عقل عملي / روبرت ان. جانسون - ترجمه دكتر انشاءالله رحمتي

1393/1/18 ۱۰:۳۱

عقل عملي / روبرت ان. جانسون - ترجمه دكتر انشاءالله رحمتي

عقل مي‌‌تواند و مي‌بايد آدمي را در تصميم به اينكه به چه چيزي معتقد باشد، لااقل تا حد زيادي، هدايت كند؛ ولي آيا عقل مي‌تواند هدايتگر اعمال و غاياتي نيز باشد كه آدمي از طريق اعمال خويش قصد رسيدن به آنها را دارد؟ اين پرسش در قلب اهتمام فلسفي به عقل عملي1 قرار دارد. افكار و گفتار آدمي درباره موضوعات عملي، مشحون از ارجاعاتي به عقل است و هر روز ما با دور تازه‌اي از تأمل دربارة اموري چون هزينه‌ها و فايده‌هاي شيوه‌هاي بديل رفتار همراه است.

 

 

عقل مي‌‌تواند و مي‌بايد آدمي را در تصميم به اينكه به چه چيزي معتقد باشد، لااقل تا حد زيادي، هدايت كند؛ ولي آيا عقل مي‌تواند هدايتگر اعمال و غاياتي نيز باشد كه آدمي از طريق اعمال خويش قصد رسيدن به آنها را دارد؟ اين پرسش در قلب اهتمام فلسفي به عقل عملي1 قرار دارد. افكار و گفتار آدمي درباره موضوعات عملي، مشحون از ارجاعاتي به عقل است و هر روز ما با دور تازه‌اي از تأمل دربارة اموري چون هزينه‌ها و فايده‌هاي شيوه‌هاي بديل رفتار همراه است. اختلاف نظر بر سر اينكه چگونه بايد اين پديده‌ها را به بهترين وجهي فهميد، بر دو پرسش مشخص متمركز شده است: اولاً، آيا خود عقل اصولاً منبع راستين ملاحظات لَه يا عليه رفتار هست، يا نه يا تفكر و گفتار روزمرة ما، صرفاً‌يك شيوة سخن گفتن [يا به عبارت ديگر فقط نوعي توسع و تجوّز در كلام] است؟ ثانياً اين قبيل ملاحظات تا چه اندازه مي‌توانند تفاوتي به حال كردار آدمي داشته باشند، اگر اصولاً تفاوتي داشته باشند؟

در ذيل پرسش نخست كه در سه بند نخست اين مدخل مورد بحث قرار مي‌گيرد، مباحث اصلي مربوط است به اينكه آيا آن فرايند متأملانه را كه به تصميم يا قصد ختم مي‌شود، مي‌توان تعقل2 ناميد و اگر آري تا چه اندازه؟ پرسش دوم كه اين مقاله با آن ختم مي‌شود به ماهيت انگيزش و عمل و به ويژه به نقشي كه عقل در تبيين رفتار آدمي ايفا مي‌كند (اگر اصولاً نقشي ايفا كند) مربوط مي‌شود.

 

عقل عملي ابزاري

بسياري از افراد مي‌پذيرند كه اگر رفتاري خلاف عقل باشد، در آن صورت نمي‌توان آن را عملي در جهت رسيدن به غايات خويش با مرتبه‌اي از اثربخشي و تأثيرگذاري، دانست. همين كه آدمي، براي مثال، تصميم به لاغر شدن مي‌گيرد، پرخوري نامعقول به نظر مي‌رسد؛ ولي در اينجا نقش عقل، دقيقاً چيست؟ بسياري از افراد، مانند كساني كه از فيلسوف اسكاتلندي سدة هيجدهم، ديويد هيوم، پيروي مي‌كنند برآنند كه بايد نقش عقل را به بيان و ارزيابي عقايد راجع به ارتباطات ميان رفتار كردن به شيوه‌هاي خاص و دستيابي به غايات، محدود كرد. اگر هدف شخص، لاغر شدن است، عقل همين كه بيان مي‌دارد كه كم خوردن موجب لاغري مي‌شود، كار خويش را انجام مي‌دهد. اين مستلزم آن است كه عقل، فقط خويش را دلمشغول بيان اطلاعات علّي درباره اينكه چگونه بايد غايات خود را محقق ساخت، مي‌دارد و بنابراين كار آن در حوزه عمل متفاوت با كارش در حوزة عقيده نيست.

براي درك دقيق اينكه چگونه بر طبق چنين ديدگاهي نقش عقل، نقش بسيار اندكي است، مثال زير را در نظر بگيريد: فرض كنيد هدف من اين است كه زنگ در را بزنم و به من گفته‌اند كه دكمه را فشار بده؛ اما من لجوجانه تأكيد مي‌ورزم كه اين در قلقِ خاص خودش را دارد و بي‌حركت ايستادن در برابر در، زنگ آن را به صد در مي‌آورد. اگر بي‌حركت بايستم، در نتيجه همين از دسترسي به غايتم بازمي‌مانم. عقل ظاهراً مخالف رفتار من است؛ اما براي كمينه‌گرايان، اين فقط بدان معناست كه عقيده‌اي كه رفتار من بر آن بنا شده، باطل بوده است. ديگر اينكه فرض كنيد من هيچ تصوري از اينكه چگونه زنگ در را بزنم، ندارم. من در سكوتي گيج‌كننده مي‌مانم و باز هم در اينجا عقل رفتارم را تأييد نمي‌كند. اين بار مسأله اين نيست كه من باورهاي ناصحيحي دربارة شيوة رسيدن به هدفم دارم. مسأله اين است كه من اصولاً هيچ باوري در اين باره ندارم. در عين حال، باز هم واقعاً درست به موجب نداشتن باور است كه با عقل درافتاده‌ام. بر طبق اين ديدگاه كمينه‌گرايانه،3 اطاعت از عقل عملي صرفاً به معناي تضميني است بر اينكه من موجودي صحيحي از باورها در خصوص نحوة رسيدن به غاياتم دارم. عقل دربارة خود آنچه من انجام مي‌دهم، قضاوتي نمي‌كند؛ بنابراين عقل به اين معناي مهمتر، عقل عملي نيست. در حقيقت وقتي من كاري را انجام مي‌دهم كه به غلط معتقدم نتائجي به بار خواهد آورد، در عملِ من نوعي از تناسب با عقيده‌ام مشهود است، حتي اگر خود عقيده‌ام ناقص باشد.

اما فرض كنيد كه در اعمال من، اين نوع از تناسب با عقايدم، مشهود نيست، حتي اگر چه عقايدم بي‌اشكال است. براي مثال فرض كنيد كه وقتي هدفم به صدا در آمدن زنگ در بوده است و به درستي باور داشته‌ام كه از طريق فشردن دكمه اين هدف حاصل مي‌شود، دكمه را فشار نداده باشم. آيا در اين صورت رفتارم خلاف عقل است، به اين اعتبار كه با هدف و عقيده صادق من دربارة نسبت وسائط و غايت، تناسب ندارد؟

كمينه‌گرايي مانند هيوم، علي‌القاعده به اين سئوال پاسخ منفي مي‌دهد. خود يك فعل نمي‌تواند خلاف عقل باشد؛ زيرا فعل را نمي‌توان به حسب صدق و كذب آن را ارزيابي كرد [به عبارت ديگر، فعل شأنيت اين نوع ارزيابي را ندارد]. بنابراين ظاهراً هيچ فعلي به آن نحو كه عقيده باطل يا ناموجه، خلافِ عقل است، خلاف عقل نمي‌تواند بود.

ظاهراً عقل به يك معناي مهم،4 عقل عملي خواهد بود فقط اگر يكي از دو مطلب زير صادق باشد: يا حوزه مخصوصي از واقعيات در خصوص الزامي بودنِ5 خودِ اعمال، اطلاعاتي كه عقل قادر به اظهارنظر درباره آنهاست، وجود داشته باشد. يا در غير اين صورت عقل چيزي بيش از يك قوه خبر رساني6 باشد. فيلسوفان مايل بوده‌اند كه از ديدگاههايي كه مستلزم [وجود] واقعيات مخصوص است، بپرهيزند، گو اينكه در مورد تعقل اخلاقي7 برخي اين تصور را درخور توسعه [و تكميل] دانسته‌اند. در ادامه بحث به اين مورد بازخواهيم گشت. براي بسياري از فيلسوفان، تدبير جذابتر اين است كه بگوييم عقل قواعد رفتاري مشخصي انشا مي‌كند. محتمل‌ترين گزينه براي چنين قاعده‌اي، قاعده عقل ابزاري، براي نمونه اين قاعده است كه: ‌عملي را انجام بده كه براي دستيابي به اهدافت ضروري است؛ بنابراين براي آنكه يك عمل خلاف عقل باشد، بايد با چنين قاعده‌اي منطبق نباشد. بدين‌ترتيب مسأله اصلي اين است كه آيا عقل عملي، در حقيقت به اين معنا هنجاري است، يعني آيا هيچ قاعده عقلي راستين وجود دارد.

استدلالهاي اقامه شده بر اثبات اين معنا را كه يك قاعده مفروض، هنجار عقل است، مي‌توان ذيل دو دسته قرار داد:[1] استدلالهايي كه به مفهوم معقوليّت استناد مي‌كنند و [2] استدلالهايي كه ملاحظات اساسي علاوه بر آن مفهوم را مورد استناد قرار مي‌دهند. براي نمونه، فيلسوف پروسي سده هيجدهم، ايمانوئل كانت، شيوه نخست استدلال را در خصوص پيروي از امر مشروط به كار گرفته است. او استدلال مي‌كند كه مفهوم رفتار معقول، مشتمل بر مفهوم پيروي از اين قاعده است كه وسائط لازم براي دستيابي به اهداف خويش را برگير. فيلسوف سياسي سده بيستم، جان رالز، نمونه فيلسوفي است كه شيوه دوم استدلال را نيز به كار بسته است. رالز استدلال كرده است كه معقوليت مشتمل است بر اراده پيشنهاد و پيروي از مواد منصفانه همكاري به شرط آنكه تضمين شده باشد كه ديگران نيز همين كار را خواهند كرد، بنابراين مبنا كه هرچند اين مدعا يك حقيقت مفهومي نيست، ولي از پشتوانه شهودي بسيار بالايي برخوردار است.

 

تعقل درباره غايات

غايات مي‌توانند بسياري از ويژگيهاي فوق‌الذكر اعمال را داشته باشند. باز هم فرض كنيد كه هدف من به صدا درآوردن زنگ در است. معمولاً هدف من صرف اين كار نيست. شايد اعتقادم بر اين است كه از طريق به صدا درآوردن زنگ دوستم را به دم در مي‌كشانم. هدف من واقعاً يك هدف ابزاري است، هدفي است كه مطلوب است، زيرا دستيابي به آن ابزاري براي دستيابي به هدف مشخص ديگري است. اما فرض كنيد كه من به اشتباه در مقابل منزل ديگري ايستاده باشم. حتي اگرچه اين عقيده‌ام كه در صورت فشار دادن دكمه، زنگ به صدا در خواهد آمد، صادق است، عقل حكم مي‌كند كه نبايد دكمه را فشار دهم؛ زيرا اين عمل در مسيري خلاف غايت من از زدن زنگ است. لااقل در اين حد ابزاري، غايات ما مي‌توانند خلاف عقل باشند.

كمينه‌گرايان در نهايت بايد آنچه درباره عمل مي‌گويند، درباره غايات نيز همان را با جرح و تعديلهاي لازم بيان كنند: در اينجا نيز، همانطور كه در مورد عمل گذشت، نقصان در اين عقيده است كه با زنگ زدن دوست من به دم در خواهد آمد. فقط به دليل اين عقيده باطل است كه غايت من با عقل تعارض پيدا مي‌كند. غايات نيز درست همانند اعمالند به اين معنا كه نمي‌توان آنها را به اعتبار صدق و كذب ارزيابي كرد و به طريق اولي موجه يا موجه هم نمي‌توانند بود. بنابراين اگر بناست عقل به يك معناي مهم، عقل عملي باشد، بايد يا قلمرو متمايزي از واقعيات مربوط به درخور تعقيب بودن8 غايات مشخص وجود داشته باشد و يا در غير اين صورت عقل، هنجارهاي مشخصي در خصوص غايات مانند اين قاعده [يا هنجار]‌كه غايات واسطه‌‌اي لازم براي رسيدن به غايات اوليه خويش را دنبال كن، انشا كند.

لازم نيست كه اين نوع استدلال الزاماً جامع كل استدلالات عملي درباره غايات باشد. براي نمونه فرض كنيد كه من نه يك غايت، بلكه دو غايت دارم: يكي اينكه زنگ در به صدا درآيد و ديگر اينكه افراد پشت در پريشان نشوند. آيا اگر دكمه را فشار دهيم، از عقل پيروي كرده‌ام يا اگر فشار ندهم؟ با فرض اينكه ممكن نيست زنگ به صدا دربيايد و اهل خانه پريشان نشوند، براي پاسخ پرسش بايد منتظر ماند تا من اين تعارض را حل و فصل كنم. داشتن غاياتي كه توأمان تحقق‌پذير نيستند، خلاف عقل به نظر مي‌رسد. اما غايات فقط در صورتي توأمان تحقق پذيرند كه در مواقع و موارد تعارض بتوان از برخي از آنها به نفع برخي ديگر، چشم پوشيد. البته مي‌توان اين را با اكراه انجام داد. ولي درجه‌بندي غايات معقول‌تر به نظر مي رسد. بايد معلوم كرد كه آيا اهميت زنگ زدن از پريشان شدن اهل خانه، بيشتر است يا كمتر. با فرض اينكه عقل به تحقق‌پذيري توأمان حكم مي‌كند، بنابراين به درجه‌بندي نيز حكم خواهد كرد. به علاوه درجه‌بندي تابع شرايط لازم براي انسجام نيز هست. براي نمونه، اين شرايط متعدي‌اند؛ يعني اگر زدن زنگ برتر از پريشان نكردن اهل خانه است و پريشان نكردن اهل خانه برتر از نفرسودن دكمه زنگ است، در‌ آن صورت زدن زنگ بايد برتر از نفرسودن زنگ باشد. اين تبيين مي‌كند كه چرا وقتي به فرض من از بابت واقعيت مهمتري كه پريشان شدن اهل خانه است، نگران نيستم، براي من نامعقول است كه نگران فرسوده شدن دكمه زنگ باشم.

اما احتمالاً آدمي همه غايات خويش را به خاطر غايات ديگر، دنبال نمي‌كند. آدمي به برخي چيزها به خاطر خود آنها اهتمام مي‌ورزد و اينها غايات نهايي‌اند. آيا عقل مي‌تواند اين قبيل غايات نهايي را ارزيابي كند؟ يك شيوه امكان چنين چيزي براي عقل به شرح زير است:

فرض كنيد كه من فرد هنرناشناسي هستم؛ ولي سپس تصميم مي‌گيرم به شخصي كه هنر برايش هدف غايي است، تبديل شوم. به علاوه فرض كنيد كه من اين تصميم را گرفته‌ام به اين دليل كه معتقدم تبديل شدن به چنين شخصي، موقعيت مرا در چشم ديگران ارتقا خواهد داد. به عبارت ديگر هدف من اين است كه چيزي را به خاطر خود آن دنبال كنم؛ ولي استدلال من، به وضوح استدلالي ابزاري است. اگر متوجه شوم كه آموختن عشق به هنر به خاطر خود آن، موجب نمي‌شود كه ديگران تصور بهتري درباره من داشته باشند، در آن صورت عقل حكم خواهد كرد كه نبايد اين عشق به هنر را بياموزم.

 

عقل در تأمل اخلاقي

وقتي آدمي تأمل مي‌كند درباره عملي كه بايد انجام دهد، غالباً بررسي مي‌كند كه آيا آنچه در مدنظر دارد، اخلاقاً مجاز است، درست است، فضيلت‌مندانه است و مانند آن. ظاهراً آدمي نسبت به اين قبيل امور به خاطر خود آنها، اهتمام مي‌ورزد و بنابراين چنين چيزي، نوعي هدف غايي است. ولي آيا عقل واقعاً آدمي را به نتايج اخلاقي هدايت مي‌كند؟

كساني را كه به اين پرسش پاسخ مثبت مي‌دهند، مي‌توان به دو گروه تقسيم كرد: آنان كه معتقدند استدلال اخلاقي را مي‌توان بر مبناي استدلال از طريق غايات فردي تبيين كرد؛ و آنان كه معتقدند استدلال اخلاقي مستلزم نوع مخصوصي از استدلال است. گروه نخست برآنند كه استدلال اخلاقي، به واقع تفاوت مبنايي با گونه‌هاي استدلال علمي فوق‌الذكر ندارد؛ ولي به نحوي دستيابي آدمي به غايات خويش را تسهيل مي‌كند ـ معمولاً بدين‌ صورت كه بر اصول رفتار اجتماعي كه افراد معقول علي‌القاعده آنها را مي‌پذيرند و بر مبناي آنها عمل مي‌كنند، مبتني است. براي نمونه، چنين چيزي را در تبيين‌هاي مبتني بر نظريه‌بازي در خصوص اخلاق9 مي‌توان يافت.

بر طبق يك تقرير معيار، طرفداران نظريه‌بازي استدلال مي‌كنند كه انسانهاي طالب دستيابي به غايات خويش، مايل خواهند بود كه قواعدي براي تعاملاتشان با يكديگر تأسيس كنند. بدين‌سان، آنها آزادانه وارد در مجموعه‌اي از مذاكرات با يكديگر خواهند شد كه در قالب آنها هر فرد مي‌كوشد تا شيوه‌هايي را كه براي غاياتش مطلوب‌ترين است، تثبيت كنند. اين مذاكره ادامه خواهد يافت تا اينكه [اطمينان حاصل شود كه] هيچ توافق جايگزين مقبولي كه افراد در تحت آن شرايط بهتري داشته باشند، كشف نمي‌توان كرد. شيوه‌هاي اخلاقي، نمايانگر اين توافقهاست و چون چنين است، اين شيوه‌ها در پرتو ثمره اين قبيل مذاكرات غايت‌محورانه معقولند، توجيه مي‌شوند. در همين راستا، ديويد گوتيه استدلال مي‌كند كه فاعلهاي معقول تمايل خواهند داشت كه با ديگراني كه آنها نيز اهل همكاري‌اند، همكاري كنند حتي هنگامي كه اين كار بهترين شيوه براي دستيابي به غايات خاص خودشان نباشد (كما اينكه غالباً در موضوعات اخلاقي چنين است).

يك تصور بحث‌برانگيزتر اين است كه استدلال اخلاقي از اساس، متفاوت با استدلال غيراخلاقي است. در اينجا دو طرز تفكر وجود دارد: اولاً يك قلمرو متمايز واقعيات اخلاقي وجود دارد، كه به اندازه هر واقعيت علمي، واقعي‌اند؛ ولي فقط از طريق به كارگيري قوه مخصوص عقل، مي‌توان به آنها دسترسي داشت. بر طبق اين ديدگاه، عقل عملي به شيوه‌اي كمابيش ادراكي براي [درك و] بيان واقعيات اخلاقي استعجالي مانند دروغگويي نادرست است، عمل مي‌كند.

برخي بر آن بوده‌اند كه اين شبيه است به ادراك حسي، در مواردي كه ذائقه‌هاي كارآزموده آن را براي درك تفاوتهايي ميان شربتها، به كار مي‌گيرند. ديگران آن را بيشتر شبيه به ادراك عقلي مي‌دانند به هنگامي كه براي ادراك حقايق رياضي به كار گرفته مي‌شود؛ اما بسياري از افراد فرض يك قوه عقلي مستقل را مرموزتر از آن مي‌دانند كه قابل قبول باشد.

طرز تفكر دوم از به كارگيري يك قوه مخصوص و دستيابي به واقعيات مخصوص، سخن به ميان نمي‌آورد، بلكه به يك قاعده مخصوص، متمايز از قواعد مرتبط با تحقق غايات فردي، استناد مي‌جويد. مشهورترين تلاش براي دفاع از اين طرز تفكر، از كانت ناشي مي‌شود. او بر آن بوده است كه استدلال اخلاقي بر قاعده‌اي كه از آن به امر مطلق تعبير مي‌كند، مبتني است. به حكم اين قاعده، نبايد به شيوه‌هايي عمل كرد كه نتوان اراده كرد كه هر كس ديگر نيز آنگونه عمل كند. كانت مي‌گفت هر فاعل متعقلي، به صرف ورود در استدلال عملي، ملتزم به اين قاعده است. ملتزم ساختن خويش به اين قاعده، پيش فرض اتخاذ منظر تأمل اخلاقي است. بنابراين نتيجه مي‌گرفت كه اين قاعده، قاعده عقل عملي است. معدودي از افراد استدلالهاي كانت را قانع‌كننده يافته‌اند. در عين حال برخي از فيلسوفان معاصر سعي كرده‌اند تا تقريري از افكار كانت را شرح و بسط دهند و از آن دفاع كنند. تصور رالز از معقوليت،10 تلاشي از اين قسم است. نمونه ديگر، تامس اسكنلان است كه استدلال مي‌كند كه معقوليت مستلزم پاسخگو بودن [و مسئولانه رفتار كردن] در قبال مناسب و مقتضي بودن [پاره‌اي از] اصول رفتار11 است كه اين اصول مي‌توانند مبناي تصديق متقابل افراد نسبت به يكديگر و سازگاري‌شان با هم قرار بگيرند.

 

عقل و انگيزش

فرض كنيد كه تأمل در نتايج مربوط به كاري كه بايد انجام داد، حقيقتاً نوعي استدلال است. ممكن است اين نتايج هنوز تفاوتي به حال آنچه آدمي انجام مي‌دهد، نداشته باشد؛ يعني ممكن است عقل به معناي ديگري، عقل عملي نباشد ـ يعني عقل نتواند آدمي را به پيروي از نتايج خود برانگيزد. وقتي آدمي خلافِ نتايج تأمل عملي رفتار مي‌كند، آيا او نامعقول است به اين معنا كه اين تأمل به اندازه كافي براي وي برانگيزاننده نبوده است؟

دروني‌گرايان12 در خصوص عقل عملي، پاسخشان به پرسش بالا مثبت است؛ يعني معتقدند كه نتايج عقل عملي بايد برانگيزنده فاعلهاي معقول باشد. استدلال مي‌كنند كه اين معنا مخصوصاً در مورد استدلال اخلاقي صدق مي‌كند؛ يعني براي نمونه‌ نمي‌توان معتقد بود كه دروغگويي نادرست است و در عين حال به گفتن حققت برانگيخته نشد.

يك دليل بر اهميت دروني‌گرايي اين است كه دروني‌گرايي جذابيتي را كه در نتايج استدلال عملي مشهود است، تبيين مي‌كند. يقيناً نتايج استدلال عملي، هميشه برانگيزندة هركسي نيست. براي نمونه اگر كسي سرخورده يا ضعيف‌الاراده باشد، ممكن است نتايج عملي هيچ تأثير انگيزشي بر روي وي نداشته باشد. بنابراين دروني‌‌گرايان بايد تصريح و قيد كنند كه در كدام شرايط رواني، فاعل معقول به گونه‌اي است كه آن فاعل بايد برانگيخته شود. تا به حال معلوم نشده است كه اين كار، كار آساني است.

اما ظاهراً دروني‌گرايي با يك تصور جذاب از انگيزش، كه غالباً از آن به ديدگاه هيومي تعبير شده است، سازگار است. بر طبق اين ديدگاه، انگيزش علاوه بر عقيده، مستلزم تمايل نيز هست. مايكل اسميت13 دفاعيه تأثيرگذاري از اين ديدگاه عرضه داشته است. به اختصار، تصور اصلي اين است كه بهترين تبيين كاركردي از عقيده و تمايل، نشان مي‌دهد كه سمت و سوي تناسب آنها با عالم متفاوت با هم است. يك عقيده، نوعي موقف نسبت به قضيه مفروض «ق» است، به گونه‌اي كه ادراك «ناـ ق» فرد معتقد به «ق» را متمايل مي‌سازد تا موقف خويش به «نا ـ ق» را تغيير دهد. تمايل، سمت و سوي تناسبش با عالم عكس اين است؛ يعني موقف نسبت به «ق» به گونه‌اي است كه ادراك «نا ـ ق»، فرد صاحب تمايل را به تغيير دادن عالم و متناسب ساختن آن با «ق»، وا مي‌دارد.

اگر اين تبيين‌ها اساساً درست باشد، در آن صورت سه مطلب واضح مي‌نمايد: انگيزش نيازمند تمايل است، عقايد و تمايلات ارتباط‌شان فقط امكاني است و هيچ حالتي نمي‌تواند هر دو سمت و سوي تناسب را داشته باشد. در عين حال، خود اسميت استدلال مي‌كند كه عقايد آدمي درباره چيزي كه او دليلي براي انجام دادنش دارد، بايد در شرايط رواني صحيح برانگيزنده فاعل باشد. اما موضع وي بحث‌برانگيز است و دورنماهاي موفقيت دروني‌گرايي، همچنان مبهم است.

 

پي‌نوشتها:

1- practical reason 2- reasoning 3- minimalist 4-interesting 5-to – be-doneness 6- information _ delivering faculty 7- ethical reasoning 8-to-be-pursuedness 9- game-theoretic explanations of morality 10- reasonableness

11- appropriatness of principles of conduct

12- internalists 13- Micheal Smith

*اطلاعات حكمت و معرفت، شماره 96

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: