نجفی مهذب و محافظه‌کار / علی اشرف صادقی

1395/3/10 ۰۹:۱۴

نجفی مهذب و محافظه‌کار / علی اشرف صادقی

من می‌خواهم رابطه شخصیتِ مرحوم ابوالحسن نجفی را با آثارش مقداری بشکافم. آشنایی من با نجفی به پنجاه‌ودو سال پیش برمی‌گردد. موقعی که من برای تحصیل در رشته زبان‌شناسی به پاریس رفتم و ایشان از چندی قبل در آنجا زبان‌شناسی می‌خواند. ایشان حدود دوازده سال از من بزرگ‌تر بود و من جوانی بیست‌ودو ساله بودم. نجفی در تحصیلات و افکار من تأثیراتی داشت که هنوز هم آن را حس می‌کنم. از همان دوران یک نوع جذبه بین من و ایشان به‌وجود آمد که تا آخرین روزها ادامه داشت. نجفی، آدم گوشه‌گیری بود. با دوستان و نزدیکان، با همه فاصله‌ای را رعایت می‌کرد.

 

من می‌خواهم رابطه شخصیتِ مرحوم ابوالحسن نجفی را با آثارش مقداری بشکافم. آشنایی من با نجفی به پنجاه‌ودو سال پیش برمی‌گردد. موقعی که من برای تحصیل در رشته زبان‌شناسی به پاریس رفتم و ایشان از چندی قبل در آنجا زبان‌شناسی می‌خواند. ایشان حدود دوازده سال از من بزرگ‌تر بود و من جوانی بیست‌ودو ساله بودم. نجفی در تحصیلات و افکار من تأثیراتی داشت که هنوز هم آن را حس می‌کنم. از همان دوران یک نوع جذبه بین من و ایشان به‌وجود آمد که تا آخرین روزها ادامه داشت. نجفی، آدم گوشه‌گیری بود. با دوستان و نزدیکان، با همه فاصله‌ای را رعایت می‌کرد. ما چند‌ نفری بودیم که زبان‌شناسی می‌خواندیم. هفته‌ای یکی‌دو بار جلسه داشتیم، اما نجفی نمی‌گذاشت ما این فاصله، مانع یا سد را برداریم. معمولا در کافه‌ای می‌نشستیم قهوه‌ای می‌خوردیم و درباره زبان و ادبیات بحث می‌کردیم. یادم هست یک شب بعد از بحث از کافه آمدیم بیرون، یک‌مرتبه دیدیم نجفی نیست. نزدیک محوطه‌ای پُردرخت کنار کاخ الیزه بودیم، نگران شدیم و اطراف را گشتیم. روز بعد که دیدیمش پرسیدیم: چه شد یک‌مرتبه غیبت زد؟ گفت: هیچی، حوصله‌ بحث‌ها را نداشتم، یواشکی رفتم. خب، این ویژگی همیشه در کار او بود، شاید هم خوب بود، چون اشتراکات من با نجفی تا حدی به این مسائل برمی‌گردد.

ابوالحسن نجفی از یک خانواده اهل علم بیرون آمده بود. تصور می‌کنم شخصیت دایی‌اش - سید‌محمدباقر الفت که از عرفای این قرن بود- از نظر وراثتی و اخلاقی در او تأثیر بسیار داشته. از نظر اخلاق کمتر به خانواده پدری‌اش رفته بود و بیشتر به دایی خود شباهت داشت. نجفی، آدمِ مهذب و محافظه‌کاری بود و این تهذیب و محافظه‌کاری در نوشته‌ها و کارهای ادبی و علمی‌اش نیز منعکس است. پاکی‌گرایی در زبان، پرهیز از واژه‌های نو و ابداعات جدید از دیگر ویژگی‌های نجفی بود. یک روز من در مرکز نشر دانشگاهی نجفی را دیدم، گفت: فلانی از تو بعید است، تو هم کلمه «راستا» را به‌کار می‌بری! من در مقاله‌ای نوشته بودم «در این راستا...» خیلی ناراحت شده بود و انتقاد کرد. راستا، یک کلمه‌ امروزی است. همه به‌کار می‌بردند، الان هم جا افتاده، من هم هیچ ابایی ندارم آن را به‌ کار ببرم. حتی فکر نمی‌کنم این دوستان دانشمندان ما که اینجا حضور دارند هم ابایی داشته باشند.آندره مارتینه - استاد ما که از زبان‌شناسان بزرگ و مؤسس مکتب «نقش‌گراییِ» فرانسه بود- مقاله‌ای نوشته بود که اول‌بار خود آقای نجفی آن را به من معرفی کرد. عنوان مقاله این بود: «پوریست‌ها زبان فرانسه را می‌کشند». از خیلی نظرها این حرف درست است. پوریست‌ها - پاکی‌گرایان در زبان و محافظه‌کاران- سعی می‌کنند سدی جلوِ راه زبان بگذارند، در‌حالی‌که زبان یک امر خلاق و پویاست و باید دائم خود را نوسازی کند. واژه‌های زیادی در زبان ساخته می‌شود، کلماتی متروک می‌شود، مفاهیم جدید می‌آیند، تأثیر زبان‌های دیگر در آن هست و همه اینها موجب می‌شود طرز بیان‌های مختلف به‌وجود بیاید و نمی‌شود با اینها مخالفت کرد، اما نجفی مخالف بود. یک‌موقعی با او درباره پسوند «گر» بحث داشتم. در کتاب‌های معمولی، دستور زبان‌ها یا برخی از نوشته‌های ادبا آمده بود که «گر» به صفت ملحق نمی‌شود، بنابراین «روشنگر» غلط است. من گفتم: نه آقای نجفی! این درست است. بعد اولین مقاله‌ام را در سلسله مقالات نشر دانش، به بررسی پسوند «گر» اختصاص دادم، که تعجب بسیاری ازجمله دکتر حق‌شناس را موجب شد. در این مقاله شواهد بسیاری آوردم که اگر صفتی فعل مرکب ساخته باشد، به‌جای اسم فاعل مختوم به «کننده» از «گر» استفاده می‌شود و این از نظر ریشه تاریخی زبانی هم درست است. فرض کنید امروز می‌گوییم استثمار‌کردن، می‌شود استثمارگر. استعمار‌کردن، استعمارگر و ... اینها ‌به‌لحاظ دستور زبان‌ فارسی هم درست است. پس روشنگر هم درست است، مولانا هم با شمِ زبانی خود به‌کار برده. گفتم: خب، من مقاله‌ام را نوشتم و دیدید که چه گفتم. نجفی لبخندی زد، سر تکان داد و گفت: نه، من قبول ندارم!

من اساسا با دیدگاه‌های زبانی ابوالحسن نجفی در تقابل بودم. من در سن کم، قبل از اینکه بروم فرانسه، اینجا کمی زبان‌شناسی خوانده بودم. کلاس‌های خانلری و سایر استادان را می‌رفتم و مقدمات را یاد گرفته بودم. آنجا هم این مسائل زود در ذهن من جایگزین شد و به این نتیجه رسیدم که زبان فرهیختگان و تحصیل‌کردگان یک جامعه باید زبان معیار باشد. معمولا در جوامع پیشرفته این‌طور است. زبانِ فرهیختگان زبان اخبار صداها‌ و‌ سیماها است، زبانِ سرمقاله‌های روزنامه‌ها و مجلات جدی مانند لوموند و تایم و نظایر اینها است. ما معتقد نیستیم که زبان عامه باید به کتابت دربیاید و بشود زبان معیار. هیچ‌کس هم نگفته این زبان باید به سطح زبان برتر ارتقا پیدا کند. اگر نویسندگانی در اواخر دوره قاجار این کار را کردند، برای این بوده که زبان فارسی را از قید نوشته‌های مغلق منشیان قاجار برهانند. یعنی یک عکس‌العمل بوده، واِلا تمام واژه‌هایی که در زبان عامه ساخته می‌شود، منشأ زبانی عامیانه دارد و قواعدش قواعد زبانی معیار یا زبان فرهیختگان نیست. اما نجفی به‌خاطر محیطی که در آن بار آمده بود، این عقاید در او رسوخ پیدا کرده بود. دلیل دیگر اینکه او در مدتی که با مجله «سخن» همکاری می‌کرد، تحت‌تأثیر عمیق خانلری بود. نجفی چند‌بار برای من تکرار کرد که می‌خواسته به خانلری برسد. خانلری، آدمِ فرهیخته‌ای بود، ادبیات قدیم را خوب می‌دانست، ادبیات جهان را هم می‌دانست، مقداری زبان‌شناسی می‌دانست و طبعا جلسات ماهانه او در مجله سخن می‌توانست جوان‌ها را جذب کند. خانلری نثر پاکیزه‌ای داشت، از نثرهای خوب زبان فارسی. همین‌جا چند نمونه دیگر برای دانشجویانِ جمع باید ذکر کنم: نثر فروغی، از قدیم‌ترها هم نثر عباس اقبال و سعید نفیسی، که اینها قابل تقلید است. جوان‌ها برای اینکه نثرشان خوب شود باید آثار این ادبا را بخوانند و نثر شسته‌رفته فارسی را یاد بگیرند. باری، تأثیر خانلری را در پوریست‌بودن و محافظه‌کاریِ نجفی بی‌شک نباید نادیده گرفت. یکی از دلایلی که نجفی به عروض علاقه‌مند شد این بود که خانلری هم سعی کرد عروض فارسی را نو کند. دلیل دیگر اینکه مارتینه هم در فرانسه وزن شعر لاتین و فرانسه را درس می‌داد. خانلری در تحقیق خود به نیمه‌ راه رسیده بود و نجفی سعی کرد این خط را تا انتها برود. اما طبعا کسی مثل من که تعالیم زبان‌شناسان زود در ذهنش جای گرفته، نمی‌تواند با محافظه‌کاری موافق باشد. هرچند من هم از خانواده‌ای نظیر خانواده نجفی بیرون آمدم، اما من می‌گویم زبان پویاست، نویسنده باید واژه بسازد. اگر هر‌کدام از شاعران چون فردوسی و سعدی مقلد دیگران بود، نه ادبیاتی وجود می‌داشت و نه زبان فارسی رشد می‌کرد. زبان فارسی الان علی‌رغم نگرانی‌های برخی در دوره خوبی به‌سر می‌برد. در این میان که خط ادبی و علمی نجفی را همسو با وی‍ژگی‌های شخصی و تربیت او می‌دانم، هنوز یک چیز برای من قابل‌حل نیست: کسی که این‌قدر به زبان مهذب علاقه دارد، چطور به فرهنگ لغات عامیانه می‌پردازد. نجفی باید به زبان خواص بپردازد، مانند «غلط ننویسیم» که آنجا هم از آن‌ور بام افتاده و به افراط رفته است. خیلی از مسائل این کتاب، مسئله زبان فارسی نیست. مسئله زبان فارسی مفردات و الفاظ نیست، صرف و نحو باید درست باشد. یک لفظ نتراشیده از زبان عامه را می‌شود در بافتی زیبا آورد، چنان‌که گم شود، نظایر آن در شعر ملک‌الشعرای بهار هست که الفاظ فرنگی و عامیانه را به‌اقتضا در شعر نشانده. «غلط ننویسیم» که درآمد، نقدهای تندی روی آن نوشتند و نجفی با بردباری تحمل کرد. من هم مقاله‌ای نوشتم به‌اسم «تحول زبان و تثبیت یا معیارسازی آن: دو جریان مخالف و ناگزیر در زبان» با این مضمون که دو نیرو در زبان وجود دارند که یکی به زبان معیار توجه دارد و از طرفی زبان تحول دارد و این دو نیرو پابه‌پای هم پیش می‌روند. نجفی که خواند گفت: بیشتر طرف باطنی را گرفته بودی. گفتم: من طرف حقیقت را گرفتم. به‌هرحال «فرهنگ عامیانه» نجفی شاهکاری است در فرهنگ‌نویسی، به‌خاطر دقت در توصیف معانی و ترکیبات.

منبع: روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: