در غرب نه خدا که خدایان مرده اند! / سید یحیی یثربی

1393/1/27 ۱۱:۲۸

در غرب نه خدا که خدایان مرده اند! / سید یحیی یثربی

در غرب و شرق از طرف کلیسا چنین تبلیغ شده است که روشن اندیشی و اومانیسم غرب، خدا را از میان برداشته و انسان را بر جای او نشانده است! اما در حقیقت این سخن تهمت و بهتان بزرگی است بر اومانیسم و روشن اندیشی غرب. زیرا روشن اندیشی غرب تعهدی ندارد که برخی از حقایق را انکار کند و با آنها دشمنی ورزد از جمله حقیقت بزرگی مانند وجود خدا را انکار کند و دلایل اثبات خدا را به عمد نادیده بگیرد.

 

در غرب و شرق از طرف کلیسا چنین تبلیغ شده است که روشن اندیشی و اومانیسم غرب، خدا را از میان برداشته و انسان را بر جای او نشانده است! اما در حقیقت این سخن تهمت و بهتان بزرگی است بر اومانیسم و روشن اندیشی غرب. زیرا روشن اندیشی غرب تعهدی ندارد که برخی از حقایق را انکار کند و با آنها دشمنی ورزد از جمله حقیقت بزرگی مانند وجود خدا را انکار کند و دلایل اثبات خدا را به عمد نادیده بگیرد.

یک متفکر و یک روشنفکر هرگز آگاهانه پا بر سر حقیقت نمی گذارد زیرا کدام دلیل باید او را وادار کند که یک حقیقت روشن را زیر پا بگذارد؟ چنین چیزی امکان ندارد و به هیچ وجه قابل توجیه هم نیست اما  آن چه مسلم است  این است که انسان متفکر و روشنفکر هرگز زیر بار خرافه نمی رود و تسلیم زورگویان و بهره جویان نمی­شود.

خواه اساس این زورگویی و خرافه، منافع قدرتمندان سیاسی باشد یا اغراض و هدف های متولیان ادیان. سگیه دادستان کل فرانسه می گفت:« فیلسوفان کوشیده­اند با یک دست تخت شاهی و با دست دیگر محراب ها را براندازند، این انقلاب... به تحقق پیوسته است».[1]

  اومانیسم یعنی تکیه بر اصالت و اعتبار انسان و دستاوردهای وی. از دیرباز که این واژه به کار رفته است، همیشه معنا و مفهوم آن، بر محور توجه به انسان بوده است.

اما آیا توجه به انسان با چه مشکلی روبرو بوده و می­باشد که این همه بحث انگیز و جنجال آفرین بوده است؟! برای  روشن شدن پاسخ این پرسش، توجه به یک نکته ی بنیادی لازم و ضروری است و آن این که:

از دیرباز سلطه جویان سیاسی و مذهبی، برآن کوشیده اند تا انسان را موجودی معرفی کنند شرور و خطرناک! و لذا تلاش کرده اند  که تا می توانند از توانایی های انسان برای فعالیت و ابراز شرارت، بکاهند. این سلطه جویان سیاسی و مذهبی  ، برای رسیدن به هدف خود، آگاهی و آزادی انسان ها را نشانه رفتند و بر آن کوشیده و می کوشند تا آزادی انسان­ها را خطرناک جلوه دهند. نمونه های روشنی  از این نگرش را در دوران باستان از هند و مصر و ایران گرفته تا یونان باستان، می توان ملاحظه کرد.

بدون تردید روشن اندیشان غرب، با حاکمان و متولیان دینی غرب طرف بوده اند نه  حاکمان و متولیان هند و جهان اسلام. روشن فکران سال ها درگیر مبارزه با حاکمان و متولیان کلیسا بودند.بنابراین هرگونه مبارزه ی آنان متوجه مبانی و رفتار کلیسائیان است نه مطلق دین و نه خداشناسی به طور مطلق! بی تردید اگر مبانی و عقاید و رفتار کلیسائیان را با دقت مورد توجه قرار دهیم، به روشن فکران غرب، حق می دهیم. ز یرا نه رفتار کلیسا با مردم از نظر عقل و منطق قابل قبول بود و نه بسیاری از اصول و مبانی اعتقادی آنان توجیه منطقی داشت. اکنون به خاطر روشن شدن مطلب، این درگیری را کمی توضیح می دهیم.

روشنفكران غرب با ديانت درافتادند. ولتر در نوشته‌ها و نامه‌هايش،از تكرار اين شعار خسته نمي‌شد كه:« این موجود ننگين را سركوب كنيد».

 اساس و مبناي مخالفت روشنفكران با ديانت، دو عامل بود:

نخست اينكه ديانت از اساس خرافه و اباطيل است و بر عقل و منطق استوار نيست.

و ديگر اينكه ديانت در طول تاريخ، همواره وسيله‌اي بوده در دست قدرتمندان در بهره‌كشي از توده مردم و بازداشتن آنان از رسيدن به رشد عقلي و اجتماعي.

ديني كه جهان غرب داشت، الحق داراي هر دو ویژگی ياد شده بود.  زیرا اصول اساسي و اوليه مسیحیت، به هيچ وجه قابل تفسير و تبيين عقلاني نبود.

تثليث يك‌تناقض بود: يكي‌است وسه‌تاست وسه‌تاست ويكي است!

هم چنين موضوع گناه و آمرزش. گناهكاري همه انسان ها به خاطر نافرماني آدم و آمرزش همه مسيحيان به دليل فداشدن مسيح.

خود مسيح تناقض ديگري بود. طبيعت لاهوتي ــ ناسوتي و خداي مصلوب!!

 از لحاظ زندگي اجتماعي هم، علاوه بر ستم مستقيم حاكمان ديني در دوران تاريك تفتيش عقايد، غالبآ با همه اختلافي كه كليسا و دربار بر سر تقسيم ثروت و قدرت داشتند، در بهره‌كشي ظالمانه از توده مردم، يار و پشتيبان يكديگر بودند. كليسائيان، قدرت امپراطوران رابه اراده الهي نسبت داده و به اين ترتيب، زمينه قداست شكوه و كبرياي آنان را در افكار عمومي‌آماده مي‌كردند.

در برابر چنین دینی، روشنفكران با رسالتي كه بر دوش خود احساس مي‌كردند، نمي‌توانستند از اين همه جهل و خرافه و ستم و تعدي چشم پوشند. در مقابل آنان روحانيون و حاميان كليسا نيز هرگز از سركوب اين طبقه خطرناك، كوتاه نمي‌آمدند. در رابطه کلیسا و روشن فکران بیش از این توضیح نمی دهیم  و مختصری از درگیری آنان با حکومت های استبدادی را یادآور می شویم.

حكومت كساني كه پشتوانه قدرتشان مغزهای تهي و دست های پرتلاش توده­ی بود، زندگي مردم را به دوزخي تبديل مي‌كرد كه براي آنان كه گرفتار آن دوزخ نشده باشند، هرگز به درستي قابل لمس و تصور نيست. همين قدر مي‌گويم كه اقيانوسي از اشك و خون، نمايش كوچكي از وضع اسفبار توده مردم زیر سلطه حاكمان مستبد تاريخ است. جامعه طبقاتي، بامرزهاي غيرقابل عبور، با حاكميت خدايان سنگدل، با قانوني كه محور و مبنايش، گردش هرچه بهتر گردونه هوس ها و آزمندي هاي طبقه حاكم بود، چنان بلایی بر سر توده ی مردم می آورد که برای مردم روزگاران جدید، به هیچ وجه قابل تصور نیست!

اينك طبقه روشنفكر با بار رسالتي بردوش، گام در ميدان مبارزه با اوضاع و شرايطي مي‌گذارد كه به‌شكل سنّت مستمر تاريخ زندگي اجتماعي بشر در آمده است و طبعا با هرگونه فهم، احساس شخصيت و اعتقاد به حقوق توده‌ها، سخت در ستيز است. مبارزه ی روشن فکران با این وضع پیچیده و خطرناک حکومت ها، واقعا دشوار و حتي غيرممكن به نظر مي‌رسید. اما ايستادگي و نثار و ايثار روشنفكران را هم نبايد ناديده گرفت. آنان‌كه بار رسالتي را بر دوش دارند، از مشكلات نمي‌هراسند. چنان که روشنفکران غرب، در برابر این مشکلات، از پای ننشستند، بلکه با تحمل هرگونه تعقیب و آزار به مبارزه ی خود ادامه دادند و سرانجام هم محراب های بی اساس و ضد بشر را ویران ساختند و هم قدرت های مستبد و ستم گر را برانداختند. بنابراین با طلوع خورشید روشن اندیشی، خدا که روشنایی بخش کائنات است، نمی میرد بلکه ظلمت پرستانی می میرند که هستی و بساط کامروایی آنان بر تاریکی و جهل و غفلت مردم استوار بود.  انسان روشن اندیش نیز با هیچ حقیقتی نمی ستیزد پس با خدا هم نمی ستیزد، بلکه تنها با خرافات و بهره کشی از مردم می ستیزد.

بدون شک روشنفکر غربي چيزي جز همان انسان عادی نيست. عين من و شما و تنها فرقش در اين است که او جرات تفکر يافته است و در اثر رشد عقل و انديشه خود را از جهل و خرافه کنار کشيده است. نسبت عقل غرب به الحاد و بي‌ديني، يک تهمت و تحقير ظالمانه است. عقلي که يک دين منسوخ را نپذيرد، و در جهت رهايي انسان‌ها از سلطه‌ي کليساييان غرق در مال دوستي و جاه‌پرستي تلاش کرده است، اين عقل شايسته‌ي عالي‌ترين درجه‌ي احترام است، نه سزاورا تحقير و تکفير.

زیرا هرکس که از دين باطل روي‌گرداند يک قدم بزرگ در جهت شناخت حقيقت برداشته است و روشن‌انديش غربي توفيق چنين کاري را يافته‌ است. آن که از يک دين باطل نجات مي‌يابد مي‌تواند به دين حق برسد، اما آن‌که تا پايان عمر در جهل و جمود به سر مي‌برد هرگز به راه راست قدم نمي‌گذارد و نمي‌تواند بگذارد. آری ما دچار يک سفسطه‌ي بزرگ شده‌ايم که به تحقير کساني مي‌پردازيم که از اديان تحريف شده و خرافات دست برداشتند و از فريب کليسا رها شده‌اند. ما بايد دست آنان را بگيريم و راه حق را نشان دهيم. نه آن‌که به‌خاطر پايبند نماندن به يک دين تحريف شده و خرافي، تحقيرشان کنيم.

در يک کلام، آن‌چه عقل غربي با آن درافتاده است دين نيست، بلکه تحريفي از دين است که ابزار قدرت عده‌اي هواپرست قرار گرفته است. يک متفکر روشن‌انديش فرانسوي در قرن هفدهم هشدار مي‌داد که شما نگران بي‌خدايي نباشيد، خطر اصلي خرافه پرستي است. [2]روشن‌فکر غربي چيزي جز جرات انديشيدن و خروج از نابالغي نمي‌خواهد.[3] آنان با نابالغي انسان مبارزه کردند نه با دين‌داري او. اگرچه اين انسان اگر بالغ شود طبعاً مي‌تواند دين نادرست را نپذيرد. و اين کاري است مطلوب و سودمند. زيرا بيش‌تر انسان‌ها گرفتار باورهاي خرافي‌اند و اين باورها از همه‌ جهت به آنان آسيب مي‌زند.

روشن‌انديش غرب مي‌خواهد انسان از نابالغي بيرون آيد. نابالغي‌اي که خود بر خود تحميل مي‌کند. کانت مي‌گويد: « من در روشن‌نگري، بيش از هرجاي ديگر، بر« خروج آدمي از نابالغي به تقصير خود ، در قلمرو مسايل مذهبي» پاي فشرده‌ام». زيرا که حکمفرمايان ما، در ديگر عرصه‌ها همچون علوم و هنرها ميلي ندارند که نقش قيم رعاياشان را بازي کنند. و ديگر اين‌که نابالغي در امور ديني از هر نوع ديگر، اهانت بارتر و زيانبخش‌تر است»[4].

براي روشن شدن بيش‌تر مطلب، فرض کنيد که رسول خدا (ص) مي‌شنيد که عده‌اي از بت‌پرستي دست برداشته‌اند و فريب متوليان بتکده‌ها را نخورده‌اند، آيا آنان را تحقير مي‌کرد يا به فکر هدايتشان مي‌افتاد؟ بي‌ترديد آنان‌که از خرافه رها شده‌اند آسان‌تر مي‌توانند حقيقت را بپذيرند. اگر غرب امروز به جاي روشن‌انديشي در جهل و جمود قرون وسطاييش زندگي مي‌کرد، اکنون در دست هريک از آنان شمشيري بود که با ما مي‌جنگيدند!  و اگر امکانات امروز غرب را کليساي قرون وسطا در اختيار داشت بي‌ترديد، ريشه‌ي غيرمسيحي را از روي زمين  برمي‌کند. بنابراین ما به دور از عقل و منطق، باعقلانیت و روشن اندیشی غرب مبارزه نکنیم و مطمئن باشیم که اگر انسان­های روی زمین دانا و روشن اندیش گردند، خدا نمی میرد بلکه بهتر شناخته می شود. اما خدایان دروغین و خدایگانان خواهند مرد و انسان ها از قید و بند خرافه و قدرت رها خواهند شد.

منبع: yasrebi.org                                                      

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: