1403/2/12 ۱۱:۰۱
اگر ما هنر خوشنویسی در ایران را با هر کشور دیگری در مهد اسلام مقایسه کنیم، تفاوتی را میبینیم که نماینده فرهنگی است که به هنر اهمیت میدهد. نمیخواهم بگویم که این هنر در دنیا بیمانند است، ولی حقیقتا وقتی روی آن متمرکز میشویم، میبینیم «بیمانند» است! این عبارت کامل و ایرانی متعلق به محمدحسن سمسار، استاد تاریخ و هنر است که عمریست با شرافت و عشق به معلمی برای فرهنگ و هنر و.. آب و خاک سرزمینش مشغول است.
قلهنشینی خوشنویسی در ایران و فرهنگی که به هنر اهمیت میدهد
گفتوگو از معصومه صبور و محسن مسجدجامعی
استاد سمسارانسان و هنر، نیاز انسان و جهان انسانی به هنر و آن هنری که موجب تعالی روح و روان زندگی آدمیان میشود، موضوعی است که برای شنیدن و گفتن از آن باید پای سخن اهل معنا نشست؛ پای سخن آنانکه دل در گروی خلق، در گروی زندگی خوب، خوش و معنادار در سایه هنر دارند و به دیگر سخن؛ این راه را رفته و آن را زندگی کردهاند. روشن است که این کار، کار سادهای نیست و هر فردی به واسطه چندی درس و مشق در کلاس هنر، توانایی گفتن از آن را ندارد. آن سخن باید از معلمی آشنا با معنا باشد که بر دل نشیند.
نیازی به جستجوهای همواره عالم خبرنگاری نداشت؛ راه را به مقصد شنیدن معنای هنر و نیاز انسان به آن طی کردیم و به یکی از بزرگترین صاحبان خانههای هنر در ایران رسیدیم. استاد محمدحسن سمسار برای نسلهای مختلف ایرانی، از آنانکه پیش از انقلاب مشق هنر کردهاند تا جوانانی که پس از انقلاب اسلامی ایران پای درس او، به معنای اصالت هنر و همچنین هنر ایرانی نشستهاند، قد کشیدهاند و قدر هنر را یافتهاند؛ نامی آشنا، بلند و همواره بزرگ است، نامی که بیتردید عنوان بلندبالا و محترم «معلم» را با ادبی هماره در ذهن متبادر میکند.
هرچند گفتوگو با بزرگان، بهانههای معمول و غیرمعمول، رسمی و غیررسمی را طلب نمیکند، ایامی که در تقویم ما ایرانیانی با نام بزرگداشت مقام معلم شناخته میشود را فرصت مبارکی برای گفتوگو با یک معلم تمام عیار ایرانی دانستیم و به گفتوگو با استاد سمسار، مدیر بخش هنر و معماری دایرةالمعارف بزرگ اسلامی نشستیم. این تاریخدان و تاریخنگار بزرگ، زاده مهرماه ۱۳۱۳ شیراز است و صاحب تألیفات علمی و هنری فراوانی چون؛ تاریخ هنر ایران، آموزش خدمات، سیمای تهران در سده ۱۳ هجری قمری، موزههای ایران، اهمیت نقش موزهها در اجتماع، آثار هنری ایران، هنر خوشنویسی و احمد بن سهروردی و....است.
ایکنا در این گفتوگو به پرسشهایی چون جایگاه هنر نزد ایرانیان، نیاز انسان به هنر، زندگی و هنر و... پرداخته است. این استاد پیشکسوت دانشگاههای تهران و تربیت مدرس با تأمل و تواضع مثالزدنی به این پرسشها پاسخ گفت. بخش نخست این گفتوگو را با هم میخوانیم و میبینیم:
ضمن عرض ادب و سپاس فراوان از اینکه وقت شریفتان را در اختیار ما قرار دادید و ما را مهمان پنجره نورانی سخن از هنر و انسان کردید، در آغاز سخن اگر موافق باشید درباره «هنر و انسان» و انس و نیاز انسان برای زندگی معنادار به هنر نکاتی را بفرمایید.
کلمه «هنر» یک کلمه چند وجهی است که هر کسی برداشت خود را از این کلمه دارد. در ذهن فرسوده من تعریفی از یک دانشمند ایرانی مسلمان و دانا با نام «ابنخلدون» وجود دارد، آنچه من از ابن خلدون نقل میکنم، برداشتی است که سالیان پیش با خواندن کتابی که به فارسی ترجمه شده به خاطر سپردهام. ابن خلدون میگوید هنر یک عامل مؤثر زندگی بشری است که تجلیاش را در تمام ادوار تاریخ میتوان دید و لمس کرد. تعریف او همراه با فهم و شعور است و به نظر من بهترین تعریف از هنر است، او مینویسد که هنر مثل هر مرحلهای دیگر در زندگی آدمی، یک چگونگی و پدیداری دارد و این چگونگی را توضیح و تشریح میکند. ابن خلدون میگوید هنر سرریز است، افزایش است، رفاه، آسایش و ثروت در زندگی انسان است. به چه معنا؟ یعنی انسان یک نیازهایی دارد، وقتی این نیازها برآورده شد و به حد بالا رسید و آن ظرف نیاز پر شد، آن چیزی که میآید دوباره روی این ریخته و سرریز میشود و از این سرزیر «هنر» پدید میآید. این یک دید فیلسوفانه و توام با حقیقت است. چرا که انسان تا نیازهای اولیه دارد و آن تأمین نشده است، به هنر نمیپردازد، وقتی نیازهای اولیهاش برآورده شد، متوجه هنر میشود.
به نظر من این تعریف در مورد زندگی تمام اقوامی که نقشی در هنر دارند «صادق» است. یعنی ما وقتی هنر را در جوامع بشری شکوفا میبینیم که جامعه دارای رفاه بوده است. بنابراین میتوان گفته ابن خلدون را اینگونه تفسیر کرد؛ تعریف او یک تعریف جامع از هنر است. گرچه هر فیلسوف، نویسنده و هنرمندی را که شما شرح حالش را میخوانید هنر را به گونه و عنوانی خاص خود معرفی میکند. ولی دیدگاه من در مورد هنر دقیقا مطابق دیدگاه ابن خلدون است و معانی هنر را در مثال میتوانم با نظر ابن خلدون تطابق دهم. بنابراین کلمه هنر یا مفهوم هنر برای هر فردی از افراد بشر که به مرحلهای رسیده است که زندگیاش با هنر همراه شده، میتواند یک معنی مستقل باشد. میتواند یک مفهوم و یک مرحله جداگانه داشته باشد. با این وصف، تعریف کامل، جامع و گویایی که بتواند همه تعاریف «هنر» را بپوشاند به نظر من وجود ندارد. هر کسی با یک دید، با یک زبان و با یک بیان هنر را تعریف میکند.
با وجود این آمیختگی عمیق میان مفهوم هنر، فلسفه و انسان که شاید در روزگار ما بدان کم توجهی میرود؛ لطفا بفرمایید آسیبهای نگاه سطحی به مفهوم هنر برای انسان امروز چپیست؟
زندگی بشر در تمام ادوار تاریخ از دو بخش تشکیل میشود، یک بخش مادی و یک بخش معنوی. اگر بخواهید این دو بخش را از هم تفکیک کنید به نظر من کار بیهودهای کردهاید. بخش زندگی مادی برای انسان در تمام طول تاریخ گرفتار فراز و نشیب است. گاهی فراوانی، نعمت، آسایش و آرامش است. گاهی سختی، مشقت و انواع ناهمواری است که نمیخواهم ذکر کنم. ولی این مسایل با زندگی انسان درآمیخته است. آن بخش آرام و توام با آسایش زندگی مردم، یقیناً تولید هنر در آن سهم بزرگی دارد و به همه تمدنهایی که از آغاز پیدایش شهرنشینی و قبل از شهرنشینی رخ داده است، شما این دوگانگی را، یعنی بخش مادی و بخش معنوی را در کنار همدیگر میبینید، به خصوص در ایران (نه اینکه این موضوع در جوامع دیگر نیست _ در ایران به خصوص است و توجه من بیشتر متوجه ایران است.)
شما چه آثار به دست آمده پیش از تاریخ ایران و چه آثار به دست آمده بعد از تاریخ ایران وقتی بررسی کنید، میبینید یک بخش مهمی از آثار به دست آمده، آثار هنری هستند. این مسئله از نظر تمدن بشر خیلی مهم است، برای اینکه نمونههایی پیش از تاریخ ایران در سراسر فلات بزرگ ایران قدیم و ایران جدید وجود دارد، یک زمانی، وسعت ایران چندین برابر وسعت کنونی بوده است، مردم همراه با زندگی مادی خود به زندگی معنوی که هنر بخشی از آن است، را با خود حمل کردند و گاهی هم پدیدآورنده مکاتب هنری بودند. بنابراین آنچه میتوانم درباره آن توضیح دهم آن بخش هنری سرزمین پدری و مادری خود ماست. ما از ماقبل تاریخ تا امروز، تداوم هنر را در شاخههای مختلف و گاهی شاخههای منحصر به فرد میتوانیم بررسی کنیم. اینها حاصل به اصطلاح زندگی روزمره مردم این سرزمین است. با این تفاوتی که نوسان دارد، گاهی به اوج میرسد، گاهی کاملا به حضیض میرود. یعنی منحنی دائما در حال تغییر.
به طور مثال عرض کنم شما سفالگری را در تمام دنیای قدیم میبینید، در ایران هم میبینید، در ایران آن چیزی که میبینید افزون بر کاربری و ساخت سفال و همراه شدن سفالگری با هنر. یعنی به گونهای سفال ایرانی علاوه بر کاربرد روزانه شما میبینید گاهی یک اثر هنری است. در تمام ادواری که سفالگری رواج داشته است. این قانون در تمام هنرهای جاری در زندگی ایرانیها جاری است، در بافندگی جاری است، در فلزکاری جاری است، در معماری و نقاشی جاری است، در خوشنویسی جاری است. بنابراین شما در سرزمینی زندگی میکنید که هنر پیوسته وجود داشته است، با اوج و حضیض. گاهی بالا و گاهی پایین و با مردمی که هنر جزء زندگی آنها بوده است، این خاصیت را شما در کمتر کشوری میبینید. ایران جزء نادر کشورهایی است که این خاصیت را دارد. یعنی هنر جزء زندگی مردم است. مگر در موارد خاصی که خود هنر سقوط کرده است، یعنی خود هنر جایگاه خودش را از دست داده، به علل مختلف یا مادی یا معنوی. چون هنر هر دو این امکانات و آفات را دارد. یعنی اقتصاد همیشه در ایران خمیرمایه هنر میتواند باشد.
زندگی ایرانی همیشه با هنر توام بوده است، با این تفاوت که نوع هنرها به تناسب امکانات، باورها و ارزیابیهای دورهها متفاوت بوده است. یک مثال ساده میآورم؛ شما در دورهای که مردم ایران اسلام را پذیرفتند هنری مثل هنر خوشنویسی را شاهد هستید که یک سیر تحول رو به بالا را طی کرده است، در حالی که در ادوار قبل، در هر دورهای یک هنر به خصوص تعالی محسوس و قابل مطالعه دارد. مثلا در دوره هخامنشی شما تعالی هنر را در معماری میبینید، یا در دوره ساسانی تعالی را در معماری میبینید، ولی در دوره اسلامی تعالی را در خوشنویسی میبینید. در همین دوره اسلامی شما تعالی را علاوه در خوشنویسی در یک بخشی از دوره در نگارگری میبینید و در یک دورهای حضیض را در نگارگری میبینید. اینها ناشی از سیاستی است که بر حکومت و مردم غالب است که در حقیقت مشوق پیدایش، گسترش و تعالی یا سقوط هنر هستند. بنابراین میتوانم اینگونه عرض کنم که «ما هنر را بخشی از زندگی میدانیم» با این تفاوت که این بخشی از زندگی، وابستگی بسیار نزدیک با اقتصاد و ثروت و حمایت همراه است. در هر دورهای این فاکتورها اگر فراهم شود شما هنر را در حال اوج میبینید اگر با فقر همزمان شود هنر را در سقوط و کسادی میبینید.
چه اتفاقی میافتد که به خوشنویسی دوره رشدش را آن زمان شاهد هستیم در تاریخ هنر اسلام و بعد این تا کی ادامه پیدا کرد و در ادامه این وضعیت در حال حاضر در کشور چگونه است؟
ایرانیها یک عادت دارند که نوشتار، مکتوبات را، از آغاز تثبیت کردهاند و بر ابزار بادوام منعکس کردهاند، سابقه متون دینی را ما از بسیار قدیم در ایران میبینیم، تا آنجایی که میدانیم که ایرانیان پیش از اسلام بیشتر معتقد به دین زرتشتی بودند یا ادیانی واسطه به دین زرتشتی یا گاهی هم مخالف آن. یعنی ادیانی مخالف دین رسمی مملکت. برای نمونه عرض کنم مثلا در دوره ساسانی شما با آنکه حکومتتان حکومت دینی زرتشتی است، با کیفیتی بسیار سختگیرانه و با قدرتی که افزون بر قدرت موبدان و سران دینی و مذهبی دوره زرتشتی میبینید، نمونههای بارزی هم وجود دارد علاوه بر کتابهای مربوط به دین زرتشت پیدا شده، مثل ادیان مانوی که خود آنها هم افکار و عقایدشان را به صورت کتاب درآوردند و اتفاقا کتابهای هنری هم جز آن است. شما نمونههای بازماندههای کتاب مانی را به صورت کتب هنری با تصویر و نوشتار زیبا در دست دارید، بنابراین توجه به خوشنویسی یک پیشینه بسیار طولانی در ایران دارد. به طور مثال عرض کنم همین خوشنویسی که ما امروز برای آن قواعد قائل هستیم و طبق آن قواعد مینویسیم، در کتیبههای هخامنشی هم میبینید، یعنی کتیبههای هخامنشی، چه آنها که روی طلا و نقره کنده شده است، چه آنها که روی سنگ کنده شده، شما دقیقا ضوابط خوشنویسی را در آن میبینید. یعنی خوشنویسی پیشرفته امروز ما پیشینه تاریخی دارد. حالا بعضیها میگویند این قواعد دوره به اصطلاح جدید است، من معتقدم که قدیمی است. حتی نمونههای قدیمی آن را موجود داریم.
ایرانیانی که مسلمان شدند، ابزار توسعه دین را در متون دینی دیدند (سایر مسلمانان هم دیدند) اما ایرانیان با توجه بیشتری این موضوع را دیدند و شروع به تکثیر قرآن کردند، مسئله تکثیر قرآن یک مسئله جالب است. در ایران بیشتر از مهد اسلام یعنی عربستان - حجاز، به کتابت قرآن توجه شده است. کسی مثل اصطخری و امثال اصطخری که کتابهای جغرافیا تاریخی قرون اولیه را نوشتهاند، مینویسند که در فارس دو مکان وجود دارد، (در فارس که میگویم منظورم منطقه فارس است نه تمام ایران است)، که تقریبا در زمان اصطخری و دیگران، واحدهای کوچک، دهکدههای کوچک یا شهرکهای کوچکی بودند (از دو مکان نام میبرد) به نام چاهک که هنوز هم وجود دارد و تا آنجایی که ذهنم یاری میکند با آنکه از حفاریهای باستانشناسی دور هستم، میدانم یکی از آنها در همین سنوات اخیر یک حفاری انجام گرفته، متاسفانه منتشر نشده که من متن حفاری را بخوانم و ببینم روی چه بوده است. اما آنچه میدانم مسئله یک معدن خاص بوده. اصطخری و دو سه نفر دیگر از جغرافیانویسان مینویسند؛ در چاهک، همه ساله والی چاهک یک هزار هزار دینار پول به خرید نسخههای کتابت شده قرآن برای اینکه به سرزمینهای اسلامی فرستاده شود، اختصاص داده است. این دو گزارشی است که در صحت و دقت آن تردیدی نیست. چون جغرافیانویسان عرب هم همین را نوشتهاند، حالا من چرا این دو تا را مقایسه میکنم، به علت اینکه جغرافیانویسان عرب گاهی تعصبشان اجازه نداده است، مزایای ایرانیان را بنویسند.
اگر ما هنر خوشنویسی را در ایران با هر کشور دیگر مسلمان با مهد اسلام مقایسه کنیم، تفاوتی را میبینیم که نماینده فرهنگی است که به هنر اهمیت میدهد. نمیخواهم بگویم که این در دنیا بیمانند است، ولی حقیقتا وقتی روی آن متمرکز میشویم، میبینیم که بیمانند است! یعنی ما چیزی را گرفتیم که در ابتداییترین حال خود بوده و به اوجی رساندیم که بیش از آن امکانپذیر نیست! هنر خوشنویسی این خاصیت را در ایران دارد. این هنر منحصر به خوشنویسی نیست و البته شما در بسیاری از شاخههای هنر این تعالی طولانی مدت بینظیر را میتوانید، مطالعه کنید و ببینید. این یک رشته از رشتههای هنری این آب و خاکی است که پدران ما ساختهاند و به ما تحویل دادهاند و ما باید خیلی دوراندیش باشیم که آن هنر را تعالی ندهیم و به بعدیهایمان ویرانهاش را تحویل دهیم.
با این وصف میتوان گفت هنر خوشنویسی یک هنر اسلامی _ ایرانی اصیل است؟ و اگر این تعریف درستی است چه هنرهای دیگری را میتوانیم به علاوه هنر خوشنویسی در شاخه هنر اسلامی بگنجانیم؟
من با شما در یک جایی تفاوت سلیقه داریم و آن عنوان «هنر» به دنبال «دین» است. مگر همه جای دنیا این عناوین را اطلاق میکنند؟ مثلا میگویند هنر بودایی یا هنر مسیحی؟ من با به اصطلاح ساختن این عناوین موافق نیستم، تقسیمبندی هنر مربوط به سرزمینهاست. سرزمینها به مردمشان زنده هستند وگرنه سرزمینها خاکند، آنچه که تمدن را به وجود میآورد، انسانها هستند، هنرها زائیده توانایی، دانایی و ذوق مردم است، به نظرم سخت است ولی غیرقابل اجرا نیست که ما برای هنرها پسوند دینی بگذاریم. اگر هنر خوشنویسی ایرانی به اوج رسیده، بگوییم خوشنویسی اسلامی دوره اسلام ایران پس چرا عربستان هنر خوشنویسی متعالی ندارد؟ چرا یمن ندارد؟ چرا پیشرفتهترین کشورهای اسلامی (به نسبت میگویم پیشرفتهترین) مثل مصریها ندارند؟ چرا سوریه عصر اموی که درخشانترین بخش به اصطلاح تاریخ اسلامی سوریه است، ندارد؟ ولی ایران دارد! چرا در ایران قرآن نوشته میشد و به تمام سرزمینهای دنیای آن روز فرستاده میشد؟ بنابراین به نظر من (نظر شخصی من است) پدیدآورندگان هنر انسانها هستند با شرایط روز.
با این وصف منطقی و اصولی، لطفا بفرمایید این تقسیمبندی و عنوانگذاریها چه آسیبهایی را بر سر موضوع انسان و هنر میآورد؟
یک ضربالمثل در فارسی میگوید: «هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد»؛ اگر هنر در دوره اسلامی و یا در هر دورهای بیشتر یک یا دو هنر تعالی پیدا کردند، نتیجه حمایتی بود که خود مردم از آن هنر کردند، مردم تابع افکار و عقاید دینی خودشان هستند. بنابراین عمومی کردن این اصطلاحات به نظر من زیاد غیرطبیعی نیست ولی منطقی کردن آن یک مقداری سخت است و از دیدگاه من متأسفانه زیانش بیشتر از سود آن است.
امروز شما میبینید در غرب چه اروپا و آمریکا نمونههایی از هنر خوشنویسی قرآن به صورت بهترین چاپها و علمیترین رعایتهای تاریخی و معرفی بهترین نسخههای تمام سرزمینهای اسلامی چاپ میشود. شما چندین کتاب قرآن از مجموعه قرآنهای جهان اسلام در انتشارات اروپایی و آمریکایی چاپ دارید. بنابراین وقتی که این موضوع را ورق میزنید سهم هر سرزمینی در آن دیده میشود، آنجاست که من ادعا میکنم که بهترین بخش، چه از نظر کمی و چه نظر کیفی بخش ایران است، بنابراین آن هدف نهایی و غایی برای آن تعریفی که ما قائل میشویم به نظرم عملا موجود است یعنی عملا اجرا شده، تکیه کردن و اصرار ورزیدن بر اصطلاحات همان قدری که میتواند مفید باشد، مضرر هم است.
استاد شما در جای جای سخنانتان به موضوع میراث ایرانیان در حوزه هنر اشاره کردید، به نظر شما برترین میراثی که از گذشته در همین سرزمین، آب و خاک به ما رسیده است کدام بوده است.
شما مقایسهای را میخواهید که طول زمان آن خیلی زیاد است، قصد ندارم تاریخ باستانشناسی بازگو کنم، چون شاید مخاطبان شما چندان تسلطی بر این گذشت زمان و کیفیت هر دورهای نداشته باشد و این توضیحات برایش مطلوب نباشد. هر دورهای ویژگی خاص خود را دارد، در دوره اسلامی، از قرن هفتم به بعد، در دورههای مختلف تعالی هنرهای مختلف را شاهد هستیم. قرن سوم، چهارم، پنجم؛ تعالی انواع سفال را میبینیم. بهترین کیفیت هنری که در میان سفالگری جهانی جایگاه خیلی بالا دارد. یا به طور مثال در قرن هفتم تا نیمه قرن دهم و حتی تا آخر قرن دهم در ایران، تعالی را در هنر نگارگری شاهد هستیم که توام با کتابسازی است، یعنی تولید کتاب هنری یا تولید کتیبه هنری نوشتار. در همین دوره پیشرفت عظیمی در بافندگی داریم، وقتی به قرن دهم میرسیم اوج بینظیر در ایران که مرکز قالیبافی بهترین مراکز قالیبافی دنیاست را میبینیم. نوسان این ترقی، پیشرفت و تعالی، نوسانی با قابلیت ترسیم روی یک نمودار نیست. در هر دورهای به سببی یا به سببهای مختلف، یک شاخه از هنر پیشرفت کرده و به اوج رسیده اما ما از بعضی نمونههای هنر از جمله خوشنویسی بیشتر یاد میکنیم. دلیلش هم روشن است، از قرون اولیه ایرانیها پیشگام آن بودند و بهترین خوشنویسان جهان (جهانی که خط آن عربی است) آن منشاء هم عربی نیست چون عربی قدیم اولیه هم خودش منشاء دیگری دارد تا به صورت خط مکتوب قرآن درآمده بنابراین به نظر من هر کسی این اوج را در یک چیز میبیند و در حقیقت همینطور است، در هر دورهای یک هنری اوج گرفته و به حد بالا رسیده است.
ادامه دارد...
منبع: ایکنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید