهم را پیش می‌برد نه کنش یکجانبه، زیرا این تاثیر متقابل زمینه مشترکی را پدید می‌آورد که پیشتر به حساب نیامده بود. گادامر تاثیر متقابلی را که پدیدآورنده فهم در میان اشخاصی است که اهل روزگاران گوناگون هستند، سنت می‌نامد.

منبع: انسان شناسی و فرهنگ

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: