ناصرالدین شاه در مرز روس و پروس

1395/3/25 ۰۹:۱۴

ناصرالدین شاه در مرز روس و پروس

ناصرالدین شاه در مرز روس و پروس :ما آمدیم اینجا عیش کنیم، خنده کنیم ...دیگران هر درکی که می خواهند بروند به ما چه ... ناصرالدین شاه قاجار که بیش از هر چیز برای خوشگذرانی به فرنگ می رفت ، زمانی که در سفر سوم فرنگستان در سرحد روس و آلمان به سر می برد و باید از قطار روسها به واگونهای پروسها منتقل می شد ، ضمن اظهار خستگی در بخشی از خاطرات آن روز خود چنین می نویسد:

شرح تصویر: کاریکاتور ناصرالدین شاه و پرنس ولز در حالی که به سلامتی یکدیگر می نوشند. در سفر سوم فرنگستان،به تاریخ ۵ جولای ۱۸۸۹ برابر با۷ ذیقعده ۱۳۰۶ ه.ق

محل نگهداری: انجمن کتابخانه بریتانیا ر.ک فاطمه قاضیها، ناصرالدین شاه قاجار و نقاشی، ،تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران ،۱۳۹۴ ،ص ۲۹۷

ناصرالدین شاه در مرز روس و پروس :ما آمدیم اینجا عیش کنیم، خنده کنیم ...دیگران هر درکی که می خواهند بروند به ما چه ...

ناصرالدین شاه قاجار که بیش از هر چیز برای خوشگذرانی به فرنگ می رفت ، زمانی که در سفر سوم فرنگستان در سرحد روس و آلمان به سر می برد و باید از قطار روسها به واگونهای پروسها منتقل می شد ، ضمن اظهار خستگی در بخشی از خاطرات آن روز خود چنین می نویسد:

شنبه هشتم شوال[1306 ]:......................... اینجا هم چون باید واگنها عوض شوند و بارها به ترن آلمانها بروند باید سه چهار ساعت توقف کرد،این اطاق ما هم حبس خانه ایست، خیلی تنگ و خفه گرم است، از این توقف زیاد اینجا و نخوابیدن دیشب هم خیلی کسل و اوقاتم تلخ بود، میرزا رضا خان 1 هم یک نفر پیشخدمت امپراطور آلمان را که مرد ریش سفیدی است و در آن سفر اول و دویم هم آمده بود جلو ما آورد معرفی کرد و رفت، ما هم کسل و خسته توی اطاق ایستاده بودیم، اعتماد السلطنه از در وارد شد، یک روزنامه تازه که از پطر آمده بود به او دادم گفتم بخوان، روزنامه در دستش و ایستاده بود، امین السلطان هم برای کاری به من آمد توی اطاق، امین خلوت و بعضی از پیشخدمتها هم ایستاده بودند، به مجد الدوله گفتم برو سری به این واگنهای آلمان بزن ببین چطور است، تا مجد الدوله که رفت خبر بیاورد، اعتماد السلطنه گفت امروز جای ما را توی ذوغال دان داده بودند شکایت کرد و شکایت خنکی بود و حرف بی قاعدهای که او زد، امین السلطان جر آمد گفت آقاجان شما جای معین دارید و نمره دارید مخصوصا نمی روید به اطاق و منزل خودتان که بیائید این عرضها را بکنید و شکایت بکنید. بیچاره امین السلطان هم صحیح میگفت و درست بود، هرکسی نمره دارد و جا دارد. بروند جای خودشان بنشینند و این حرفها را نزنند و امین السلطان بنا کرد به حرف زدن.

اعتماد السلطنه یواش یواش در خلا را وا کرد و رفت توی خلا، امین السلطان بیچاره هم اوقاتش تلخ بود و رفت، من هم بواسطه کسالت دیشب و خفگی جا و این حرفهای اینها اوقاتم تلخ شد، حقیقت هم این حرفهای بی معنی برای چه است، ما آمدیم اینجا عیش کنیم، خنده کنیم و صحبت کنیم، اعتماد السلطنه هر جهنمی می خواهد منزل کند، دیگران هر درکی که می خواهند بروند به ما چه که اوقات خودمان را صرف اینکارها بکنیم، خلاصه با نهایت اوقات تلخی شام بدی خوردیم، عزیز السلطان هم شام خورد و

رفت توی واگن خوابید. ما هی نشستیم و هی نشستیم و دیدیم هیچ خبری از رفتن نیست، بعد از مدتها که نشستیم بی خود خودم

برخاستم و آمدم رو به پائین، امیرال هم رسید و گفت برویم پائین توی گار، آمدیم پائین، جمعیت زیادی از زن و مرد صاحب منصب خیلی زیاد جمع شده بودند که راه نبود، رفتیم توی گار امیرال و کلر، میرزا محمود خان ،آمدند توی گار با همه صحبت کردیم و تعارف، وداع شد، میرزا محمود خان 2 چشم خودش را اشک آلود کرد ،لبهایش را غنچه نمود چون او هم با اینها می رود. خلاصه ده دقیقه هم توی واگن ایستادیم تا سوت زده شد، امیرال و کلر رفتند و راه حرکت کرد، از اینجا تا سرحد حقیقی روس و آلمان یک فرسنگ به راه آهن راه است و راندیم رسیدیم به سرحد آلمان و گار بزرگی، این گار شهری است که اسم این شهر و این گار را با صورت مهماندار و همراهان او را بعد خواهیم نوشت، جمعیت زیادی از صاحب منصب و سرباز و موزیکانچی و سوار لانسیه و غیره و غیره با مهماندار ما ایستاده بودند چراغان مفصلی کرده خیلی خوب تدارك کرده بودند، مهماندار و دو نفر دیگر آمدند توی واگن آنها را معرفی کردند، این مهماندار مرد پیری و جنرال بسیار معتبری است که در موقع خدمت عمده به او رجوع می شود، این جنرال همان کسی است که در سی سال قبل که گلیوم بزرگ ایلچی به ایران فرستاده بود و آن ایلچی که اسمش مینونی بود و در شیراز مرد همراه آن این جنرال بود و آنوقت آتشه ملیتر آن ایلچی بوده است و حالا جنرال محترمی است. وضع اینجا از هرجهت تغییر کرد، از نظام و غیره، لباس سربازها کلاه خود براق نو، قبای ماهوت مشکی، شلوارهای سفید بود، صاحب منصبهای اینجا بنظر عاقلتر و با علم تر و جنگجوتر و جغرافیادان تر و نقشه دان تر هستند....

۱. میرزا رضا خان گرانمایه اولین سفیر ایران در برلین

۲. میرزا محمودخان دیبا وزیر مختار ایران در پترز بورگ

روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان، به کوشش دکتر محمد اسماعیل رضوانی-فاطمه قاضیها،کتاب اول،(تهران ،سازمان اسناد ملی ایران، 1369چاپ اول ص 205

منبع: حلقه کاتبان - قاجاریه

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: