ابوالحسن نجفی و داستان ایرانی / احمد غلامی

1395/3/10 ۰۹:۰۶

ابوالحسن نجفی و داستان ایرانی / احمد غلامی

ابوالحسن نجفی هرگز داستانی چاپ نکرد، داستان‌نویس نبود اما به‌گواه داستان‌نویسان مطرح معاصر، هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی و هرمز شهدادی و نام‌های دیگر داستان را خوب می‌شناخت. رمانِ «شب هول» هرمز شهدادی به پیشنهاد و پشتیبانی نجفی در انتشارات زمان چاپ می‌شود. بسیار معروف است که هوشنگ گلشیری داستان‌هایش را پیش از چاپ برای نجفی می‌خواند و بهرام صادقی فراتر از آن، می‌گفت «داستان‌هایش را برای یک نفر می‌نویسد.» و آن یک نفر بی‌تردید ابوالحسن نجفی بود. «اصفهان و ابوالفضل.

 

تکفیر یا تفکر*

ابوالحسن نجفی هرگز داستانی چاپ نکرد، داستان‌نویس نبود اما به‌گواه داستان‌نویسان مطرح معاصر، هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی و هرمز شهدادی و نام‌های دیگر داستان را خوب می‌شناخت. رمانِ «شب هول» هرمز شهدادی به پیشنهاد و پشتیبانی نجفی در انتشارات زمان چاپ می‌شود. بسیار معروف است که هوشنگ گلشیری داستان‌هایش را پیش از چاپ برای نجفی می‌خواند و بهرام صادقی فراتر از آن، می‌گفت «داستان‌هایش را برای یک نفر می‌نویسد.» و آن یک نفر بی‌تردید ابوالحسن نجفی بود. «اصفهان و ابوالفضل. ابوالفضل و جلسات ادبی. هنری. هسته مرکزی جلسات را ابوالفضل و محمد و هوشنگ تشکیل می‌دادند.» همین چند خط از کتاب «شب هول»‌ نشانگرِ تأثیر نجفی بر حلقه اصفهان و نویسندگان آن دوران است. «ابوالفضل» در این رمان نسبت بسیار با ابوالحسن نجفی دارد. دیگر نام‌ها همچون هوشنگ و محمد البته به‌روشنی هوشنگ گلشیری و محمد حقوقی را تداعی می‌کنند. «شب هول»، جدا از زمینه تاریخی و داستان اصلی‌اش، روایتی است از نقش روشنفکرانی همچون ابوالحسن نجفی در ادبیات و آنچه بر ما رفته است. در صحنه‌ای از رمان جمعی از اهل ادب و روشنفکران گرد میزی در کافه نشسته‌اند و در و بی‌در از مقولاتی چون زبان و ترجمه و ادبیات فرانسه و صناعت و شعر حرف می‌زنند. اینجاست که بیش از همه شخصیتِ ابوالفضل به ابوالحسن نجفی نزدیک می‌شود. راوی تکه‌هایی از بحث‌ها را نقل می‌کند: «...با ابوالفضل درباره ترجمه کتابی از نیچه حرف می‌زنند. مثل اینکه حرف‌شان بر سر ساختمان جمله‌ها از لحاظ زبان فارسی و درستی ترجمه است.» حواسِ راوی بیشتر از بحث‌ها به خودِ شخصیت‌هاست، شناخت آنها از پس چهره، رفتار و البته حرف‌هاشان. «ابوالفضل آهسته حرف می‌زند. پی‌بردن به احوالش دشوار است... چشمهایش کوچک و در پشت عینک پنهان است. صورتش لاغر به‌نظر می‌رسد... همیشه دست‌هایش برق می‌زند. مثل من دست‌هایش را پیاپی می‌شوید. گاهی خجالتی می‌نماید. گاهی وسواسی به‌نظر می‌رسد. گاهی محال است بشود فهمید در چه حالی است. می‌دانم. فقط این را می‌دانم که نیک‌نفس است. گاهی آن‌قدر ساکت می‌ماند و حرف نمی‌زند که حضورش آزاردهنده می‌شود. گاهی چنان با هیجان و اشتیاق حرف می‌زند که حضورش هیجان‌انگیز می‌شود.» بحث هنوز بر سر ترجمه‌ای از نیچه است. ابوالفضل معتقد است اگر مترجم می‌خواست زبان فارسی قدیم را در ترجمه‌اش به‌کار ببرد دست‌کم باید ترجمه‌های دهه اخیر را در نظر می‌گرفت. و بعد برای اینکه روایتِ شهدادی هرچه بیشتر با شخصیت نجفی چفت شود بحث به سارتر و مقالات او می‌کشد.نجفی نیز مانند هرمز شهدادی وقتی از او حرف می‌زند پیش از هر چیز سلوک و منش او را به خاطر می‌آورد. «شهدادی اخلاق تندی داشت و همین یکی از دلایلی بود که بچه‌های جُنگ او را چندان در میان خود نمی‌پذیرفتند و به‌اصطلاح تحویل نمی‌گرفتند. من با زحمت زیاد توانستم دیگران را راضی کنم که یکی از داستان‌های او در جُنگ چاپ شود. خلاصه، شهدادی کارهایش را به من می‌داد و من نظر می‌دادم.» آخرینِ رمانش، شب هول هم که با پیشنهاد نجفی، همان مرد «نیک‌نفس» چاپ می‌شود. از همین‌جا پیداست که ابوالحسن نجفی همواره جانبِ ادبیات را گرفت. داستان را خوب می‌شناخت و اخلاق تندوتیز کسی او را به قضاوت و طرد و انکار او برنمی‌انگیخت. از این‌رو «شب هول» را که خواند، فکر کرد «نویسنده بزرگی دارد پا می‌گیرد.»

از بهرام صادقی و نسبتش با ابوالحسن نجفی بیشتر گفته‌اند. داستان «فردا در راه است» بهرام صادقی را نجفی در مجله سخن چاپ کرد و این اولین کار چاپ‌شده صادقی بود. با این حال، تا اینجای کار نجفی، او را هنوز دنباله‌رو دیگران می‌دانست. «هنوز راه خاص خود را پیدا نکرده بود. تا اینکه صادقی «داستان برای کودکان» را نوشت: سومین داستان در مجموعه «سنگر و قمقمه‌های خالی». نجفی آنجا بود که متوجه شد صادقی راه خاص خود را در داستان‌نویسی پیدا کرده است. بهرام صادقی به‌گفته نجفی مدام می‌نوشت. داستان‌های متعددی نوشته بود که تا سال‌ها بعد از مرگ او نیز در میان کاغذها و یادداشت‌های نجفی مانده بود. نمونه‌اش داستان «چاپ دوم» که سالیانی در انتظار چاپ خاک می‌خورد. نجفی پیش‌تر که مسئولیت انتخاب و تنظیم و ویرایش داستان‌های بهرام صادقی را برای چاپ در مجموعه‌ای بر عهده گرفته بود، یکی دو داستان را در آورده و کنار گذاشته بود کارهایی که در نظر او «در حد بقیه نبود» و البته صادقی که دیده بود او نظر مساعدی نسبت به آن داستان‌ها ندارد، از فکر چاپ‌شان به‌کلی منصرف شده بود.

اما هوشنگ گلشیری، نویسنده جریان‌ساز معاصر، شاید بیشترین نسبت را با ابوالحسن نجفی داشت. آخر، نخستین‌بار او بود که همراه دیگران - بهرام صادقی و محمد حقوقی- نجفی را به جلسات جُنگ کشانده بود، حضوری که بعدها به ‌نوشته خودِ ‌گلشیری «حادثه مهم» جنگ بود. سال‌های ١٣٤٤، ١٣٤٥ بود. نجفی تازه از فرانسه به ایران بازگشته بود. «یک روز عصر که برای قدم‌زدن بیرون آمده بودم، در کیوسک روزنامه‌فروشی کتابی دیدم با عنوان جنگ اصفهان.» نجفی جنگ را ورق می‌زند. دو نام بیشتر از همه توجه او را جلب می‌کند: محمد حقوقی، که قبلا از طریق بهرام صادقی با او آشنا شده بود و هوشنگ گلشیری، که بعضی نوشته‌های او را در فرانسه که بود در مطبوعات ایرانی خوانده بود. «گلشیری در آن ‌زمان هنوز داستان نمی‌نوشت. شعر می‌گفت و گاهی نقد می‌نوشت.» چندی بعد در جلسات جنگ، نجفی گلشیری را دیده بود. آن روزها مسائل سیاسی بر ادبیات نیز حاکم بود. نجفی می‌گوید «من قبول داشتم که مسائل سیاسی بر تمام افکار و زندگی ما حاکم است و هیچ فعالیت ادبی و هنری خارج از چارچوب سیاست نیست، ولی این هم درست نیست که ادبیات صرفا بیان‌کننده مسائل ابتدایی سیاست باشد. ادبیات برای خودش استقلالی دارد و البته به سیاست هم مربوط است.» همین عقاید بود که عده‌ای را در آن جوِ سیاسی حاکم بر جلسات، به ضدیت با نجفی کشاند و آن‌طور که نجفی می‌گوید، این جمع تا جایی پیش رفت که او را مأمور ساواک خواند. کسی که مأموریت دارد تا اندیشه هنر برای هنر را رواج دهد و مانع از فعالیت سیاسی بشود. «در هر حال، گلشیری نخستین کسی بود که به‌تدریج جانب مرا گرفت... اعتقادات سیاسی او سر جای خودش باقی ماند، اما او فهمید که در ادبیات و هنر، غیر از پرداختن به سیاست، کارهای دیگری هم می‌توان کرد. گلشیری حتی مقابل مخالفان من می‌ایستاد و جواب وقاحت‌های آنان را می‌داد.» و این‌گونه بود که هوشنگ گلشیری بعدها جز در چند مورد، داستانی چاپ نکرد مگر آن‌که پیش از چاپ، نجفی آن را خوانده بود و نقد کرده بود. ابوالحسن نجفی، یا آن‌طور که حتی دوستانِ نزدیک او خطابش می‌کنند، «آقای نجفی» داستان ننوشت یا نوشت و چاپ نکرد، اما تأثیری غیرقابل انکار بر ادبیات معاصر ما گذاشت.

* عنوان مقاله‌ای از ابوالحسن نجفی، کیهان فرهنگی، آبان ١٣٦٨

منبع: روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: